تبارشناسی ریاکاری، دورویی و دروغگویی اجتماعی در ایران

یک استاد دانشگاه می گوید: «ریاکاری، دورویی و دروغگویی اجتماعی تا حدودی تابعی از نظام مدیریت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه است. لذا به گمان من اگر مدیریت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی همین یک اصل را یعنی شایسته سالاری را مبنای پاداش ها و مجازات ها قرار دهد طبیعتا بخشی از آن ریاکاری های اجتماعی تغییر می کند.»دکتر نعمت الله فاضلی استاد دانشگاه و انسان شناس در گفتگو با فرارو گفت: «یکی از ویژگی های همه انسان ها در همه جوامع این است که به نوعی تجربه های متفاوت و متضادی در جهان امروز به دست می آورند و این تجربه های متفاوت و متضاد حاصل زندگی در محیط ها، گروهها، موقعیت ها و شرایط کاملا متفاوت است.»

وی ادامه داد: «برای مثال بنده به عنوان استاد دانشگاه بخشی از موقعیت و فرصت زندگی ام در دانشگاه سپری می شود؛ اما به عنوان یک نویسنده و محقق مجبور هستم با ناشران، نویسندگان و گروه نخبگان فکری جامعه نیز ارتباط داشته باشم.»

وی افزود: «اما در عین حال به عنوان فردی که دارای یک خاستگاه تاریخی روستایی هستم مجبورم با هم ولایتی ها و روستایی هایی که از کودکی با آنها بزرگ شدم نیز حشر و نشر داشته باشم. از سوی دیگر به عنوان یک ایرانی و فرد میانسال مجبورم با گروههای دیگری از مردم تعامل داشته باشم.»

وی ادامه داد: «این تعاملات شامل تعاملات خویشاوندی، گروههای دوستی، همکاران، همسایگان و هم محلی های من می باشد.»

این استاد دانشگاه افزود: «این تجربه ها با تجربه های رسانه ای همراه می شود، یعنی این تجربه ها با اطلاعات و دانشی که من از طریق رادیو، تلویزیون و اینترنت به دست می آورم و آنها هر لحظه من را در محیط ها و موقعیت های کاملا متضادی قرار می دهند در هم می آمیزد.»

وی با بیان اینکه در نتیجه این مجموعه تجارب یعنی زیستن در شرایط و موقعیت های کاملا متفاوت و متضاد من عملا با چند مشکل مواجه می شوم گفت: «مشکل اول تراکم و انباشت بیش از حد تجربه ها است. یعنی در طول یک شبانه روز زندگی، من نوعی به اندازه یک سال و یا شاید بیشتر از ظرفیت واقعی یک انسان با تجارب مختلف رسانه ای، مجازی و واقعی روبرو هستم.»

این جامعه شناس ادامه داد: «نکته دوم اینکه این تجارب چون لزوما با یکدیگر همسان، همسو و هم جهت نیستند، امکان اینکه بتوانم مجموعه این تجارب انباشت متراکم را در یک مسیر واحد و یکپارچه هدایت کنم و از آنها برای شکل دادن به یک شخصیت یکپارچه کمک بگیرم نیز وجود ندارد.»

وی افزود: «نکته سوم اینکه در ساختار جامعه ای مانند ایران که افراد با فشارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گوناگونی روبرو هستند، عملا این تراکم و تضاد تجربه ها و ناتوانی در مدیریت و یکپارچه سازی آنها با نوعی فشارهای سیاسی و اجتماعی نیز همراه می شود. به این معنا که سیاست فرهنگی دولت خواهان یکسو کردن مسیر و سبک زندگی من است؛ اما مجموعه نیروهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که تجربه های من را شکل می دهند، فاقد ویژگی یکسویی و یکپارچگی هستند.»

این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: «در این شرایط من به عنوان سوژه، در کانون موقعیت بسیار پیچیده ای قرار دارم که توانایی ایجاد تعادل میان نیروهایی که تجربه های من را شکل می دهند و نیروهایی که می خواهند بر این تجربه ها مدیریت، نظارت و کنترل کنند را ندارم.»

وی ادامه داد: «در چنین شرایطی تنها راهبردی که برای منِ سوژه یا انسان نوعی وجود دارد، پذیرش اصل چندگانگی در شخصیت و هویت من و استفاده از راهبرد چندگانه هنگام رفتار، گفتار و ابراز وجود می باشد.»

وی افزود: «به بیان ساده تر من نوعی (یعنی من سوژه شهرنشین قرن بیست و یکمی) قدرت و توانایی اینکه بتوانم در چنین شرایطی یک شخصیت یکپارچه از خودم به جامعه ارائه کنم ندارم. چون همانطور که اشاره کردم مجموعه نیروهایی که تجارب من را می سازد متضاد هستند و بین این نیروها و نیروهای کنترل و نظارت کننده نیز همسویی و وفاق وجود ندارد.»

وی تاکید کرد: «در نتیجه تنها راهبردی که در شرایط موجود برای بقای موجودیت فردی و اجتماعی من وجود دارد، استفاده از راهبرد داشتن شخصیت ها و چهره های چندگانه است.»

فاضلی گفت: «ما با یک زبان اخلاقی اسم این شخصیت چندگانه را ریاکاری می نامیم. یعنی فردی که هر لحظه به رنگی در می آید تا بتواند حداقل نیازهای خود را تامین کرده و بتواند از موقعیت های دشوار زندگی عبور کند.»

این استاد دانشگاه اظهار کرد: «من گمان می کنم با قضاوت اخلاقی درباره انسانِ نوعی، نمی توانیم وضعیت موجود جامعه را توضیح دهیم. افراد و نهادهایی که قصد دارند شخصیت های یکپارچه از انسان موجود بسازند، به جنگ چیزی می روند که شکست در آن از پیش قطعی و حتمی است.»

وی ادامه داد: «ما نمی توانیم از انسان امروزی بخواهیم در تمام شرایط و موقعیت ها از خود هویتی واحد و یگانه نشان دهد؛ چرا که افراد در شرایط واحدی قرار ندارند و بین نیروهای شکل دهنده این شرایط و نیروهای مدیریت و نظارت کننده این شرایط نیز حداقل توافق وجود ندارد.»

وی تصریح کرد: «در نتیجه پدیده ای که ما اسم آن را دروغ گویی یا ریاکاری می گذاریم به امری کاملا عمومی تبدیل می شود.»

این استاد دانشگاه گفت: «حال اگر دیدگاهی که ارائه کردم را بپذیریم در این شرایط کسانی که نقش مدیریت و نظارت بر شرایط اجتماعی و فرهنگی و عملکرد و رفتارهای شهروندان را بر عهده دارند به همان اندازه شهروندان ناگزیر هستند ریاکار باشند.»

وی ادامه داد: «آنها نیز در همان موقعیتی عمل می کنند که سایر شهروندان قرار دارند. در نتیجه در این شرایط قدرت مانور مدیران برای تاثیرگذاری بر شرایط جامعه نیز بسیار محدود است.»

این جامعه شناس تصریح کرد: «اگر مدیران جامعه بخواهند با پدیده ای مانند دروغگویی و ریاکاری مقابله کنند، اولین شرط ساده آن این است که این مدیران خود از اتهام ریاکاری و دروغگویی مبرا باشند.»

وی ادامه داد: «به بیان دیگر شهروندان زمانی می توانند از مدیران جامعه سیاست فرهنگی دروغ زدایی و ریا زدایی را بپذیرند که خودِ مدیران به پاک دامنی و صداقت در بین توده های مردم یا جامعه اشتهار داشته باشند و جامعه به آنها اعتماد کند.»

وی خاطرنشان کرد: «این در حالی است که جامعه می داند این مدیران نیز به همان اندازه دیگران آلوده به بیماری اجتماعی ریاکاری و دروغگویی هستند.»

فاضلی در پاسخ به این سوال که مدیریت کارآمد در سطح کلان حاکمیت تا چه میزان می تواند در اصلاح سبک زندکی و زدودن ناهنجاری های موجود در فرهنگ جاری در جامعه همچون دروغگویی و ریاکاری تاثیرگذار باشد؟، گفت: «در ابتدا باید عرض کنم من میان دروغگویی و ریاکاری اجتماعی و دروغگویی و ریاکاری فردی تمایز قائل هستم.»

وی با بیان اینکه ریاکاری و دروغگویی اجتماعی به آن دسته از ریاکاری و دروغگویی گفته می شود که در جامعه به صورت جمعی و الگو یافته صورت می گیرد گفت: «برای مثال ما در جامعه می دانیم که بسیاری از افراد ممکن است خود را به ظواهر دینی بیارایند تا بتوانند از حقوق شهروندی و مزایای اجتماعی و اقتصادی که ممکن است در نتیجه این آراستگی به ظواهر دینی نصیب آنها شود برخوردار شوند.»

وی ادامه داد: «این وضعیت (یعنی یک نوع تظاهر به دینداری) اگر به صورت جمعی و الگو یافته تعریف شود، یعنی عده زیادی به طور مشابه یک نوع عمل ریاکارانه را انجام دهند و افراد نیز در مواجهه با این ریاکاری، با نوعی تسامح و مدارا رفتار کنند، چنین ریاکاری را ریاکاری اجتماعی می نامیم.»

وی افزود: «یعنی افراد به نوعی این ریاکاری را پذیرفته، معنای آن را می فهمند و در عین حال به عنوان نوعی ضرروت اجتماعی یا توجیهی دیگر آن را می پذیرند.»

این استاد دانشگاه گفت: «در دروغگویی اجتماعی همه با هم یک دروغ را می گوییم و همه هم معنای آن را می دانیم و همه هم به رو هم نمی آوریم؛ چون انگاری یک راهبردی است برای حفظ موقعیت و بقای خود و برای کسب درآمد و منزلت و … .»

وی ادامه داد: «ما می دانیم که احیانا در محیط کار کسی رفتار ریاکارانه انجام می دهد، اما به او نمی گوییم که در حال ریاکاری است چون خودمان هم ممکن است در سطحی دیگر و یا در موقعیتی دیگر همان کار را بکنیم. پس همه با هم درباره یک عمل ریاکارانه به عنوان یک استراتژی بقا تفاهم کرده ایم.»

وی افزود: «به این ریاکاری، ریاکاری اجتماعی می گویند. یعنی چندگانگی ای که به صورت جمعی شکل می گیرد و جامعه هم آن را می پذیرد و به نوعی این ریاکاری مشروعیت اجتماعی پیدا کرده است.»

فاضلی با بیان اینکه این نوع ریاکاری کاملا با ریاکاری های سطح خُرد یعنی ریاکاری هایی که افراد در موقعیت هایی مانند مناسبت های خانوادگی یا مناسبات بین فردی انجام می دهند متفاوت است گفت: «ممکن است من در مناسبات بین فردی خود با پدر، مادر یا همسرم چیزی را کتمان کنم یا تظاهر به عملی که آن را باور ندارم یا انجام نداده ام کنم؛ این پنهان کاری یا تظاهر، دروغ و ریاکاری فردی است؛ چرا که از طریق این دروغ و ریاکاری فردی، اولا منافعی نصیب من نمی شود و ثانیا معنای آن برای جامعه پنهان است؛ چون فقط در مناسبات میان من و همسرم چنین دورغ یا تظاهری معنا دارد.»

وی ادامه داد: «علت ریاکاری فردی، تاریخی و تمدنی است و به نوع بشر هم بستگی دارد؛ اما ریاکاری اجتماعی از جامعه ای به جامعه ای دیگر فرق می کند. ریاکاری های اجتماعی تابع فرهنگ جامعه است.»

وی تصریح کرد: «لذا برای مواجهه با پدیده ای مانند دروغگویی یا ریاکاری باید در دو سطح بیاندیشیم. در سطح فردی به گمان من ازطریق اعمال سیاست های فرهنگی یا نوع مدیریت نمی توان کاری کرد. یعنی اینکه افراد در مناسبت های بین فردی و خانوادگی خود دروغ نگویند یا ریا نکنند، این چیزی نیست که دولت، مدیریت یا جامعه بتواند اقدامی اصلاح گونه انجام دهد.»

وی تاکید کرد: «در واقع این موضوع امری مربوط به رشد و وضعیت تمدن در یک جامعه است. یعنی این موضوع به حرکت کلی تاریخ و جامعه بستگی دارد.»

فاضلی گفت: «اما در سطح ریاکاری ها و دروغگویی های اجتماعی، نظام سیاسی و نظام مدیریت اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه می تواند کاملا نقش تعیین کننده ای داشته باشد.»

وی ادامه داد: «اینکه تا چه اندازه نظام سیاسی شایسته سالار باشد و معیارهای پاداش دهی یا مجازات اولا شفاف و روشن باشد و ثانیا درباره این معیارها توافق و اجماع جمعی در جامعه وجود داشته باشد و ثالثا دولت و نظام سیاسی خود نسبت به این معیارهای پاداش و مجازات عمل کند، می تواند بر کاهش ریاکاری در جامعه تاثیر بگذارد.»

وی افزود: «مثلا اگر در یک جامعه، افرادی که خدمت می کنند مجازات شوند و آنها که خدمت نمی کنند پاداش بگیرند یا در قبال خدمات کوچک پاداش های بزرگ دریافت کنند، یا در جامعه ای که افراد نتوانند نسبت به برآیند نتیجه عملکرد خود اعتماد داشته باشند که اگر عملکرد آنها خوب باشد از نظام سیاسی و اجتماعی پاداش خوبی دریافت می کنند و اگر بد باشد با مجازات های متناسب با آن روبرو خواهند شد، طبیعی است که در چنین جامعه ای روز به روز بر ریاکاری، دروغگویی و تبهکاری افزوده خواهد شد.»

این استاد دانشگاه گفت: «ریاکاری، دورویی و دروغگویی اجتماعی تا حدودی تابعی از نظام مدیریت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه است. لذا به گمان من اگر مدیریت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی همین یک اصل را یعنی شایسته سالاری را مبنای پاداش ها و مجازات ها قرار دهد طبیعتا بخشی از آن ریاکاری های اجتماعی تغییر می کند.»

فرارو      یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۱ – ۳۰ دسامبر ۲۰۱۲

 

Print Friendly, PDF & Email