افزایش مهاجران افغانستانی و افغانستیزی در کشور درچند ماه اخیر
حالا که آنها هستند: گزارش «شرق» از حضور افغانستانیها در ایران در گفتوگو با موافقان و مخالفان این موضوع
شواهد در مناطق حاشیه و جنوبی شهرهای بزرگی مثل تهران از افزایش مهاجران افغانستانی در ایران حکایت دارد. به همان نسبت هم طبق آنچه مدیر پژوهش دیاران اعلام میکند، در سه ماه اخیر سال جاری افغانستیزی در کشور شدت بیشتری پیدا کرده است؛ موضوعی که احتمالا بیتأثیر از وقایع حال حاضر جامعه نباشد. با وجود اینکه تا حدی مردم بین طالبان و مردم افغانستان تفاوتهایی قائل هستند؛
نسترن فرخه: شواهد در مناطق حاشیه و جنوبی شهرهای بزرگی مثل تهران از افزایش مهاجران افغانستانی در ایران حکایت دارد. به همان نسبت هم طبق آنچه مدیر پژوهش دیاران اعلام میکند، در سه ماه اخیر سال جاری افغانستیزی در کشور شدت بیشتری پیدا کرده است؛ موضوعی که احتمالا بیتأثیر از وقایع حال حاضر جامعه نباشد. با وجود اینکه تا حدی مردم بین طالبان و مردم افغانستان تفاوتهایی قائل هستند؛ اما اختلاف بین ایران و طالبان برای حقابه رود هیرمند یا حملات تروریستی به شاهچراغ که برخی عامل آن را فردی افغانستانی میدانستند، بیتأثیر نبوده. البته بعد از آنکه داعش مسئولیت این حمله را بر عهده گرفت، رمضان شریف، سخنگوی سپاه پاسداران، ملیت افغانستانی عامل را تکذیب کرد. در هر حال افزایش بیرویه حضور این مهاجران در کشور برای بسیاری باعث نگرانی شده. پیچیدگی افزایش مهاجران در ایران هر روز شکلی جدید به خود میگیرد و حالا گروهی باور دارند مهاجرت از افغانستان به ایران امری اجتنابناپذیر است و باید برای مدیریت سکونت و امکانات آنها برنامهریزی کرد تا در آینده با مشکل مضاعف روبهرو نشویم؛ اما گروه دیگر تأکید دارند که حضور افزایشی آنها برای ایران باعث حواشی و نگرانی شده است. در هر حال بیش از چند دهه است که ایران میزبان این میهمانها از کشور همسایه است. با وجود مشکلات اقتصادی و اجتماعی، این مهاجران همیشه زیست دشوارتری را در ایران تجربه کردند که قربانی اول آن هم کودکان هستند. عمدتا این کودکان برای تحصیل با مشکلاتی مواجه هستند و رفتارهای سلیقهای در سیستم آموزشی گاهی مانع از تحصیل آنها میشود؛ به طوری که امسال بیش از نیمی از کودکان افغانستانی از چرخه تحصیل خارج شدند. برای هر سیاستگذاری درباره مهاجران در کشورهای گوناگون باید وضعیت کودکان افغانستانی در اولویت باشد؛ اما با تمام بحرانهای پیشآمده باید چه کرد؟ موضوعی که دو فعال در حوزه پناهندگان افغانستانی داخل کشور با دیدگاه خود به آن پاسخ میدهند.
پیمان حقیقتطلب: در 3 ماه اخیر افغانستیزی شدت بیشتری گرفته است
شاید این روزها در حاشیه یا جنوب شهر تهران، افزایش تعداد مهاجران افغانستانی بیش از گذشته به چشم بیاید؛ افزایشی که به همان اندازه انتقاد به حضور آنها در کشور را نسبت به گذشته بیشتر کرده است. مهاجران افغانستانی سالهای بسیاری است که به دلیل جنگ داخلی و مشکلات آن، با کمترین حقوق شهروندی در ایران سکونت دارند و همیشه افرادی منتقد حضور آنها بودند؛ اما حقیقت آن است که این روزها پس از برخی اتفاقات و ماجرای حقابه رود هیرمند مخالفت برخی جریانها با حضور افغانستانیها در کشور رنگ و بوی جدیتری به خود گرفته. «پیمان حقیقتطلب»، مدیر پژوهش دیاران که در حوزه مهاجران و پناهنگی فعال است، تأکید دارد که آمار دقیقی از تعداد افغانستانیهای حاضر در ایران در دست نیست و آخرین آمار اعلامشده از طرف مرکز ملی آمار ایران به سالهای ۱۳۹۵ برمیگردد و بعد از آن هم آمارها حدودی و غیردقیق بودهاند. این پژوهشگر به «شرق» میگوید: «درباره تعداد حضور افغانها در داخل ایران، عددهای مختلفی را اعلام میکنند. یکی 10 میلیون و یکی پنچ میلیون میگوید که هیچکدام از طرف مقامات نه تأیید و نه تکذیب شده است. حتی روزنامه جمهوری اسلامی که اعلام کرد هشت میلیون افغانستانی در داخل ایران حضور دارد، بدون ذکر هیچ منبعی، برای افکار عمومی جا افتاد. درصورتیکه وقتی هشت میلیون اعلام شده بود، سرشماریهای این افراد عدد چهار میلیون را نشان میداد؛ بنابراین شفافیتی وجود ندارد؛ مثلا سال قبل یک سرشماری صورت گرفت و قرار شده بود هر مهاجر افغانستانی که در این سرشماری شرکت نکرد، از مرزهای ایران اخراج شود؛ درصورتیکه هنوز تکلیف برگه سرشماریها مشخص نیست. برگه سرشماری یک کاغذ A5 بود که دفتر پیشخوان دولتها آن را صادر میکردند و در مواردی به دلیل سهلانگاری دفاتر پیشخوان در درج کد یکتا، این برگهها حتی میتوانستند جعل شوند. همین برگه مدرک اقامتی خیلیها شده است؛ ولی هیچ برنامه و عدد و رقم دقیقی هم برای حضور این افراد در کشور اعلام نمیشود. از طرف دیگر درباره تعداد ورودیها به کشور هم باز عدد مشخصی اعلام نمیشود. تمام صحبتهای ما درباره جمعیت مهاجران و شرایط آنها درحالحاضر بر پایه حدس و گمان است؛ چون آمار مشخصی وجود ندارد».
به هر دلیل در برخی مواقع، حس افغانستانیستیزی در جامعه قوت بیشتری گرفته و این موضوع نیاز به تأمل بیشتری دارد تا دلایل آن ارزیابی شود. حقیقتطلب چند مورد را در این زمینه بیان میکند که یکی از آنها به برگه سرشماریهای مهاجران مربوط است و بیان میکند: «قبل از سرشماریهای اخیر، فقط یکمیلیونو 700 هزار نفر افغانستانی در ایران مدرک داشتند. در واقع پیشازاین بسیاری از افغانستانیها در ایران یک زیست پنهانی داشتند و بهطورکل میترسیدند در مکانهای عمومی ظاهر شوند؛ اما الان دومیلیونو 300 هزار نفر برگه سرشماری گرفتند و همین در آنها اعتمادبهنفس ایجاد کرده. چون ترسشان از اخراج کمتر شده، آنها را بیشتر در سطح شهر میبینیم. البته افزایش تعداد افغانستانیها در ایران انکارناپذیر است؛ ولی یک جریان افغانستیزی در کشور وجود دارد که اتفاقاتی به این جریان شدت بخشیده است. همین الان خیلی از کلیپهایی که در فضای مجازی درباره افغانستانیها میبینیم، برای چند سال قبل است که دوباره بازپخش شده تا روحیه ضدمهاجر را تقویت کند و بهعنوان سیاست دولتی عنوان میشود؛ درحالیکه به نظرم همچنان دولت سیاست مدون و ارائهشدهای در قبال این افراد ندارد. از طرف دیگر اتفاقات منفی پشت آن شکل میگیرد؛ مثلا تحصیل کودکان مهاجر امسال خیلی کمتر شده است. از رویه ثبتنام تا شهریههایی که از مهاجران میگیرند، خیلی شبیه به روندی است که سالهای اوایل دهه 80 طی شد. آن زمان میگفتند تعداد مهاجرها در ایران زیاد است و یکی از اهرمها هم محدودکردن تحصیل کودکان در مدارس بود که الان هم دوباره همان تکرار میشود. درحالحاضر اینطور نیست که دولت از حضور افغانستانیها در ایران دفاع کند؛ چون آنچه در عمل میبینیم، این است که حضور آنها را در کشور سخت میکند».
انتقادها و شاید نگرانیها به سبب افزایش حضور مهاجران در ایران، حتی حواشی پیشآمده برای اوراق هویتی آنها در سفر به کربلا هم تأملبرانگیز بود؛ درحالیکه مدیر پژوهش دیاران اعلام میکند: «سالهای قبل هم یک دفترچه شبیه به پاسپورت برای رفتن به کربلا به این افراد میدادند و این هم اتفاق جدیدی نیست. طرحی که سازمان ملی مهاجرت اجرا کرد، برای یکپارچهسازی کد شناسایی اتباع است. تعدد کدهای شناسایی اتباع درحالحاضر یک معضل بزرگ است؛ چون الان ما تعدادی مهاجر با چند نوع اوراق هویتی همزمان داریم. سازمان ملی مهاجرت طرحی را بهعنوان اعطای کارت هوشمند مطرح کرده که البته هنوز اجرائی نشده؛ ولی شروع به کار کرده تا به مهاجران یک کارت هوشمند با کد یکتای 10رقمی داده شود. به نظر این کار خوبی بود؛ چون باید یکپارچهسازی اتباع انجام شود. این موضوع را هم در نظر بگیریم که تعدادی از اتباع، سالهای بسیاری است که در ایران سکونت دارند و از امکانات شهروندی محروم هستند، این افراد حتی برای تهیه بلیت قطار هم به مشکل برمیخورند».
بسیاری از مهاجران افغانستانی به دلیل نبود شرایط مناسب در کشورشان، رهسپار ایران میشوند و براساساین تعداد مهاجرهای افغانستانی در ایران رو به افزایش رفته است که همین موضوع از جهات مختلف موجب نگرانی خواهد بود. یکی از نشانههای آن ازدحام دانشآموزان مهاجر در مدارس حاشیه شهر است که منجر به ثبتنامنشدن تعداد درخورتوجهی از این افراد شده که خود همین موضوع آثار درخورتوجهی به جای میگذارد. حقیقتطلب به بحران متناسبنبودن امکانات و حضور افغانستانیها در برخی شهرها اشاره میکند: «مهاجرهای افغانستانی در چند شهر ایران از جمله تهران، مشهد، شیراز، یزد، اصفهان و کرمان بیشترین اقامت را دارند. در واقع تعدادی از استانهای ایران به دلیل نبود دانشآموز حتی فضای آموزشی خالی هم دارند و چون دانشآموز ندارند، این مراکز تعطیل است. از طرفی در شهرهای بزرگ مانند تهران کمبود فضای آموزشی و امکانات داریم. علت اینکه مهاجرها بیشتر به تهران میآیند، به مسائل اقتصادی مربوط میشود؛ بنابراین امکان پخشکردن آنها در کل کشور وجود دارد تا خدمات هم به همان اندازه پخش شود و با کمبود امکانات مواجه نشویم. این واقعا یک راهحل است، این کار موج افغانهراسی را هم کم میکند. در هیچجای دنیا هم همه مهاجران را در یک شهر از یک کشور اسکان نمیدهند و سریع مهاجرها را در کشورشان پخش میکنند. مضاف بر اینکه خود مهاجران افغانستانی مشکلی با اینکه پخش شوند، ندارند. الان تهران علاوه بر مهاجرهای افغانستانی مهاجر سایر استانها را هم دارد؛ یعنی مهاجرتهای داخلی 16 استان مرزی به سمت تهران است؛ درحالیکه در ۱۰ سال اخیر تعداد زاد و ولد تهرانیها بهشدت کاهش پیدا کرده؛ ولی تعداد دانشآموزان مدارس چند برابر شده است و همین باعث کاهش فضای آموزش است. در کنار این امسال تعداد ثبتنام مهاجرها در مدارس خیلی کمتر بوده؛ یعنی سال قبل 614 هزار نفر ثبتنام اتباع انجام شده؛ درصورتیکه امسال به 356 هزار نفر رسیده. حالا همین خارجشدن این کودکان از چرخه خود مسئله دیگری است که احتمالا همین بچهها وارد چرخه کودکان کار و خیابان میشوند».
یکی از انتقادات مطرح به افزایش مهاجران در کشور، آن هم در روزهایی که شرایط اقتصادی و اجتماعی سختتر از قبل شده، مورد سؤال قراردادن دولت برای نبود کنترل کافی مرزها است؛ ولی حقیقتطلب میگوید: «عموما درباره مهاجرت افغانستانیها ما در عمل انجامشده قرار میگیریم. این خاصیت چنین مهاجرتهایی است و مثلا آمریکا و مکزیک را هم که نگاه میکنید، میبیند با وجود قدرت ارتش آمریکا، نتوانسته جلوی موج مهاجرتی اتباع مکزیک و آمریکای مرکزی را در این 60 سال بگیرد. الان هم علت عمده مهاجرت به ایران به مسائل اقتصادی مربوط است و اگر ایران هم بتواند در شهرهای مرزی خودش یا حتی افغانستان اشتغال و صنایع ایجاد کند، این موضوع هم برای افغانستانیها و هم برای خود ایرانیها مفید خواهد بود. دراینصورت دیگر جلوی بخش درخورتوجه موج مهاجرتها به ایران گرفته میشود. ما باید خیلی سال قبل این کار را میکردیم. الان هم خود ایرانیها در افزایش مهاجرتها به ایران مؤثر هستند. چرخه قاچاق مهاجر موسوم به افغانکشی در داخل ایران از سوی خود ایرانیان اجرا میشود؛ چون همین که افغانستانیها را سوار ماشین میکنند و به شهرهای مختلف جابهجا میکنند، عموما کار خود ایرانیهاست؛ بنابراین اگر در شهرهای مرزی این جذابیتهای اشتغال ایجاد شود، مشتریهای این شبکه هم کم میشود».
با وجود تمام نگرانیها از افزایش حضور افغانستانیها در ایران، اما رفتارهایی مشابه برتری قومیتی از طرف مردم یا برخی جریانها قابل تأمل است که حقیقتطلب اشاره دارد: «الان مردم نتیجه یکسری سهلانگاریها را میبینند و افغانهراسی یک مقدار ریشه غیردوستانه پیدا کرده است و به نظر من در این مواقع نخبگان جامعه باید وارد عمل شوند. شاید مردم اروپایی، چینی یا ژاپنی از نظر ظاهر، فرهنگ و طرز فکر با ما فرق داشته باشند، ولی ما که در آسیای غربی و میانه هستیم، از نظر نژادی آدمهای متفاوتی نیستیم؛ مخصوصا که زبان ما با افغانستانیها یکی است. افرادی که تجربه سفر به خارج از کشور را دارند، این موضوع ر ا به خوبی درک میکنند؛ چون در کشورهای اروپایی، مردم ایران، عرب و افغان را یکی میشمرند. این دورنبودن و فرقنداشتن ما از هم موضوع شایان تأملی است. به نظر بخش دیگر این افغانستیزی به شرایط خود ایران برمیگردد؛ مردم به دنبال مقصری میگردند تا همه چیز را گردن آن بیندازند. افغانستانیها هم همیشه کوتاهترین دیوار هستند؛ چون اصولا مهاجرها در هر جامعهای کوتاهترین دیوار محسوب میشوند. این هم به یک حرکت نخبگانهای نیاز دارد تا توضیح دهند افغانستانیها مقصر شکستهای ما در جامعه نیستند.
طبق بررسیها، به نظر در سه ماه اخیر امسال این افغانستیزی شدت بیشتری گرفته است. در کنار آن یکسری سایتها به صورت شبکهسازیشده این کار را انجام میدهند. حتی در بحث تحصیل کودکان مهاجر هم که فکر میکردیم خیر مطلق است و هیچکس با آن مخالفتی ندارد، این سایتها همین را هم محکوم کردند که چرا باید بچه افغانستانی در ایران درس بخواند؟ یعنی همین سایتهایی که تا دو سال قبل در مورد محرومیت دختران افغانستانی از تحصیل در افغانستان و لزوم کمک ایران به آنها مطلب مینوشتند، حالا تغییر رویه داده و بهشدت بر این نکته که افغانستانیها در ایران درس نخوانند تأکید میکنند. به نظر جریانی سازمان یافته است و این افغانستیزی جریان خطرناکی است.
مضاف بر اینکه اخراج دستهجمعی مهاجران افغانستانی از ایران که توسط این سایتها ترویج میشود، راهحل مسئله زیادبودن افغانستانیها در ایران نخواهد بود؛ چراکه بدون فراهمکردن زیرساختهای لازم در مرز (هم از جهت جلوگیری از ورود غیرقانونی و هم از نظر ایجاد زیرساختهای اشتغال) این مهاجران به محض اخراج توسط شبکه قاچاق مهاجر دوباره به ایران برمیگردند و این اخراج دستهجمعی فقط باعث ایجاد بغض و کینه و نفرت و نیز تقویت شبکه قاچاق مهاجر میشود و عملا بعد از چند ماه دوباره با مشکل مواجه خواهیم بود. راهحل آن ضعیفکردن شبکه قاچاق مهاجران، ایجاد زیرساختهای اشتغال در نقاط مرزی افغانستان و ایران و سختکردن ورود غیرقانونی است که فرایندی تدریجی است».
فاطمه اشرفی: حضور افغانستانیها در ایران، زندگی ساکنان ایرانی را به خطر انداخته
در ماههای اخیر افزایش جمعیت مهاجران افغان در ایران و اتفاقاتی منجر به افزایش رویکرد انتقادی نسبت به حضور این افراد در ایران شد. برخی این نگاه انتقادی را نوعی برتریجوی قومی تعبیر میکنند، در صورتی که برخی دیگر آن را به افزایش غیرطبیعی جمعیت افغانستانیها در ایران مربوط میدانند. فاطمه اشرفی، رئیس هیئت امنای انجمن حامی، یکی از سازمانهای غیردولتی در ایران در حوزه مهاجران و پناهندگان، بر رویکرد دوم تأکید میکند و در گفتوگو با «شرق» میگوید: «بهطور جدی با رایجشدن کلمه نژادپرستی در نوع تعاملات جامعه ایرانی با اتباع خارجی، بهخصوص اتباع افغانستان، مخالفم؛ چراکه اصولا تفاوت ما و افغانها از جنس تفاوت نژاد نیست، بلکه این تفاوت، تفاوت ملیت و حوزه سرزمینی است. مردمی متعلق به دو حوزه ملی و کشوری که طبیعتا تفاوتهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، قومی و حتی رفتاری دارند؛ همانگونه که ممکن است تفاوتهای رفتاری و حتی اختلافاتی میان اقوام مختلف در داخل ایران وجود داشته باشد که هیچگاه بهعنوان تفاوت نژادی مطرح نمیشود.
در حال حاضر رشد کنترلنشده و تصاعدی جمعیت افغانها در ایران است که نگرانیهای جدی اجتماعی را در مردم عادی ایجاد کرده است. همانطورکه مثلا در مقاطعی که برخی از استانهای مرزی با افزایش جمعیت کشورهای همجوار روبهرو بودند، با واکنشهای مردمی روبهرو بودیم. مسئله جدیدی که بهخصوص در سالهای اخیر در مورد جمعیت افغانها در ایران ایجاد شده، عدم تناسب جمعیتی است که بخش درخور توجهی از آنها فاقد هرگونه مدارک قانونی و اقامت هستند، با ظرفیتهای اقتصادی، اجتماعی، آموزشی، بهداشتی، مواد غذایی و سایر حوزههای انسانی. در این رابطه اگر گزارشی از مناطق حاشیهنشین شهرهای بزرگ ازجمله تهران تهیه کنید، متوجه خواهید شد که واکنشها و نگرانیهای مردم تا چه اندازه بالاست؛ چراکه حضور بیرویه جمعیت افغانها در این مناطق، افزایش تقاضاها در حوزههای عمومی را ایجاد کرده است؛ مانند افزایش تقاضای مواد غذایی، محل سکونت، مدرسه، خدمات بهداشتی، وسایل حملونقل و همه آن چیزهایی که به زندگی اجتماعی مردم و نیازهای طبیعیشان ربط دارد. در این شرایط رشد تقاضا موجب افزایش بیرویه قیمت خدمات و کالاها شده و زندگی ساکنان ایرانی را به خطر انداخته است. در شرایطی که این طبقه اجتماعی از قبل هم در مضیقههای مختلفی بوده است و خب طبیعتا مسبب تمام این اختلالات در دسترسی حداقلی به امکانات و خدمات را افغانهای جدیدالورود میداند.
یکی از سؤالات مهم این است که ماجرایی مثل رود هیرمند چقدر بر افزایش این نوع نگاهها به مهاجران افغان مؤثر بود که اشرفی میگوید: «مسئله آب هیرمند و برخوردهای غیراخلاقی و غیرقانونی نظام طالبان با حق مسلم مردم ایران برای دسترسی به آب هیرمند و ملاحظه شرایط سختی که مردم سیستان در سالهای اخیر به دلیل عدم اجرای معاهده آب هیرمند با آن روبهرو شدهاند، در کنار بهرهگیری یک جمعیت 10 میلیونی از خدمات و امکانات یارانهای در ایران که بسیار بالاتر از تعهدات بینالمللی ایران برای پاسخگویی به نیازهای پناهندگان و مهاجران اجباری است، به نقطه عطفی تبدیل شد تا اعتراضاتی در فضاهای مجازی شکل بگیرد و مطالبات مربوط به ضرورت کنترل مرزها و آمد و شد اتباع فاقد مدارک قانونی افزایش پیدا کند. نکته مهم این است که ما همچنان هیچ سیاست و اقدام مشخص و منسجمی از دولت درخصوص نگرانیهای بحق مردم درباره مسائل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ناشی از پذیرش بیرویه اتباع خارجی در ایران را شاهد نیستیم. متأسفانه به جرئت میتوانم بگویم که ما در حال حاضر با مهاجرتهای اجباری و پناهجویی افغانها در ایران روبهرو نیستیم، بلکه با جابهجایی جمعیت از افغانستان به ایران روبهرو هستیم که خطرات و لطمات جبرانناپذیری نه فقط برای ایران حتی برای کشور افغانستان به همراه دارد. ما در مواردی خواسته یا ناخواسته تسهیلکننده سیاستهای طالبان برای کوچ اجباری برخی اقوام از حوزههای تاریخی و جغرافیایی این کشور و ایجاد تغییر در ترکیب جمعیتی این مناطق هستیم و به همان نسبت تغییر سریع ترکیب ملی، قومی و… در بخشهایی از استانها و شهرهای کلیدی و مادر کشور را شاهدیم که خود به تنهایی میتواند به تهدیدات جدیتری منجر شود. همین مسائل است که مردم کوچه و بازار را نگران کرده وگرنه اگر به تاریخ روابط اجتماعی ایرانیها با اتباع خارجی نگاه کنید، آغوش جامعه ایرانی همواره به روی گروهها و جمعیتهایی که مورد ظلم قرار گرفته بودند باز بوده و حتی به راحتی در میان جامعه ایرانی ادغام شدهاند. در عین حال، همین جامعه منعطف، در مقاطعی، وقتی با هجوم بیگانگان روبهرو میشدند، همبستگی ملی فارغ از تفاوتها افزایش پیدا میکرد و با هجوم بیگانگان مقابله میکردند تا از تمامیت ارضی، منافع و امنیت ملیشان دفاع کنند». به هر حال مسئولیت ما و شما که با گروههای اجتماعی مختلف بهخصوص مردمی که امکان دسترسی به سیاستگذاران و برنامهریزان را ندارند، روبهرو هستم، این است که نگرانیهایشان را به خوبی و به درستی منتقل کنیم و از برچسبزنیهایی که حکایت از عدم درک مسائل و مشکلات مردم و قضاوتهای پیشدستانه دارد، خودداری کنیم.
شرق اول مهر
نسترن فرخه خبرنگار گروه جامعه
خطر برای ظهور شکاف ایرانی-افغانستانی
«جنوب تهران در محاصره افغانستانیها»، «۷۵ درصد زایمانهای تهران و حاشیه تهران مربوط به زنان افغانستانی است»، «۸۰ درصد مدارس کشور بهخاطر حضور اتباع افغان دو شیفته شدهاند»؛ اینها فقط چند نمونه انگشتشمار از گزارههایی هستند که این روزها راجع به افغانستانیها در رسانهها تیتر شدهاند. این رسانهها گرچه انگشتشمار هستند، اما کار خود را به خوبی پیش میبرند و چون اغراق را چاشنی کار میکنند، دامنه تأثیرگذاریشان بسیار بالاست.
محمدمهدی دهدار، پژوهشگر سیاستگذاری مهاجرت در انجمن دیاران: «جنوب تهران در محاصره افغانستانیها»، «۷۵ درصد زایمانهای تهران و حاشیه تهران مربوط به زنان افغانستانی است»، «۸۰ درصد مدارس کشور بهخاطر حضور اتباع افغان دو شیفته شدهاند»؛ اینها فقط چند نمونه انگشتشمار از گزارههایی هستند که این روزها راجع به افغانستانیها در رسانهها تیتر شدهاند. این رسانهها گرچه انگشتشمار هستند، اما کار خود را به خوبی پیش میبرند و چون اغراق را چاشنی کار میکنند، دامنه تأثیرگذاریشان بسیار بالاست. جالب آنکه عمده این ادعاها هم از صحتسنجیها سربلند بیرون نمیآیند! در هر حال آنچه بیش از همه به چشم میآید، شکلگرفتن جریانی است که مهاجران را به سوژه هراسافکنی تبدیل کرده است. جریانی که گویی رسالت خود را دیگریسازی و مهاجرستیزی تعریف کرده است. واقعیت آن است که چندان هم مهم نیست که چقدر این تیترها واقعیت دارند. آنچه مهم است، ریشههای شکلگیری این جریان است. نگاهی به محتواهای مرتبط با شبکههای اجتماعی نیز نشان میدهد که مهاجرستیزی و دیگریسازی، عمدتا براساس ادعاها و محتواهایی که بعضا حتی امکان درستسنجی هم ندارند، رو به افزایش است. با این حال خطاست اگر بخواهیم چنین موجی را صرفا به یک جریانسازی تقلیل دهیم. نباید فراموش کرد که این جریانها مخاطبها، متقاضیان و ذهنهای آمادهای را پیشروی خود میبینند که تشنه چنین تیترهایی هستند. در حقیقت جامعه ایران نگرانیهایی درباره روند روبهرشد مهاجرتهای بیقاعده مهاجران افغانستانی دارد و در شرایطی که میبیند حاکمیت اجرائی، سیاست مشخص و شفافی در قبال مهاجران ندارد، نگرانی او دوچندان میشود. از سویی دیگر همین مخاطب میداند که با دولتی مواجه است که با تعداد زیادی مسئله و بحران مواجه است؛ بنابراین سؤالی که مطرح میشود این است که با تداوم وضع فعلی چه آیندهای در انتظار جامعه ایرانی و مهاجران است؟
گسل نوظهور
در دهههای گذشته صاحبنظران علوم اجتماعی و علوم سیاسی درباره خطر فعالشدن شکافهای اجتماعی متعددی هشدار دادهاند. عمده این هشدارها البته به گوش کسی نرسید و اکنون کم و بیش شاهد بروز و ظهور برخی از آنها هستیم؛ اما حالا میتوان صحبت از شکاف جدیدی کرد که گرچه دهههاست زمینههای آن در ایران وجود داشته است، اما اکنون خطر فعالشدنش بیش از پیش حس میشود. این شکاف یا گسل جدید را میتوان «شکاف ایرانی-افغانستانی» نام نهاد. این گسل حول گفتمانی مهاجرستیز یا به عبارت دیگر افغانستانیستیز شکل گرفته است؛ گفتمانی که مجموعهای از ادعاهایی کلیشهای دارد: «مهاجران افغانستانی عامل جرم و جنایتاند»، «مهاجران افغانستانی مشاغل را از ایرانیان دزدیدهاند»، «مهاجران افغانستانی حق و سهم ایرانیان را خوردهاند» و چندین و چند گزاره کلیشهای دیگر. این کلیشهها همواره در اذهان بخشی از جامعه ایرانی حضور داشته است، اما به نظر میرسد اکنون بیشتر از همیشه رواج یافته و البته برخی رسانهها هم در ترویج آن نقش قابل توجهی ایفا کردهاند. اما سؤال مهم این است که چرا اکنون التهابات حول این موضوع تشدید شده است؟ همچنین باید یادآور شد که ایرانیان و مهاجران افغانستانی دهههاست که زیست مسالمتآمیزی در کنار یکدیگر داشتهاند و همین مسئله بر ابهامات چرایی شکلگیری چنین جریانی میافزاید. در ادامه نگارنده تلاش میکند پاسخهایی برای این پرسش مهم ارائه دهد.
بیاعتمادی و افول سرمایه اجتماعی
احتمالا بیشتر خوانندگان این سطور موافق این ادعای نگارنده هستند که سرمایه اجتماعی در دهههای گذشته تا حدی آسیب دیده است. اعتماد و سرمایه اجتماعی همچون چسب جامعه است و میتواند پیونددهنده افراد یک جامعه به یکدیگر باشد. در شرایطی که این چسب در جاهایی به درستی عمل نمیکند، انسجام اجتماعی کاهش مییابد. در چنین شرایطی گروههای اجتماعی حاشیهای بیش از سایر گروهها آسیبپذیر میشوند و ظن و بیاعتمادیِ از پیش موجود، نسبت به آنها تقویت خواهد شد. مهاجران افغانستانی نیز بدون شک یکی از گروههای اصلی حاشیهای در جامعه ایران به شمار میروند که در وضعیت عادی نیز بیاعتمادی و نگرشهای منفی به آنها بیشتر از سایر طبقات، گروهها، قومیتها و اقشار ایرانی است؛ بنابراین در شرایطی که مسائل متعددی مانند مشکلات اقتصادی تیشه به ریشه سرمایه اجتماعی ایرانیان زده، طبیعی است که نگرشهای منفی و بیاعتمادی نسبت به این گروه دوچندان شود. برخی زمانی که انتظاراتشان از دولت در حل بحرانهای روزمره به نتیجه نمیرسد، ناخودآگاه انگشت اتهام را بهسوی مهاجران نشانه میگیرند، چراکه بالاخره باید مقصری برای وضعیت موجود پیدا کرد! این مسئله در ارتباط با مهاجران افغانستانی در ایران بهخوبی صدق میکنند. بهخصوص که دولتها در چهار دهه گذشته در قبال مهاجران سیاست مشخص و اعلامی نداشته و مهاجران را همواره در وضعیت تعلیق نگه داشتهاند. پس همین وضعیت موجب آن شده است که مهاجران امکان ادغام در جامعه را بهصورت رسمی پیدا نکنند و در وضعیت حاشیهای باقی بمانند و از سوی بسیاری همچون «دیگری» و «بیگانه» تلقی شوند. بیاعتمادی و شک تا آنجا پیش رفته است که برخی تصور میکنند که نهتنها دولت توان کنترل موجهای مهاجرتی بیقاعده را ندارد، بلکه اصولا ارادهای در این زمینه ندارد.
آشفتگی سیاستها
مرور سیاستهای دولتها در قبال مهاجران نشان میدهد که دولت در چهار دهه گذشته طیفی از سیاستهای مختلف را در دستور کار داشته است؛ از سیاست درهای باز تا سیاست بازگشت و ساماندهی. بررسی این سیاستها نیز نشان میدهد که اکثریت آنها حالت «در عمل انجامشده قرارگرفتن» داشتهاند.
سیاستی نبودهاند که از پیش اندیشیده و اتخاذ شده باشد. اکثرشان واکنشی بودهاند. عدم تداوم و انقطاع سیاستها نیز نشان از آن دارد که از سویی موضع دولت در قبال مهاجران در یک خط برنامهریزی نیست و از سویی دیگر نیز این سیاستها چندان موفق از آب درنیامدهاند و در نهایت آنچه در عمل به جا مانده، تعلیق وضعیت مهاجران است. نمود این آشفتگی را بهخصوص در ارتباط با مسئله تحصیل کودکان مهاجر میتوان ملاحظه کرد. از سویی بر اساس فرمان ۱۳۹۴ رهبری، قرار بر آن بود که هیچ دانشآموز مهاجری، فارغ از وضعیت اقامتی از تحصیل باز نماند و از سوی دیگر هرساله و در فصل ثبتنام، شاهد دشوارشدن فرایندها برای ثبتنام هستیم. در سال تحصیلی جاری نیز با بخشنامه وزارت آموزش و پرورش مبنی بر اجباریشدن دریافت شهریه از کودکان غیرایرانی عملا وضع به پیش از فرمان رهبری بازگشت. این مسئله در ارتباط با کل سیاستهای ادغام مهاجران نیز صدق میکند. نمود دیگر این مسئله، کشاکش بر سر اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج مادران ایرانی است. پس از تلاشهای فراوان فعالان مدنی و حقوقی برای تصویب قانون، اجرای آن در عمل بسیار دشوار پیش رفته است، بخشی از مخاطبان هنوز تعیین تکلیف نشدهاند و حتی چندین و چند تلاش برای متوقفکردن آن از سوی نمایندگان مجلس و دستگاههای مختلف صورت گرفته است.
بر این اساس میتوان ادعا کرد که فقدان سیاست مهاجرتی مشخص و بیمیلی به ادغامکردن مهاجران در جامعه ایران سبب شده است مهاجران در وضعیت حاشیهای تثبیت شوند. این در حالی است که بخشی از مهاجران، یعنی نسلهای دوم و سوم و اکنون نسل چهارم، بهصورت طبیعی و فارغ از سیاستهای رسمی، خود را ایرانی میدانند و حتی تصوری از افغانستان نداشته و پیوندی با آن ندارند. بهطور متقابل نیز بخش قابل توجهی از جامعه ایرانی نیز با بخش زیادی از این مهاجران نسل دوم، سوم و چهارم پیوند خوردهاند و به آنها به چشم ایرانی مینگرند. با این حال سدهای قانونی ناشی از بیمیلی سیاستگذاران و همگام با آن تلاش جریانهای مهاجرستیز، امکان ادغام کامل را حتی از این گروه از مهاجران نیز سلب کرده و بر حاشیهای باقیماندن آنها پافشاری کردهاند. اما شاید بازار کار و وضعیت اشتغال مهاجران برجستهترین موضوع مهاجران در ایران است. تقاضا برای نیروی کار افغانستانی، عامل و نیروی اصلی جاذبه برای پایدارماندن جریان ورود افغانستانیها به ایران است. شرایط سیاسی و امنیتی کشور افغانستان عامل تسریعکننده بوده است، اما عامل اصلی مهاجرتها به ایران در دو دهه اخیر و حتی پس از استقرار مجدد طالبان، همواره کشش بازار کار ایران در قبال کارگران افغانستان بوده است. مهاجران بهصورت گسترده بهویژه در مشاغل نیازمند مهارت پایین و البته سخت مشغول به کار هستند. این وضعیت دهههاست که تداوم داشته، بااینحال دولت تدبیر مشخصی برای ساماندادن اشتغال مهاجران نداشته است. از سویی کارفرمایان مشتاق به بهکارگیری کارگران افغانستانی هستند و از سوی دیگر دولت نیز هیچ ارادهای برای ضابطهمندکردن اشتغال آنها نداشته است. در حقیقت ضابطهمندنشدن حضور نیروی کار مهاجر باعث ارزانتر و جذابتربودن او برای کارفرمایان ایرانی است و ما در اینجا یک تعادل نیروها را شاهد هستیم؛ هم دولت از بار ساماندهی رهاست و هم کارفرما از بار مسئولیت در قبال کارگران زیر دستش. این وضعیت موجب شده است رفتهرفته تصور ربودن مشاغل ایرانیان توسط مهاجران در اذهان بسیاری شکل بگیرد.
در نهایت از آنچه در این بخش شرح داده شد، میتوان نتیجه گرفت که اتفاقا روش برخی در دولتها، خواسته یا ناخواسته، در شکلگیری شکاف ایرانی-افغانی تأثیرگذار بوده است. بیمیلی به ادغام و سیاست در تعلیق نگهداشتن مهاجران، موجب شده است بخشی از مردم ناراضی از وضعیت موجود -و البته متأثر از فضای موجود- انگشت اتهام را به سمت خود مهاجران نشانه روند. به بیان دیگر سیاستهای رسمی، نتیجهای جز تعمیق شکاف، دیگریسازی و حاشیهایماندن مهاجران نداشته و زمینه را برای جولان جریانهای مهاجرستیز بهخوبی فراهم کرده است.
به کشور خودتان برگردید
کافی است به کامنتهای شبکههای اجتماعی و محتواهای مرتبط با موضوع مهاجران افغانستانی نگاهی بیندازید. حرف بسیاری از آنها این است: «به کشور خودتان برگردید»، «شما ما را بدبخت کردهاید»، «دولت باید اخراجشان کند» و… . برخی از آنها از جانب اکانتهای بیهویتی است که صرفا با هدف ترویج افغانیهراسی ساخته شدهاند؛ کامنتهای اینچنینی میگذارند و محتواهای ضدمهاجران را پخش میکنند. اما برخی دیگر هم مردم عادی هستند و حرفشان هم همین است. گروهی دیگر اما میگویند ما از این مهاجران بدی ندیدهایم و سالهاست با آنها کار و زندگی میکنیم.
حالا بیایید فرض کنیم که قرار بر اخراج مهاجران باشد. ادعا دارم این تقاضا غیرعملی و از سر ناآگاهی و احتمالا غرضورزانه است. چرا؟ حقیقت آن است که هرکس با روندها و مسائل مهاجران در ایران آشنا باشد، میداند که مدعیان اخراج هیچگونه آگاهیای از وضعیت موجود ندارند؛ چراکه اگر این آگاهی وجود داشت، قطعا تقاضای اصلی آنها اخراج نبود. برخلاف آنچه از سوی برخی رسانهها بازنمایی میشود، در دو سال اخیر میزان رد مرز و اخراج مهاجران افغانستانی نسبت به سالهای قبل جهش درخور توجهی داشته است. اگر در دهه 90 میانگین رد مرز مهاجران افغانستانی در سال حدود ۵۰۰ هزار نفر بود، این رقم در دو سال اخیر به میانگین حدود یک میلیون نفر در سال رسیده است. حقیقت آن است که مسئله اصلی شناسایی و اخراج نیست، بلکه نفوذپذیری مرزهای شرقی به واسطه گستردگی آن است. شبکههای قدرتمند قاچاق با مبالغ هنگفت و هرروزه مشغول کار هستند و گردش مالی آنها نجومی است. اتفاقا اخراج مهاجران تبدیل به امری روزمره در ایران شده است و رصد خبرها نشان میدهد که تعداد مهاجران اخراجی روزانه شاید به صدها نفر هم میرسد. اما همین مهاجران اخراجی دوباره از مسیرهای غیرقانونی وارد میشوند. بنابراین مسئله اصلی در این زمینه، نه عدم اراده دولت برای اخراج، بلکه گستردگی مرزها و مشکلات نشئتگرفته از آن است. بسیاری از مهاجران بلافاصله پس از اخراج دوباره به کمک شبکههای قاچاق مهاجر (موسوم به افغانیکشها) به ایران بازمیگردند. پس میتوان نتیجه گرفت محتواهایی که بر اخراج میلیونی بهعنوان راهحل تأکید میکنند، احتمالا از جریانهایی سرچشمه میگیرند که از سر غرض و با هدف «دیگریسازی» تولید میشوند و از ذهن و زبان کارشناسان حوزه مهاجرت بیرون نمیآیند.
مطالبه منطقی
مردم مطالبات و پرسشهای بسیاری دارند؛ اینکه چرا دولت سیاست مشخصی در قبال موجهای مهاجرتی ندارد؟ چرا کنترل مرزی بهصورت جدی انجام نمیشود؟ چرا نمیتوانند بهطور کامل با شبکه قاچاق افسارگسیخته مهاجران مبارزه کنند؟ چرا مهاجران شناسایینشده در کشور حضور دارند؟ و دهها سؤال دیگری که پاسخی شفاف و عملی به آنها داده نشده است. بسیاری از این سؤالات نه از سر مهاجرستیزی است و نه از سر افغانستیزی، بلکه مجموعهای از پرسشهای منطقی است که هر دولت وظیفه دارد پاسخی شفاف و عملی به آن بدهد. اتفاقا شکاف از همینجا آغاز میشود؛ از جایی که دولتها بیتفاوتی نسبت به تقاضای شهروندانشان را در پیش میگیرند و شهروندان نیز پاسخ قانعکنندهای دریافت نمیکنند. رفتهرفته بیتفاوتی دولت نسبت به پرسشهای شهروندان میتواند منجر به شکلگیری احساسات و نگرش منفی نسبت به مهاجران افغانستانی شود و همین احساسات بهترین بستر برای جولاندادن جریانهای مهاجرستیزی است که منتظر فرصتی برای ترویج پروژه خود هستند. دولت راهی جز پاسخ عملی و شفاف در قبال این تقاضای عمومی ندارد؛ در غیر این صورت بهزودی شکاف و گسل «ایرانی-افغانی» دهان باز خواهد کرد.
این مهاجران جای کسی را نمیگیرند
امسال سال خوبی برای مهاجران افغانستانی در تهران نبود. از نوروز امسال که خبر ممنوعیت ورود آنها به باملند منتشر شد تا حوادث پیدرپی شهری که هرگاه قربانیان آن مهاجران افغانستانی بودند، حساسیتها به حادثه کاهش پیدا میکرد. از فوت سه نفر از آنها در آرادکوه یا گازگرفتگی در چاهی در محله خلازیر.
نورا حسینی خبرنگار گروه جامعه روزنامه شرق
نورا حسینی: امسال سال خوبی برای مهاجران افغانستانی در تهران نبود. از نوروز امسال که خبر ممنوعیت ورود آنها به باملند منتشر شد تا حوادث پیدرپی شهری که هرگاه قربانیان آن مهاجران افغانستانی بودند، حساسیتها به حادثه کاهش پیدا میکرد. از فوت سه نفر از آنها در آرادکوه یا گازگرفتگی در چاهی در محله خلازیر.
گاهی برخی از تصمیمگیران شهری نسبت به حضور آنها در برخی محلات تهران ابراز نگرانی میکنند و حضور آنها را در فهرست چالشهای آن محله قرار میدهند.
آرش نصر اصفهانی، دانشآموخته و فارغالتحصیل دکترای جامعهشناسی و پژوهشگر حوزه مسائل اجتماعی ایران، درباره این نامهربانی تاریخی به «شرق» میگوید: پراکندگی مهاجران افغانستانی در ایران یکنواخت نیست و بخشی از آن به خاطر سیاستهای دولتی است که بسیاری از مناطق را مناطق ممنوعه اعلام کرده و در نتیجه امکان حضور افغانستانیها در این مناطق وجود ندارد؛ یعنی سیاست این است که خارجیها، به طور مشخص افغانستانیها در استانهای مرکزی ایران ساکن شوند. کسانی که تازه وارد ایران میشوند، سعی میکنند به مناطقی بروند که امکان دسترسی به اشتغال در آنجا بیشتر است و از این نظر استان تهران فرصتهای شغلی بیشتری دارد؛ به اضافه اینکه شبکه روابط آشنایان قبلی هم وجود دارد که میتوانند با آمدن به تهران از این شبکه حمایتی برخوردار شوند.
او ادامه میدهد: بههمینخاطر استان تهران مقصد اول بسیاری از مهاجران افغانستانی است که بهویژه در سالهای اخیر وارد ایران میشوند؛ یک نشانه حضور آنها را میتوان تعداد دانشآموزانی دانست که در مدارس ثبتنام میکنند، حدود یکسوم دانشآموزان افغانستانی در استان تهران ثبتنام میشوند؛ یعنی غیر از شهر تهران، در بقیه شهرستانهای استان تهران هم ساکن میشوند؛ بههمینخاطر تراکم جمعیتی آنها در استان تهران بیشتر از بقیه استانهاست که هم به سیاستها برمیگردد و هم به اینکه فرصتهای دسترسی به بازار کار تهران بیشتر است.
این پژوهشگر حوزه مسائل اجتماعی ایران معتقد است: هنگامی که جمعیت بیشتر باشد، تماس، تنش و رقابت بر سر منابع محدود بیشتر است و خودبهخود این مسائل به وجود میآید.
او یادآوری میکند ابراز نگرانی مسئولان از زیادشدن تعداد افغانستانیها در گذشته هم بوده است و اگر مذاکرات مجلس در دهه 60 را هم مطالعه کنید، وقتی مسائل افغانستانیها مطرح است، عینا همین حرفها زده میشود؛ یعنی میگویند بعضی از محلههای تهران کاملا افغاننشین شده و آنها اکثریت را دارند و این یک خطر امنیتی است؛ در نتیجه این موضوع جدیدی نیست و از ابتدای حضور افغانستانیها این مسئله اتفاق افتاده است. معمولا مهاجران در بسیاری از کشورهای دیگر کلونیهایی تشکیل میدهند و در جاهایی بیشتر متمرکزند و تعداد ایرانیها هم در شهرهای کشورهای دیگر اروپایی و آمریکا در محلههایی بیشتر است و افغانستانیها هم در ایران از همین منطق پیروی میکنند، وقتی این تمرکز به وجود میآید، خودبهخود تنشی بین جامعه محلی پیش میآید و این تصویر ایجاد میشود که مهاجران دارند محله و منطقه ما را تسخیر میکنند، این منحصر به ایران نیست و تمام گفتمانهای ضد مهاجرت در دنیا همین است که «کسانی از بیرون آمدهاند و دارند جای ما را میگیرند».
نصر اصفهانی با اشاره به اینکه براساس آمار وزارت کشور پنج میلیون و براساس آمار کمیساریا 4.5 میلیون افغانستانی در ایران ساکناند، میگوید: مشکلی که در بازنمایی افغانستانیها چه در رسانهها و چه در گفتار مسئولان داریم، این است که این 4.5 میلیون نفر را یک کل واحد در نظر میگیرند و تفاوتهای درونی این جمعیت را در نظر نمیگیرند. به طور مثال با نمایشدادن یکی از این افغانستانیها که عکس رهبر طالبان روی لباسش چاپ شده، او را بهعنوان نماینده کل جامعه افغانستان نشان میدهند و یک هراس به وجود میآورند از اینکه با پنج میلیون نفر از این افراد مواجهیم و انگار با پنج میلیون نفر بمبگذار انتحاری مواجهیم و در نظر نمیگیرند که بخش زیادی از این جمعیت زنان و کودکاناند و بخش زیادی از آنها مذهبشان شیعه است که از طالبان فرار کردند یا بخش زیادی از کسانی که بعد از روی کار آمدن طالبان وارد ایران شدند، از ترس طالبان وارد ایران شدند و از طالبان فرار کردند. تنوعی را که گروه افغانستانیها در ایران که به لحاظ مذهب یا قومیت متفاوتاند، در نظر نمیگیرند و سابقه زندگیشان در ایران را که ممکن است سه، چهار دهه باشد یا در ایران به دنیا آمدهاند، نادیده میگیرند و کل افغانستانیهای ساکن در ایران را تقلیل میدهند به جوان تازهواردی که نسبت به طالبان سمپاتی دارد که تصویر کاملا غلطی است و تنها باعث ایجاد هراس عمومی میشود.
او معتقد است: حتی بخشی از جامعه مهاجران ایران که نسبت به طالبان شکلی از همدلی دارند، لزوما به این معنا نیست که این افراد خودشان آدمهای رادیکال مذهبی هستند که آماده حرکات انتحاری هستند. اگر به افغانستان بهعنوان جامعه محافظهکار با ارزشهای سنتی و بهشدت مردسالار نگاه کنید، در چنین جامعهای روی کار آمدن یک جریان رادیکال به دنبال اجرای قوانین شرع برگرفته از دیدگاه خودشان و اداره حکومت بر مبنای شرع دستکم در بخش اهل سنت مقبول و پذیرفته شده است؛ بههمیندلیل حتی همدلی برخی از این افراد با طالبان هم نباید به حساب این گذاشته شود که آنها لزوما عامل طالباناند یا خودشان افراد رادیکالی هستند. اینها را باید در زمینه بزرگتری از ارزشهای جامعه افغانستان و نوع نگاهشان به یک حکومت ایدئولوژیک تفسیر کرد. این هم یک تصویر ترسناکی شده از سمپاتی بخشی از افغانستانیهای ایران نسبت به طالبان.
او درباره اینکه بسیاری از افغانستانیها چندین دهه است که در تهران زندگی میکنند و به طور مثال در محلاتی مانند هرندی یا خاوران ساکن هستند وهمچنان برخی آنها را میهمانان این شهر میدانند و در برابر پذیرش آنها مقاومت میکنند هم میگوید: چند مسئله وجود دارد؛ نخست اینکه در این سالها تمام راههای ادغام اجتماعی ساختاری افغانستانیها در جامعه ایران را تا حد زیادی بستیم و کماکان آنها را بهعنوان میهمانهای موقت میشناسیم؛ کسانی که استحقاق ایرانیشدن و زندگی دائمی در ایران را ندارند و به صورت موقت در ایراناند و روزی باید برگردند و این چیزی است که بخشی از مدیریت اجرائی به کل جامعه درباره پناهندگان افغانستانی اعلام میکند که در چنین وضعیتی هستند. وقتی مدام این تصویر را تقویت کنید که حضورشان یک حضور موقتی است، بخشی از جامعه ایران که خودش دچار مسائل اقتصادی و معیشتی است و در محلههای دوردست که نام بردید زندگی میکند، این ذهنیت شکل میگیرد که اگر شرایط اقتصادیمان سخت است و شغل نداریم، علتش این است که افغانستانیها فرصتهای شغلی ما را گرفتند و اگر اجارههای خانه بالا میرود، به خاطر حضور افغانستانیهاست؛ بنابراین یک تنش شکل میگیرد بین ساکنان بومی که از قبل بودهاند و مهاجرانی که وارد این محلهها شدهاند. تنش بر سر این منابع منشأ خصومتی میشود که بین این دو گروه شکل میگیرد و ایرانیها افغانستانیها را عامل مسائل خود میدانند و به شکلهای مختلف در همین محلهها بروز پیدا میکند و رسانهها هم دامن میزنند و جریانهای بزرگتری علیه افغانستانیها تبلیغات میکنند و نتیجهاش این میشود که یک هراس عمومی در جامعه ایران نسبت به افغانستانیها شکل میگیرد که در مناطق جنوب تهران که تعداد افغانستانیها بیشتر است، صدایش بالاتر است؛ یعنی در نظرسنجیهایی که انجام میشود، نگرش ضد افغانستانی در محلات جنوب تهران بیشتر دیده میشود؛ بههمینخاطر حتی کار به جایی میرسد که از مهاجر افغانستانی انسانیتزدایی میشود؛ یعنی وقتی اتفاق بدی برای یک افغانستانی میافتد؛ مثلا به یک دختر افغانستانی تجاوز میشود، انگار قبحی ندارد و انگار مستحق چیزی که شایسته انسان است، نیستند. اگر میخواهیم ببینیم چرا در این محلهها این مشکل وجود دارد، در خیلی از جاهای دنیا ریشهاش در رقابت اقتصادی بین این گروههاست و اینکه بومیها فکر میکنند که اگر وضعیتشان بدتر شده، به خاطر حضور آنهاست.
شرق