نقشه‌ای هوشمندانه منطبق بر انتخابی آگاهانه!

پیرامون نوشته فرخ نگهدار با عنوان “مبارزه علیه تحریم‌ها: هم استراتژی و هم تاکتیک

“مبارزه علیه تحریم‌ها: هم استراتژی و هم تاکتیک” عنوان آخرین نوشته فرخ نگهدار است که در سایت شخصی او آمده است. پیامی از جنس ظاهراً تاکتیک – نقشه پیشنهادی به راس حکومت و همزمان دادن خط به اصلاح طلبان که مبادا “در شرایط فشار حداکثری” از سیاست “تغییر در حکومت” دست شسته و تسلیم وسوسه سیاست “تغییر حکومت” شوند. نوشته‌ای که باید مصداق آب در هاون کوبیدن فهم شود. زیرا مطابق افزوده‌ خود او در زیر نوشته‌اش، مقاله “برای چند روزنامه و هفته نامه در ایران ارسال” شد ولی هیچکدام‌ نشر ندادند چون به گزارش خود فرخ  “هیچ کس آن را در کادر خط قرمزهای ابلاغ شده تشخیص نداد و نه به خاطر نام نویسنده، که به خاطر محتوای کلام”. روزنامه و هفته نامه‌هایی که گرچه چراغ سبز مصاحبه با  “نویسنده” و درج مقاله از وی را از مرکز غیبی دارند ولی مجاز به درج هر “کلام” هم نیستند مبادا جنبه توصیه به “رهبر” برای “تغییر رفتار” ولو در نرم ترین بیان را داشته باشد و به تریج قبای “آقا” بر بخورد! ولی گوش نگهدار مگر بدهکار چنین پالس‌هایی هم هست؟! او در برآورده کردن آرزوی “پرکردن شکاف میان حکومت و مردم” آن اندازه مصر است تا در پایان همان زیرنویس به تکرار بنویسد: “افزون خواهم کرد تلاش [خودم] برای بسط گفتگو میان شهروندان و حاکمان را”!

چیستی حرف این نوشته

همه تلاش وی در نوشته‌اش مصروف جاانداختن این فکر است که چون علت العلل مشکلات کشور اعمال تحریم‌ها از خارج است و مشی “تحریم حداکثری” ترامپ را باید یک “جنگ خاموش” بر ضد ایران و “توسعه اقتصادی” آن شناخت، پس سمت اصلی مبارزه هم باید تماماً علیه آن باشد و همسویی‌ها و اتحادها حول مبارزه‌ای کانونی بشود که “نقشی محوری و اهمیتی بی جایگزین دارد”. مطابق این تز، “اگر در سال های ٢٩ تا٣٢ ملی شدن صنعت نفت مهم ترین چالش پیش روی کشور بود…؛ اگر در سال های آخر حکومت شاه، مبارزه علیه دیکتاتوری فردی شاه … نقش محوری داشت؛ اگر دفع تجاوز صدام و استقرار صلح میان دو کشور مساله مرکزی کشور [در دوره جنگ] بود…؛ در شرایط کنونی[،] مبارزه علیه تحریم ها محور همسویی و همبستگی گسترده ترین طیف نیروهای سیاسی کشور است.” بنا به این تبیین، همه آنانی اعم از کل حکومت و منتقدان نرم رفتار وی که مسئله اصلی کشور را وجود تحریم‌ها بدانند، در یک جبهه ایستاده‌اند. در عوض ولی، همه آنانی که مسئله کشور را هم در وجه اصلی و هم  بطورعمده خود جمهوری اسلامی تلقی می‌کنند اعم از اینکه با تحریم ها مخالف باشند یا موافق و حتی “در استقبال از آن”، در جبهه مقابل واحد قرار می‌گیرند چه خود بخواهند و چه نخواهند!

سوراخ‌های تحلیلی در قیاس تاریخی وضع امروز کشور با آنچه نگهدار آنها را موارد “محوری” سیاست در ایران معرفی می‌کند، بقدری زیادند که تبیین او را شبیه آبکش پر از سوراخ می‌نماید. فقط بر یکی انگشت بگذاریم و از او بپرسیم در فاصله سه دهه پایان جنگ تا خروج ترامپ از برجام، آیا هیچ شکاف “محوری” در ایران نداشتیم که او چنین به یک نوک قلم از سر این سی سال ‌پریده است؟! و اگر چنین تضادی عمل می‌کرده که منطقاً هم وجود داشت، آیا او حاضر است بگوید شکاف مربوطه حول چه “محور”ی بوده، با کدامین صف بستن در دو سوی آن و خود وی در کجای این صف بندی جا می‌گرفته است؟ مگر می‌شود فقط با خروج ترامپ از برجام، شکاف “محوری” ظاهراً ناموجود در کشور بیکباره در موضوع تحریم‌ها آنهم در شکل “محوری” سربرآورد؟!

در نگاه او تحریم‌ها نه معلول که علت به شمار می‌روند آنهم علت اصلی و عمده! به زعم وی تحریم‌ها نه واکنش زورگویان جهانی و فزون خواهان منطقه‌ای به ماجراجویی‌های جمهوری اسلامی – البته واکنشی بسیار دل آزار و ضد انسانی با لزوم مخالفت قاطع با آنها – بلکه به مصداق “نیش عقرب نه از ره کین / اقتضای طبیعتش این” و همچنین به گفته خود خامنه‌ای، لابد ناشی از “طینت پلید” خارجی‌هاست و بس! در چنین نگاهی که منشاء مسئله کشور را همواره در بیرون از جمهوری اسلامی می‌جوید، اگر هم رفتارهای تحریک‌آمیز حکومت در قبال کشورهای منطقه نبود که تاکنون بوده است باز پمپئوها، نتان یاهوها و بن سلمان‌هایی پیدا می‌شدند که به گفته فرخ چنین بگویند: “شما این ١٢ بند [ مطرح از سوی پمپئو] را اجرا کنید، ما هم تحریم ها را تشدید خواهیم کرد”! نمی‌دانم این اندازه اغتشاش در تحلیل، چشم بستن‌ بر حقایق و وارونه جلوه دادن واقعیت‌ها  را جز برخاسته از تعلق خاطرهای سیاسی معین با چه چیز دیگری می‌توان توضیح داد؟

فرخ نگهدار در واقع خط تقسیم سیاسی عمومی در کشور را از تحریم و ضد تحریم عبور می‌دهد تا خط فاصل در صف آرایی ملی از میان جمهوری اسلامی و مخالفانش نگذرد. او به این ترتیب، جمهوری اسلامی را نه عامل عمده معضلات کشور که شریک اصلی در راه حل مشکلی می‌داند که خود این رژیم آنها را پدید آورده است! این اصلاً تصادفی نیست که قلم وی به سهولت تا آنجا می‌چرخد که مخالفان رژیم حاکم را تعمداً یکپارچه ‌می‌نمایاند و با نشاندن همه آنان بطور ضمنی در طیف حامیان خاندان رجوی و پهلوی و نیروهای حواشی ایشان و البته در “هماهنگی با دولت ترامپ”(!) تا چنین القاء ‌کند که: “طرفداران «تغییر رژیم» می گویند: از دیماه ٩۶ حکومت در سراشیب سقوط قرار گرفته … و هماهنگی با دولت ترامپ، گذار را تسهیل می کند”! او نه از بخشی از “تغییر رژیم”ها که از کلیت آن صحبت می‌کند و کاری هم به این ندارد که طیف گسترده‌ای از مخالفان جمهوری اسلامی در عین حال مخالفان قاطع و پیگیر هرگونه جنگ و تحریم بوده و همچنان هم مخالف آنهایند! او حتی لازم نمی‌داند در اثبات داعیه خود مبنی بر دخیل بستن ولو ناخواسته هر مخالف تحریم به جناب ترامپ، کمترین مدرک رو کند زیرا که به پیشگویی سیاسی خود ایمان لدونی دارد!

ملاک و حساسیت او فقط و فقط به اینست که عمده مخالفت‌ پیش جریانات و افراد متوجه حکومت نشود و تماماً به طرف تحریم خارجی سمت بگیرد! او مطابق مشی خود در قبال جمهوری اسلامی نیاز می‌بیند تا با تحریف تضاد عمده و “محوری” واقعی در کشور که همانا وجود و سیاست‌های جمهوری اسلامی است، توجیهات نظری و مبانی تحلیلی برای هم جبهه بودن خود با جمهوری اسلامی فراهم آورد. بهمین دلیل هم چون همیشه، مستعد و آماده این می‌شود که هر مخالف سیاسی خود را در بدترین چهره‌اش ترسیم کند که در اینجا جنبه انگ همسویی با ترامپیسم می‌یابد! افترا بستن‌ها تا این حد به مخالفان سیاسی خود نیز، از سوی کسی که بارها گفته است شرط دمکرات بودن، تعریف مخالف سیاسی خود در همانی است که خود آن بگوید!

از نظر او دلیل افتادن کشور به فلاکت کنونی، خروج ترامپ بود از برجام. هم از اینرو او اصلاً سراغ تحریم‌هایی نمی‌رود که پیش از برجام اعمال شد تا بخواهد از چیستی آنها هم بپرسد. به این هم نمی‌پردازد که چطور خامنه‌ای با حبس کردن برجام فقط در جام اتم، نگذاشت این توافقنامه مقدمه‌ای باشد برای کوتاه شدن برد موشک‌ها و دست برداشتن‌های جمهوری اسلامی از سیاست تنش آفرین منطقه‌ای و متقابلاً  “همکاری‌های اقتصادی” با منطقه و جهان‌‌. او طول این چهار دهه سیاه را فقط در شر وجود ترامپ و پمپئو کانالیزه می‌کند و طی توصیه‌ دوستانه‌‌ خود‌‌‌ به حکومت ضمن تایید اینکه ” «اقتصاد مقاومتی»، هرچند مفید و الزامی بود، اما نه جایگزین همکاری اقتصادی با ایالات متحده” بر این تاکید می‌نهد که او نیز شرط مقدم ورود به مذاکره با آمریکا را این می‌داند که “سیاست خارجی امریکا به مسیر عادی و شناخته شده خود بازگردد”. او با چنین برخوردهایی که چیزی جز تشجیع جمهوری اسلامی در مواضع ماجراجویانه‌ آن نیست، دلسوزی‌ خود به حکومتی را نشان می‌دهد که هر روز از حیات آن، به بهای نیستی کشور و سوزاندن هر فرصت ممکن گذشته است و می‌گذرد.

او با انگشت گذاشتن بر واقعیتی مورد تایید بسیاران، یعنی قدرت گیری “طبقه حاکمه” کنونی کشور متشکل از “نوکیسه”هایی تسبیح به دست که در همین جمهوری اسلامی به مال و منال رسیده و اکنون حرص بازار فراملی دارند، سیاست خارجی نظام را در گرو پاسخ به نیاز همین منافع اقتصادی ارزیابی می‌کند و لذا “ولع این حکومت برای صدور انقلاب شیعی به منطقه علت اصلی پایان ناپذیری ستیز میان ایران و امریکاسترافرع دانسته و عملاً رد می‌کند! باید از او پرسید که اگر این سیاست خارجی از کارکرد ایدئولوژی ولایی نیست پس نیروی محرکه‌اش را از کجا می‌گیرد؟ آیا رفتار نظام دفاع از منافع “بورژوازی خودی” در برابر امپریالیسم است یا مثلاً  پاسداری از استقلال ملی در برابر استعمار نو؟! نگاه و داوری او نسبت به ماهیت حکومت، تنها به درد توجیه “ظرفیت تغییر سیاست” در رهبری جمهوری اسلامی می‌خورد!

پرسیدنی است که آیا عامل عمده و نافذ سیاست خارجی نظام برای تولید “هلال شیعی”، بازتولید مکرر “عمق استراتژیک” در منطقه از طریق دخالت نظامی، و “آمریکا ستیزی” نهادینه و “نابودی اسرائیل” را، می‌توان جز با  “ولع ایدئولوژیک” ولایی در چیز دیگری هم به تبیین برخاست؟! آیا این همان نوع نگاه دراماتیک چهل سال پیش نیست که اکنون در شکل “مضحک” دارد تکرار می‌شود؟! همانی که اگر زمانی با عینک ایدئولوژیک بر چشم پنداشتیم دگم‌های خرده ‌بورژوازی بر بستر مبارزه با “امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا” به ناگزیر خواهد ‌سائید در عمل اما سابیدگی هستی ملت در این چهل سال را تحویل گرفتیم؟! همان متدی که حالا دارد در زرورق تحلیل طبقاتی دیگری در خدمت همان جنس از سیاست پیچیده می‌شود؟! این تبیین از موضوع، در واقع سیاست خارجی نظام را در وجه غالب ولو پوشیده، سیاستی ملی ارزیابی می‌کند و هیچ هم تصادفی نیست که قاسم سلیمانی را در قامت “سردار ملی” بر می‌کشد!   

“برنامه برای اقدام مشترک” در جمهوری اسلامی!

او از بطن تحلیل و تبیین خود، یک “برنامه برای اقدام مشترک” بیرون می‌کشد تا آن را نه فقط به جناح اصلاح طلبان حکومت که به کل حکومت پیشنهاد ‌دهد: “هرگاه رئیس جمهور منتخب ایالات متحده امریکا از ایران دعوت کند [که] برای تحقق شرایط پایان دادن به تحریم ها، وارد مذاکره [با آن] شود… : جمهوری اسلامی ایران نیز …[لزوماً] استقبال و تلاش خواهد کرد [تا] … همکاری های متقابلا سودمند اقتصادی جایگزینِ حضور نظامی، و مقابله جویی های امنیتی، در کشورهای منطقه گردد…/ برنامه دفاعی کشور به گونه ای پی گرفته خواهد شد که تمام نگرانی های بین المللی برای گسترش سلاح های استراتژیک و هسته ای را منتفی کند…/ و هیچ برنامه ای برای نابودی یا تعرض به هیچ از کشورهای منطقه نداشته و نخواهد داشت….”

پیش از همه باید پرسید نام این آیا  “برنامه”است؟! این چگونه برنامه‌ حکومتی است که موجودیتش به “هرگاه رئیس جمهور منتخب ایالات متحده آمریکا از ایران دعوت کند” مشروط می‌شود؟! “برنامه”ارائه شده فرخ برای حکومت چه چیز فعال قایم به خود در خود دارد و مگر چیست جز یک دستور العمل نوع واکنشی؟! آیا پرسیدنی نیست که بنا به این “برنامه” اگر رئیس جمهور آمریکا نخواست به چنین صرافتی بیفتد و در نتیجه این “برنامه” را دود هوا کرد در آن صورت چه باید کرد؟ در چنین حالتی جمهوری اسلامی مخاطب این “برنامه” باز بر متن سیاست انتظار هل من مبارز بطلبد و هستی کشور بر باد دهد؟ نگهدار برای این حالت، هیچ برنامه‌ای ندارد که اگر ‌می‌داشت، بعد خروج ترامپ از برجام به اینسو ولو برای یکبار هم که بود جمهوری اسلامی را تشویق به رفتن پای میز مذاکره می‌کرد. او اما برعکس، در همه این دو سال و اند گذشته نه فقط در قبال موضوع مذاکره بی هیچ قید و شرط سکوت اختیار کرد حتی اینجا و آنجا با مشی فشار بخش‌هایی از اپوزیسیون به جمهوری اسلامی بمنظور پیشقدمی جهت مذاکره با ترامپ به مخالفت برخاست و آن را همانگونه که در همین نوشته‌اش آورده به سود ترامپ – پومپئو ‌دانست: رفع تحریم ها … قبل از همه مستلزم تغییر دیدگاه های حاکم بر سیاست فعلی دولت امریکا است.”و با تغییر یک جانبه رفتار ایران، تحریم ها برچیده نخواهند شد.” یعنی، حتی کمترین ابتکار برای “تغییر یک جانبه رفتار ایران” از سوی جمهوری اسلامی نه! و در واقع، همان همسویی با خامنه‌ای که مدام گفته است اول امریکا پیشقدم شود و حسن نیت خود را ثابت کند تا ما ببینیم چه باید کرد! معنی عملی این همسویی در سیاست جز این نمی‌تواند باشد که او طی این مدت بامقاومت خامنه‌ای در نرفتن پای مذاکره کاملاً با ترامپ همدلی داشته است!

اما این سئوال پیش می‌آید که فرخ با ارایه چنین “برنامه” تهی از خصلت برنامه‌ای، واقعاً در پی چه چیزی است؟ خوشبختانه در این مورد به خواندن لای سطور نیاز نیست  چون خود وی در شکل پیام به حکومت آن را به دقت توضیح داده است: “در وضعیت تازه که… سیاست راهبردی تعامل در حکومت … جای خود را به گفتگوی انتقادی داده… هدف از نقد رفتار حکومت… طرد و انزوای دستگاه رهبری نیست… ترویج سیاست ها و مواضعی است که شرایط، امکانات و آرایش نیروها در کشور و در عرصه بین المللی را برای الغای تحریم ها مساعد می سازند.”! به دیگر سخن، اطمینان دادن به “دستگاه رهبری” که نقد و توصیه او را از جنس “گفتگوی انتقادی” ناظر بر “سیاست راهبردی تعامل در حکومت” بداند و نه به نیت “طرد و انزوا”! سوگند خوردنی دیگربار که همه حرف بر سر “تغییر رفتار” است و “تغییر در حکومت” به جای “تغییر حکومت” و نه ذره‌ای فراتر از این! مصادره به مطلوب او هم از هر چیز تازه‌ به سود مشی کهنه  “تغییر رفتار”، ابداً تازگی ندارد و قبلاً در مسخ “تحول طلبی” به “تحول در رفتار” نیز به نمایش در آمده بود!

و حرف او در چه چیزی پایان می‌گیرد؟

او بحث در این نوشته‌ را سرانجام با موضوع اصلاح جمهوری اسلامی و اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی مورد علاقه خود پایان می‌برد. مخاطب در اینجا گرچه اصلاح طلبان هستند در مسیر به پیشواز شتافتن انتخابات ریاست جمهوری ١۴٠٠، اما کل حکومت و همه سپهر سیاسی کشور را در بر می‌گیرد!

او حرف را بر چالش دیرینه میان دو مشی  “تغییر در حکومت” و “تغییر حکومت” متمرکز کرده و حکم می‌دهد که:  “شرایط حاضر به هیچ وجه از اهمیت و قابلیت راهبردهای اصلاح طلبانه نمی کاهد… در شرایط تازه باز هم کم هزینه ترین، ممکن ترین و امن ترین راه ها برای بازگردانیدن ثبات به اقتصاد کشور، کاهش شکاف میان حکومت و مردم است.” او نگران از نفوذ راهبرد “تغییر حکومت” بر آنانی که اصلاح جمهوری اسلامی را مبتنی بر تجربه خود زیسته‌شان بی نتیجه یافته‌اند، دعوت به حفظ امید نسبت به مفیدیت اصلاح طلبی نظام کرده و آنان را هشدار می‌دهد از خطر مواردی چون تمرکز حمله روی هر نوع اصلاح طلبی … و تلاش برای برکشیدن هر مبارزه حقوقی، مطالباتی، اعتراضی و موضعی به حرکتی در جهت براندازی…” غافل نمانند! البته این دومی از تولیدی‌های جدید اوست که باید روشن کند شامل چه مواردی است و منسوب به چه کسانی؟ جدا از اینها او با توسل به تاکتیک نعل وارونه، تمایل “در راس نظام به گشایش فضای سیاسی” در انتخابات ٧۶ و ٨٨ را نتیجه  “تمایل به گشایش با ایران” در طرف غربی معرفی می‌کند تا بتواند در ذیل آن واقعیت‌های “نوشیدن جام زهر” و “مقاومت قهرمانانه” نوع امام حسنی نظام بر اثر استیصال را پوشیده بدارد. حرفش اینست که:  “انتخابات بهار آتی” معلوم نیست در “تصمیم قطعی حکومتگران” همانی باشد که در انتخابات مبتنی بر حذف مجلس بود!

فقط باید دریافت کرد که اینهمه برای کدامین نتیجه‌گیری طرح می‌شوند؟ هدف، دعوت از اصلاح طلبان، اهل اعتدال و حتی بخشی از اقتدار گرایان است که جملگی در تلاشی همسو با  “گشایش خواهی دستگاه رهبری” بر زمینه‌ مخالفت عمومی با تحریم‌ها، بکوشند به شکل جبهه‌ای حول محور  “مبارزه با تحریم ها هم استراتژی و هم تاکتیک” وارد کارزار “انتخابات ١۴٠٠ شوند. او در این زمینه از خود اصلاح طلبان هم سبقت می‌گیرد و می‌نویسد: ” امروز این تعیین کننده نیست که شما اصلاح طلب هستید یا اصول گرا/ … موافق حکومت اسلامی هستید یا مخالف آن، سکولار هستید یا اسلام گرا/ … چپ هستید، لیبرال هستید یا نئو لیبرال/  رژیم سابق را بر رژیم فعلی ترجیح می دهید، برعکس فکر می کنید، و یا با هردو مخالفید/ آنچه امروز تعیین کننده است این است که شما مخالف تحریم ها هستید یا مدافع آن؟… و درست همین مخالفت را هم می‌باید  “به موضوع مرکزی انتخابات ١۴٠٠ تبدیل” کرد. در واقع، آن چنان آرایش سیاسی در متن نمایش درون سیستمی دیگری که بتواند مبارزه محوری جامعه با جمهوری اسلامی را تحت الشعاع خود قرار دهد!

در یک کلام، آنچه فرخ نگهدار پی می‌جوید بسیج عمومی حول مبارزه با تحریم‌ها در خدمت وضع موجود است به جای شکل گیری جبهه‌ای فراگیر علیه جمهوری اسلامی بمنظور گذر از آن! او در عمل برآنست که مخالفت برحق مردم و بیشترینه نیروهای سیاسی کشور با تحریم‌ها و از جمله و به ویژه علیه تحریم حداکثری ترامپ نه فقط در سمت مبارزه با جمهوری اسلامی در مقام زمینه ساز این تحریم‌ها قرار نگیرد بلکه بتوان از آن همچون وسیله‌ سیاسی برای پرکردن شکافی پرناشدنی و هر روز عمق یابنده میان مردم و حکومت استفاده کرد. شکافی که به تمامی ناشی از رفتارهای خود جمهوری اسلامی است و تنها با از میان برخاستن این نظام است که علت وجودی خود را از دست خواهد داد. گمان ندارم مقاله  “مبارزه علیه تحریم‌ها: هم استراتژی و هم تاکتیک”هیچگاه از یادها برود؛ این نیز در کارنامه سیاسی فرخ نگهدار ثبت شد!

بهزاد کریمی
١٢ آبان ماه ١٣۹۹ برابر با نوامبر ٢٠٢٠

برگرفته از اخبار روز

Print Friendly, PDF & Email

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *