عباس امیر انتظام درگذشت
عباس امیر انتظام، سخنگوی دولت مهندس مهدی بازرگان و یکی از اعضای جبهه ملی که بیش از ۲۰ سال از عمرش را در زندان جمهوری اسلامی به سر برد و تا پایان عمر هم در حصر خانگی و تحت نظر بود، صبح پنجشنبه ۲۱ تیر در اثر سکته قلبی در ۸۶ سالگی درگذشت.
عباس امیر انتظام پیش از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ از طرف مهندس مهدی بازرگان مأموریت پیدا کرد که با شاپور بختیار آخرین نخستوزیر دوران پهلوی دوم مذاکره کند. او بختیار را متقاعد کرد که استعفا دهد و به این ترتیب زمینهساز پیروزی انقلاب شد.
او در دولت موقت، معاون مهدی بازرگان و سخنگوی دولت بود.
امیر انتظام که با اصل ولایت فقیه در جمهوری اسلامی مخالف بود، طرح انحلال مجلس خبرگان را ارائه داد. بازرگان و اعضای هیأت دولت او از این طرح استقبال کردند. اما با مخالفت آیتالله خمینی، این طرح به جایی نرسید و چنین بود که اصل ولایت فقیه در قانون اساسی گنجانده شد. طرفداران خمینی اما مخالفت او با ولایت فقیه را فراموش نکردند.
عباس امیر انتظام در مقام سفیر ایران در اسکاندیناوی و به عنوان نماینده ویژه دولت بازرگان مذاکراتی را درباره قراردادهای دوران پهلوی دوم، با کشورهای اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا انجام داد. این مذاکرات زمینهساز پروندهسازی طرفداران ولایت فقیه علیه او شد. او را به ایران احضار و به اتهام همدستی با آمریکا محاکمه کردند. یکی از شواهدی که ولایتمداران در دادگاه علیه او ارائه دادند، نامه سفیر وقت آمریکا در ایران بود که در آن نامه عباس امیر انتظام را به عنوان «عزیز» خطاب کرده بود. دادگاه انقلاب او را به اعدام محکوم کرد اما با تلاشهای مهندس مهدی بازرگان، حکم اعدام به حبس ابد تقلیل پیدا کرد. عباس امیر انتظام در خاطراتش نوشته است که قبل از محاکمه او را ۴۵۴ روز در زندان انفرادی حبس کرده بودند.
به عباس امیر انتظامی در سالهای دهه ۱۳۷۰ پیشنهاد داده بودند که درخواست عفو کند اما او زیر بار نرفته بود تا اینکه سرانجام به تعبیر خودش او را از زندان اوین اخراج کردند.
عباس امیر انتظام تا پایان عمر در حصر و تحت نظر بود. او اما همواره خواهان برگزاری دادگاه تجدید نظر و اعاده حیثیت سیاسی خود بود و به همین سبب هم نام او با جنبش دادخواهی در ایران درآمیخته است.
عباس امیر انتظام ۲۸ اوت ۲۰۰۸، نامهای به بان کیمون دبیرکل وقت سازمان ملل متحد نوشت و خواستار دخالت سازمان ملل و کمک آنها در برقراری حقوق بشر و آزادی در ایران شد.
امیر انتظام در اردیبهشت ۹۶ اعلام کرد که برخلاف آنچه که شایعه کرده بودند، از حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ایران حمایت نمیکند.
کتاب خاطرات عباس امیر انتظام را نشر نی با عنوان «آن سوی اتهام» منتشر کرده است. امیر انتظام، عباس عبدی را متهم کرده بود که در سالهای نخست انقلاب بازجوی او بوده و به او با نفرت ناسزا میگفته. عباس عبدی که در آن سالها جزو دانشجویان پیرو خط امام و یکی از اشغالگران سفارت آمریکا در تهران بود اما این اتهام را تکذیب کرده و گفته است که امیر انتظام او را با شخص دیگری اشتباه گرفته.
عباس امیر انتظام جایزه بینالمللی حقوق بشر «برونو کرایسکی»، جایزه بینالمللی شهامت اخلاقی «کرانسکی» و جایزه بینالمللی حقوق بشر (لوح سپاس) از سازمان حقوق بشر ایران به ریاست شیرین عبادی را دریافت کرده است.
رادیو زمانه
***
پیام جبهه ملی ایران بمناسبت درگذشت عباس امیرانتظام
بازگشت همه بسوی اوست
با تأسف و دریغ بسیار درگذشت اسطوره پایداری، آزادی خواهی و میهن دوستی، پوینده دیرپای راه مصدق بزرگ و عضو هیأت رهبری جبهه ملی ایران مهندس عباس امیرانتظام را به اطلاع هموطنان شرافتمند می رسانیم.
مراسم تشییع آن بزرگ مرد روز جمعه ۲۲ تیر ماه ساعت ۹ صبح از منزل آن شادروان واقع در تقاطع بزرگراه مدرس و آفریقا به طرف الهیه، کوچه گلنار، کوچه ماهرو، مجتمع لاله به سوی بهشت زهرا برگزار خواهد شد.
۲۱ تیر ماه ۱۳۹۷
تهران – جبهه ملی ایران
***
***
ایسنا: کبر هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطراتش نوشت: «نظر برخی از ما این بود که اسناد فاششده تا آن زمان، نشاندهنده جاسوسی امیرانتظام نبود و در این زمینه حرفهای آقای بازرگان را که ایشان را جاسوس نمیدانست، تأیید میکردیم. البته نمیخواستیم بگوییم که دانشجویان دروغ میگویند، بلکه معتقد بودیم اسنادی که آنها افشا کردهاند، نشاندهنده جاسوسی نیست.»به گزارش ایسنا، روزنامه شرق نوشت: «حسین دهباشی، سری جدید خشت خام خود را در گفتوگویی با عباس امیرانتظام کلید زد؛ چند روز مانده به تحویل سال اما برشی از این گفتوگو آن قدر در فضای مجازی و توییتر بازنشر شد که بار دیگر موضوع امیرانتظام سر زبانها افتاد. همین مصاحبه کافی بود تا موافقان و مخالفان تئوری جاسوسی امیرانتظام مقابل هم صفآرایی کنند و بار دیگر به دفاع از نظریات خود بپردازند.اگر ماجرا در روزهای منتهی به سال نو و روزهای آغازین سال جدید به توییتر محدود شده بود اما روز گذشته، محسن میردامادی، دبیرکل سابق جبهه مشارکت و از رهبران دانشجویان اشغالکننده سفارت آمریکا، وارد میدان شد و اعلام کرد که امیرانتظام جاسوس نبوده است. این اظهار نظر از این نظر مهم به نظر میرسد که امیرانتظام را به استناد اسناد کشف شده از سوی دانشجویان اشغالکننده سفارت آمریکا با ترفندی، به ایران فراخوانده و به اتهام جاسوسی به نفع آمریکاییها بازداشت کردند. حالا رهبر آن جریان بعد از ٢٩ سال ابراز کرده از آن اسناد، جاسوسی مستفاد نمیشود. اگر چه سازمان اسناد انقلاب اسلامی و برخی طیفهای سیاسی همچنان مستند به این اسناد، امیرانتظام را به سبب مراوداتش با آمریکاییها جاسوس قلمداد میکنند. میردامادی اما به سایت تاریخ ایرانی گفته است: «موضوع آقای امیرانتظام و مشکلاتی که برای ایشان پیش آمد دغدغه ذهنی من و احتمالا امثال من بوده است. به همین دلیل من اسناد سفارت آمریکا در رابطه با امیرانتظام را که پس از اشغال سفارت منتشر شد بار دیگر مطالعه کردم. در شرایط فعلی که آن هیجانزدگی فضای عمومی دوران انقلاب و به خصوص ماههای پس از اشغال سفارت دیگر وجود ندارد، طبعا منصفانهتر میتوان در اینگونه موارد قضاوت کرد. من در این اسناد هیچ مطلبی که بر جاسوس بودن امیرانتظام دلالت کند ندیدم. در بررسیهایی که اخیرا کردم، پس از ارائه اسناد سفارت به مراجع ذیربط گروهی که مسئول بررسی آن اسناد و انجام تحقیقات از آقای امیرانتظام شده بودند نیز در همان زمان به این نتیجه رسیده بودند که اتهام جاسوسی متوجه ایشان نیست… در واقع از همان سالهای اول انقلاب بحث اتهام جاسوسی نسبت داده شده به ایشان مورد پرسش و ابهام بوده است ولی امروز در فضای کنونی خیلی قاطعتر میتوان گفت که اتهام جاسوسی درست نبوده است. این نوع نگاه به شیوه عملکرد افراد عمدتا متأثر از حالوهوا و فضای به شدت انقلابی آن سالها بوده است، ولی جاسوسی معنای روشن و مشخصی دارد که شرایط زمانی یا حالوهوای انقلاب آن معنا و مفهوم را تغییر نمیدهد و نمیتوان با تعاریفی متغیر و غیرحقوقی چنین اتهامی را به افراد وارد کرد.»
هاشمی هم میگفت جاسوس نبوده
اکبر هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطراتش نوشته: «شاید یکی از پرسروصداترین افشاگریهای دانشجویان، انتشار اسناد مربوط به عباس امیرانتظام بود که بر مبنای آن، دانشجویان او را به جاسوسی برای سازمان سیا متهم کردند و با هماهنگی دادستانی انقلاب، وی را که سفیر ایران در استکهلم بود و در تاریخ ٢٩ آذر ١٣٥٨ به ایران فراخوانده شده بود، دستگیر و رهسپار زندان کردند… در این مورد به خصوص، نظر برخی از ما این بود که اسناد فاششده تا آن زمان، نشاندهنده جاسوسی امیرانتظام نبود و در این زمینه حرفهای آقای بازرگان را که ایشان را جاسوس نمیدانست، تأیید میکردیم. البته نمیخواستیم بگوییم که دانشجویان دروغ میگویند، بلکه معتقد بودیم اسنادی که آنها افشا کردهاند، نشاندهنده جاسوسی نیست.»
عباس امیرانتظام به استناد اسنادی که از سفارت آمریکا در ایران و از سوی دانشجویان تسخیرکننده سفارت به دست میآید، درحالیکه سفیر ایران در سوئد بود، به ایران فراخوانده شده و یک روز بعد به اتهام جاسوسی بازداشت میشود و نزدیک به ١٥ماه را در انفرادی سپری میکند. او خودش در گفتوگو با روزنامه جامعه به تاریخ اردیبهشت ٧٧ درباره این اتهام میگوید: «… شما اطلاع دارید که در دولت موقت من معاون نخستوزیر، سخنگوی دولت و مسئول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانهها در داخل کشور بودم، از جمله آمریکا و ما با آمریکا بیشترین قراردادها را داشتیم، چیزی حدود هزارو ۲۰۰ قرارداد؛ بنابراین مراجعه آنها برای ارتباط با دولت بیشتر با نخستوزیری انجام شد. چه آقای سولیوان به طور شخصی یا کاردار ایشان یا از طریق مکاتباتی که با ما صورت میگرفت؛ بنابراین ملاقاتها به صورت روزانه یا چند بار در هفته انجام میشد. ملاقاتها کاملا رسمی و در دفتر نخستوزیری انجام میگرفت و معمولا در حضور عدهای از همکاران من که در قسمت سیاسی کار میکردند، در دفتر خودم اتفاق میافتاد. نامههایی را که نمایندگیهای دولتهای خارجی در ایران به نخستوزیری مینوشتند، من مطالعه میکردم و نتیجه را به مهندس بازرگان، نخستوزیر، اطلاع میدادم. این مسئولیت را آقای بازرگان به من داده بودند. ما با همه سفارتخانهها مکاتبه میکردیم و جواب نامههای آنها را میدادیم؛ از جمله سفارت آمریکا. بعدها وقتی در آبان ۱۳۵۸ سفارت آمریکا اشغال شد و اسمش را گذاشتند جاسوسخانه، تمام مکاتباتی را که از آنجا به دست آوردند، به عنوان اسناد لانه جاسوسی تلقی کردند؛ درحالیکه این اسناد مکاتباتی رسمی و قانونی است که بین دولت آمریکا و دولت ایران انجام شده و بخشی از آنها را من از طرف نخستوزیر امضا کردم اما آنهایی که سفارت را اشغال کردند، این نامهها را بهعنوان اسناد جاسوسی علیه دولت وقت و شخص من استفاده کردند. مطلقا چیز دیگری نبود، مطلقا… .»
اتهام به عباس عبدی
امیرانتظام همچنین در کتاب خود نوشته بود که اسناد جعلی و ساخته دست دانشجویان بوده است. عبدی در پاسخ به این موضوع در مصاحبهای گفته بود: «آقای امیرانتظام مرتکب جرمی شده که مجازات آن را باید تحمل کند… . اگر آن مدارک جعلی بود، آمریکاییها واکنش تندی نشان میدادند؛ از چند دانشجو که زبان انگلیسی نمیدانستند، بعید بود که بتوانند مدارک آمریکاییها را جعل کنند.»
او گفته بود: «من را با شخصی به نام حسن عباسی که نامش نه مستعار، بلکه واقعی است، اشتباه گرفته است… . زندان او طولانی شد و پنج سال حبس وی را کفایت میکرد.»
اشاره عبدی به روایت امیرانتظام از نگهبانی او در روزهای نخست بازداشت است. محسن میردامادی هم در گفتوگوی تازه خود با تاریخ ایرانی، بازجویی و نگهبانی از امیرانتظام توسط عباس عبدی را تکذیب کرده و گفته است: «این اظهار نظر آقای امیرانتظام که آقای عبدی مأمور مراقبت از ایشان بوده است، صحیح نیست. حوزه کاری آقای عبدی اصولا این نوع امور نبود. فردی که آقای امیرانتظام با آقای عبدی اشتباه میگیرد، یکی دیگر از دانشجویان بود که نام کوچک او نیز عباس بود و با توجه به این که آنجا افراد نوعا با اسم کوچک یکدیگر را صدا میکردند، احتمالا این تشابه اسم باعث این برداشت اشتباه شده است.»
میردامادی در پاسخ به این سؤال که آیا آن فرد را میشناسد، گفته: «بله، میشناسم. هنوز آن قدر آلزایمر نگرفتهام.»
ماجرای عبدی و امیرانتظام
عباس امیرانتظام، در کتاب خاطرات خود با عنوان آن سوی اتهام، به روایت روزهای نخست بازداشت و نیز دلایل بازداشت و البته شرح دادگاههایش پرداخته است. امیرانتظام در آن بخش از خاطرات، عباس عبدی را فردی معرفی میکند که در منزل او نگهبانی داده و همواره با ادبیات نامناسب و حقارتآمیزی با او صحبت کرده است. مثلا در روایت بیستونهم بهمن ٥٨ آورده است: «دیروز بعدازظهر یکی از این دانشجوها بهعنوان مستعار حسن عباسی (عباس عبدی) به خاطر تلفنی که به بنیصدر کردم، فوقالعاده ناراحتم کرد و اعتراض داشت که به چه حقی به رئیسجمهور تلفن کردهام و مانند بچهها در را به هم زد و تلفنها را قایم کرد. اینها خیال دارند تا ابد من را تا اینجا نگه دارند… . تا میگویم آخر دانشجو، من یک آدم شناختهشده هستم. سفیر این مملکت بودهام… باید روزی به وضع من رسیدگی شود. همه مطالب را کنار میگذارد و با پرخاش به من میگوید ارزش یک اوباش بیشتر از توست. چه حقی داری خودت را با دیگران مقایسه کنی؟ خدایا خودت کمک کن.»
اما عباس عبدی نه تنها این روایت را بارها تکذیب کرده که تأکید هم کرده که این نام بردن از او صرفا به خاطر تشابه اسمی بوده است. محمد هاشمی قبلا در گفتوگو با «شرق» دراینباره گفته بود: «خود او (امیرانتظام) درباره یک عباسنامی که احتمالا عباس زریباف باشد و با او برخورد کرده، همچنان میگوید عباس عبدی بوده است؛ در حالی که آقای عبدی به طور کامل این موضوع را رد میکند.»
عباس امیرانتظام و حمایت بازرگان
عباس امیرانتظام، متولد ١٣١١ در تهران و دارای مدرک کارشناسی ارشد ساختمان از دانشگاه برکلی آمریکا در سال ١٣٤٥ است. او از هواداران نهضت ملی نفت و مصدق بود و البته با تأسیس نهضت آزادی ایران، به این گروه پیوست. امیرانتظام همچنین از دوستان و وفاداران به مرحوم مهدی بازرگان بود و شاید همین دوستی و رفاقت بود که بازرگان را تا لحظات سخت امیرانتظام در دادگاه، به عنوان حامی او حفظ کرد؛ آن هم در شرایطی که نهضتیها از عضو خود دست کشیده بودند. بازرگان نه تنها در جلسات دادگاه به دفاع از امیرانتظام پرداخت بلکه به روایت فرشته، دختر مرحوم مهندس بازرگان، امیرانتظام یکی از دغدغههای مهندس تا پایان عمر او بوده است. امیرانتظام همین موضوع را در مصاحبهای اینگونه روایت کرده بود: «من در سال ۱۳۳۰ شمسی وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم و مهندس بازرگان آن زمان رئیس دانشکده فنی بودند. هر دو ملی بودیم البته با اختلاف سن، اما از همان زمان جذب یکدیگر شدیم… در زندان تماس حضوری نداشتیم اما همیشه پیامها و دغدغههای خود از وضع کشور را از طریق فامیل به یکدیگر میرساندیم. اگر حمل بر بزرگی نشود، یکی از دغدغههایشان من بودم. زمانی که مسعود بهنود به تهران آمده بودند و برای نوشتن کتاب ۲۵۷ روز با مهندس بازرگان صحبت کرده بودند، وقتی از ایران رفتند یک نامهای برای ما نوشتند که آقای بازرگان به ایشان گفته او میرود اما تا زمانی که مشکل امیرانتظام حل نشود، یک دست او از قبر بیرون است. آن مرد شریف و پاک و وطنپرست، هیچچیز جز بزرگی و آزادی ایران نمیخواست. ایشان تنها مرد بزرگی در تاریخ ایران بود که آمد و مسئولیت تمام کارها را بر عهده گرفت. مهندس گفتند: «من بودم که از امیرانتظام خواستم به سفارت آمریکا، انگلستان، آلمان، فرانسه و هلند برود و برای ما اطلاعات جمع کند و بگیرد. من شهادت میدهم که ایشان در تمام مدت اطلاعات گرفته و به دولت من داده است نه این که اطلاعات بدهد.»
در آنجا نمونههایش را هم ذکر کرده بودند؛ به طوری که سه ساعت سخنرانی ایشان در دادگاه طول کشید و در تمام این مدت شرافتمندانه از من دفاع کردند و گفتند: «اگر قرار است کسی را محاکمه کنید، بیایید من را یعنی مهندس بازرگان را محاکمه کنید.»
بعد از پیروزی انقلاب، امیرانتظام به عنوان معاون نخستوزیر (بازرگان) و سخنگوی دولت موقت انتخاب میشود. پس از آن هم به دلیل فشارها علیه امیرانتظام، بازرگان او را به عنوان سفیر ایران در حوزه کشورهای اسکاندیناوی انتخاب کرده و روانه سوئد میکند. مرحوم عزتالله سحابی درباره امیرانتظام و مخالفتها با انتخاب او در کتاب خاطرات خود توضیحات مفصلی داده است: «پس از ورود مهندس بازرگان به جلسه نارضایتی اعضای شورای انقلاب با ایشان در میان گذاشته شد. مهندس بازرگان پس از شنیدن اعتراضات رو به من کرد و با حالت عصبانی به من گفت، از تو دیگر انتظار نداشتم […] این اعتراضات بیشتر به دلیل آن بود که افراد، آقای امیرانتظام را عضو نهضت نمیدانستند… . دلیل دیگر هم، ظاهر شیکپوش و آراسته ایشان بود که با جو و فضای انقلابی آن روز، شباهتی نداشت!»
نهضت آزادی پس از آن بیانیه داده و اعلام کردند که امیرانتظام عضو نهضت نیست و تنها سه ماه سابقه فعالیت با نهضت داشته است.
طرح انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی
اما دلیل مخالفت شورای انقلابی و طیف روحانیت با امیرانتظام به طرح او درباره انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی میرسد. در حالی که این مجلس در حال تصویب اصول مربوط به بحث ولایت فقیه در قانون اساسی بود، برخی اعضای دولت موقت به محوریت امیرانتظام نامهای در جهت انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی با ١٨ امضا تهیه کردند. طرحی که با مخالفت امام خمینی مواجه میشود. بعد از آن که امیرانتظام به عنوان سفیر در سوئد به ایفای نقش پرداخته بود، روز ۲۸ آذر ۱۳۵۸ از استکهلم به تهران مراجعت کرد و به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی آمریکا «سیا» بازداشت شد. این فراخوان از سوی معاون وزیر خارجه وقت، «قطبزاده»، یعنی کمال خرازی به بهانه بررسی برخی موارد و مشورت انجام میشود. دانشجویان پیرو خط امام در این فاصله او را جاسوس و عامل آمریکا معرفی کردند. امیرانتظام که در زمان بازداشت ۴۷ساله بود، بیش از یک سال بعد از بازداشت در دادگاهی به ریاست مرحوم گیلانی به اعدام محکوم شد اما با تلاشهای مهندس بازرگان، رئیس دولت موقت، این حکم به حبس ابد کاهش یافت. بعد از گذراندن ١٨ سال در سال ٧٧ از زندان اوین خارج میشود اما بعد از ترور دادستان انقلاب تهران در ابتدای انقلاب تا پایان دهه ٦٠، او در مصاحبهای عباراتی را درباره او طرح میکند که با شکایت فرزند لاجوردی دوباره بازداشت میشود. به دلیل وضعیت جسمانی دو سال بعد از زندان به بیمارستان منتقل میشود. امیرانتظام هماکنون سالهاست که در منزل خود و توسط همسرش نگهداری میشود؛ در حالی که وضعیت جسمانی مناسبی ندارد. سال ١٣٩٢ وقتی آیتالله گیلانی که حکم حبس ابدش را امضا کرده بود، در بستر بیماری بود، به ملاقات او رفت.»
***
روايت اتهام 39 ساله
«نه! من فريادي ندارم. ملت ايران ملت بزرگوار و باگذشت و فداکاري است». اين شايد پاسخ مناسبي باشد براي آنها که بعد از مرگ عباس اميرانتظام، همچنان مقابل هم صف آرايي کرده و ادعايي سي وچندساله را واکاوي مي کنند. خبر درگذشت اميرانتظام که بر خروجي خبرگزاري ها قرار گرفت و بعد هم در فضاي مجازي منتشر شد، آنها که همچنان او را جاسوس مي خوانند، با همين لحن از او ياد کرده و اسناد ادعايي خود را هم منتشر کردند. در مقابل اما آنها که اميرانتظام را بي گناه مي دانستند، روز گذشته در مراسم تشييع پيکرش شعار اميرانتظام مظلوم سر دادند. اميرانتظام که از ابتداي انقلاب همه عمرش را در زندان يا در منزل و ممنوع الخروجي سپري کرد، در بهشت زهرا به خاک سپرده شد، در حالي که احمد منتظري، فرزند آيت الله منتظري، بر پيکرش نماز گزارد و همه حرف و حديث ها درباره اينکه دوباره دادگاهي تشکيل و از او اعاده حيثيت شود، پايان پذيرفت.
اواخر سال 96 و ايام تعطيلات بود که برشي از مصاحبه اميرانتظام با برنامه خشت خام حسين دهباشي، او را از قعر تاريخ، اين بار مقابل قضاوت مردم گذاشت. آن مصاحبه کافي بود که دوباره يک پرونده کهنه باز شود و اين بار مردم به قضاوت درباره آنچه به اميرانتظام نسبت داده شده، بپردازند. همين بهانه کافي بود تا چندي بعد، محسن ميردامادي، يکي از همان دانشجوياني که ديوار سفارت را گرفت و بالا رفت، بعد از 37 سال اعلام کند از اسناد به دست آمده از سفارت آمريکا درباره اميرانتظام جاسوسي مستفاد نمي شود. او اين سخنان را درحالي مطرح کرد که روزهاي نخستين انقلاب، وقتي شور انقلابي داشتند و سفارت را به تسخير خود درآوردند و اسناد آن را رو کردند، اتهام جاسوسي را هم به اميرانتظام زدند. در اين سال ها بعضي از آنها از آنچه به او روا داشتند، ابراز ناراحتي کردند. يکي از آنها ابراهيم اصغرزاده، ديگر دانشجوي خط امامي و از اشغال کنندگان سفارت، بود که يکي، دو سال قبل با ميزباني نشريه انديشه پويا به ديدن اميرانتظام رفت.
روايت يک ديدار
اميرانتظام در آن ديدار در پاسخ به اينکه حالا هرچه فرياد داريد بر سر آقاي اصغرزاده بزنيد، گفته بود: «نه! من فريادي ندارم. ملت ايران ملت بزرگوار و باگذشت و فداکاري است. چندي قبل در پاريس به مناسبت سيزدهم آبان مراسم بزرگداشتي برايم برگزار شد. سخنرانان اين مراسم که بسياري از آنها سابقه چپ داشتند، بيشتر عليه خودشان صحبت کردند و از نوع رفتارشان در قبال من انتقاد کردند».
اصغرزاده در آن ديدار گفته بود: «… ديده ام که شما (عباس اميرانتظام) چند بار گفته ايد حاضريد دوباره در حضور هيئت منصفه محاکمه شويد. خيلي دلم مي خواهد در اين قضيه اگر کاري از دست من برمي آيد انجام دهم. همراه با دوستان کاري را شروع کرديم و آن بحث درباره اسناد لانه است. آقاي ميردامادي هم بحثي را مطرح کردند. ما در نشر اسناد لانه تندروي کرديم و حق نداشتيم روي محتواي اسناد قضاوت کنيم. اين حرف ها و اقدامات شايد ما را تا حدودي تبرئه بکند که البته اصلا مهم نيست. بلکه مهم اين است که اين حرکت ها چقدر نتيجه مثبت در افکار عمومي بگذارد و باعث شود که جامعه به رفتار خود نگاه مجدد داشته باشد. اميرانتظام گفته بود: «براي من خيلي جاي تعجب است که واژه «اميرانتظام عزيز» اين قدر معني و مفهوم در اين جامعه دارد. اينکه ساليوان به من نامه بنويسد «آقاي اميرانتظام عزيز…» واقعا اين قدر تاثير دارد؟ فقط من بودم که با آمريکايي ها مذاکره کرده بودم؟ آقاي بهشتي هم بارها با آمريکايي ها مذاکره کرده بود و اخيرا هم اسنادي از آن منتشر شد».
اميرانتظام عزيز
«اميرانتظام عزيز!»، يکي از همان مواردي است که دانشجويان به استناد آن مهر جاسوسي بر پرونده اميرانتظام زدند. ال. بروس لينگن، کاردار موقت سفارت آمريکا در ايران، در دهم جولاي ۱۹۷۹ درباره او، در نامه اي به سفير آمريکا در سوئد چنين نوشت: «آقاي سفير عزيز! شما به زودي همکاري ايراني به نام عباس اميرانتظام، معاون سابق نخست وزير و سخنگوي دولت را در کنار خواهيد داشت. او توسط دولتش به مقام سفير در کشور سوئد با اعتبار نامه براي نروژ، فنلاند، دانمارک و ايسلند منصوب شده است. چه مرد خوشبختي!».
عباس اميرانتظام، معاون نخست وزير در دولت موقت، پس از انقلاب و سفير پيشين ايران در اسکانديناوي و سوئد بود که بعد از تسخير سفارت و اتهام دانشجويان تسخيرکننده به او مبني بر جاسوسي براي سازمان سيا، با ترفندي به ايران آمد و بازداشت شد.
آنها که عقب نشستند؛ ابراهيم اصغرزاده
اگرچه اصغرزاده در آن ديدار رسما اتهامات خود را پس نگرفته و فقط از تندروي درباره اميرانتظام سخن گفته بود، اما در مصاحبه با اعتمادآنلاين در اين باره نظر ديگري داشت: «من هم رفتاري را که با آقاي اميرانتظام شده است، جفا در حق ايشان مي دانم. به همين دليل هم اخيرا به ديدار ايشان رفتم و تقاضا هم داشتم محاکمه ايشان تجديد شود تا با فراهم شدن شرايط بررسي مجدد، از ايشان اعاده حيثيت صورت گيرد. سال 76 يا 77، اوايل دولت اصلاحات با برخي از دوستان که به اين نتيجه رسيدم در حق آقاي اميرانتظام ظلم شده، به ديدن آقاي محمدي گيلاني (رئيس ديوان عالي کشور وقت) رفتيم و به ايشان توصيه کرديم که پرونده آقاي اميرانتظام را مختومه اعلام و موجبات آزادي ايشان را فراهم کنند. در پاسخ به درخواست ما آقاي محمدي گيلاني گفتند در اين باره خود آقاي اميرانتظام بايد تقاضاي عفو کنند که من گفتم ايشان تقاضاي عفو نمي کند و ادعايش اين است که اتهامات قابل قبول نيست، اما متاسفانه آقاي محمدي گيلاني نپذيرفت. من معتقدم بايد در آن تجديدنظر مي شد. من چون آقاي بازرگان را انساني مومن و انقلابي مي دانم، نظر آقاي بازرگان را که مي گويد آقاي اميرانتظام جاسوس نيست، مي پذيرم و فکر مي کنم بايد صحبت هاي آقاي بازرگان در دادگاه اميرانتظام شنيده مي شد».
مصطفي تاج زاده هم چندي پيش در مصاحبه با اعتمادآنلاين اذعان کرده بود: «ما در حق اميرانتظام ظلم کرديم، فکر مي کرديم جاسوس آمريکاست و بايد رسوا شود ولي نبود. يک عمر برايش زندان بريدند؛ خوب ما ظلم کرديم؛ تعارف نداريم که…».
محسن ميردامادي
محسن ميردامادي، از رهبران دانشجويان در زمان حمله به سفارت آمريکا، فروردين سال جاري به سايت تاريخ ايراني گفته بود: «موضوع آقاي اميرانتظام و مشکلاتي که براي ايشان پيش آمد، دغدغه ذهني من و احتمالا امثال من بوده است. به همين دليل من اسناد سفارت آمريکا در رابطه با اميرانتظام را که پس از اشغال سفارت منتشر شد، بار ديگر مطالعه کردم. در شرايط فعلي که آن هيجان زدگي فضاي عمومي دوران انقلاب و به خصوص ماه هاي پس از اشغال سفارت ديگر وجود ندارد، طبعا منصفانه تر مي توان در اين گونه موارد قضاوت کرد. من در اين اسناد هيچ مطلبي که بر جاسوس بودن اميرانتظام دلالت کند، نديدم. در بررسي هايي که اخيرا کردم، پس از ارائه اسناد سفارت به مراجع ذي ربط گروهي که مسئول بررسي آن اسناد و انجام تحقيقات از آقاي اميرانتظام شده بودند نيز در همان زمان به اين نتيجه رسيده بودند که اتهام جاسوسي متوجه ايشان نيست… درواقع از همان سال هاي اول انقلاب بحث اتهام جاسوسي نسبت داده شده به ايشان مورد پرسش و ابهام بوده است، ولي امروز در فضاي کنوني خيلي قاطع تر مي توان گفت که اتهام جاسوسي درست نبوده است…».
عباس عبدي
در اين ميان فقط عباس عبدي، از ديگر دانشجوياني خط امامي، نظر متفاوتي داشت. اميرانتظام در کتاب خود نوشته بود که اسناد سفارت، جعلي و ساخته دست دانشجويان بوده است. اما عبدي در پاسخ به اين موضوع در مصاحبه اي گفته بود: «آقاي اميرانتظام مرتکب جرمي شده که مجازات آن را بايد تحمل کند… . اگر آن مدارک جعلي بود، آمريکايي ها واکنش تندي نشان مي دادند؛ از چند دانشجو که زبان انگليسي نمي دانستند، بعيد بود که بتوانند مدارک آمريکايي ها را جعل کنند… . زندان او طولاني شد و پنج سال حبس براي او کافي بود».
اکبر هاشمي رفسنجاني
اکبر هاشمي رفسنجاني در کتاب خاطراتش نوشته است: «شايد يکي از پرسروصدا ترين افشاگري هاي دانشجويان، انتشار اسناد مربوط به عباس اميرانتظام بود که بر مبناي آن، دانشجويان او را به جاسوسي براي سازمان سيا متهم کردند و با هماهنگي دادستاني انقلاب، او را که سفير ايران در استکهلم بود و در تاريخ 29 آذر 1358 به ايران فراخوانده شده بود، دستگير و رهسپار زندان کردند… در اين مورد بخصوص، نظر برخي از ما اين بود که اسناد فاش شده تا آن زمان، نشان دهنده جاسوسي اميرانتظام نبود و در اين زمينه حرف هاي آقاي بازرگان را که ايشان را جاسوس نمي دانست، تاييد مي کرديم. البته نمي خواستيم بگوييم که دانشجويان دروغ مي گويند، بلکه معتقد بوديم اسنادي که آنها افشا کرده اند، نشان دهنده جاسوسي نيست».
بعد از پيروزي انقلاب، اميرانتظام به عنوان معاون نخست وزير (بازرگان) و سخنگوي دولت موقت انتخاب شد. پس از آن هم به دليل فشارها عليه اميرانتظام، بازرگان او را به عنوان سفير ايران در حوزه کشورهاي اسکانديناوي انتخاب کرده و روانه سوئد کرد. اما به استناد اسنادي که از سفارت آمريکا در ايران و از سوي دانشجويان تسخيرکننده سفارت به دست آمد، درحالي که سفير ايران در سوئد بود، به ايران فراخوانده شده و يک روز بعد به اتهام جاسوسي بازداشت شده و نزديک به 15 ماه را در بازداشت سپري کرد.
عباس اميرانتظام
عباس اميرانتظام در مصاحبه با روزنامه جامعه مورخ هفتم، هشتم و نهم ارديبهشت 1377، درباره اتهام جاسوسي خود گفته بود: «شما اطلاع داريد که در دولت موقت من معاون نخست وزير، سخنگوي دولت و مسئول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانه ها در داخل کشور بودم، از جمله آمريکا؛ ما با آمريکا بيشترين قراردادها را داشتيم؛ چيزي حدود هزارو200 قرارداد، بنابراين مراجعه آنها براي ارتباط با دولت بيشتر با نخست وزيري انجام مي شد. چه آقاي سوليوان به طور شخصي يا کاردار ايشان يا از طريق مکاتباتي که با ما صورت مي گرفت. بنابراين ملاقات ها به صورت روزانه يا چند بار در هفته انجام مي شد. ملاقات ها کاملا رسمي و در دفتر نخست وزيري انجام مي گرفت و معمولا در حضور عده اي از همکاران من که در قسمت سياسي کار مي کردند، در دفتر خودم اتفاق مي افتاد. نامه هايي را که نمايندگي هاي دولت هاي خارجي در ايران به نخست وزيري مي نوشتند، من مطالعه مي کردم و نتيجه را به مهندس بازرگان، نخست وزير، اطلاع مي دادم. اين مسئوليت را آقاي بازرگان به من داده بودند. ما با همه سفارتخانه ها مکاتبه مي کرديم و جواب نامه هاي آنها را مي داديم؛ از جمله سفارت آمريکا. بعدها وقتي در آبان ۱۳۵۸ سفارت آمريکا اشغال شد و اسمش را گذاشتند جاسوس خانه، تمام مکاتباتي را که از آنجا به دست آوردند، به عنوان اسناد لانه جاسوسي تلقي کردند، در حالي که اين اسناد مکاتباتي رسمي و قانوني است که بين دولت آمريکا و دولت ايران انجام شده و بخشي از آنها را من از طرف نخست وزير امضا کردم، اما آنهايي که سفارت را اشغال کردند، اين نامه ها را به عنوان اسناد جاسوسي عليه دولت وقت و شخص من مورد استفاده قرار دادند».
توطئه آمريکا
اميرانتظام در آن مصاحبه گفته بود: «کاملا من معتقدم که سفارت آمريکا و CIA توطئه کرده بودند که مليون را از صحنه سياست ايران خارج کنند. دولت موقت متهم شد به اينکه طرفدار آمريکاست و من هم متهم شدم که رابط بين دولت آمريکا و دولت موقت بودم. اين اتهامات را آمريکا درست کرد و در سفارت آمريکا باقي گذاشت و وقتي سفارت آمريکا اشغال شد، آنها اين اتفاق را پيش بيني مي کردند».
توضيح درباره عزيز
او درباره واژه اميرانتظام عزيز، به ماجراي بازداشت يک آمريکايي که مسئول رفت وآمد به يک شرکت آمريکايي بوده، اشاره کرده است. اتفاقي که در اسفند 57 رخ داده و اميرانتظام با همراهي مهدي بازرگان او را آزاد مي کند. بعدا سوليوان در نامه اي براي قدرداني از اميرانتظام او را اميرانتظام عزيز خطاب مي کند. اميرانتظام در آن مصاحبه گفته بود:«… آقاي محمدي گيلاني، رئيس دادگاه، اين چنين تعبير کردند که حتما من سابقه آشنايي و دوستي قديمي با آقاي سوليوان داشته ام. هرچه به ايشان توضيح دادم که آقا! اين الفباي ديپلماسي در جهان است و هر گاه دو نفر ديپلمات براي هم نامه مي نويسند هميشه از لغت Dear استفاده مي کنند».
دفاع بازرگان از اميرانتظام
عباس اميرانتظام، متولد 1311 در تهران و داراي مدرک کارشناسي ارشد ساختمان از دانشگاه برکلي آمريکا در سال 1345 بود. او از هواداران نهضت ملي نفت و مصدق بود و البته با تاسيس نهضت آزادي ايران، به اين گروه پيوست. اميرانتظام همچنين از دوستان و وفاداران به مرحوم مهدي بازرگان بود و شايد همين دوستي و رفاقت بود که بازرگان را تا لحظات سخت اميرانتظام در دادگاه، به عنوان حامي او حفظ کرد؛ آن هم در شرايطي که نهضتي ها از عضو خود دست کشيده بودند. بازرگان نه تنها در جلسات دادگاه به دفاع از اميرانتظام پرداخت، بلکه به روايت فرشته، دختر مرحوم مهندس بازرگان، اميرانتظام يکي از دغدغه هاي مهندس تا پايان عمر او بوده است. اميرانتظام همين موضوع را در مصاحبه اي اين گونه روايت کرده بود: «من در سال ۱۳۳۰ شمسي وارد دانشکده فني دانشگاه تهران شدم و مهندس بازرگان آن زمان رئيس دانشکده فني بودند. هر دو ملي بوديم البته با اختلاف سن، اما از همان زمان جذب يکديگر شديم… در زندان تماس حضوري نداشتيم، اما هميشه پيام ها و دغدغه هاي خود از وضع کشور را از طريق فاميل به يکديگر مي رسانديم. اگر حمل بر بزرگي نشود، يکي از دغدغه هايشان من بودم. زماني که مسعود بهنود به تهران آمده بودند و براي نوشتن کتاب 275 روز با مهندس بازرگان صحبت کرده بودند، وقتي از ايران رفتند نامه اي براي ما نوشتند که آقاي بازرگان به ايشان گفته او مي رود، اما تا زماني که مشکل اميرانتظام حل نشود، يک دست او از قبر بيرون است. آن مرد شريف و پاک و وطن پرست، هيچ چيز جز بزرگي و آزادي ايران نمي خواست. ايشان تنها مرد بزرگي در تاريخ ايران بود که آمد و مسئوليت تمام کار ها را بر عهده گرفت. مهندس گفتند: «من بودم که از اميرانتظام خواستم به سفارت آمريکا، انگلستان، آلمان، فرانسه و هلند برود و براي ما اطلاعات جمع کند و بگيرد. من شهادت مي دهم که ايشان در تمام مدت اطلاعات گرفته و به دولت من داده است نه اينکه اطلاعات بدهد». در آنجا نمونه هايش را هم ذکر کرده بودند؛ به طوري که سه ساعت سخنراني ايشان در دادگاه طول کشيد و در تمام اين مدت شرافتمندانه از من دفاع کردند و گفتند اگر قرار است کسي را محاکمه کنيد، بياييد من را يعني مهندس بازرگان را محاکمه کنيد».
اخراج از زندان
اميرانتظام در زمان بازداشت ۴۷ساله بود، بيش از يک سال بعد از بازداشت در دادگاهي به رياست مرحوم گيلاني به اعدام محکوم شد، اما با تلاش هاي مهندس بازرگان، رئيس دولت موقت، اين حکم به حبس ابد کاهش يافت. بعد از گذراندن 18 سال در سال 77 از زندان اوين خارج شد يا آن طور که خودش گفته اخراج شد: «از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۷۷ در اوين و قزل حصار و گوهردشت زنداني بودم. بعد، مرا در دي ماه ۱۳۷۳ از زندان اوين به يک بازداشتگاه وزارت اطلاعات در شمال تهران منتقل کردند، منزل کوچکي بود که چند اتاق در طبقه دوم داشت. در يکي از اتاق ها هم آقاي کيانوري زندگي مي کرد، يک اتاق را هم به من دادند که در آنجا زندگي کردم. مدتي اصلا ملاقات نداشتم، بعد چند ساعتي ملاقات دادند… مرا چهار شنبه ها مي آوردند و شنبه ها مي بردند، اين ملاقات ها هر 15 روز يک بار صورت مي گرفت… تا اينکه در اول آذر ۱۳۷۵ آقايان مرا براي ملاقات به منزل اقوامم آوردند و شنبه صبح به دنبالم نيامدند. من تلفن کردم و سوال کردم که چرا نيامديد؟ گفتند: راننده به سفر رفته، فردا تلفن کردم، گفتند هنوز از سفر نيامده. مدتي بهانه راننده مطرح بود، بعد گفتند ماشين بنزين ندارد يا لاستيک ندارد، يا خراب است. بهانه ها يک ماهي طول کشيد و من هر روز تلفن مي کردم… اواخر آذر ۱۳۷۵، آخرين بار که تلفن کردم، آقاياني که مسئول بازداشت من بودند گفتند تا اطلاع ثانوي ديگر دنبال شما نمي آييم؛ بنابراين من از آن تاريخ آزاد هستم. آمدم به دنبال خانه ام، آن را درست کردم و در همين جا که گفت و گو مي کنيم، زندگي را آغاز کردم. تا مدت ها روبه روي همين ساختمان، ماموران ايستاده بودند و آپارتمان من را زير نظر داشتند، اما الان آن افراد را نمي بينم و نمي دانم دنبال من خواهند آمد يا نه؟».
ملاقات با قاضي تا مرگ
بعد از ترور دادستان انقلاب تهران در ابتداي انقلاب تا پايان دهه 60، او در مصاحبه اي عباراتي را درباره او طرح کرد که با شکايت فرزند ايشان دوباره بازداشت اما به دليل وضعيت جسماني دو سال بعد از زندان به بيمارستان منتقل شد. سال ها با همسر دومش در ايران زندگي کرد بدون اينکه امکان خروج از کشور را داشته باشد يا همان طورکه مي خواست تکليفش درباره اتهامي که به او وارد شده بود، در برابر افکار عمومي روشن شود. تصوير آخرش نزد افکار عمومي، شايد همان برش از مصاحبه دهباشي باشد؛ وقتي در برابر تصوير کودکي، گريه کرد و از آرزويش براي داشتن فرزند سخن گفت و ناگفته هاي بسيار ديگر. در ديدارش به اصغرزاده گفته بود: «من به همه هم وطنانم به عنوان ايراني نگاه مي کنم. اين درست است که طرز تفکر همه ما يک جور نيست، اما مهم بالابردن آستانه تحملمان است. همين جا به آقاي اصغرزاده مي گويم براي ايجاد آشتي آماده ام. من دوست ندارم آدم ها را از هم دور کنم و معتقدم بيشتر بايد براي نزديکي دل ها تلاش کرد». شايد براي همين بود که اميرانتظام در سال 92 وقتي مرحوم آيت الله گيلاني، همان قاضي که حکم حبس ابدش را صادر کرده و در بستر مرگ بود، به ملاقاتش رفت.
برگزاري مراسم يادبود
عباس اميرانتظام به دليل کهولت سن و همچنين بيماري هاي مزمن ريوي و کليوي بيست ويکم تير درگذشت. بامداد ديروز برخي نزديکان و فعالان سياسي با حضور در منزل او با خانواده ايشان ابراز همدردي کرده و در سخناني به ذکر اوصاف عباس اميرانتظام پرداختند. اين مراسم که پيش تر قرار بود با تشييع پيکر سخنگوي دولت موقت به نوعي مراسم وداع با آن مرحوم باشد، به دليل برخي ناهماهنگي ها در انتقال پيکر آن مرحوم به محل مراسم، به جلسه يادبود وي تبديل شده بود. دکتر «بهروز برومند»، پزشک معالج اميرانتظام، در حاشيه مراسم پيکر به ايرنا گفت: حدود 30 سال است که پزشک معالج آن مرحوم هستم و در دو سال گذشته بيش از 20 بار به دلايلي همچون بيماري مزمن ريوي، فشار خون و مشکل کليوي در بيمارستان پارس بستري شد. من که پزشک معالج اميرانتظام بودم، مسئوليت صدور گواهي فوت او را پذيرفتم و طبق قانون، نيازي به کالبدشکافي پزشکي قانوني نبود. الهه اميرانتظام، همسر آن مرحوم، نيز در گفت وگو با ايرنا گفت: همسرم ساعت هفت بامداد پنجشنبه دچار تشنج شد. تيم پزشکي با حضور در منزل براي احياي مرحوم تلاش کرد، اما تلاش ها کارساز نبود و قبل از رسيدن به بيمارستان اختر تهران فوت کرد.
روزنامه شرق ، شماره 3193