مصاحبهی حسین رزاق با مصطفی تاجزاده در زندان اوین
حسین رزاق: خیزش پاییز ۴۰۱ مردم ایران سرآغاز دگرگونیهای بزرگی در جامعه و نیروهای سیاسی گردید که ارمغانش دستاوردهای بیبدیل و ارزشمندی است. جدای از آنچه در ظاهر جامعه نمود دارد، پسا مهسا برای نخستین بار در پسا ۵۷ توانست اجماع بینظیری حول ضرورت عبور از نظام کنونی شکل دهد که اندیشهی رستگاری ایران با جمهوری اسلامی را باطل میداند و هر سرگرمی به اصلاحی را بطالت! سیدمصطفی تاجزاده نیز یکی از سرشناسان و پیشروان جریان اصلاحطلب است که با وجود گذراندن شبهای جنبش مهسا در سلولهای انفرادی سپاه، از بدو حضورش در بند عمومی اوین بر لزوم چنین تغییری در سپهر سیاسی ایران تاکید ورزیده و با حمایت از پیشنهاد رفراندوم میرحسین موسوی برای تغییر قانون اساسی، بصورت رسمی تغییر استراتژی خود را از اصلاح به گذار اعلام کرده است. او به این باور رسیده که تجربهی جمهوری اسلامی به معنای “حکومت اجباری دین” شکست خورده و مسیری که وی با بسیاری از دوستان و همفکرانش از دوم خرداد ۷۶ برای اصلاح از درون این نظام آغاز کرده بودند در بنبست ولایت مطلقه گیر افتاده است. این مصاحبه حاصل ساعتها گفتوگوی چالشی و مفصل بین من و تاجزاده است در اوایل تابستان ۴۰۲، همزمان با یکسالگی بازداشت او و در آستانهی سالگرد جنبش مهسا که در اوقاتی از حبسی که با هم میگذرانیم انجام و خاتمه یافته و از امروز در ۲۱ فصل آماده و بصورت متناوب در دسترس عموم قرار خواهد گرفت.
مرداد ۱۴۰۲- زندان اوین
فصل اول؛ گذار به دمکراسی
رزاق:
روزهایی که پس از ۷ ماه در فروردین ۴۰۲ به مرخصی درمانی رفته بودم، اولین مسئلهای که نظرم را جلب کرد، سطح تغییرات در جامعه بود که بسیار ملموس نشان از یک انقلاب ظاهری داشت. دستاورد جنبش پائیزه مردم ایران در تغییر صورت وضعیت و ظاهر جامعه آنقدر عینی بود که واقعاً گاهی احساس غریبهای در دیاری غریب را پیدا میکردم. درباره این سیر تحولات پسا مهسایی در جامعه صحبت خواهیم کرد اما ابتدا از شخص شما میخواهم شروع کنم و تاثیرات جنبش ۴۰۱ بر روی سیدمصطفی تاجزاده. در همان ایام مرخصی در اکثر دیدارها و تماسها با اغلب دوستانی که از هماتاقی بودن ما خبردار بودند یک سوال مشترک مدام تکرار میشد که آیا آقای تاجزاده همچنان اصلاحطلب است یا خیر؟ بالاخره در وقایع بزرگی که جامعه را تحتتاثیر خود قرار میدهد، این توقع بوجود میآید که چهرههای سرشناس نیز با جامعه همراهی کردهاند یا نه! خصوصا در تحولات کنونی که سیاسی اجتماعی بوده و مصطفی تاجزاده هم یکی از سرشناسان سیاسی. شما تا پیش از بازداشت ۴۰۱ نظریه اصلاحات ساختاری مورد نظر خود را طرح کرده بودید و بعنوان یک اصلاحطلب پیشرو شناخته میشدید. حالا اولین سوال این است که امروز و پس از تجربهی گران و ارزشمند جنبش ۴۰۱ که با یکسالگی حضورتان در زندان هم همراه شده آیا هنوز اصلاحطلب هستید یا در جایگاه سیاسی جدیدی ایستادهاید؟
مصطفی تاجزاده:
با تشکر از لطف همیشگی شما، پاسخ بستگی دارد به تعریفی که از اصلاحات میکنیم. اگر منظور از اصلاحات آن روشی است که ما از دوم خرداد ۱۳۷۶ تا سال ۱۳۹۶ دنبال میکردیم، باید بگویم که دیگر اصلاحطلب نیستم. زیرا به نظر من آن سبک اصلاحات، باوجود خدمات بعضا شایان توجه به ملت، امروز قادر به حل مشکلات و پاسخگوی مطالبات مردم نیست. اکثریت مردمی که در این سالها به اصلاحطلبان رای میدادند، تغییر میخواهند و دیگر مایل به ادامه آن مسیر نیستند. چراکه میدانند انواع موانع ساختاری و سیاستهای اشتباه رهبر، آنهم در شرایطی که مهار مشکلات گاه نیاز به تصمیمات بزرگ و شاید جراحیهای فوری دارد، اجازه و امکان خروج از بحرانها را با روش سابق نمیدهد.
به بیان دیگر صرف تغییر کارگزاران و استفاده از فرصتهای حکومتی برای پیشبرد اصلاحات، نتایج ملموسی درجهت بهبود امور ندارد و شوق چندانی در مردم ایجاد نمیکند، مگر آنکه پیش از آن رهبر تن به تحولات بزرگ و ملموس به سود ملت بدهد. اما اگر منظور از اصلاحات این است که آیا هنوز خشونتپرهیز، حامی مدارا و طرفدار گفتوگو برای رسیدن به توافق هستم تا به اهداف دمکراتیک و توسعهای خود با مشارکت آحاد شهروندان، حتیالامکان تدریجی و براساس یک بازی برد-برد و راهبرد تبدیل معاند به مخالف و مخالف به موافق دست یابیم تا از آن طریق تمام نیروها و گرایشها در مدیریت کشور سهیم شوند و همه قشرها در حاکمیت نماینده داشته باشند؟ بله، همچنان به این اصول ایمان دارم. من همچنان به زندهباد مخالف من و دوست داشتن مخالف، معتقدم و ایران را برای همه ایرانیان میخواهم و فکر میکنم راه نجات ایران همین است.
البته پیش از جنبش مهسا، همچنانکه گفتید به اصلاحات ساختاری و راهبردی باور داشتم و نظرم این بود که با اصلاح رویکرد رهبر و محدودکردن اختیارات و دورهی رهبری و تغییر ترکیب و وظایف مجلس خبرگان و دیگر اصلاحات لازم، میتوانیم راه را برای توسعه دمکراتیک ایران و تامین حقوق شهروندان باز کنیم. اما بعد از جنبش مهسا و روشنشدن این واقعیت برای اکثریت مردم که ولیفقیه، نه خود میتواند مشکلات را حل کند و نه اجازه حل آنها را به دیگران میدهد، به این جمعبندی رسیدم که زمان آن رسیده تا اعلام کنیم هرنوع اصلاح ساختاری پایدار، جز با حذف ولایت فقیه از قانون اساسی ممکن نیست. سپس به حمایت از برگزاری رفراندوم تغییر قانون اساسی پیشنهادی مهندس موسوی پرداختم.
حالا عدهای میگویند دفاع از رفراندوم تغییر قانون اساسی، دیگر اصلاحطلبی نیست و ساختارشکنی یا گذار از جمهوری اسلامی و براندازی است! در نقطه مقابل نیز برخی جوانان اصلاحطلب به من پیغام میدهند چرا نمیگویی که همچنان به اصلاحات ساختاری معتقدم؟ البته که معتقدم، با این تفاوت که بعد از مهسا بهجای پاسخگو کردن رهبری، به حذف ولایت فقیه از قانون اساسی و برگزاری رفراندوم رسیدهام. بنابر همان اصلی که جمهوری اسلامی بر مبنای آن تاسیس شده، یعنی پذیرش حق تعیین سرنوشت برای هر نسل. مطالبه آن را حق مسلم و عین وفاداری به آرمان انقلاب ۵۷ میدانم که طبق آن مردم باید بتوانند قانون اساسی یا حتی شکل نظام سیاسی را تعیین کنند یا تغییر دهند.
از نظر دسته اخیر و خودم، دفاع از رفراندوم برای تغییر قانون اساسی، به معنای خروج از دایره اصلاحطلبی نیست و اتفاقا برعکس است؛ کسانیکه در برابر خواست اکثریت ملت میایستند، برانداز هستند و از جمهوری اسلامی اولیه عبور کردهاند و ساختارشکنی میکنند. برای اینکه فرض بر این بوده و به مردم این وعده داده شده که هرچه بخواهند باید تحقق یابد، نه اینکه هرچه رهبر بخواهد باید محقق شود.
رزاق:
شما از پیشنهاد میرحسین موسوی برای رفراندوم تغییر قانون اساسی حمایت کردهاید که کاملا در راستای عبور از نظام کنونی است. مهندس موسوی بسیار هوشمندانه در طرحش از مجلس مؤسسان نام برده که مفهوم آن مشخصاً یعنی تاسیس نظام جدید با قانون اساسی جدید که در هنگام اعلام نتایج رفراندوم، وقتی اکثریت مطلق به قانون اساسی فعلی «نه» بگویند کل ساختار فعلی غیرقانونی میشود و این به مثابه تغییرات بنیادین در نظام مستقر است. اما شما گزینه خود یعنی حذف اصل ولایت فقیه را پیشنهاد میکنید که ماهیتا با طرح رفراندوم تغییر قانون اساسی در تعارض است و میتوان گفت بهروزشدهی همان اصلاحات ساختاری خودتان است!
تاجزاده:
من نهتنها تعارضی بین پیشنهاد رفراندوم تغییر قانون اساسی با اصلاحات ساختاری نمیبینم، بلکه آن را ادامه طبیعی و منطقی اصلاحات ساختاری مییابم و همگان را به بحث و گفتوگو درباره چگونگی برگزاری رفراندوم و راههای تحقق خشونتپرهیز تغییر قانون اساسی، متناسب با خواست ملت و مقتضیات زمانه دعوت میکنم. مستقل از اینکه شهروندان شرکتکننده در این مباحثه عمومی و علنی، خود را اصلاحطلب یا جنبش سبزی بدانند و یا ندانند.
مهم و استراتژیک آن است: همچنانکه جنبش مهسا نشان داد میتوان از حجاب اجباری عبور کرد، در ایران پسا مهسا نیز میتوان از اسلام اجباری گذر کرد و همانگونه که جوانان ایرانزمین، جمهوری اسلامی بدون حجاب زوری را ممکن کردند، میتوانند با همان منطق و همان سازوکار شاهد جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه و بدون حکومت روحانیون باشند. به باور من حجاب تحمیلی، توهین به کرامت انسان و تجاوز به حق انتخاب شهروندان است، اسلام تحمیلی نیز همان ماهیت را دارد و اگر راهبرد “یا روسری؛ یا توسری” به نفی اصل حجاب اسلامی نزد بسیاری از شهروندان انجامیده، تشییع تحمیلی و زوری نیز فوجفوج جوانان را از اصل دین گریزان و گاه بیزار کرده است.
از سوی دیگر همچنانکه پس از آزادشدن حجاب، بانوان محجبه میتوانند با آزادی و امنیت کامل از باورها، ارزشها و هنجارهای مطلوب خود دفاع کنند و آنها را گرامی دارند، شهروندانی که معتقدند پشتیبانی از ولایت فقیه کشور را از آسیبدیدن مصون میکند، میتوانند بعد از رفراندوم و پس از تغییر قانون اساسی و حذف ولایت فقیه از آن، همچنان از نظر خود در جامعه مدنی دفاع کنند و با اندیشههای رقیب خود به رقابت بپردازند، بدون آنکه حق تجاوز به حقوق دیگران را داشته باشند یا از امتیازات و حقوق ویژه بهره برند.
رزاق:
جنبش ۴۰۱ کجای استراتژی شما را اصلاح کرد؟ چه چیزی را در نظر نگرفته بودید تا پیش از آن که وقوع جنبش باعث شد آن را ببینید؟
تاجزاده:
من از سال ۹۶ که آیتالله خامنهای مقابل رای مردم ایستاد، به این نتیجه رسیدم بدون بازنگری در قانون اساسی و بدون اینکه رهبر را مخاطب قرار دهیم و به نقد صریح و مستقیم و درعینحال محترمانه و مشفقانه عملکرد او بپردازیم، اصلاحات بیفایده است و بلکه بیمعنا. باوجود این برخی احزاب اصلاحطلب، همچنان فکر میکردند که میتوانند با توجیه ضرورتِ انتخاب بین بد و بدتر، مسیر سابق را بپیمایند و در انتخابات شرکت کنند و پس از پیروزی احتمالی، به میهن و مردم خدمت کنند. اما با سه مانع بزرگ مواجه شدند: اول؛ پروژه رهبر برای حذف کامل منتقدان و یکدستکردن حکومت با استفاده از حربه نظارت استصوابی و دوم؛ ناامیدی اکثریت مردم از انجام تغییرات معنادار ازطریق انتخابات. تمهیدات قانونی و شبهقانونی برای بیخاصیتکردن دو نهاد دولت و مجلس، بهگونهای که نتوانند اقدام تاثیرگذاری خلاف نظر رهبر انجام دهند هم مانع سوم بهشمار میرود. بهگونهای که عبور از دو سد اول و دوم یعنی تایید صلاحیت نامزدها و حتی قانعکردن مردمِ قهرکرده با صندوق به شرکت در انتخابات، مادامکه ساختارها و سیاستهای کلان کشور تغییر نکند، نمیتواند گره مهمی از مشکلات کشور بگشاید و باری از دوش مردم بردارد.
در این فاصله جنبش مهسا رخ داد و شوک بزرگی به حاکمیت و به نیروهای سیاسی منتقد و مخالف وارد آورد. این جنبش که در دورهی حکومت یکدست اقلیّت رخ داد، توجه همگان را به نقش و عملکرد بانیِ وضعِ اسفبار موجود، یعنی شخص رهبری و نهاد ولایت فقیه معطوف کرد و با سیاسیکردن اجتماع و آزادکردن بخشی از نیروهای نهفته در جامعه و مردم، مطالبات سیاسی را دستِکم یک سطح بالا برد. هنرمندان، ورزشکاران، اساتید دانشگاه، وکلا، پزشکان در کنار دانشجویان، معلمان، کارگران و دیگر قشرها به شکلی بینظیر و بیسابقه، ارزشها و هنجارهای رسمی را صریحاً به چالش کشیدند و گاه از بودونبود نظام سخن گفتند.
مهندس موسوی اعلام کرد اجرای بدون تنازل قانون اساسی، جوابگوی شرایط روز نیست و برگزاری رفراندوم تغییر قانون اساسی را پیشنهاد داد. آقای خاتمی علناً از برخورد اصلاحاتِ دوم خردادی با صخره سخت و از ضرورت اصلاحات ساختاری و رویکردی و رفتاری سخن گفت و جبهه اصلاحات از بیانیه ساختاری خاتمی حمایت کرد. حکومت نیز گشت ارشاد را برچید و حجاب اجباری را از جرمی مشهود و غیرقابل بخشش خارج کرد، زیرا راه دیگری نداشت و ندارد. اپوزسیون خارج از کشور نیز چنان به شوق آمد که فکر کرد کار نظام تا پایان سال ۱۴۰۱ تمام است و بههمیندلیل تحرک بیسابقهای از خود نشان داد.
در این شرایط از اقتدارگراها تا اصلاحطلبان و براندازان، احساس کردند تحول بزرگی صورت گرفته و تغییرات مهمتری در راه است و چارهای ندارند جز اینکه بعد از این، متناسب با شرایط جدید سخن بگویند و رفتار کنند.
به نظر من جنبش زن، زندگی، آزادی تابوی بزرگی را شکست، لکنتزبان بسیاری را برطرف کرد، در ارکان حکومت ترک و تزلزل انداخت، ترس قشرهای وسیعی از شهروندان را فروریخت، افقهای جدیدی گشود و اکنون اجماعی درحال شکلگرفتن است که مانع بزرگ حل مشکلات، ساختار نظام است. در چنین اوضاع و احوالی من دیدم که میتوان و باید به تغییر قانون اساسی همت گمارد و با اصلاحات عمیق در آن به جمهوری واقعی رسید. بهخصوص آنکه حکومت روحانیت و جمهوری اسلامی بهعنوان یک نظام ولایی در اذهان اکثریت ایرانیان شکست خورده و دوره اسلام آمرانه و زوری در ایران بهسر آمده است. فقط بحث مراسم تودیع آن مانده که با کمترین هزینه و بهصورت آبرومند و مسالمتآمیز برگزار شود و راه برای تحقق یک جمهوری تمام عیار باز گردد.
وقتی میگویم حکومت دینی و حکومت روحانیت شکست خورده، بهطور مشخص منظورم این است که از دو ویژگی بارز چنین حکومتهایی خلاص شویم: اول؛ اجباری بودن احکام فقهی مانند حجاب که فقط حکومتهایی مثل طالبان و داعش به آن روش عمل میکنند و دوم؛ اختصاص حقوق ویژه به روحانیون و مسلمانان که باعث تضییع حقوق دیگر شهروندان میشود.
نظرسنجیها نشان میدهد که اکثریت ایرانیان از این مدل حکومت، عبور کردهاند و آن را قبول ندارند. اینکه آیا با حذف این دو ویژگی، ماهیت نظام تغییر میکند، حتی اگر اسم آن همچنان جمهوری اسلامی بماند و اکثریت ایرانیان جمهوری اسلامی بدون ولایت فقها و حکومت روحانیون را میپذیرند یا نه؟ به نظر و مصوبات مجلس مؤسسان متشکل از نمایندگان منتخب مردم و رای آنان در همهپرسی بعد از آن وابسته است. شخصا فکر میکنم حذف ولایت فقیه و نهادهای وابسته به آن از قانون اساسی، به همراه دیگر اصلاحات ساختاری در هردو عرصه حقیقی و حقوقی قدرت، موانع سد راه توسعه دمکراتیک ایران را برمیدارد. درعینحال باید تابع نظر ملت باشیم و از هر حدی از تغییرات که مجلس مؤسسان تصویب کند و اکثریت مردم به آن رای دهند، تمکین کنیم.
رزاق:
چطور میشود که الگوی جمهوری اسلامی شکست خورده باشد و تجربهی اصلاحات درون ساختارش در بنبست گیر افتاده، اما حذف یک اصل از قانون اساسیاش نسخهای شفابخش شود و التیام رنجهای مانده از استبداد؟ بهتر است اینجا کمی شفافتر باشید و بگویید آیا با حذف نهاد دین از دولت موافق هستید و سوگیری این پیشنهاد شما همین نیّت را در خود دارد یا نه؟ آیا ولایت فقیه را ستون اصلی و دیرک خیمهی نظام کنونی میدانید و فرض شما این است اگر این بخش اصلی از محکمات ساختار زمین بیفتد باعث فروریختن کل ساختار معیوب میشود و مسیر رسیدن به نظامی دمکرات باز خواهد شد یا فرض دیگری دارید؟ اگر نه و ایدهی شما حذف اصل ولایت فقیه و ادغام مسئولیتهایش با ریاست جمهوری است و باز دست دین در دست دولت خواهد ماند و اصولی مثل ۴ و ۵ و ۱۲ و حتی ۱۷ در قانون میمانند و در یک کلام پای شرع از کفش عرف بیرون نمیآید، باز جای پای محکمی برای نفوذ دین در حکمرانی باز گذاشته خواهد شد و دیری نخواهد گذشت که ذات اقتدارگرای دین با استفاده از حق ویژهی دین و دینداران در قانون اساسی و به پشتوانهی خرافه و سنت دوباره استبداد را بازتولید خواهد کرد و روز از نو، روزی از نو! این نظر شما نیاز به شفافسازی بیشتر دارد.
تاجزاده:
اصلاحات پیشنهادیام درباره قانون اساسی صرفا حذف ولایت فقیه از آن نیست، اما به نظر من آنچه قانون اساسی را از وضعیت دمکراتیک خارج کرده و به آن صبغه و رنگی فرقهای و تحمیلی بخشیده؛ و آن را به حکومت یک قشر خاص یعنی روحانیون فروکاسته؛ اصل ولایت فقیه و اصول و نهادهای مرتبط با آن است.
ببینید! اگر ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شود، این تحولات اجتنابناپذیر خواهد بود و راه برای بسیاری از اصلاحات دیگر باز خواهد شد:
انحلال مجلس خبرگان رهبری؛ حذف سیاستهای کلان که در سالهای اخیر دستوپای دولت و بهویژه مجلس را در قانونگذاری بسته است؛ پاسخگوشدن نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی به دولت و مجلس و افکارِعمومی و نیز در برابر دستگاه قضا؛ مستقلشدن قوهقضائیه و جوابگوشدن قضات مقابل نمایندگان مردم و افکارِعمومی؛ انحلال نهادهای غیرقانونی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی فضای مجازی، دادگاه ویژه روحانیت، سازمان اطلاعات سپاه، سازمان اطلاعات نیروی انتظامی، برچیدن بساط نمایندگان ولیفقیه در دانشگاهها و دیگر نهادهای عمومی و دولتی؛ تعیین اعضای شورای بازنگری قانون اساسی به پیشنهاد نمایندگان مجلس یا جامعه وکلا و حقوقدانان و فقها و تصویب رئیسجمهور؛ ملیشدن صداوسیما و اجازه تاسیس کانالهای خصوصی؛ تشکیل مجمع تشخیص مصلحت از شخصیتهای حقوقی، مانند رؤسای سه قوه در تمام ادوار، معاونان اول رئیسجمهور، نائب رئیسان مجلس، رؤسای بانک مرکزی و سازمان برنامه و بودجه، وزرای خارجه، کشور و اقتصاد برای اظهارنظر صرفا در موارد تعارض مصوبات مجلس با احکام فقهی و اینکه آیا مصلحت در اجرای مصوبه مجلس هست یا نه. افزون بر آنها انتخابات آزاد میشود و بنیادها و نهادهای اقتصادی و نیز درآمدهای مراکز و آستانهای مقدس که اقتصاد ایران را به دوبخش دولتی و ولایی تقسیم کرده و از یکپارچگی انداختهاند، در اختیار دولت یا ملت قرار میگیرد.
به این ترتیب دوگانگی حاکمیت و تقسیم حکومت به نهادهای انتخابی و انتصابی منتفی میشود، همه اختیارات به نهادهای انتخابی پاسخگو به ملت واگذار میگردد، نظامیان به پادگانها برمیگردند و با برداشتهشدن مسئولیت حکومت از دوش روحانیت، آنان نیز به حوزهها و جامعه مدنی باز میگردند. در این صورت استقلال نهاد دین (روحانیت و حوزههای علمیه) عملا از نهاد سیاست (حکومت و ارکانش) تامین میشود. دیگر یکنفر نمیتواند به نام ولایت مطلقه فقیه، حکم حکومتی صادر و قوانین را آشکارا نقض کند یا دستور دهد با استناد به قانون مربوط به اراذل و اوباش، مطبوعات را سلاخی کنند یا به تحمیل حجاب اجباری به مردم بپردازد و به نام جنگ ارادهها منویات خود را، برخلاف مطالبات و رای اکثریت، به ملت تحمیل نماید. زیرا او مادامالعمر نایب امام عصر است با اختیارات نامحدود و جز در برابر خدا به کسی پاسخگو نیست، اما همه مقابل او جوابگو هستند.
ملاحظه میکنید که حذف ولایت فقیه فقط کنارگذاردن یک اصل از قانون اساسی نیست، بلکه آن سند ملی را از یک متن و مجموعه قشری و فرقهای، به یک منشور ملی و دمکراتیک مبتنی بر توازن قوا ارتقا میدهد. روشن است که علاوه بر ولایت فقیه، اصول دیگری از قانون اساسی مورد بحث و بررسی مجلس مؤسسان قرار خواهد گرفت. میزان و چندوچون تغییرات موکول است به آنچه مجلس مزبور به صلاح بداند و آن تغییرات و مصوبات، در همهپرسی متعاقب آن به تایید ملت برسد.
رزاق:
اگر بخواهم صورتبندی روشنی از بحثهای شما تا اینجا ارائه بدهم باید بگویم شما در هدف ساختارگرا یا انقلابی هستید اما در روش اصلاحی! وقتی معتقدید حذف اصل ولایت فقیه به تغییرات بنیادین در ساختار و نظام حکمرانی میانجامد یعنی یک هدف انقلابی و نه رفرمیستی را پیگیری میکنید. اشکالی ندارد در هدف ساختاری به مشی خشونتپرهیز و تدریجیگرا که از اصول استراتژی اصلاحی است پایبند بمانید اما این هدف شما با هدف رفرمیستی و اصطلاحاً اصلاحطلبانه یک توفیر اساسی دارد و آن تاکید بر تغییرات ساختاری است نه درون ساختاری. با این مقدمه میشود نتیجه گرفت که امروز از پیگیری تغییرات درون ساختار سیاسی موجود پا را فراتر گذاشتهاید و به همین اعتبار میتوان استراتژی امروز شما را پیشبرد دموکراتیزاسیون دانست که هدف تغییرات ساختاری را با مشی اصلاحی دنبال میکند. گو اینکه حمایت شما از پیشنهاد رفراندوم مهندس موسوی برای نجات ایران هم کاملا نشان میدهد مصطفی تاجزاده دیگر اصلاحطلب نیست! گرچه برانداز هم نشده و یک گذارطلب است و همراه با پروژه دمکراتیزاسیون.
تاجزاده:
من از سال ۱۳۵۴ که وارد کار و فعالیت سیاسی حرفهای شدهام، همواره دیدگاه و مواضع مشخصی داشته و عضو یک تشکیلات یا حزب هم بودهام. به استثنای سالهای ۹۵ به بعد که رسماً عضویت هیچ حزبی را نپذیرفتم. اگرچه بهعنوان مشاور در برخی جلسات دفاتر سیاسی حزب اتحاد و حزب توسعه شرکت میکردم. علت آن بود که قصد نقد صریح رهبر و سپس اصلاحات ساختاری را داشتم و احزاب را در شرایطی نمیدیدم که در فضای بعد از انحلال جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب، بتوانند به نقد مستقیم رهبر و بازنگری در قانون اساسی بپردازند و توسط رهبری تحمل شوند. من هم بقای این احزاب را بهتر از انحلال آنها میدانستم و درعینحال نمیخواستم به دلیل عضویت در این احزاب، از مسیری که درست و لازم میدانستم، خارج شوم. حتی در این سالها نیز مواضع من کاملا روشن و اصلاحطلبانه بود، اگرچه تفاوت با روایت رسمی آن داشت.
شما در جریان هستید که هردو موضع من، یعنی نقد صریح رهبر و تقاضای بازنگری قانون اساسی و محدودکردن اختیارات و دوره زمانی ولایت فقیه و پاسخگوکردن ولیفقیه، با انتقاد برخی اصلاحطلبان مواجه بود و حتی به برگزاری مناظرههایی با دوستانم در کلاب هاوس منجر شد. البته در این سالها بدنه اصلاحات همراه من بود. بازداشت من در ۱۷ تیرماه ۱۴۰۱ نیز در رویکردم تغییری ایجاد نکرد و با بازجوها در همان چارچوب بحث میکردم. اما جنبش مهسا موقعیت تازهای خلق کرد که به آن اشاره کردم و فرصت را برای دفاع از رفراندوم تغییر قانون اساسی و دمکراتیک کردن آن مناسب یافتم. افزون بر آن هم شرایط سیاسی و آرایش قوا را درحال تغییر میبینم و فکر میکنم زمان بیشتری لازم است تا راهبردی مناسب مبتنی بر تحلیلی جامع از شرایط ارائه کرد. عجالتاً مخالفتی ندارم پروژهای را که دنبال میکنم، دموکراتیزاسیون بنامید و هدفم را انقلابی و استراتژیام را اصلاحطلبانه بخوانید. درهرحال هدف من نیل به توسعه دمکراتیک ایران با روش خشونتپرهیز و براساس بازی برد-برد است تا ایرانیان بتوانند به مطالبات بر حق خود از انقلاب مشروطه تاکنون، یعنی به عدالت و آزادی، آبادانی و رفاه، حاکمیت قانون و پاسخگویی قدرت دست یابند.
درحالحاضر مهمترین موانع دستیابی به آنها را ساختار معیوب، شامل قانون اساسی غیردمکراتیک و پر از تناقض، خروج روحانیون و نظامیان از جایگاه عقلانی و تاریخی خود، بیمعناشدن انتخابات و بیخاصیتشدن نهادهای انتخابی، سیاستهای ضدتوسعه و آمریکاستیزی پرهزینه، غیرضرور و مضر رهبر میدانم.
به باور من اکثریت ایرانیان میدانند چه نمیخواهند و حتی میدانند چه میخواهند. اما نمیدانند که چگونه باید به آرمانهای خود به شکل پایدار دست یابند. علت آن است که نه آرایش و توازن قوا به آنها اجازه یکسرهکردن کارها و بهسامانشدن امور را میدهد و نه دمکراسیخواهان سازماندهی مناسب برای بسیج مردم، به منظور استفاده از خیابان و نیز بهرهبرداری موثر از مقاومت/نافرمانی مدنی همچون تحصن و اعتصاب و … را دارند. شهروندان نیز عادت به ندادن مالیات و پول آب و برق و تلفن و غیره را ندارند. ما از سه ضلع انتخابات، خیابان و دیگر اشکال مبارزات مدنی و مسالمتآمیز، تنها برای انتخابات سازماندهی مناسبی داشته و داریم که رهبر با پروژه خود و یکدستسازی قدرت و مهندسی کامل انتخابات، آن را بلاموضوع کرده است. باتوجه به چنین اوضاع و احوالی است که موافق استفاده از هر فرصت و هر ظرفیتی در حکومت یا در جامعه برای بهبود امور مردم و تضعیف اقتدارگرایی و نیز تقویت دمکراسیخواهی هستم. برای من اصل، حرکت خشونتپرهیز و مبتنی بر مدل برد-برد، بهسوی توسعه و دمکراسی با مشارکت خود شهروندان است. هر نامی که میخواهید به آن بدهید.
بر همان سیاق میگویم که اگر اصولی مانند تغییر یک نظم، ساختار و قانون اساسی اقتدارگرا؛ به یک نظم، ساختار و قانون اساسی دمکراتیک؛ تغییر سازوکارهای استصوابی و فرمایشی انتخابات، به انتخابات آزاد و عادلانه؛ تغییر حاکمیت میدان، به حاکمیت مدنی، شفاف و رقابتی؛ تغییر سیستم قضاییِ درخدمت حاکم و سرکوبگر مخالفانش، به دستگاه قضایی مدافع حقوق ملت؛ تغییر و تبدیل نهادهای مدنی ضعیف، به نهادهای مدنی قوی و جامعه مدنی مقتدر با شهروندانی سازمانیافته، آزاد و مسئول؛ نامش گذارطلبی است، پس گذارطلبم؛ با تاکید بر مثلث خشونتپرهیزی، گفتوگو محوری و بازی برد-برد.
رزاق:
حالا که امکان تغییر قانون اساسی را مهیا میدانید و حتی گزینه خود را هم پیشنهاد میکنید با چه اهرمی میخواهید به آن دست پیدا کنید؟ چه ابزاری برای برگزاری مراسم تودیع حکومت دینی دارید؟
تاجزاده:
من مهمترین اهرم را گفتوگو و آگاهی مردم میدانم. چون بیشترین نقش را در تغییرات اجتماعی-سیاسی برای مردم قائل هستم و معتقدم وقتی جامعه به سطح خاصی از آگاهی برای تغییر برسد، دیریازود با سازماندهی و روشهای ابتکاری آن را تحقق خواهد بخشید یا دستِکم شرایط تحقق آن را فراهم خواهد کرد تا بهانه مناسب را بهدست آورد. بهترین مصداق این ادعا خود جنبش مهساست. میزان شرکتکنندگان در تظاهرات مردمی جنبش زن، زندگی، آزادی قابلِقیاس با ۸۸ نبود و کمتر از ۹۶ و ۹۸ بود، اما دستاورد بسیار بزرگ و ملموسی داشت. گشت ارشاد را برچید و حجاب را عملا آزاد کرد. علت آن است که بسیاری از شهروندان در ۴۰ سال گذشته به نقد و نفی حجاب اجباری پرداخته بودند. ازطرفدیگر آثار زیانبار آن برای قشرهای مختلف، شامل متدینین و حوزویان، روشن شده و نظر اکثریت آنها این شده بود که “حجاب اسلامی، آری، اما حجاب اجباری، خیر.” بنابراین در سال ۱۴۰۱ زمینه کاملا آماده بود و نیاز به یک جرقه داشت. در اهمیت زمینهسازی و رشد آگاهیهای عمومی همین بس که ما در اوج دوران اصلاحات، از سال ۷۶-۸۴ نمیتوانستیم به این دستاورد برسیم. به دلیل اینکه اکثریت جامعه به این نتیجه و آگاهی نرسیده بودند و حتی بسیاری از اصلاحطلبان نیز هریک به دلیل خاصی، حاضر نبودند از ضرورت آزادسازی حجاب سخن بگویند. اصولگراها نیز معرکه میگرفتند و حوزهها را تعطیل میکردند و فریاد وااسلاما سر میدادند. زمان میخواست تا اکثریت شهروندان، بهویژه متدینان ببینند که ضررهای حجاب اجباری بیشتر از منافع آن است و حجاب اجباری به اصل خود حجاب لطمه میزند و جوانان را زده و دینگریز میکند. بههمیندلیل من مهمترین عامل تغییر در جامعه ایرانی را آگاهی و خواست شهروندان میدانم و بر گفتوگو تاکید دارم. ضمنا وقتی از آگاهی سخن میگویم، منظورم آن نیست که آیا اکثریت قاطع ملت به این نتیجه رسیدهاند که وضع بد است و شایسته ملت ایران نیست و ما میتوانیم و باید جایگاه بهتری و زندگی شرافتمندانهتری داشته باشیم؟ مردم برای فهم بهنجار یا نابهنجار بودن شرایط زندگی و معیشت خود احتیاج به روشنگری ما ندارند. خودشان بهمراتب بهتر از امثال من موضوع را درک میکنند. زیرا خود روزانه با مشکلات دستوپنجه نرم میکنند. منظورم بحث و گفتوگو در اینباره است که چرا به اینجا رسیدهایم؟ مهمترین علل و عوامل وضعیت اسفبار کنونی کدام هستند؟ مدل مختار ما برای امروز و فردای ایران چیست تا به قول مهندس موسوی، ۴۰ سال بعد بار دیگر به نقطه امروز نرسیم؟ راه اجرایی هم رفراندوم و هم رفع یا مهار مشکلات کدام است و اولویتها و بایدها و نبایدها چه هستند؟ شرایط و حوادث منطقهای و جهانی، چه فرصتها یا تهدیدهای جدیدی برای ما ایجاد کرده است؟ متاسفم که بگویم نیروهای سیاسی منتقد و مخالف، کمترین گفتوشنود را با یکدیگر درباره مسائلی که مطرح کردم، داشتهاند و دارند و طبیعتا به هیچ توافقی نرسیدهاند. بدتر آنکه بسیاری از ما بلد نیستیم با مخالف خود گفتوگو کنیم و بیشتر به ماندن درون حلقههای بسته خود دلخوش کردهایم. به نظر من اگر گفتوگوی ملی شکل گیرد و درباره مهمترین مسائل میهن و مردم به بحث همهجانبه بپردازیم و بکوشیم حتیالامکان درباره مدل مطلوب جامعه ایرانی در خاورمیانه و جهان امروز و نیز راهکارهای خروج از بحران به اجماع دست یابیم، قشرهای مختلف مردم تکلیف خود را خواهند دانست و خواهند توانست با سازماندهی مناسب و با همراهی احزاب و تشکلهای مدنی بر مشکلات غلبه کنند و قطار مدیریت کشور را در ریل توسعه و دمکراسی قرار دهند. به بیان دیگر اگر نیروهای سیاسی و نخبگان و افکارِعمومی، به برداشت نسبتا واحدی درباره علل و عوامل انباشت مشکلات و بهویژه راههای خروج از بحران دست یابند، بیش از ۵۰درصد یا نیمی از راه طی شده است. میماند سازماندهی و برنامهریزی و تقسیم کار برای تحقق هدف اجماعی.
«فصل دوم؛ در ستایش جنبش مهسا»
رزاق:
برویم سراغ جنبش “زن، زندگی، آزادی“. تیرماه ۱۴۰۱ بود که بازداشت شدید و تا اوایل آبانماه در انفرادی بودید و تمام ارتباطات شما محدود شده بود. اولینبار چه زمانی از وقوع جنبش خبردار شدید؟
تاجزاده:
من در انفرادی زندان سپاه متوجه راهافتادن جنبش نشدم. تقریبا دو هفته بعد از فوت دلخراش مهسا (ژینا) امینی، با شنیدن سروصدا و شعارهایی متوجه شدم مسئلهای رخ داده است. اما از نگهبانان که جویا میشدم چه اتفاقی افتاده؟ جوابهای نامربوط میدادند.
رزاق:
وقتی به بند عمومی منتقل شدید و متوجه حجم عظیم رخدادها و شروع یک جنبش بزرگ گردیدید چه تحلیل و نظری نسبت به آن داشتید؟
تاجزاده:
باور نمیکردم که در چنین مدت کوتاهی، بتوان حجاب را آزاد کرد. اما دیدم چگونه جوانان موفق به برچیدن گشت ارشاد و آزادی پوشش شدند. بنابراین بلافاصله از خیزش مردم حمایت کردم و بعد از گفتوگو با زندانیان، به اصلاحطلبان پیغام دادم تا از آن حمایت کنند که جنبش زن، زندگی، آزادی در ردیف و در ادامه جنبشهای آزادیخواهانه و عدالتطلبانه ملت ایران از مشروطه تاکنون است. هرچه هم بیشتر میگذشت، امیدم به این جنبش و آیندهاش بیشتر میشد. توهم اینکه تا دوماه دیگر جمهوری اسلامی ساقط میشود را نداشته و ندارم. اما با گذشت زمان، بیشتر متوجه میشوم که آثار این جنبش آنقدر ژرف و گسترده است که زودتر از آنچه برخی اقتدارگرایان تصور میکنند، بساط اسلام آمرانه را بر خواهد چید و اکنون نیز بر این باورم و فکر میکنم که اگر درست عمل کنیم، میتوانیم شاهد تحقق آرمان شهدای این جنبش باشیم که در رأس همه آنها آزادی و دمکراتیک کردن مناسبات سیاسی و اجتماعی کشور است.
درهرحال من به آینده این جنبش بسیار خوشبینم و امیدوارم که جوانان بیشتر و بهتر از ما از پس ساختن فردای این مرزوبوم برآیند. شاید با رادیکالشدن شعارها و فروکشکردن اجتماعات اعتراضی، برخی ناامید شده و برخی به فکر مهاجرت افتاده باشند. اما به نظر من این جنبش، پتانسیل زیادی برای آزادکردن ایران و ایرانی دارد. بهویژه آنکه دستِکم بخشهایی از حاکمیت قصد ندارد به آزادی حجاب تن دهد و همین لجاجت موضوع را همچنان زنده و پویا نگه میدارد و به احتمال بسیار زیاد، شگفتیهای جدیدی خلق خواهد کرد.
رزاق:
چه اتفاق جدیدی در پاییز ۴۰۱ رخ داده بود که ناگهان مصطفی تاجزاده را از حضور خیابانی جوانان به وجد آورد و از کاربرد این امکان حمایت کرد؟ درصورتیکه تا پیش از آن مدام از جنبشهای اجتماعی دوری میجستید!
تاجزاده:
من قبل از بازداشت سال قبلم، از سه بنبستی که رهبر در زمینههای اقتصادی، بینالمللی، فرهنگی و اجتماعی و سیاست داخلی ایجاد کرده بود، سخن میگفتم و بر ضرورت سه گشایش در عرصههای فوق تاکید میورزیدم. گشایش در سیاست خارجی را فوریتر، گشایش در سیاست داخلی و انتخابات را مهمتر و گشایش فرهنگی-اجتماعی را پرتنشترین میدانستم. جنبش زن، زندگی، آزادی چالشانگیزترین موضوعات، یعنی حجاب را آزاد کرد. و حاکمیت را واداشت که تن به بزرگترین عقبنشینی عمر خود بدهد. همچنین ترس از آغاز اعتراضات خیابانی ناشی از تداوم گرانی و تورم، رهبر را مجبور به تجدیدنظر در سیاست خارجی کرده است. تحولات ناشی از جنبش مهسا به نظر من، تغییر بزرگ دیگری در پی دارد.
همچنین توجه دارید که اعتراضات دی ۹۶ و آبان ۹۸ علیه گرانی و تورم بهطورکلی و افزایش قیمت بنزین بود، اما هدف جنبش مهسا تحقق بخشیدن به یک آرمان/مقاومت ۴۰ساله یعنی آزادی سبک زندگی میباشد که نفی تمامیتخواهی سیستم سیاسی را هدف گرفته است. این جنبش نشان داد که نسل جوان تصمیم گرفته است تا زندگی را از آن خود کند. یعنی آنچنان که مایل است بپوشد، بخورد، بشنود، ببیند، ببوید و ببوسد. در طلب شغل و مسکن و منزلت و امنیت است و میخواهد با منطقه و جهان در صلح باشد. آنها اراده کردهاند که سد سکوت را بشکنند و سخن مستقل خود را بگویند و آرمانهای خویش را تحقق بخشند. کسی نمیتواند مقابل اراده چنین نسلی بایستد.
علاوه بر آن به باور من جنبش مهسا ذهن و زبان بسیاری از مردم را استعلا بخشیده، هنر و ادبیات خود را آفریده و روشهای مدنی جدیدی را برای مقاومت علیه استبداد و کسب آزادیهای سیاسی خلق کرده است و از قدرت جدیدی خبر میدهد. در عظمت این جنبش همین بس که حاکمیت را گرفتار بحرانی جدی کرده است. ازیکطرف نمیخواهد بیحجابی را علناً بهرسمیت بشناسد تا فلسفه وجودی حکومت اسلامی خدشه نبیند و نزد حامیان تندروی خود، متهم به عقبنشینی نشود. ازطرفدیگر نمیخواهد مستقیماً نیروی انتظامی را درگیر برخورد با بدحجابان کند. زیرا میداند که بیفایده است و احتمالاً آتش اعتراضات دوباره زبانه خواهد کشید. نتیجه این گیجی و سرگشتگی بیسابقه و بینظیر، شده است لایحه فرمایشی مصوب سران سه قوه درباره حجاب، که ازیکطرف افراطیون را راضی نمیکند و ازطرفدیگر بسیاری از شهروندان را ناراضی میکند، بدون آنکه بازدارنده باشد یا مانع تردد دختران بیحجاب در شهرها شود.
رزاق:
یکی از نقدهائی که این سالهای اخیر به شما میشد، عدم حمایت مناسب و مفید از اعتراضات دی ۹۶ و آبان ۹۸ بود که حمایت شما از جنبش ۴۰۱ این نقد را پررنگتر هم کرده است! چه تفاوتی در این اعتراضات بود که ناگهان و دفعتاً حامی خیزش مردم در ۴۰۱ شدید اما تا پیش از آن همراهی قاطعی از اعتراضات خیابانی نکرده بودید؟ به آنچیزی که این اعتراضات را برای شما متمایز میکرد، هنوز اشاره نکردهاید.
تاجزاده:
من در سالهای ۹۶ و ۹۸ هم صراحتاً از حقوق تظاهرکنندگان دفاع کردم و به سرکوبشان اعتراض نمودم و بههمینجهت نیز به اتهام جمعآوری امضا برای بیانیه منسوب به ۷۷ نفر که در محکومیت سرکوب معترضان و توسل به خشونت صادر شده بود، در آبانماه سال ۹۸ و در ششمین دادگاهم، به یکسال زندان محکوم شدهام. اما به نظرم از یک جهت حرف شما درست است. من به ذوق آمدهام زیرا جنبش زن، زندگی، آزادی را متفاوت با اعتراضات پیشین ارزیابی میکنم و آن را دارای نقش و اهمیت تاریخی میبینم. درحقیقت در این جنبش دختر و پسر ایرانی، فقط شکوه و عزت رودرویی مستقیم با استبداد و دستیابی به آزادی را به نمایش نگذاشتهاند و فقط مبارزات آزادیخواهانه ایرانیان را استمرار نبخشیدهاند و فقط ستونهای انسداد و تحمیل و آپارتاید فقهی را به لرزه درنیاوردهاند، بلکه جوانان ایرانی نشان دادند که به چنان رشد و بلوغی رسیدهاند که میتوانند خود نبض مبارزات را در دست گیرند و بهجای آنکه نارضایتیها را به درون خود بریزند و منتظر منجی بمانند، فریاد رسا و سراسری “از کردستان تا تهران، جانم فدای ایران“ و “از زاهدان تا تبریز، ظلم و فساد و تبعیض“ سر دهند و نویدبخش یک تغییر بزرگ و تاریخی در ایران شوند.
من معتقدم جنبش مهسا، زنگ آغاز پایان استبداد دینی و ورود ایران به عصر آزادی را به صدا درآورده است. بههمیندلیل جنبش زن، زندگی، آزادی را متفاوت از اعتراضات دیگر ارزیابی میکنم و آن را لحظه به ستوه آمدن مردمی میبینم که تصمیم گرفتهاند به تحقیر و تبعیض و ریاکاری پایان دهند. بههمینجهت این جنبش را منازعه میان حجاب و بیحجابی نمیدانم، بلکه آزادی و برابری و کرامت انسانی را در مصاف خودکامگی و ناکارآمدی و فساد میبینم که از پشتیبانیِ قویِ افکارِعمومی بهرهمند است. وقتی جوانان میهن از بازداشت و زندانیشدن برای آزادی، احساس غرور میکنند و بر ترس خود فائق میآیند؛ طلسم استبداد میشکند و «النصربالرعب» بلاموضوع میشود؛ من نمیتوانم خوشحالی خود را پنهان کنم که جوانان ایرانزمین با شجاعت و استقامت و فداکاری، قدرت سیاسی و اقتدار اخلاقی کمنظیری یافتهاند؛ و در پی جستجو برای آزادی و برابری و عدالت؛ به حس جدیدی از احترام به خویشتن و اعتمادبهنفس رسیدهاند. بهگونهای که نه حکومت پلیسی پیشا مهسا و نه حاکمیت امنیتی پسا مهسا نمیتواند جوانان وطن و پیشاپیش آنها زنان و دختران شجاع و آزادیخواه را از پاسداری از بزرگترین دستاورد سیاسی زندگی خود، یعنی آزادی حجاب باز دارد. برای درک بهتر افقگشایی جنبش مهسا، لحظهای خود را جای رهبر بگذاریم. او سه راه پیش روی دارد: اول؛ بهرسمیتشناختن آزادی حجاب است که این یعنی به چالشکشیدن علت وجودی حکومت فقها و روحانیون. دوم؛ موضوع را امنیتی و قضایی کند و به پروندهسازی و محاکمه دختران بیحجاب بپردازد که در آن صورت شهروندان بهویژه جوانان، با اشکال گوناگون مقاومت/نافرمانی مدنی، جنبش را تداوم بخشیده و گسترش میدهند. سوم؛ پلیس و گشت ارشاد را بازگرداند که نتیجهای جز شعلهورشدن آتش خشم مردم معترض و ناراضی نخواهد داشت. گزینه سوم زودتر از راه دوم، موجودیت نظام را بهطورجدی به مخاطره میاندازد. راه اول، انجام تغییرات بزرگ را بهگونهی مسالمتآمیز ممکن میکند و روش عاقلانه و درست نیز همین است.
رزاق:
در ارزیابی شما از جنبش ۴۰۱ یک هیجانی وجود دارد که شاید تا حدودی ناشی از تغییر استراتژی خودتان باشد! اینکه تصمیم گرفتهاید خود را منحصر به امکان صندوق نکنید و پا در خیابان نیز بگذارید گوئی شما را همچون یک تازه وارد به گسترهی بزرگ جنبشهای اجتماعی، پر از انگیزههای جدید کرده است برای امکان دیگری از سیاستورزی که امیدوارم همراه مردم تا خیابان منتهی به آزادی گام بردارید و نیمکتنشین و نظارهگر نشوید. اما برخی این نکته را مطرح میکنند که مواضع جدید بعضی از چهرههای سیاسی از روی یک خوشبینی زیاد به جنبش ۴۰۱ ابراز شده و بیشتر ناشی از هیجان است و با واقعیتی که پس از اعتراضات پائیزه با آن روبرو هستیم سازگار نیست! شما هم به ایران پسا مهسا بسیار خوشبین هستید.
تاجزاده:
دلیل اینکه جنبش زن، زندگی، آزادی را تاریخساز میدانم، آن است که قادر است به چهاردهه انحراف پایان دهد. به این معنا که اگر حوادث تلخ سال ۱۳۶۰ از سوی حاکمیت و مخالفانش را آغاز نقض گسترده و سیستماتیک حقوق شهروندی منتقدان و مخالفان بهشمار آوریم، سال ۱۴۰۱ را میتوان سال شروع عقبنشینی حاکمیت به سود تأمین حقوق شهروندی ایرانیان خواند که البته از آزادی حجاب آغاز شده است و به سبب تداوم جنبش اعتراضی مردم، دیریازود به آزادی فعالیتهای فرهنگی، هنری، احزاب، اینترنت، مطبوعات، تشکلهای مدنی، انتخابات و حتی به انجام همهپرسی تعمیم خواهد یافت. سرعت و اولویت تحقق آنها به عملکرد حاکمیت، منتقدان و مخالفان و از همه مهمتر مردم و بهویژه به رفتار نسل جوان بستگی دارد.
من نه فقط جنبش زن، زندگی، آزادی را رهاییبخش میدانم، بلکه معتقدم افزون بر آن خیزش مهسا آثار و برکات منطقهای هم خواهد داشت. طبق برخی تفسیرها، انقلاب ۵۷ نقطهعطفی در جریان رشد بنیادگرایی اسلامی و حتی دینی در عصر جدید بوده است. شاید بتوان جنبش زن، زندگی، آزادی را سرآغاز حاکمیت یافتن هنجارها و موازین دمکراتیک، ابتدا در ایران و سپس در دیگر کشورهای مسلمان دانست و پیامدهای آن را بهویژه در کشورهای همسایه دنبال کرد. زیرا شکست طالبانیسم شیعی، طالبانیسم سنی را تحت فشار زیادی قرار خواهد داد. به نظر من ایران امروز آئینه فردای افغانستان است. همچنین به نظر میرسد زن، زندگی، آزادی فریاد رهاییبخش بخشهایی از جمعیت جهان نیز شده و شاید فراتر از جنبش “من-هم” (میتو)، تامین حقوق و حرمت و کرامت زنان را در ایران هدف قرار داده باشد.
رزاق:
اگر بخواهم از دید همان منتقدین این استدلال شما را ارزیابی کنم بیشتر آنرا ناشی از احساسات شما میبینم. مثلاً اگر سال ۸۸ هم همراه مردم در خیابان شده بودید و با آن جمعیت میلیونی مواجه میشدید نیز شاید بههمین احساس میرسیدید که تغییرات بنیادین و اساسی در راه است یا اگر در آبان ۹۸ یک دولتی روی کار بود که تمایل به جریان شما نداشت هم شاید همین احساس را پیدا میکردید! واقعا چه تفاوت بزرگی در این اعتراضات دیدید که برای اتخاذ مواضع امروزتان شما را قانع کرد؟ چرا در سال ۸۸ و آن جنبش بزرگی که شکل گرفت و خیابانها در ۸ماه به تسخیر معترضین درآمده بود یا آبان ۹۸ که جوانان در برابر ماشین سرکوب در خیابانها ایستادگی کردند شما به این ضرورت پی نبردید که باید تغییرات بزرگی در حکومت و ساختارها صورت بگیرد؟
تاجزاده:
جامعه امروز با ۱۳سال پیش قابلِقیاس نیست. اگرچه تظاهرات اعتراضی میلیونی که در سال۸۸، بهویژه در تهران انجام شد، قبل و بعد از آن سابقه نداشت، بااینوجود اعتراضات ۱۴۰۱ بسیار متفاوت و جلوتر است. من در هردو دوره، حدود ۴ ماه در انفرادی زندان سپاه در اوین بودم و با بازجوها بحث میکردم. مهمترین تفاوت این دو دوره در آن بود که سال ۸۸ بازجوها نامزد خود را در اکثریت حس میکردند و از این موضع با من روبهرو میشدند. اما در سال ۱۴۰۱ مشهود بود که بهلحاظ روانی پذیرفتهاند در اقلیّت هستند، اگرچه در ظاهر خود را از تکوتا نمیانداختند. تحلیل گفتمان آقای خامنهای بعد از جنبش زن، زندگی، آزادی نیز نشان میدهد که او شکست خود را در افکارِعمومی پذیرفته است. بههمیندلیل در هر ملاقاتی بهمناسبت یا بیمناسبت، مستقیم یا غیرمستقیم، به دستبرترداشتن مخالفان داخلی در جنگ نرم اشاره میکند و بهزبانبیزبانی و گاهی نیز باصراحت میگوید: اگرچه ما خیلی خوبیم و خیلی کارهای خوب کردهایم، اما متاسفانه نتوانستهایم دستاوردهای معجزهآسای حکومت را برای جامعه تبیین کنیم که علت اصلی آن هم، تبلیغات دشمن و ایادی داخلی آنان است.
رهبر گرفتار همان اشتباهی شده است که نویسنده روسی در زمان جنگ سرد نوشت: نظام سوسیالیستی در رقابت تلویزیون با یخچال، بازی را واگذار کرد! به این معنا که تلویزیون دائم از پیشرفتهای شوری میگفت، اما وقتی مردم درِب یخچالها را باز میکردند میدیدند که چیزی برای خوردن ندارند. معلوم است که بین این دو، اعتماد مردم به یخچال بهمراتب بیشتر از تلویزیون بود. امروز نیز صداوسیمای رهبر از یخچالهای خالی مردم شکست سختی خورده است.
آقای خامنهای متوجه شده است که فضای مجازی، انحصار اطلاعرسانی صداوسیمای رهبر را شکسته و موجبات آگاهی روزافزون مردم را فراهم آورده است. اما شهامت پذیرش و اعتراف به این واقعیت را ندارد که مشکل نظام ولایی آزادی اینترنت نیست، بلکه سفرههای خالی مردم است. بنابراین حتی اگر بتواند ارتباطات اینترنتی ایرانیان را با جهانیان قطع کند، نمیتواند یخچالها را پر نشان دهد و گرانی و تورم و مهاجرت مغزها و سرمایهها را به پستو برد و پنهان کند. سفره و یخچال خالی، باطلالسحر تبلیغات هر رژیم ناکارآمد است، همچنانکه ترکیب یخچال خالی و اینترنت آزاد، قدرتی بهمراتب نیرومندتر از ادعاهای رهبر و تریبونهای رسمی خلق کرده و راه مقابله با آنها، صرفا تغییر سیاستها و اصلاح ساختارها و بهبود امور ملت است، نه قطع ارتباط اینترنتی ایران با جهان. جهاد تبیین درحالیکه یخچالهای مردم خالی و فریزرهای مسئولین و آقازادههایشان پر است، فقط بر نارضایتی، استیصال و خشم شهروندان میافزاید و از اعتبار و مشروعیت رهبر و حکومت یکدست او میکاهد.
میپرسید چرا ۸۸ به این احساس نرسیدم؟ علت آن است که در آن سال آنها دست بالا را داشتند. بهعلاوه ما در عرصه اجتماع، با انسانها طرفیم و فقط با اعداد و ارقام سروکار نداریم. صریح بگویم: اکثریت ناراضی بهتنهایی نمیتواند عنصر تعیینکننده در تغییر سیاستها باشد، که اگر میبود به محض آنکه افکارِعمومی در زمینه خاصی به اکثریت میگرایید، حکومتها مجبور به تمکین به آن خواسته میشدند. در کنار کثرت شهروندان، عناصر و عوامل زیر نیز در تغییر یا تثبیت سیاستها مؤثر و مهم هستند:
اول؛ اکثریت، چقدر انگیزه برای تحقق خواست خود دارد و چقدر آماده استقامت و فداکاری در راه آن است؟ چقدر به آینده امیدوار است؟ ریشه مشکلات را در چه میبیند؟ و سطح مطالبات آنها چیست؟
دوم؛ اکثریت ناراضی، منتقد یا مخالف، چقدر منسجم و سازمانیافته است و آیا از رهبری واحد و واجد صلاحیت بهرهمند است؟
سوم؛ اقلیّت حاکم در تقابل با خواست اکثریت چقدر باانگیزه، مصمم و سازمانیافته و آماده ایثار است؟ چقدر امیدوار به آینده و آیا دارای رهبری کارآزموده است؟
چهارم؛ آیا حاکمیت، اراده، توان و تجربه سرکوب اعتراضات و میل به بقا دارد؟
پنجم؛ شرایط عینی جامعه چگونه است؟ آیا حکومت توانسته مایحتاج و خدمات اولیه و ضروری را برای شهروندان فراهم آورد؟ یا گرانی و تورم و فقر و فساد بیداد میکند؟
ششم؛ اوضاع کشورهای همسایه چگونه است؟ درمجموع بهتر از کشور مورد نظر اداره میشوند یا بدتر؟ مشکلات مردمش کمتر است یا بیشتر؟
هفتم؛ جهت حرکت کشور، روبهرشد و پیشرفت و حل یا کاهش مشکلات دارد یا درحال پسروی است؟
هشتم؛ موضع قدرتهای بزرگ نسبت به تحولات اساسی در کشور مقصد چیست؟ آیا یکپارچهاند؟ اگر اختلاف دارند تا چه میزان آماده دخالت در امور داخلی آن کشور هستند؟ حکومت اقلیّت چقدر میتواند از اختلافاتشان سود ببرد؟
وقتی به مجموعهی برشمرده شده بنگریم، متوجه میشویم که چقدر اوضاع میهن و مردم در سال ۱۳۸۸ و ۱۴۰۱ متفاوت است. بهخصوص اگر وسعت دسترسی شهروندان به اینترنت و آثار مخرب تحریمهای نفتی و بانکی را نیز به عوامل مزبور اضافه کنیم و شکست پروژه آقای خامنهای را در یکدستکردن حکومت هم نادیده نیانگاریم، آنگاه روشن میشود که چرا رهبر آنقدر ناامید و نگران سخن میگوید.
به نظر میرسد اکثر اقتدارگراها فهمیدهاند که گذشت زمان نیز به ضررشان است و با اینکه تمام ارکان لشکری و کشوری را دردست گرفتهاند، بهشدت احساس ضعف و یاس و ناامیدی میکنند. علت آن است که اینبار تنها با سیاستورزان منتقد یا مخالف خود روبهرو نیستند، بلکه در مقابل اکثریتی از شهروندان آگاه و مطالبهگر قرار گرفتهاند که خواستههایی معقول و منطقی دارند و حاکمیت نه میتواند به خواست آنان تن دهد و نه قادر است مقابلشان بایستد. پروژه یکدستکردن حکومت نیز زودتر از آنچه رهبر تصور میکرد، درهم شکسته و پروژه خالصسازی، به ناکارآمدی، فساد و رسوایی منتهی شده است. همین علل و عوامل، فرصت بینظیری برای انجام اصلاحات و تغییرات بزرگ، مطابق خواست ملت فراهم آورده است.
رزاق:
فکر نمیکنید این برهم خوردن کامل توازن قوا پس از جنبش ۴۰۱ کمی غلوآمیز است؟ این حکومت که هنوز ماشین سرکوبش حرکت میکند و بازداشت و زندان فعالان و مردم به راه و طنابهای اعدامش آویزان است و قدرت سرکوبگریاش بیشتر شده! هنوز اذناب منطقهایاش به صف میآیند و چمدان چمدان اجرتها را میگیرند برای آتشافروزی! رئیس آژانهایش میرود از رفیق روسی تجهیزات میخرد برای قویترشدن دستگاه سرکوب و معترضین عفوشده را احضار میکنند برای پیشگیری از اعتراضات پیشرو و جو رعب و وحشت را به چنگ و دندان حاکم نگه داشته و تلاش میکند ثبات نسبیاش را دوباره بازیابد. فکر میکنم مهمترین اتفاق در جنبش ۴۰۱ اثبات اهمیت و قدرت جامعهی مدنی و جنبشهای اجتماعی در پیشبرد اهداف سیاسی جامعه بود که پیش از آن بسیاری از اهالی سیاست از حمایت و همراهی با آن امتناع میکردند و حکومت هم سعی میکرد آن را ناممکن کند، نه اینکه توازن قوا کاملا بهم خورده!
تاجزاده:
منظور من از بههمخوردن توازن قوا در جنبش مهسا این نیست که دیگر ماشین سرکوب حکومت ازکارافتاده و کسی را بازداشت و زندان و اعدام نمیکند. اگر چنین بود که تاکنون یا ساقط شده بود و یا تن به رفراندوم داده بود؛ بنده و شما هم در کلاب هاوس گفتوگو میکردیم، نه در زندان اوین!
منظورم این است که جنبش زن، زندگی، آزادی چنان قدرتمند و مؤثر ظاهر شده که تغییرات بسیار مهمی را به حاکمیت تحمیل کرده است و در آینده بیشتر هم خواهد کرد. اتفاقی که پیش از آن نه در ۸۸، نه در ۹۶ و نه در ۹۸ رخ نداده بود. در همه موارد قبلی شاهد تظاهرات مردمی بودیم که گاه بزرگتر یا سراسریتر از مهسا بود، اما هیچکدام به عقبنشینی بزرگ حاکمیت منجر نشد و سرگردانش نساخت. بههمخوردن توازن قوا یعنی حکومت از ترس مردم، نمیتواند پلیس را به جان زنان بیحجاب بیندازد و آن صحنههای زشت و غیرانسانی را تکرار کند. یعنی خود را مجبور میبیند که بهقول خودشان، نزدیک به ۱۰۰هزار زندانی را آزاد کند. یعنی نمیتواند دست به اعدامهای گسترده بزند. مسیر خیابان همیشه بوده و پس از این هم خواهد بود، اما خیابان به تنهایی چیزی را حل نمیکند. آنچه جدید و تاثیرگذار و بیسابقه است، همبستگی باحجاب و بیحجاب، شمالشهری و جنوبشهری، سنتی و مدرن، زن و مرد و پیر و جوان برای کسب آزادی و تصحیح یک انحراف بزرگ ۴۰ساله است.
به باور من دستیابی به حق انتخاب و آزادی حجاب، همان نقشی را درجهت گذار به دمکراسی و استقرار آن در کشورمان ایفا خواهد کرد که پذیرش و تثبیت حق/آزادی مالکیت در اروپا ایفا کرد و سرمنشاء دستیابی و بهرسمیت شناختن دیگر حقوق و آزادیهای مدنی و سیاسی شد.
من تا پیش از این همواره آزادی انتخابات را مادر دیگر آزادیها در ایران میدانستم، چراکه از مشروطه تا جنبش مهسا هر زمان که رژیم حاکم تن به برگزاری انتخابات آزاد میداد، به دنبال آن آزادی بیان، قلم، مطبوعات، تشکلها، سندیکا و نهادهای مردمنهاد، احزاب و تجمعات نیز در پی آن میآمد. از چندسال پیش هم میگفتم که اگر در ایران انقلاب جدیدی رخ دهد، آن انقلاب زنان خواهد بود. پیشتازی زنان در جنبش مهسا مرا متعجب نکرد، اما این جنبش مبارک مرا به این نتیجه رساند که مادر آزادیها در جمهوری اسلامی ایران آزادی حجاب است. هر زمان حجاب کاملا آزاد شود، یعنی آزادی حجاب کاملا بهرسمیت شناخته شود، تمام آزادیهای دیگر نیز در کوتاهترین زمان ممکن تامین میشود. بهدلیل اهمیت آزادی حجاب و استبدادسوزی آن است که حاکمیت با تمام توان میکوشد مانع عادی و سراسریشدن آزادی حجاب شود. از آنجا که اکثریت شهروندان رویکرد یا روسری؛ یا توسری را سمبل استبداد دینی یافتهاند، مصمماند که زیربار آن نروند و آزاد زندگی کنند. بنابراین چالش حجاب تا زمانی که ولایت فقیه حاکم است، ادامه خواهد یافت.
باتوجه به توضیحات بالا، بههم خوردن توازن قوا، یعنی حاکمیت باوجود داشتن تسلط کامل بر تمام ارکان انتخابی و انتصابی، کشوری و لشگری و نیز داشتن روابط عادی با همسایگان، نمیداند در زمینه حجاب و در برابر مردم خود چه باید بکند. سران سه قوه با عجله قانون مینویسند، اما در تصویب آن در میمانند. بعد اعلام میکنند که کسی منتظر قانون جدید نباشد و سپس آن را اصل ۸۵ میکنند! افراطیون قانون جدید را مروج بیحجابی میخوانند و در این میان مردم بیاحتساب قانون جدید و قدیم، زندگی خود را میکنند و زیربار حجاب اجباری نمیروند. البته اگر حاکمیت موفق شود دوباره پلیس را به خیابانها بکشاند و رودرروی زنان بیحجاب قرار دهد، این یعنی شکست مرحلهای جنبش و غلبه حاکمیت بر ترس خود از مردم. اما اگر نتواند اینکار را کند، که تاکنون از ترس خیزش دوباره مردم نکرده است و به نظر من نمیتواند دوباره گشت ارشاد را زنده کند و بگیروببند راه بیندازد، این یعنی تداوم پیروزی جنبش و آرایش قوای جدید. نکته بسیار مهم آنکه رهبر هرچه دیرتر آزادی حجاب را بهرسمیت بشناسد، هزینههای بیشتری خواهد پرداخت. زیرا حکومت را بیاعتبارتر ساخته و مردم را در میدان مبارزه نگه میدارد و جوانان را نسبت به مسائل سیاسی حساستر میکند.
منبع: کانال تلگرامی فردای بهتر