پیدا شدن دوباره نظریه اردوگاهی و نوعی دشمنی با دموکراسی

از آغاز جنگ تجاوز کارانه ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه،  قریب دو ماه  می گذرد. در این مدت،  با آتش از زمین و هوا و دریا، وطن و خانه و کاشانه  و زندگی اوکراینی ها به خاک و خون کشیده و تعدادی زیادی از نظامیان روسی نیز کشته و زخمی شده اند. افکار عمومی و فعالین و کنشگران سیاسی ایرانی در داخل و خارج از کشور، مانند بسیاری از مردم در جهان این جنگ تجاوزکارانه، بیرحمانه، مغایر قوانین و حقوق بین المللی  را محکوم کرده و می کنند و خواهان پایان آن هستند. پایان صلح آمیز  و هر چه سریعتر این جنگ، با توقف روند بی اعتبار شدن بیش از این جایگاه روسیه در سطح جهانی به حفظ مقام آن بمانند کشوری بزرگ و مهم در جهان با تاریخی غنی و با سابقه خدمات درخشان به بشریت نیز مدد می رساند.

 محکومیت نه لفظی، محکومیت عملی جنگ تجاوزکارانه و جنایتکارانه

 محکوم کردن تجاوزگری و قساوت های جنگ ولادیمیر پوتین و خواست پایان آن، می تواند آگاهانه و یا ناآگانه کلماتی روی کاغذ و  در حد حرف هایی برای خالی نبودن عریضه باشند. مطالب زیادی دیده می شود که در محکومیت  امپریالیسم و اوکراین نوشته می شوند و حرفی نیز در باره مذاکره و پایان جنگ در حاشیه می نویسند.  اما قدرتی که جنگی تجاوزکارانه را آغاز می کند، اگر می خواست با حرف خالی آن را پایان  دهد، جنگ را آغاز نمی کرد. جنگ اوکراین، جنگی جهانی نیست. ولی آثار و عواقب آن در ده ها هزار کیلومتر دورتر از کی یف، هم اکنون، خود نمایی می کنند. در پرو، از گرانی سوخت و کود، اعتراضات توده ای سر می زند، در تونس، کمبود آرد به جیره بندی نان انجامیده، در بنگلادش و در کشورهای اقلامی دیگر. با توجه به این نشانه های هشدار دهنده، و بمنظور پیش گیری از بحرانی جهانی، آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل متحد،  پایان جنگ را ضرورت مبرم دانسته و خواستار آن می شود. این اخطار، از طرف پوتین نشنیده می ماند. روشن است که اقدام به محکوم کردن جنگ و کشاندن طرفین به پای میز مذاکره،  نیازمند درک ماهیت جنگ است. اگر جنگ از سوی ولادیمیر پوتین، دفاعی است، یک سیاست می طلبد ولی اگر تجاوزکارانه است، باید تمام تلاش را برای شکست او انجام داد بی آن که شخص او را تحریک و یا تحقیر کرد. با جمله پردازی، وسط گرفتن، و ادعای هم این و هم آن مقصرند و یا ادعاهای مشابه، نه صورت مسئله درست مطرح می شود و نه به راه حلی می انجامد. اگر جنگ از سوی اکراینی ها، غیر عادلانه و ستمگرانه است، یک سیاست لازم است، و اگر  دفاعی و میهنی است، حمایت از مقاومت اکراینی ها برای شکست لشکر کشی روسیه، ضروری می باشد. طرف تجاوزکار جنگ، عزم به جنگ را برای رسیدن به مقصودی می کند. جنگ طلب، در دو حالت جنگ را پایان می دهد، یا به مقصود خود برسد، و یا آن چنان هزینه رسیدن به مقصود برایش گران باشد، که از آن صرفنظر کند و به پای میز مذاکره بیاید. پس، اگر جنگ ولادیمیر پوتین، با حرف خالی، ممکن نیست، تامین امکانات برای تقویت مقاومت در مقابل جنگ تجاوزکارانه و به شکست کشاندن تجاوز ولادیمیر پوتین، پای بندی عملی به محکوم کردن جنگ و خواست پایان آن است. محکوم کردن این جنگ تجاوز کارانه و خواست مذاکره برای صلح، چنانچه لفاظی و منفعلانه نباشند، مستلزم سیاست هایی برای شکست ولادیمیر پوتین و در پشتیبانی از مقاومت اوکراینی هاست.

بر سر دو راهی هراسناک

با این مقدمات، بار اصلی حمایت از اوکراینی ها و مجازات دیپلماتیک و اقتصادی روسیه را چه نیروهایی در جهان می توانند بر عهده بگیرند به جز دولت های قدرتمند غربی؟ نیروی صلح و دموکراسی و سوسیالیسم، بر سر دو راهی ای هراسناک قرار می گیرد. یا جنگ تجاوزکارانه را محکوم نکند، و یا با اقدامی موافقت کند که هیچ زمان، بسیاری از جمله چپ دموکرات ایران، حتی تصور آن را نیز نکرده است. این اقدام عبارتست از تایید و حمایت از اوکراین و تضعیف اقتصادی و دیپلماتیک روسیه توسط قدرت های بزرگ جهانی. قدرت هایی که دست کم در کارنامه آمریکا، حمله غیر قانونی و خلاف حقوق بین الملل  به عراق و افغانستان ثبت شده و بعد از قریب ۲۰ سال فراموش نشده است. قدرت هایی که در رابطه با پناهندگان، به شیوه ی یک بام و دو هوا برخورد می کنند.  پرسش اینجاست که اگر چپ ایران، همواره برای تعیین سرنوشت ایران بدست مردم کشور، مخالف دخالت قدرت های خارجی بوده، و چنین تمایلی را مورد نقد و طرد و نکوهش قرار داده است، در این شرایط چگونه باید در سر این دو راهی اصولیت خود را در عمل حفظ کند؟ آیا می توان با این استدلال موافقت داشت که کمک کشورهای قدرتمند امریکا و اروپا، در این جا نه قبول دخالت آن ها برای تعیین سرنوشت  اوکراین، که برای خلاص شدن از دخالت یک قدرت متجاوز در سرنوشت آن کشور و ملتش می باشد. مقاومت و مبارزه عادلانه و میهنی که از این کمک ها برخوردار می شود، با تکیه بر خود است که کشورش را نجات می دهد. نیروی تعیین کننده نجات  کشور اوکراین نه حامیان، که مقاومت و مبارزه عادلانه و میهن پرستانه افراد و آحاد ملت اوکراین است. “ژیلبر اشکار”، نوشته که در سنن و تجارب جهانی چپ، استدلالی مشابه، بر سر دو راهی ای مشابه  مورد اشاره،  توسط لنین در جزوه معروفش در سال ۱۹۱۵ “در باره سوسیالیسم و جنگ”  ذکر شده است. “در باره سوسیالیسم و جنگ”،  جزوه ای است  که در آن نگرش بلشویک ها در مورد جنگ جهانی اول و انواع مختلف جنگ مورد بحث قرار گرفته است. لنین با اشاره به تهاجم آلمان به بلژیک در آغاز جنگ نوشت: «امپریالیست های آلمانی بی شرمانه بی طرفی بلژیک را نقض کردند، همانطور که دولت های متخاصم همیشه و در همه جا چنین کرده اند و در صورت لزوم همه ی پیمان ها و تعهدات را زیر پا گذاشته اند. فرض کنید همه کشورهایی که علاقه مند به رعایت پیمان های بین المللی هستند با تقاضای آزادی بلژیک و پرداخت غرامت به آن، با آلمان اعلان جنگ می کردند. در چنین حالتی سوسیالیست ها، البته با دشمنان آلمان همدل خواهند بود. اما نکته اصلی این است که «اتحاد سه گانه (و چهارگانه)» بر سر بلژیک در حال جنگ نیستند، این کاملا روشن است و فقط افراد ریاکار آن را کتمان می کنند. انگلیس مستعمره های آلمان و ترکیه را تصرف می کند، روسیه به گالیسیا و ترکیه چنگ می اندازد، فرانسه الزاس-لورن و حتی کرانه چپ راین را می خواهد…» (جنگ اوکراین و ضدیت با امپریالیسم/ مناظره ی الکس کالینیکوس و ژیلبر اشکار – نقد اقتصاد سیاسی)

ویرانگری عاجل و ویرانگری رایج

پذیرش سیاست  حمایت از اوکراین و مجازات جنگ افروزی توسط قدرت های بزرگ سرمایه داری جهان، از طرف چپ، به هم سو شدن چپ با قدرت های بزرگ جهانی ستمگر و سلطه گر می انجامد. آیا باید این همسویی تاکتیکی را بر اثر اختلافات ماهوی رد کرد؟ بنظر می رسد که جنگ علیه اوکراین، و حمایت قدرت های بزرگ از اوکراین و مجازات علیه روسیه، یکی از گره گاه های روندی است که به توازون قوای جدید جهان ساختار و نظام می دهد. در این روند، دعوای ناتو و غیرناتو جریان دارد.  شکست تجاوز ولادیمیر پوتین، پیروزی ای برای ناتو نیز هست که مطلوب نیست و پیروزی دموکراسی نخواهد بود. اما، این شکست، کمتر از پیروزی احتمالی جنگ تجاوزکارانه،  ناتو را پر و بال می دهد. بعلاوه، شکست جنگ تجاوزکارانه، به دفاع و مقاومت میهنی اعتبار می دهد و لشکر کشی را زشت تر و قبیح تر و صدمه پذیرتر می سازد. پس شکست جنگ تجاوزکارانه بار دیگر تاکید شود بدون تحریک و تحقیر اشخاص، بی آن که شکست را ظفرمندی شناخت، زیان های کمتری بجا می گذارد. پیداست که در نتیجه این جنگ، بخشی از جهان از پای بست در حال ویرانی است. ویرانگری عاجل را باید بطور عاجل مهار کرد. ویرانگری رایج، یعنی سرمایه داری و استبداد و دولت هایشان  که آزادی و عدالت را در کل جهان از بین می برند، با همتی مستمر در زندگی و مبارزه، باید بمرور کاهید تا محو شود. اغتشاش میان ویرانگری عاجل و ویرانگری رایج در جنگ تجاوز کارانه،  مانع از طرح شفاف جهت گیری برای مقابله و مقاومت علیه تجاوز می شود. 

تسلیم اوکراین؟

آقای ف. تابان اخیرا مقاله ای منتشر کرده است تحت عنوان “ما انتخاب دیگری داریم!” در سایت اخبار روز.  سمت گیری این مقاله مبتنی است بر نظریه ای  که از سوی بخشی از دوستان دیگر نیز مطرح می شود که اوکراین را “طعمه” و “بازیچه” می دانند و دو طرف جنگ  در اوکراین را، یکی، روسیه و دیگری، امریکا و هر دو را نامشروع می خوانند.  با این نظریه، و در مقاله نامبرده ف.تابان،  نه از دفاع عادلانه و میهنی مردم  اوکراین اثری در میان است و نه از ضرورت حمایت همه جانبه از ملت و مردم آن کشور.  بر عکس قطع حمایت از اوکراین ومنع مجازات روسیه بعنوان سیاست مطرح می شود. با قطع حمایت از اوکراین، این ملت چه راه حلی جز تسلیم دارد؟ آیا اوکراین باید تسلیم لشکرکشی روسیه شود؟ با چنین خواستی راجع به قطع حمایت از اوکراین، محکوم کردن جنگ و خواست پایان آن، لفظی و بیشتر حرفی برای خالی نماندن عریضه بنظر می آید و در بهترین حالت موضعی منفعلانه. از این فراتر، مقاله در کنار این موضع، برخوردی تند با دموکراسی غربی و شمردن آفت ها و آسیب های آن نیز ارائه شده است.

دموکراسی غربی همسان جمهوری اسلامی؟

آقای تابان، در مقاله نامبرده، لازم دیده است  با کسانی برخورد کند  که سیما و اثری ازشان در مقاله اش ارائه نمی شود. اینان مورد قضاوت قرار گرفته و شیفتگان دموکراسی غربی نامیده شده اند. او تا آنجا پیش می رود که دموکراسی آمریکایی را با ۲۰۰ سال سابقه با نظام جمهوری اسلامی مقایسه  و بنوعی همسان  با آن می کند. اگر اشتباه برداشت نکرده باشم او این ادعایش را در مقاله با این کلمات نوشته است:

 «دموکراسی آمریکایی در مورد سیاست بین المللی آمریکا که با همه ی مردم جهان سروکار دارد و برای بسیاری از آن ها مرگ و نیستی و محاصره و گرسنگی به همراه می آورد، فقط «ناظر» است، اخته است، هیچ قدرتی ندارد، و چون هیچ قدرتی ندارد، در واقع وجود ندارد. طبیعی است انسان هایی هستند که اعتراض می کنند، وجدان های بیداری وجود دارند که مخالفند، در کشور ما هم بسیاری با اعمال جمهوری اسلامی مخالفند و اعتراض می کنند، اما اسم این دموکراسی نیست.»

آیا در دموکراسی آمریکا تنها وجدان های بیداری وجود دارند که مخالفند و چیز دیگری نیست مثل جمهوری اسلامی؟ آیا ناتوانی دونالد ترامپ برای حفظ قدرت بعد از پایان دوره ریاست جمهوری اش و توانایی خامنه ای، ولی فقیه در حفظ قدرتش برای قریب چهل سال نشانگر تفاوتی در این نظام ها نیست؟ اسرار دموکراسی غربی این گونه توسط مقاله نامبرده فاش می شوند که دستگاهی سه پایه است شامل تانک و بانک و رسانه و طبعا تماما قبیح. آزادی وجدان، آزادی تشکل، آزادی انتخاب شیوه زندگی، آزادی تشکل کارگران، کارکنان، معلمان و …، آزادی اندیشه و خلاقیت روشنفکران، آزادی علم و دانش و دانشگاه، آموزش و پرورش مدرن و لائیک، تربیت خانوادگی مبتنی بر جامعه ای مدرن و دموکراتیک، انتخابات آزاد، تفکیک قوا، دستگا قضایی مستقل و بسیار چیزهای دیگر در عرصه های دیگر اجتماعی و اقتصادی  که هر کسی به آن ها در این جوامع نگاه  کرده باشد انسانی و شایسته یافته و دیده، ناگفته مانده اند و از دموکراسی، موجودی مخوف ساخته شده که باید سر به نیست و به کناری انداخته شود. دموکراسی، ناتو نیست و جای حرف بسیار دارد هر گاه  بین این دو همسانی برقرار شود. برای خوانندگان شاید تکرار مکررات باشد ولی ادعای تانک و بانک و رسانه را در یک مورد و نه بیشتر بسنجیم. اهمیت مطبوعات آزاد را برای کنترل و نور تاباندن بر گوشه های تاریک پرقدرت ترین مقامات کشورهای دموکراتیک همه دیده و تاثیر آن را در تمامی زمینه های سیاسی اقتصادی  و اجتماعی و در یک کلمه فساد زدائی همه می شناسند. همین یک قلم نقش مطبوعات آزاد است که افرادی غالبا در راست افراطی در این کشورها با آن دشمنی دارند یک مثال آن خصومت دونالد ترامپ با مطبوعات آزاد، را همگی می دانند. نه این که در این کشورها، مطبوعات گوش بفرمان سرمایه و قدرت یافت نمی شوند، که یافت می شوند، و حتی نه اینکه قدرت تسلط غول های رسانه ای مورد حمایت سرمایه بزرگ بر افکار عمومی را نفی کنیم،  ولی در مقابل آن ها بنا به قواعد دموکراسی، مطبوعات ضدقدرت و ژورنالیست های متعهد و مسئول و حرفه ای آزادند و فعال. با استبداد و فساد و تبعیض و محرومیت و اجبار در زیر استبداد و دین سالاری حاکم بر ایران، که فرد فرد کشور ما مصایب آن را احساس می کنند، همین دموکراسی غربی را بسیاری از نان شب هم لازم تر می دانند. دموکراسی فرانسه و سایر دموکراسی های کشورهای دموکراتیک، محصول اندیشه و نبردی تاریخی هستند که باید از آن ها آموخت. نگاهی به تاریخ دموکراسی غربی در فرانسه، تنها در زمینه جدایی دین و دولت، چهره های تابناکی را نشان می دهد که در این راه اندیشیده، کوشیده  و ایجاد کرده اند، آنانی که از دستاوردهای انقلاب ۱۷۸۹ پاسداری کرده اند: از ویکتورهوگو، ژان ژورس، اریستد بریاند، ژول فرری و دیگران. در کشور ما نیز قدرت طلبی دینی در مقابل دستاوردهای انقلاب مشروطیت ایستاد و ادامه داد تا یک تئوکراسی و حکومتی با بنیاد دینی را در انقلاب بهمن مستقر کرد. در این مصاف، دفاعی از دستاوردهای پیشینیان چون دفاع در فرانسه را شاهد نبودیم و هنوز هم نیستیم. باید از دموکراسی غربی آموخت. با این وجود پرسیدنی است که   پایه ایدئولوژیک  تعرض آقای تابان به دموکراسی ای که بیش از ۲۰۰ سال ثبات و دوام  دارد چیست؟ ما چپ های  ایرانی در تمام این سال ها چه طرحی را  حتی روی کاغذ، برای زیست با هم و  اداره جامعه خود توانسته ایم مشترکا فراهم کنیم که بتوانیم با تکیه به امتیازات آن دموکراسی غربی را مورد چنین تعرضی قرار دهیم؟ نوک تیز حمله به دموکراسی غربی درست در هنگامی که بایست بدون هیچ قید و شرطی جنگ تجاوزکارانه محکوم می شد چگونه توجیه می شود؟ کدام بنیاد فکری و سیاسی  چپ است که آقای تابان و کسانی شبیه او را به موضعی منفعلانه نسبت به بی عدالتی و بیرحمی جنگی تجاوزکارانه علیه ملت اوکراین و به دموکراسی ستیزی می رساند؟ نظریه ای است مبتنی بر یک مدل رشد و تکامل برای کشور و مبتنی بر یک نگاه دوآلیستی به جهان.

مدل رشد و تکامل سویتیستی

با الهام از رساله “مدرنیته، شبهه و دموکراسی” اثر نویسنده ارجمند آقای اصغر شیرازی، پیدا شدن دوباره نظریه اردوگاهی حاکم بر مقاله “ما انتخاب دیگری داریم!” بقلم  ف. تابان راشرح می دهم.

ایران، اولین کشوری بوده  در خاورمیانه که از قانون اساسی برخوردار شده است. پیشروان تاریخ ایران مدرن، مدل مدرنیته و قانونیت  اروپایی را الگوی رشد و تکامل می دانستند، و بر تاسیس دادگستری و حکومت قانون و غیردینی کردن دولت و جامعه در حد ممکن، تاکید داشتند. آزادی های وجدان دستاورد نهضت مشروطیت، توسط قدرت پهلوی پدر و پسر نقض و دیرتر با انقلاب اسلامی محو و نابود شد. اما علاوه بر این عوامل استبدادی، بر اثر گرایش غالب چپ در میان هموطنان ما نیز، با روی کردن به نظریات جدید متاثر از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷،  بمرور فکر دموکراسی به کنار رانده و بعنوان دمکراسی بورژوایی مورد نکوهش واقع شد و همه تاکید آن بر عدالت خواهی قرار گرفت و در سال های بعد از انقلاب بهمن نیز، به پای مبارزه ضدامپریالیستی تقریبا محو شد. اگر اجداد و پیشینیان ما در نهضت مشروطیت، بر مدلی اروپایی از رشد و تکامل تکیه داشتند، با استقرار دولت شوروی بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷. مدل سویتیستی رشد و تکامل  جایگزین  آن مدل شد. مدل رشد سویتیستی، بر اساس فرماسیون های پنج گانه اقتصادی اجتماعی قرار داشت و قرار دارد. مطابق با این مدل رشد و تکامل، با گذار از فرماسیون پائین تر به بالاتر، از فئودالیسم به سرمایه داری و با گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم  عقب ماندگی این یا آن کشور رفع  می شود. البته در چارچوب فرماسیون ها پنجگانه، قالب هایی برای کشورهای مستعمره، نیمه مستعمره و یا وابسته نیز تعریف شده بود، ولی منطق رشد و تکامل اجتماعی در اساس با تغییر از نظامی به نظام دیگر و عمدتا با تاکید بر جنبه اقتصادی، مختص این مدل بود. این مدل جوانب غیراقتصادی لازم برای رشد را روبنایی می دانست که محصول اقتصادند و بنابراین نسبت به آن ها، یعنی نسبت به دولت، شکل های اجتماعی، طبقات، عقب ماندگی، آزادی، جدایی دین و دولت، جامعه مدنی، و امثالهم بی توجه بود. این مدل رشد و تکامل است که  حل مسائل عقب ماندگی کشور را با انقلابی با جهت گیری ضدسرمایه داری یا با سمت گیری سوسیالیستی پیشنهاد می کند و  دموکراسی را در برنامه و سیاست بی اهمیت می کند. بر این مبنا است که آقای تابان در پیشنهادش در مقاله “ما انتخاب دیگری داریم!” انتخابش را این گونه نوشته است :«این انتخاب ها و رویاها مبارزه با سرمایه داری و ایجاد جامعه ای عادلانه با فرصت های برابر، فارغ از استاندارهای دوگانه و نهایتا ایجاد دموکراسی سوسیالیستی است.» این همان مدل سویتیستی رشد و تکامل است که به رابطه با دموکراسی واقعی و غیرواقعی هم منجر می شود. در این نگاه، دموکراسی نه یک پروسه مداوم تکامل یابنده و محصول مبارزه مستمر جامعه که حربه بورژوازی برای فریب است. چون دموکراسی و آزادی وجدان در شوروی وجود نداشت، آن ها، بورژوایی یعنی غیرسوسیالیستی نامیده می شدند. اما، در این رویکرد، تنها بی اهمیت بودن دموکراسی غربی مطرح نیست. با دموکراسی، تحت عنوان دموکراسی بورژوایی و صوری به  نوعی دشمنی ورزیده می شود.

نگاه دوآلیستی به جهان

 برای درک  بورژوایی و صوری نامیدن و خصومت ورزی با  دموکراسی، نگاه به جهان اردوگاهی را بایست درنظر داشت. همانطور که می دانیم، یکی از مهمترین آثار لنین، “امپریالیسم بمثابه آخرین مرحله سرمایه داری”، به بررسی و تشریح مرحله رشد سرمایه داری در آغاز قرن بیستم اختصاص داشته است. این مرحله، سرمایه داری انحصاری است، که  با مرحله قبل از آن که مرحله رقابتی در عرصه ملی بوده است، متمایز می شود. مختصات پنج گانه این مرحله سرمایه داری توسط لنین شمرده شده  و به پیش بینی های سیاسی انجامیده اند. پیش بینی های سیاسی این اثر مهم، در زمینه بروز جنگ میان قدرت های سرمایه داری، بنا به تجربه جنگ های اول و دوم جهانی تایید شدند، ولی پیش بینی ناشی از ارزیابی طفیلی بودن، گندیده بودن، و رو به موت بودن سرمایه داری انحصاری غلط از آب در آمدند. نظریه امپریالیسم لنین برای اوضاع صد سال پیش تهیه شده و صد سال بعد از آن برای شناخت مرحله جدید سرمایه داری و مختصات کنونی آن، مطالعات و تحقیقات دیگری انجام شده و می شوند. مقاله آقای سعید رهنما تحت عنوان “امپریالیسم نو لیبرال، تازه ترین مرحله سرمایه داری” (سایت نقد اقتصاد سیاسی)، در شناخت رساله لنین در صد سال پیش و تغییرات آن نظریه در صد سال بعد، آموزنده و فوق العاده مفید است.

بعد از مرگ لنین، ارزیابی ها از جهان توسط رهبری “حزب برادر بزرگ” تدوین می شدند و بقیه احزاب برادر نیز از آن ها تقلید می کردند. در این میان، چه بسا نظریاتی که مطابق منافع ملی شوروی تهیه می شدند توسط احزابی با احساس صمیمانه و باور انترناسیونالیسم پرولتری مورد حمایت مطلق قرار می گرفتند.  مطابق این ارزیابی ها، بینشی دوآلیستی از جهان، امپریالیستی و سوسیالیستی مطرح می شد. از یکسو عملکرد امپریالیسم در ایران با توجه به سابقه آن که غیر عادلانه ستمگرانه سلطه گرانه بود، و از سوی دیگر و در مقابل آن دولت شوروی بود مقبول و انسانی در حافظه مانده از ابتدای بقدرت رسیدن دولت شوروی. یکی از مضامین دوآلیسم حاکم بر جهان، اعتقاد استوار به تعیین سرنوشت کشورها و ملت های جهان از سوی دو قدرت حاکم بر آن ها بود و این امر سرنوشت ساز برای کشورها، به نبردی بستگی داشت که بین این دو در عرصه جهان جریان داشت. این اعتقاد، دنباله روی مطلق از یکی و دشمنی مطلق با دیگری را دامن می زد. خشم و اعتراض نسبت به رفتارهای ستمگرانه و سلطه گرانه دولت های کشورهای سرمایه داری، با تصویری که شوروی از رقبای خود در صحن جهانی می ساخت، مضاعف می شد. تصویر این کشورهای سرمایه داری در اندیشه پیروان سوسیالیسم، هم پایه واقعی ستمگری غرب را داشت و هم پایه ایدئولوژیک. زشتی هر چه از غرب می آمد، مفروض بود. تمدن غرب، فرهنگ آن، دموکراسی آن، تامینات اجتماعی آن بیشتر وجه داخلی کشورهای پیشرفته است و وجه دیگر آن نقش غالب و بهره کشانه ای که دولت های این کشورها در مناسبات بین المللی دارند. در جریان تغییر و تحولات شوروی، معنای لنینی نظریه امپریالیسم تغییر کرد و  با تعریف و جهت گیری ای نسبت به رقابت و ستیز دو ابر قدرت جهانی تحت عنوان تضاد و مبارزه اردوگاه سوسیالیسم و امپریالیسم امریکا جایگزین شد. یعنی امپریالیسم بعنوان مرحله ای از رشد سرمایه داری با مختصات اقتصادی و نتایج سیاسی، به امپریالیسم امریکا و قدرت و مانورهای ژئوپلیتیک آن تبدیل شد. پشت هر سیاست ناپسند، توطئه گران امپریالیستی و عمال داخلی آن ها تصور شدند. انواع توطئه گری از جمله در مطبوعات به امپریالیست ها نسبت داده می شد که عملکردی نفرت انگیز و مفروض بود. در مقابل، صفات نیک بسیاری از جمله بی شائبگی و از خودگذشتگی در حمایت از جنبش های ملی و کمک به حکومت های خلقی به سوسیالیسم نسبت داده می شد و شیفتگی نسبت به شوروی تا حد اعتقاد به خطاناپذیری را می آفرید. با این بینش دو قطبی از جهان امپریالیستی و سوسیالیستی، به دموکراسی نیز نگریسته می شود. دموکراسی سوسیالیستی واقعی است، و دموکراسی غیرسوسیالیستی، قاعده ای از دنیای امپریالیستی و طبعا نفرت انگیز.  این نگاه به جهان، و آن مدل رشد و تکامل سویتیستی، نظام فکری اردوگاهی را تشکیل می داد از جمله ضد امپریالیسم و ضد دموکراتیسم غربی. با فروپاشی یکی از این دو قدرت، نظرگاه اردوگاهی نسبت به طرف دیگر عوض نشد.  کماکان، مدل سویتیستی رشد و تکامل، با انقلاب و برانداختن سرمایه داری و جهان بینی دوآلیستی با اولویت مبارزه ضد امپریالیستی به مقالاتی نظیر مقاله آقای تابان سمت می دهند. نکته این جاست که اگر نظریه اردوگاهی،  با مدل سویتیستی  و  تنفر ضد امپریالیستی،  نتیجه ای نداشته مگر آنچه که در کارنامه حدود صد ساله چپ ایران است، نه حفظ آن نظریه،  بلکه  نقد و نو آوری آن است که   ضرورتی حیاتی برای چپ مسئول و واقع بین ایرانی است.

شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ – ۹ آوریل ۲۰۲۲

اخبار روز

Print Friendly, PDF & Email

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *