وقتی گفت و گو به پایان می رسد

امروز: حتماٌ شنیده اید که می گویند وقتی سیاست به پایان می رسد، جنگ آغاز می شود. می توان این تعبیر را به نحو دیگری نيز بیان کرد؛ وقتی گفت و گو به پایان می رسد، خشونت آغاز می شود. انسان ها معمولاٌ سه نوع کنش از خود بروز می دهند؛ نخست، کنشی است که انسان در ارتباط با طبیعت از خود بروز می دهد. انسان، با طبیعت برخوردی استخدامی و استثماری دارد. طبیعت بی‌جان چون موم در دست انسان قرار دارد و انسان با خرد ابزاری خود هر نوع تصرفی در آن می کند. به خصوص انسان مدرن که به سوژه بدل شده است، طبیعت را چون ابژه‌ای در معرض هر نوع دخل و تصرف قرار می دهد. در اينجا طبعیت بی جان در مقابل انسان کاری از دستش بر نمی آید، یعنی عکس العملی نشان نمی دهد و فعل پذیر است. لذا بين انسان و طبيعت، رابطه کنش گر و کنش پذیر شکل می گیرد. از این جهت فصل ممیزه انسان با بقیه موجودات، ابزار سازی است. یعنی انسان ابزار ساز با استفاده از خرد ابزاری، می تواند طبیعت را به استخدام خود در آورد. اما رابطه‌اي كه بين انسان‌ها با يكديگر وجود دارد كدام‌ها هستند؟ انسان در رابطه با انسان های دیگر دو نوع کنش بروز مي‌دهد. 1. کنش معطوف به موفقیت؛ 2. کنش معطوف به مفاهمه؛ در کنش معطوف به موفقیت، ارتباط انسان ها با یکدیگر ارتباط راهبردی است، به این معنی که وقتی کنشی انجام می شود واکنشی در پی دارد. در اين‌جا طرف مقابل، کنش پذیر نیست بلكه واکنش گر است. براي فهم اين نوع رابطه، در ساه ترین حالت بازی بیس بال را در نظر بگیرید. در اين بازي هر دو طرف به موفقیت می اندیشند و به همين دليل، حرکت بعدی طرف مقابل را محاسبه می کنند. البته می توان حالت های پیچیده تری مانند بازي شطرنج را مثال زد یا بنگاه اقتصادی در بازار یا دولت ها در عرصه جهانی. همه اين ارتباطات، معطوف به هدف هستند. اما نوع دیگری از رابطه بین انسان ها برقرار است و آن کنش معطوف به ارتباط و تفاهم است. مانند رابطه دو نفر که می خواهند با یکدیگر ازدواج کنند. عشق نيز رابطه‌اي تفاهمی است. هابرماس معتقد است که چون قدما انسان را حیوان ناطق خوانده اند، کنش ارتباطی ذروه ی (بهترین میوه)، کنش انسانی است. زيرا در کنش ارتباطی، گفتگو میسر می شود و همین جاست که سپهر همگانی شکل می گیرد. اما اگر انسان ها نسبت به یکدیگر جهل داشته باشند و نتوانند یکدیگر را فهم کنند، به مصداق “”الناس اعداء ما جهلوا” (انسان ها دشمن چیزهای ناشناخته هستند) تبديل مي‌شوند و طبیعتاً نتيجه این عدم ارتباط، خشونت خواهد بود. لذا مي‌توان گفت كه بنیاد خشونت، جهل ناشی از عدم ارتباط است. در ادیان ابراهیمی داستانی درباره شهر بابل وجود دارد که خداوند به مردم شهر به خاطر فسادهایشان غضب کرد و در نتيجه آن، صبح شد در حالیکه مردمان شهر، دیگر زبان یکدیگر را نمی فهمیدند. بعد از مدتی همگی به جان یکدیگر افتادند و در آنجا شرایط طبیعی (state of nature) حاکم شد و به قول هابز، انسان شد گرگ انسان. حتی به قول قرآن، زن حرف همسرش را نمی فهمید. معني سرياني هاروت و ماروت هم كه در قرآن آمده ست، سلطه و خشونت است. گویی شرایط لاقیاس پیش آمده است و زیست جهان هر فرد با زیست جهان دیگري تفاوت ماهوی پيدا كرده است. اما بحث اصلي نگارنده اين است که در کنش راهبردی دوم که معطوف به موفقیت است، اگر پشتوانه مفاهمه در ارتباط وجود نداشته باشد، رابطه به سمت ارتباط معطوف به استثمار و استخدام میل خواهد كرد. یعنی پایه ی ارتباط معطوف به موفقیت، ارتباط معطوف به مفاهمه است. در صورتي كه بين انسان‌ها رابطه معطوف به استثمار و استخدام شكل بگيرد، ديگر انسان، انسان نیست و به شیء تغيير شكل مي‌دهد. در اين حالت فقط کنشگرانسان محسوب مي‌شود و دیگران را شیء و از جنس طبیعی و ناطور می داند. در اين‌جا کنشگر، با خرد ابزاری به سراغ مردم می رود و همان برخوردی را که با معدن می‌تواند بکند با انسان نیز مرتکب می‌شود. لذا طبیعی است كه در نتيجه اين نوع رابطه، فجایعی چون داخائو، آشوویتس، کلکسیون جمجمه های مردم خمرهاي سرخ، بمب گذاری در مراسم عزاداری، قتل‌های زنجیره‌ای یا بمباران اتمی هیروشیما رخ می دهد. به قول معروف در اين شرايط، حرف عقل جز از دهن توپ کروپ بیرون نمی آید. حال چه باید کرد که ديگر شاهد این فجایع نباشیم؟ طبیعی است که باید شرایط گفت و گو را فراهم کرد و مهارت گفت و گو را تقویت کرد. از مهم ترین شرایط گفت و گو نيز آن است که کنش گران ابزار سلطه را پشت در بگذارند. حضرت امیر در نامه‌اش به مالك اشتر می فرماید که وقتی با مردم سخن می گویی پاسبانان و نگهبانان را از دور خود دور کن تا مردم بتوانند بدون لکنت با تو سخن گویند، چون از پیامبر شنیدم که فرمودند به خدا هیچ امتی رستگار نمی شود مگر آنکه مردمش بدون لکنت و با قاطعيت بتوانند حق خود را از حاکم بستانند. لذا مهم ترین شرط در پیدایش حقیقت آن است که قدرت در فرایند تحریر حقیقت مداخله نکند. یکی دیگر از شرایط گفت و گو و ارتباط از نظر بنده، ضرورت وجود ترجمان است. آن طور که پیشتر گفته شد اگر زیست جهان افراد لاقیاس باشد امکان رد و بدل شدن اطلاعات و مفاهمه از بین می رود و اینجاست که ضرورت وجودی مترجماني. پدید می آید که بتوانند پلی باشند میان زیست جهان ها و هرچقدر مترجم ها بیشتر باشند رابطه بهتری بین کنشگران طالب موفقیت برقرار می شود. به قول مولوی: چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی پنهان ازش بپرسم به شما جواب گویم به طور مثال نباید نقش اوزال و اربکان را در گذار به دموکراسی در ترکیه نادیده گرفت. چون قبل از آنها در ترکیه فقط خشونت حاکم بود و نظامیان هر روز عدهای را می‌کشتند و خیابان های آنکارا و استانبول مملو از اجساد مجهول الهویه بود اما آن دو نفر، هم زبان اسلام گراها را و هم زبان نظامی ها را می دانستند. لذا گذار به دموکراسی در ترکیه راحت تر صورت گرفت. متفکرانی مانند هابر ماس برای گفت و گو شرايطي را برشمرده‌اند كه قابل تامل‌اند. حتی مي‌توان گفت كه در مسائل فرهنگی نيز وجود مترجم‌ها بود كه شناخت‌ فرهنگ‌هاي گوناگون در جهان را ممكن ساخت. براي مثال اگر شخصي مانند فیتس جرالد نبود که خیام را به انگلیسی ترجمه کند، زیست جهان ادبیات ایران برای غربی ها نانشناخته مي‌ماند. متاسفانه در تاریخ طولانی سرزمین ما نيز شاهد برهه هایی بوده‌ايم که به واسطه فقدان مترجمان دقیق و اصلاح گران پایبند به جدال احسن، فجایع عمده ایی رخ داده است. به طور مثال شاید می‌شد با کمی متانت و صبوری و شکیبایی در اترا از حمله مغول پیش گیری کرد. یعنی بی کفایتی حاکم اترا در برخورد با ایل‌چیان مغول و قتل آنان توسط خوارزمشاهیان باعث شد که مغولان تا قلب اروپا پیش روند. عليرغم اینکه پس از بسياري از انقلابات مانند روسیه، فرانسه وچین نيز معمولاً یک دوره ترور و وحشت وجود داشته، اين‌كه گفته می شود انقلاب فرزندان خود را می خورد، الزاماً حرف دقیقی نیست. باز به تعبیر حضرت امیر «غصت الفتنه ابناءها بانیابها».. (فتنه فرزندان خود را با دندان هایش از هم می درد). پس این فتنه است که فرزندان خود را با خشونت از بین برمی دارد. در انقلاب اسلامي ايران هم، علی رغم آنکه انقلاب ما، انقلابي به نام خدا بود و جنبه فرهنگی داشت، به دلیل عدم وجود اصلاح گرایان مقتدر در پاره ایی از برهه ها شاهد خشونت های نابخشودنی بوده ایم و از خلال آن خشونت ها لطمات جبران ناپذیر معنوی و مادی به کشور تحمیل شده است. * این متن کامل یادداشت دکتر سعید حجاریان، عضو ارشد جبهه مشارکت ایران اسلامی است که بخش هایی از آن در روزنامه “شرق” منتشر شد. منبع: ندای سبز آزادی

Print Friendly, PDF & Email