سخنان خاتمی و بررسی آن توسط چند تحلیلگر سیاسی
محمد خاتمی: مردم ناراضی و ناامید هستند؛ نگران سیکل خشونت در کشور هستم
رئيس دولت اصلاحات در یک پیام ویدیویی که در آن در خصوص وضعیت کنونی جامعه ایران صحبت کرد از تضعیف طبقه متوسط و پیامدهای نگرانکننده آن گفت.
آقای خاتمی با اشاره به اینکه باید بپذیریم وضعیت اقتصادی در کشور بد است افزود: «فاصله طبقاتی در کشور افزایش یافته و درآمدهای دولت کاهش و هزینهها افزایش یافته است. ضمن اینکه یکی از مصیبتهای ما در چند دهه اخیر این بوده که طبقه متوسط روز به روز کوچکتر و ضعیفتر شده و ما این طبقه را که باید موتور محرکه جامعه باشد را به سمت طبقات ضعیفتر و محرومتر پرتاب کردهایم.»
رئيس جمهوری ایران در سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ در بخش دیگری از سخنرانی ویدیویی به پیام چند سال قبل خود در خصوص طرح «آشتی ملی» اشاره کرد و اظهار داشت: «وقتی من از آشتی ملی گفتم، استقبالی از آن ایده نشد و حتی برخی نسبت به آن اعتراض هم داشتند. اما خدا میداند که من تنها از سر خیرخواهی آن موضوع را مطرح کردم. من نه نگاهی به قدرت دارم و نه سر سوزنی دلم برای قدرت تنگ شده و تنها نگران مردم و جامعه دولت و نظام هستم.»
قای خاتمی در ادامه با اشاره به اینکه اگر در آن زمان طرح آشتی ملی او مورد توجه قرار میگرفت امروز ایران با بسیاری از مشکلات کنونی روبه رو نبود، ادامه داد: «امروز هم میگویم باید از فضای ایجاد شده بعد از کرونا برای ایجاد و گسترش همبستگی ملی در کشور استفاده کرد. باید بخشهای مختلف جامعه در کنار هم قرار بگیرند و دولت هم اولویت خود را حمایت از مشاغل کوچکتر قرار دهد تا بتوانیم در کنار یکدیگر قرار بگیریم.»
سید محمد خاتمی همچنین در بخش دیگری از سخنرانی خود از احتمال به راه افتادن سیکلی از خشونت در کشور گفت و اظهار داشت: «ما نمیتوانیم مشکلات را منکر شویم، حتی اگر ما منکر شویم، این مشکلات وجود دارند و مردم ما از وضعیت کنونی ناراضی هستند. این نارضایتی به بیاعتمادی منجر میشود و بی اعتمادی به ناامیدی میانجامد. در ادامه این ناامیدی خدایی نکرده به تدریج ممکن است حرکات خشونت آمیز از سوی ناراضیان مشاهده شود و در مقابل هم احتمالا ممکن است حکومت با خشونت پاسخ این اقدامات را بدهد و ما در یک سیکل خشونتی قرار گیریم که بازگشت آن به شدیدتر شدن این سیکل خشونت آمیز در جامعه میانجامد.»
رئيس جمهور اسبق ایران که چند سالی است از سوی حکومت ایران با محدودیتهایی مواجه شده راه حل را بازگشت مردم و حکومت در کنار یکدیگر و پذیرش اشتباهات دانست و افزود: «راه حل این است که اگر هر بخشی از نظام، دولت، حکومت یا مردم و جامعه جایی اشتباه کردهاند این اشتباه خود را بپذیرند و به آن اعتراف کنند و سعی کنند مشکلات را حل کنند تا پیش از زمانی که دیر نشده دلها را به یکدیگر نزدیک کنیم.»
این اظهارت رئیس جمهوری پیشین در حالی طرح میشود که پیشتر هم ایدههای اینچنینی او از سوی حکومت ایران مورد استقبال قرار نگرفته و در طول این سالها به صورت مدام بر محدودیتهای طراح ایده «گفتگوی تمدنها» افزوده شده است.
سخنرانی محمد خاتمی در آغاز هفته قبل، اگرچه از موضعی میاندارانه، متضمن نصیحتهایی اخلاقی به حکومت و جامعه ایران بود، ولی با واکنش انتقادی بسیاری از اصولگرایان و اصلاحطلبان و بسیاری از چهرههای اپوزیسیون خارج کشور مواجه شد.
*******
آیا خاتمی هم از اصلاحپذیری نظام قطع امید کرده؟
آرمان امیری
با گذشت چند روز از انتشار سخنان اخیر سیدمحمد خاتمی و فروکش کردن واکنشهای هیجانی اولیه، به گمانم فرصت آن فراهم شده که با نگاهی آرامتر و دقیقتر مواضع اخیر ایشان را بازخوانی کنیم. طبیعتا، در نخستین واکنشهایی که خیلی زود هم گسترش پیدا کردند، کمتر کسی سعی کرد با دقت نظر از کلام و اشارات ایشان رمزگشایی کند. غالبا از مواضع سیاسی تثبیت شده خود، له یا علیه اظهارات جدید موضع گرفتند و طبیعتا قضاوتها از سطحیترین پوسته ظاهری سخنان خاتمی فراتر نرفت. در این نوشته اما، من سعی میکنم با کنار هم قرار دادن اشاراتی از دل خود متن ایشان، به سویههایی از اظهارات اخیر اشاره کنم که به باورم محور اصلی صحبتها بودند، اما تا جایی که من دیدم، غالبا نادیده گرفته شدند.
مشخصا، بخش عمدهای از مطالبی که من مهم تشخیص دادهام و در اینجا از آنها استفاده خواهم کرد، اتفاقا مربوط به بخش آغازین سخنان آقای خاتمی است که اتفاقا بسیار کم مورد توجه قرار گرفتند. صحبتهایی که ظاهرا جنبه مناسبتی داشتند و به همین دلیل هم در اکثر منابع اصلا بازتاب داده نشدند. تا جایی که من دیدم اغلب بحث و جدلها، صرفا معطوف به چند دقیقه پایانی سخنان ایشان بود که به صورت مستقیم به مسائل روز پرداختند. با این حال، من باور دارم، خاتمی، بنابر همان سنت «آخوندی» شناخته شده خودش، حرف اصلی و شاید مهمترین اشاره بنیادین خود را در لفافه سخنانی به ظاهر مناسبتی و به ظاهر معطوف به وقایع صدر اسلام پیچید. به گمانام این شیوه سنتی و البته شناخته شده روحانیت است که گویا بدین ترتیب تلاش میکنند تا میان مخاطب عام و مخاطب خاص خود فاصلهای بگذارند و در نوعی کلام «دو پهلو» مسائلی را مطرح کنند که مخاطب عام خوانش خاص خود از پوسته ظاهری را اقتباس کند، اما مخاطب خاص بتواند اصل مواضع و نظرات را از پس برخی تعارفات و کلیشهها دریابد. تلاش من در بخشهای بعدی، بر پررنگ کردن کلیدواژههای مهم در بخشی از سخنان ایشان است که در ظاهر صرفا به مناسبت سالگرد میلاد امام حسن مجتبی مطرح شدند.
در بخش نخست صحبتهایشان، آقای خاتمی، ضمن «مظلوم خواندن» امام حسن، تلاش میکنند تا تعریفی از تمامی «انسانهای مظلوم تاریخ» که به گفته ایشان شمارشان هم زیاد بوده ارائه دهند. به بیان ایشان: «همه کسانی که خواستار رهایی انسان از بند هوس خویش و نیز هوای قدرتهای حاکم بودهاند، بخصوص آنانکه این آزادی و این رهایی را در بندگی خدا که خیر مطلق و کمال مطلق و حکمت مطلق است میبینند، کسانی که به انسان به ماهو انسان احترام میگذاشتند، کسانی که کرامت انسان را پاس میداشتند، کسانی که انسانها را دعوت به شناخت خویش و احقاق حقوق فراوان پایمال شده خویش میکردهاند، کسانی که به عدالت فرا میخواندهاند و بیداد را محکوم میکردهاند مظلومان بزرگ تاریخاند».
مشخصا، پارامترهای ارائه شده بیش از آنکه توصیفگر «مظلوم» در معنای آشنا برای ما باشند، توصیفگر انسانهای آزاده، انقلابی، خواستار پیشرفت و حتی تجدد هستند؛ البته شاید آقای خاتمی ترجیح بدهند از تعبیر «اصلاحطلب» استفاده کنیم. همه موارد (به استثنای مورد خاص بندگی خدا) از مدرنترین مفاهیم بشری هستند که میتوان نمونههای آنها را در الگوهای مترقی همچون انقلاب فرانسه یا جنبشهای آزادیبخش معاصر جستوجو کرد. این نشانهها من را بیشتر متقاعد میسازد که مقصود اصلی خاتمی، ایجاد پیوند بین روایت تاریخی سنتی خود با مسائل و دغدغههای امروزین است و البته خودشان هم در ادامه تاکید میکنند: «تاریخ حکم دیگری هم دارد که این مظلومیتها خود سبب رهایی انسانها خواهد شد. سبب این خواهد شد که انسان بتواند به زندگی که درخور آن است برسد و موثر باشد در تحول در خود زندگی بشر همچنان که بوده است. و به همین دلیل است که ما میبینیم که سیر تاریخ به سوی آزادی و عدالت است تا آنگاه که انشالله همه انسانها به آزادی مطلوب و به زندگی عادلانه برسند».
اما حرف اصلی به نظرم از جایی شروع میشود که خاتمی ویژگی ممتازی برای مظلومیت امام حسن قائل میشود: «ویژگی مجزا و ممتازی دارد مظلومیت امام حسن که آشکارتر شده است نسبت به دیگر مظلومیتها و آن اینکه در یک موقعیت بسیار مهم و حساس و سرنوشتسازی قرار گرفت و دوران مسوولیت او در دوران بسیار مهمی بود. دورانی که یک فاجعه بسیار بسیار بزرگ برای عالم اسلام و برای جهان بشریت به طور کلی رخ میداد».
بعد با اندکی تمجید از حاکمیت اسلامی از زمان پیامبر تا خلافت حضرت علی، دوباره به این «فاجعه بزرگ» باز میگردد: «بعد از این دوران یک فاجعه بزرگی رخ داد. یعنی به نام اسلام و به نام حکومت الله یک امپراطوری جبار نفسگیری استقرار یافت که هم به چپاول داراییها و اموال مردم پرداخت به نفع خودش، هم زور و تزویر را به کار گرفت، هم سرکوب و ایجاد اختناق و ترس را. و مشکل کار هم این بود که رنگ و بوی دینی هم به این وضع جدید دادند. این امپراطوری تحقق پیدا کرد و دوام هم یافت. حتی بعد از امویان، عباسیان به همین شیوه حکومت کردند … هنوز هم به نحوی در دنیا تداوم دارد».
حتی بدون آن تاکید نهایی در مورد تداوم این فاجعه تا به امروز نیز میشد با نگاهی به شاخصهای برشمرده شده برای حکومت اموی دریافت که این شاخصها نیز به نسبت شاخصهای مدرنی هستند که معمولا برای نقد حکومتهای معاصر به کار برده میشوند و احتمالا باید اشاراتی به شمار آیند برای توصیف وضعیت فعلی. به هر حال، تا بدینجای کار، شاید حرف جدیدی دریافت نکرده باشیم. هرچه بوده، توصیف وضعیت بوده، آن هم در لفافههایی از تعارفات مرسوم، هرچند میتوان هوشیار شد که گویا این صحبتها قرار است ارتباطی به وضعیت کنونی کشور داشته باشد. اما نکته قابل توجه و شاید کم سابقه، به نظرم از جایی شروع میشود که گویی آقای خاتمی، میخواهد جایگاه و نسبت خود با این وضعیت را مشخص کند. نسبتی که گویا قرار است شباهتی به وضعیت امام حسن داشته باشد:
«مشکل کار امام حسن این بود که او میبایست زمانهای را فراهم کند و جوی را فراهم کند که وجدان مسلمان و وجدان انسانی به ماهیت این خطر و این مصیبت بزرگی که رخ داده است پی ببرد. در دوران بعد از پیامبر جنگها و درگیریها و ناآرامیهای سیاسی و اجتماعی یک نوع زدگی از سیاست در جامعه ایجاد کرده بود و جامعه خواستار یک نوع آرامش و امنیت بود. شاید بخشهایی از جامعه اسلامی احساس میکرد که حکومت مقتدری که معاویه ایجاد میکند میتواند آرامش و امنیت را ایجاد بکند و بعد از مدتها گرفتاریها و درگیریها و جنگها آرامش پیدا بکنند. و اگر امام حسن میخواست بایستد در مقابل او، او به عنوان یک شورشی که مانع این شده است که آرامش و امنیت در جامعه ایرانی حاکم بشود و باز شورش را کشانده است به صحنه معرفی میشد».
طبیعتا میدانیم که سیاستورزی خاتمی هرگز از جنس انقلابیگری «حسینی» نبوده است. اما برای نسبت دادن شیوه او به سیاست «حسنی» نیازمند یک خوانش جدید از رفتار امام دوم شیعیان بودیم که به نظرم در این سطور ارائه شده. باز هم کلیدواژهها بسیار آشنا و معاصر است. جدالهای سیاسی که مردم را تا حد بسیاری خسته کرده است، شاید از جنس همان «هر ۹ روز یک بحران» و یا شاید از جنس سرکوبهاش شدید پس از انتخابات ۸۸ و سپس گرایش عمومی به توهمی به نام «امنیت در سایه یک حکومت اقتدارگرا». گویی دور باطل «استبداد، هرج و مرج و استبداد» را شاهد هستیم که در نظریه دکتر کاتوزیان مطرح میشود. در اینجا نیز خاتمی به مانند بسیاری از منتقدان، توهم «آرامش و امنیت زیر سایه یک حکومت اقتدارگرا» را به هجو میگیرد، اما در عین حال اشاره میکند که باید صبر کرد تا عموم جامعه دست از این تصور کوتهبینانه بر دارد و البته، اینجا کارویژه جدیدی آغاز میشود که به نظر میرسد خاتمی مدعی انجام آن کارویژه است.
تا پیش از این، عادت داشتیم که «حسن روحانی» خود را نزدیکترین گزینه به سیاستورزی «حسنی» معرفی کند، چرا که هویت سیاسی او به یک پیمان صلح معروف (برجام) گره خورده بود. انطباق خاتمی با شیوه سیاستورزی حسنی، نیازمند ارائه یک معاهده قابل اعتنا است که بتوان آن را با صلح امام حسن شبیهسازی کرد. طبیعتا خاتمی نیز به اهمیت این پیمان صلح واقف است و روایت خاص خود را از آن ارائه میکند:
«مشکل و مظلومیتش این بود که امام حسن مجبور بود که بماند تا بتواند افشا کند ماهیت امر زشتی که رخ داده است در جهان اسلام و وجدان بشر را بیدار کند و کرد. مخصوصا با آن پیمان هوشمندانهای که بست و تمام مفاد آن پیمان از سوی طرف پیمان یعنی معاویه زیر پا نهاده شد و نیز آن امانی که او گرفته بود در آن پیمان برای اصحاب پاک و مستقل رسول خدا و آزاده رسول خدا همه آن اصحاب دچار قتل و نهب و دربهدری و انزوا شدند و سرکوب شدند و نیز دروغ وتزویر در همهجا نشر داده شد تا حدود زیادی ماهیت این پدیده جدید رو آشکار کرد».
آیا چنین پیمان صلحی در زیست سیاسی خاتمی میتوان یافت؟ به نظرم، چندین بخش از این پازل اولیه، در صحبتهای پایانی آقای خاتمی تکمیل میشود. یعنی جایی که ایشان به صورت مستقیم به مرور مسائل سیاسی روز میپردازد. یکی از پازلها دقیقا برای تکمیل این پیمان صلح به کار میآید. یعنی زمانی که خاتمی دوباره به پیشنهاد «آشتی ملی» خودش اشاره میکند. اما حتی سالها قبل از پیشنهاد آشتی ملی، یعنی در جریان انتخابات سال ۹۲ هم خاتمی دست به انتخابی زد که بیشباهت به توصیفات حاضر نبود. یعنی او پذیرفت بخش عمدهای از جامعه و اصلاحطلبان را دوباره پای صندوق رای بکشاند، احتمالا به این امید که هسته مرکزی قدرت نیز دست از برخی فشارها بردارد.
روایتهای فراوانی وجود دارد که قرار بود در صورت پیروزی حسن روحانی در سال ۹۲، رهبری فرمان شکستن حصر را صادر کند. وعدهای که البته هیچ گاه محقق نشد و پس از آن رویکرد آشتیجویانه اصلاحطلبان، نه تنها در وضعیت حصر تغییری ایجاد نشد، بلکه به مرور اوضاع بدتر هم شد. حداقل، بعد از سال ۹۶ که باز هم مردم به پشتیبانی از اصلاحطلبان اقبال گستردهای به حضور در انتخابات نشان دادند، فضا به قدری بسته و خفقانآور شد که در مواردی با سیاهترین سالهای دوران احمدینژاد برابری میکرد. سرکوب دانشجویان، سرکوب اصناف و تشکلهای کارگری، اوج گرفتن بازداشتها و احکام سیاسی و در نهایت، سرکوبهای خونین ۹۶ و ۹۸، همه و همه، بارزترین مصادیق برای آن جمعبندی است که امروز کسی نتیجه بگیرد: تک تک آن بندها و مفاد توافقنامه مصالحه از جانب حکومت زیر پا گذاشته شده است.
اما آیا خاتمی واقعا دارد چنین روایتی از اوضاع یک دهه گذشته ارائه میدهد؟ آیا او به زبان خاص خودش دارد میگوید: «تن به مصالحه داد تا همگان به چشم ببینند که این حکومت اصلاحناپذیر است؟» چنین روایتی با آن روحیه معمول که از علاقه خاتمی به اصلاح حکومت سراغ داریم سازگار نیست. با این حال، دو مساله در این بین اهمیت دارد:
مساله نخست اینکه برای تقویت این ادعا و این روایت، شواهد متعددی در متن سخنان آقای خاتمی وجود دارد. نخستین و شاید بارزترین شاهد آنکه در هیج کجای سخنان تقریبا یک ساعته، آقای خاتمی کوچکترین اشارهای به رهبری نظام نمیکند. او را مخاطب مستقیم قرار نمیدهد. از او تمجید نمیکند و به طرز عجیبی در حالی که تقریبا در مورد همه چیز سخن میگوید، نفر اول قدرت کشور را به کلی نادیده میگیرد. به ویژه وقتی به یاد بیاوریم که طی یک دهه گذشته، حتی در سختترین شرایط نیز خاتمی همواره گوشه چشمی به رهبری داشته، این سکوت عجیب پررنگتر و معنادارتر به چشم میآید.
پس از آن، شواهد مشخص دیگری وجود دارد که گویا خاتمی اصرار دارد سیاستورزی خود را به امام حسن تشبیه کند. برای مثال در بخشی از سخنان ابتدایی خود در مورد امام حسن میگوید: «مظلومیت امام حسن همینجاست که او دلبسته به زندگی و دلبسته به این قدرت نبود»؛ و در بخش پایانی، با تناظری قابل تامل نسبت به این تعبیر، در موردش خودش میگوید: «منی که هیچ نگاهی به قدرت ندارم و نخواهم داشت و یک ذرهای دلم برای قدرت تنگ نشده».
شاهد دیگر، محکومیت و سرزنش یکجانبه حکومت است که کمتر از خاتمی سراغ داریم. او حتی در اوج سرکوبهای ۸۸ نیز به صورت متقابل هم از مردم و هم از حکومت میخواست که کوتاه بیایند. حتی در سرکوبهای ۹۶ و ۹۸ هم مواضع میانهای که اتخاذ کرد موجب اعتراضات شدید بدنه اجتماعی شد. اما این بار، بدون کوچکترین توصیه و سرزنشی خطاب به مردم، مستقیم فقط گناه اشتباه و ضرورت پوزش را معطوف به «حاکمیت» (اسم رمز چه کسی است؟) و سپس «دولت» میکند: «البته حاکمیت ما، دولت ما، بخشهای مختلف جامعه ما اگر اشتباهی کردند به اشتباهشون اعتراف کنند، حاضر باشند برگردند از اون اشتباه».
بلافاصله هم پس از این توصیه به بازگشت، مساله پیشنهاد «آشتی ملی» خودش را مطرح میکند: «من سهچهارسال پیش مساله آشتی ملی را مطرح کردم. از سر خیرخواهی و گفتم آشتی ملی و معتقدم اگر این آشتی ملی مورد قبول قرار گرفته، که حتی مورد اعتراض هم قرار گرفت، ما امروز شاید بسیاری از مسائلی که طی سالهای گذشته داشتیم نداشتیم». کافی است به یاد بیاوریم که آن پیشنهاد آشتی ملی، بیش از هرکسی توسط شخص رهبری «مورد اعتراض» قرار گرفت و با سخنان تندی از جانب ایشان همراه شد.
شاهد دیگر هم، نقش بسیار کمرنگ «دشمن خارجی» در سیر روابط خاتمی از مشکلات کشور است. البته او در دو مورد به وجود «دشمن» اشاره میکند. در مورد نخست میگوید مردم ناامید میشوند و البته دشمن هم دامن میزند به این. در مورد دوم صریحتر تاکید میکند که: «درست است که دشمن داریم و دشمن در ایجاد مشکلات ما موثر بوده، ولی عمدتا مشکلات ناشی از خود ماست و دشمن از این مشکلات سوءاستفاده می کند». گویی خاتمی هم به صورت ضمنی صدای هزاران معترضی را تایید میکند که چند سالی است فریاد میزنند: «دشمن ما همینجاست…». به هر حال، همینکه در کل سخنان یک ساعته ایشان حتی یک بار به کلیدواژه «تحریم» اشاره نشده، تمایز آشکار رویکرد جدید ایشان با اصلاحطلبانی را نشان میدهد که همچنان در صدد دادن آدرس غلط به فراتر از مرزها و رفع اتهام از کارنامه خود و دولت هستند.
شاهد دیگر هم البته، عتاب جدی خاتمی به اصلاحطلبان فرصتسوزی است که در تمام این سالها بجز لفاظی و حرافی، هیچ طرح و برنامه عملی دیگری از خود بروز ندادهاند: «بخصوص من به دوستان اصلاحطلب خودمان میگویم. شما چه راهکاری داشتید؟ شما که هی میگویید ما باید جامعهمحور باشیم، ما باید رو به جامعه بیاوریم، و فقط به فکر اینکه در قدرت باشیم نباشیم، خب این الآن جامعه، آقایون، خانمها، آقایون اصلاحطلب، چه طرحی، چه همبستگی با همدیگه برای خدمت به این مردم و رفع مشکلات این مردم در کرونا ارائه دادید و انجام دادید؟» البته آقای خاتمی این شانس را دارد که احتمالا کسی از جریان اصلاحات به خود جسارت ندهد که ایشان را بایکوت کند، یا برچسبهای ترامپیست و برانداز بهشان بچسباند. وگرنه انتقادات مشابه این را سالهاست دیگرانی هم خطاب به اصلاحطلبان مطرح کردهاند اما معمولا جوابها از همین جنس بوده است و تغییری به همراه نداشته.
اما اجازه بدهید این فرض را قائل بشویم که تمام این نشانهها اتفاقی بودهاند. یعنی فرض بگیریم که اساسا سیدمحمد خاتمی چنین مقصودی که ما روایت کردیم را در سر نداشته و سیر کلمات و صحبتهایش به صورت اتفاقی چنین حالتی را به خود گرفته است. آیا چیزی تغییر میکند؟ مساله دوم از نظر من همینجاست:
این صحبتهای خاتمی، به مانند رفتار و کارنامه سیاسی او، کارکرد نوعی «متن» یا «تاریخ» را دارد. ناظرانی همچون ما نیز این متن را با عینک و نظرگاه خود میخوانیم و روایت خاص خود را اقتباس میکنیم. ما پیش از این سرنوشت امثال مصدق، بازرگان یا حتی بختیار و شاه و دیگران را هم به شکل تاریخ خواندهایم و درس گرفتهایم. ممکن است آنچه ما از سرنوشت این افراد اقتباس کرده باشیم مقصود و دلخواه خودشان نباشد، اما این تفاوتی در اصل قضیه ایجاد نمیکند.
مساله امروز خاتمی نیز به همین شکل است. چندان اهمیت ندارد که آیا واقعا خود او هم از اصلاحپذیری حکومت ناامید شده باشد یا نه. چندان اهمیت ندارد که آیا نرمشهای مداوم او در برابر ارباب قدرت، از جنس روایتی است که برای صلح امام حسن و رسوایی معاویه قائل است یا نه. مهم این است که بخش بزرگی از جامعه، سرنوشت خاتمی را قضاوت خواهد کرد و از آن درس خواهد گرفت. خاتمی تجسم ناب یک شیوه از تلاش برای اصلاحات در چهارچوب وضع موجود است. «ناب» است از این جهت که هرآنچه اصلاحطلبان در سطح رویا و آرمان برای ابزارها و شیوههای حرکت نرمخویانه قائل بودند او به کمال اجرا کرده است. بیش از هرکسی برای «اعتماد سازی» دست دراز کرده و بیش از هرکسی از آنچه حرکتهای انقلابی خوانده میشود پرهیز کرده است. پس سرنوشت او، به تمام معنی میتواند قضاوتگر خوبی برای سرنوشت این شیوه از سیاستورزی به شمار آید. فرجام کارنامه ۲۰ سال گذشتهاش که به نظر نمیرسد حتی خودش را هم متقاعد کرده باشد.
اتفاقا در روزهایی به سر میبریم که به نظر میرسد یکی از جریانات جدی اصلاحطلب دقیقا همین پیام را دریافت کرده و سرانجام تصمیم گرفته که حساب کار خودش را مشخص کند. انتقادات اخیر حزب کارگزاران و سپس تصمیم جدیشان برای یک انتخاب نهایی دقیقا ناظر به همین خوانش از تجربه تاریخی سیدمحمد خاتمی است. از پس تکتک استدلالهای اعضای این حزب بر میآید که آنها نیز به این نتیجه رسیدهاند اصلاحطلبی، در معنای «توسعه گرایی دموکراتیک» در نظام فعلی ایران امکانپذیر نیست. البته پاسخ حزب کارگزاران به این انسداد، خط کشیدن بر روی هدف «دموکراسیخواهی» بود. اینان تصمیم خود را گرفتهاند و با حذف یکی از بنیادیترین اهداف اصلاحطلبی، قدم در راه «توسعهگرایی غیردموکراتیک» گذاشتهاند. اینان اگر از تجربه تاریخی هاشمی رفسنجانی و فرجام شگفتانگیزی که پیدا کرد درس عبرت نگرفته باشند، با پند و اندرز و نقدهای ما نیز از خواب خوش بیدار نخواهند شد. پس فقط تاریخ قضاوت خواهد کرد که رویای توسعهی غیردموکراتیک در دل حکومتی اقتدارگرا، شبهنظامی و تماما تجددستیز چه چیز نصیبشان میکند.
بخش قابل توجهی از اصلاحطلب اما، حتی حاضر نیستند همین انسداد عینی را هم به رسمیت بشناسند. اینان (دستکم در لفظ و ادعا) همچنان رویای دموکراسیخواهی دارند و از این نظر منتقد تغییر جهت کارگزاران هستند؛ اما حتی به اندازه سیدمحمد خاتمی نیز با خود صادق نیستند که بپذیرند در تمام این سالها حتی یک طرح و پروژه واقعی و عینی برای تحقق این ادعای خود ارائه نکردهاند. البته ما دقیقا نمیدانیم، شاید آنها هم به واقع و در نهان به مانند دیگران به پوچی این مسیر و غیرممکن بودن ایجاد تغییرات جدی و پایدار دموکراتیک در دل ساختار شبهتوتالیتر پی برده باشند. مهم این است که نه در لفظ و نه در عمل کوچکترین ارادهای برای تغییر روش و منش خود بروز ندادهاند و دقیقا به همین میزان شایسته همان عتابی هستند که خاتمی در موردشان روا داشت. چه جای گفتن که فریاد اعتراض غالب شهروندان، به مراتب بلندتر و حتی از جنسی دیگر است.
در نهایت اینکه، تجربه همه چهرههای شاخص سیاستورزی کشور همواره در برابر ما قرار دارد و تمام مردم و حتی داور تاریخ در بارهشان قضاوت خواهند کرد. مهم این نیست که ما این سیاستمداران را دوست داشته باشیم یا نه. مهم آن است که حتی دشمنان و مخالفانشان هم در نهایت از فرجام کارشان پند میگیرند. در مورد تجربه خاتمی و پیامهایی که به همراه دارد نیز، به باورم مساله چندان پیچیدهای نیست؛ ولو آنکه پذیرش آن سخت یا تلخ باشد.
منبع: مجمع دیوانگان
*******
بررسی سخنان خاتمی در گفتوگو با ابطحی، عبدی، زیدآبادی و علی افشاری
محمد خاتمی روز شنبه هفته قبل، پانزده دقیقه پایانی سخنرانی نسبتا طولانیاش را به اظهار نظر درباره مسائل و شرایط سیاسی کشور اختصاص داد و با لحنی ملایم از حکومت و حتی از اصلاحطلبان انتقاد کرد.
آقای خاتمی شیوع ویروس کرونا در ایران را موجب ایجاد همبستگی اجتماعی دانست و با مثبت ارزیابی کردن عملکرد حکومت در مقابله با کرونا، زمینه را برای آشتی ملی در ایران مساعد دانست. وی با اشاره به عدم استقبال حکومت از پیشنهادش برای آشتی ملی در سال ۱۳۹۵، اظهار امیدواری کرد این بار این پیشنهاد پذیرفته شود.
«به خاتمی گفتم کلاً کنار بکشد»
عباس عبدی تحلیلگر سیاسی ساکن ایران
عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی، در پاسخ به این سوال که «آیا سخنان اخیر آقای خاتمی را باید نوعی اعلام بازنشستگی سیاسی قلمداد کرد یا اینکه خاتمی میخواهد از این به بعد نه رهبر سیاسی بلکه رهبر معنوی اصلاحات باشد و از وقایع سیاسی کمی دورتر بایستد؟» به یوورنیوز گفت: «کسانی که آقای خاتمی را خوب میشناسند، میدانند که از حرفهای آقای خاتمی نمیشود دقیقا استنتاج کرد که چه کار میخواهند بکند؟ نه اینکه حرفهایش با اهدافش بیربط باشد ولی رابطه چندان مستقیمی هم بین ذهنیت و سخنان وی با هدفش وجود ندارد.»
وی افزود: « به نظر من از سخنان اخیر خاتمی نمیتوان استنتاج کرد که ایشان میخواهد بازنشستگی خودش را اعلام کند. در عین حال خاتمی هم میخواهد باشد هم میخواهد نباشد. گیر و پیچی که در کل سخنرانی ایشان وجود داشت، همین خواستن و نخواستن توام بود. آقای خاتمی آنجا که میخواهد رهبری اصلاحات را داشته باشد، میپرسد آنهایی که میگفتند باید جامعهمحور باشیم، در بحران کرونا چه کار کردند؟ این سوال از بیرون اصلاحات است. سوال کسی نیست که در درون جناح اصلاحطلب قرار دارد. اگر آقای خاتمی مخالف مشی این افراد بود، باید جلوی آنها را میگرفت و میگفت من موافق فلان ایده هستم و آن اصلاحطلبان را ملزم میکرد که مسیر مد نظرش را بروند. این بخش حرفهای آقای خاتمی از بیرون جناح اصلاحطلب مطرح شد ولی بخش عمده حرفهای وی از درون این جناح مطرح میشد.»
من در یکسال اخیر یکبار آقای خاتمی را دیدم و به ایشان پیشنهاد کردم که شما کلاً کنار بکشید و این موضوع را اعلام کنید و دیدارهای سیاسیتان را هم حذف کنید.
این فعال سیاسی تاکید کرد: «وقتی که آقای خاتمی از درون اصلاحات اظهار نظر میکند، طبیعتا در جایگاه رهبری جناح اصلاحطلب قرار دارد. گیر اصلی جامعه ما شکاف قدرت و مسئولیت است. آقای خاتمی علنا هیچ مسئولیتی را نمیپذیرد ولی در پشت صحنه جناح اصلاحات، کاملا از موضع قدرت عمل میکند. من در یکسال اخیر یکبار آقای خاتمی را دیدم و به ایشان پیشنهاد کردم که شما کلاً کنار بکشید و این موضوع را اعلام کنید و دیدارهای سیاسیتان را هم حذف کنید. وقایع سیاسی هم هر طور که میخواهد پیش برود. در این صورت خیال سیستم از خاتمی راحت میشود و خیال خود خاتمی هم راحت خواهد شد. البته این پیشنهاد به این معنا نبود که آقای خاتمی دیگر هیچ وقت به سیاست نپردازد بلکه به این معنا بود که ممکن است شرایط به گونهای عوض شود که بازگشت به خاتمی میسر شود. ولی وقتی هم هستید هم نیستید، نتیجه همین وضعیتی فعلی میشود. در این شرایط، گروههای اصلاحطلب به جان هم میافتند و همه ما شاهد این وضع هستیم.»
«خاتمی از نظر مردم و حکومت متهم است»
علی افشاری فعال سیاسی خارج از ایران
علی افشاری، فعال سیاسی خارج کشور، نیز به سوال فوق چنین پاسخ داد: «سخنان آقای خاتمی یک ایراد بزرگ داشت و آن اینکه، معلوم نبود ایشان از چه جایگاهی دارد صحبت میکند. خاتمی ظاهرا از منازعات سیاسی فاصله گرفته و میگوید نگاهی به قدرت ندارد و از منظر یک ناصح و مصلح، از زاویهای اخلاقی، توصیههایی به حکومت و جامعه کرد. ولی ایستادن آقای خاتمی در این جایگاه، خالی از تعارض نیست.»
وی در توضیح این تعارض گفت: «اولاً مجموعه نیروهای حامی خاتمی چنین نگاهی به وی ندارند. آنها او را رهبر یک حرکت اصلاحطلبانه و در واقع رهبر مجموعهای از گروههای سیاسی میدانند. آنها قبول ندارند خاتمی بگوید نگاهی به قدرت ندارد. ثانیا آقای خاتمی به حکومت و جامعه نصیحتهایی کرد ولی لازمه نصیحت کردن این است که مخاطبان نصیحت، فرد را در جایگاه ناصح قبول داشته باشند. اما الان نه حکومت نه اکثریت مردم چنین جایگاهی برای خاتمی قائل نیستند. از دید حکومت تکلیف که روشن است. آقای خاتمی تقریبا در شرایط شبه حصر قرار دارد و با او به عنوان یک عنصر منفی برخورد میشود و در مجموعه نظام فردی نامقبول است.»
حکومت خاتمی را فتنهگر و غربزده میداند. حتی اخیرا روزنامه کیهان اشاره کرده بود که پدر خود خاتمی هم همین صفت را برای سید محمد خاتمی قائل بود
این فعال سیاسی افزود: « آقای خامنهای هم جاهایی به اشاره و در پشت پرده به صراحت گفته است که افکار خاتمی را غلط و موجب فساد عقیدتی جوانان میشود. حکومت خاتمی را فتنهگر و غربزده میدانند. حتی اخیرا روزنامه کیهان اشاره کرده بود که پدر خود خاتمی هم همین صفت را برای سید محمد خاتمی قائل بود و او را یک فرد غربزده میدانست با افکاری که در مجموعه عقیدتی جمهوری اسلامی نمیگنجد. در جامعه هم که وضع بدتر است. الان آقای خاتمی از دید اکثریت مردم ایران متهم است که آنها را به مسیر غلط و انحرافی برده و به نوعی از اعتماد آنها سواستفاده کرده است و پشت سر دولتی قرار گرفته است که عملکرد بسیار بدی داشته و با مردم خلف وعده کرده است. به هر صورت برخورد فریبکارانه و رویکرد پوپولیستی حسن روحانی، ترکشهایش به خاتمی هم خورده است. بنابراین در موضعگیری آقای خاتمی یک ابهام جایگاه وجود دارد. اما اگر بپذیریم که خاتمی میخواهد از فضای سیاسی فاصله بگیرد و دیگر لیست انتخاباتی ندهد و نخواهد در راس یک جریان سیاسی وارد منازعات بشود، این امر الزاماتی دارد که فعلا موجود نیست.»
وی تاکید کرد: «هر وقت حکومت حاضر شد به آقای خاتمی اجازه سخنرانی عمومی بدهد یا اجازه داد رسانهها اسمش را منتشر بکنند، آن وقت آقای خاتمی میتواند نصیحت کند. وقتی که حکومت این طور خاتمی را نفی میکند، اساسا نصیحت حکومت از سوی خاتمی بیمعناست. اما اگر خاتمی بخواهد رهبر معنوی اصلاحطلبان باشد، لازمهاش این است که شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان و هر نهاد دیگری که حول فرد خاتمی شکل گرفته تعطیل شود و خاتمی اجازه دهد نمایندگان گروههای اصلاحطلب جمع شوند و خودشان به برنامهریزی سیاسی و سازماندهی مبادرت ورزند. خاتمی اگر میخواهد رهبر معنوی اصلاحطلبان باشد، باید به الزامات چنین نقشی تن دهد. نمیتوان هم خدا را خواست هم خرما را.»
اصلاحطلبان از نسل جوان جا ماندهاند
محمد علی ابطحی رئیس دفتر خاتمی در دوره نخست ریاست جمهوری
محمد ابطحی، رئیس دفتر خاتمی در دوره نخست ریاست جمهوری وی، به سوال مذکور چنین پاسخ داد: «اصلاحطلبی را باید از اصلاحطلبان جدا کرد. اصلاحطلبی یک تفکر مورد نیاز جامعه است. چون در جامعه ایران، اصلاحطلبی ضروری و مورد اقبال جامعه بود، عدهای اصلاحطلب از راه رسیدند و با تاسیس تشکلهای سیاسی، تولیت اصلاحطلبی را بر عهده گرفتند. هیچ دلیل ویژهای نداشت که آن مجموعه واقعا به تفکر اصلاحطلبی پایبند باشد. یک قبیله اصلاحطلبی وجود داشت که مرزهایش هم روشن نبود.»
وی با اشاره به اتفاقهای سال ۱۳۸۸ و پس انتخابات بحث برانگیز افزود: « بعد از وقایع سال ۸۸، به دلیل موفقیت اصلاحطلبی در جامعه، هجوم سازمانیافتهای به اصلاحطلبان صورت گرفت. حاکمیت هم دچار این اشتباه شده که مقبولیت اصلاحطلبی را ناشی از وجود اصلاحطلبان دانست و اهتمامش را صرف حذف مجموعه اصلاحطلبان از قدرت کرد. ولی مساله این است که تفکر اصلاحطلبی در جامعه باقی ماند.»
زمانی اصلاحطلبی بین حاکمیت و نسل جوان ایستاده بود و دست هر دو را در دست داشت. اما الان حاکمیت و نسل جوان ان قدر از هم فاصله گرفتهاند که به اصلاحطلبی در میان خودشان احتیاجی ندارند.
وی معتقد است که « نسل جوان امروز ما نسلی است که ثمره تفکر اصلاحطلبی در وجودش شکل گرفته است.» ابطحی افزود: «فضای مجازی هم در این امر بسیار موثر بوده است. البته هر چقدر جلوتر میرویم، فاصله نسل جوان با حاکمیت بیشتر میشود. زمانی اصلاحطلبی بین حاکمیت و نسل جوان ایستاده بود و دست هر دو را در دست داشت. اما الان حاکمیت و نسل جوان ان قدر از هم فاصله گرفتهاند که به اصلاحطلبی در میان خودشان احتیاجی ندارند. در واقع اصلاحطلبان ایدههایی را ترویج کردند و نسل جوان جامعه ایران با چنان سرعتی در مسیر رسیدن به این ایدهها حرکت کرد که خود اصلاحطلبان از این نسل جا ماند.»
وی با اشاره به سخنان اخیر خاتمی افزود: «سخنرانی اخیر آقای خاتمی یک نوع هشدار و فاصلهگذاری با اصلاحطلبانی بود که تلاش میکردند از عنوان اصلاحات برای قدرت گرفتن تشکل سیاسی خودشان استفاده کنند. این افراد طیف گستردهای بودند و همگی هم از اصلاحات به عنوان ابزاری برای کسب قدرت استفاده کرده بودند. البته این نقد به خود آقای خاتمی هم وارد است. اگر احزاب اصلاحطلب این طور عمل کردهاند، طبیعتا آقای خاتمی به عنوان رهبر اصلاحطلبان نتوانسته است چنانکه باید آنها را رهبری کند. من این سخنرانی را بیشتر تلنگری برای بازگشت به اندیشه اصلاحطلبی میبینیم. مهم همین بازگشت است؛ چه با آقای خاتمی و احزاب اصلاحطلب، چه بدون خاتمی و این احزاب.»
اما احمد زیدآبادی، روزنامهنگار و فعال سیاسی، درباره بازنشستگی خاتمی میگوید: «آقای خاتمی وارد ۷۷ سالگی شده و این به معنای بازنشستگی از مشاغل اجرایی است. او به نظرم همین را اعلام کرده است اما این به معنای بازنشستگی از فعالیت سیاسی و اجتماعی و فکری نیست. طبعا خاتمی هم مثل هر فرد دیگری علاقهمند است که تاثیرگذاری خود را داشته باشد و در پی فضایی است که این امر را تسهیل کند.»
«آشتی ملی تعبیر تندی است»
عباس عبدی در پاسخ به این سوالات که «آیا میتوان گفت نحوه مقابله حکومت ایران با کرونا، زمینه لازم برای همبستگی اجتماعی و آشتی ملی را فراهم کرده؟ و آیا ممکن است رهبر ایران این بار از پیشنهاد خاتمی استقبال کند؟» میگوید: «به نظرم ایده آشتی ملی همان موقع هم خوب مطرح نشد. آشتی ملی تعبیر تندی است برای جامعه ایران. آشتی ملی بعد از یک جنگ داخلی شکل میگیرد. مثل جنگی که در عراق یا سوریه شاهد آن بودهایم. بهتر بود آقای خاتمی این تعبیر را به کار نمیبرد. الان هم بهتر است از این تعبیر پرهیز کند. چون این تعبیر تبعات خاص خودش را دارد. اما مضمون این تعبیر درست است. یعنی ما باید به سمت نوعی تفاهم برویم. ولی نکته این است که حرکت به سمت این تفاهم، با توصیه اخلاقی محقق نمیشود. ما اصلا در سیاست این حرفها را نداریم. »
وی افزود: «واقعیت این است که وضعیت سیاسی ایران ناپایدار است. من نمیدانم حکومت هم چنین تفسیری از شرایط موجود دارد یا نه. موضع ظاهری حکومت اهمیتی ندارد. نظر واقعیاش مهم است. حاکمان باید ببینند که آیا تفاهم ملی به نفعشان است یا نه. در واقع آشتی یا تفاهم ملی فرایندی است که باید نفع طرفین در آن تضمین شده باشد. بنابراین این امر به مثابه یک خرید و فروش است. در خرید و فروش، خریدار باید کالا را به قیمت مناسب بخرد و فروشنده هم باید سود کند. بنابراین طرفین با هم چانه میزنند تا نفعشان محقق شود. »
بحث اصلی این است که برای سیستم روشن نیست در ازای آشتی ملی چه چیزی باید بدهد و چه چیزی در ازایش دریافت میکند. بنابراین فکر نمیکنم چنین امری بوقوع بپیوندد.
عباس عبدی تحلیلگر سیاسی ساکن ایران
وی تاکید کرد: «من در جریان اصلاحطلب گرایشی به ارزشگذاری برای کالای آشتی یا تفاهم ملی نمیبینم. بنابراین طرف مقابل هم هیچ توجهی به این پیشنهاد نمیکند. به نظرم بحث این نیست که سیستم از این پیشنهاد استقبال میکند یا نه. بحث اصلی این است که برای سیستم روشن نیست در ازای آشتی ملی چه چیزی باید بدهد و چه چیزی در ازایش دریافت میکند. بنابراین فکر نمیکنم چنین امری بوقوع بپیوندد. مگر اینکه شرایط به گونهای رقم بخورد و مسیر به گونهای طی شود که آقای خاتمی بتواند این پیشنهاد را در یک بسته مشخص عرضه کند که این بسته برای طرف مقابل مقرون به صرفه باشد. فکر میکنم اگر قرار است این اتفاق رخ دهد، در انتخابات سال ۱۴۰۰ شاهد آن باشیم. اگر چنین نشود، نمیدانم پس از آن چه خواهد شد.»
وی درباره رابطه کرونا و آشتی ملی گفت: «اما درباره اینکه کرونا میتواند زمینهساز آشتی ملی باشد، باید بگویم یک سیاستمدار به ارتباط مستقیم این امور کاری ندارد. او همیشه سعی میکند از هر فرصتی بهرهبرداری خودش را بکند. فارغ از اینکه کرونا به آشتی ملی ربط دارد یا نه، این ویروس وضعیت جدیدی در جامعه ایران ایجاد کرده و آن اینکه همه را در معرض خطر قرار داده است، اوضاع اقتصادی را احتمالا بدتر خواهد کرد و نهایتا اینکه میتواند حس یکی بودن ایجاد کند و تمایزات قراردادی و غیراصیل عرصههای سیاسی و فرهنگی و دینی را بیاعتبار کند و ما را فرا بخواند به بازگشت به وجه مشترک انسانیمان. همه این چیزها میتواند بهانهای باشد برای پیشبرد ایده آشتی ملی. اما نحوه مقابله حکومت با کرونا لزوما ربطی به آشتی ملی ندارد، ولی به نظرم این امر مستمسک خوبی برای طرح آن پیشنهاد است و خوب و پسندیده است که یک سیاستمدار این چیزها را بیان کند.»
«کرونا موجب ترمیم شکاف حکومت و مردم نشده»
اما علی افشاری به دو سوال فوق این طور پاسخ داد: «یکی از نقاظ ضعف بازر موضعگیری اخیر خاتمی همین موضوع بود. اتفاقا موضوع کرونا نه تنها باعث افزایش همبستگی بین مردم و حکومت نشده بلکه شکاف موجود را تشدید کرده و نارضایتیها را افزایش داده است. ضمنا برخورد غیرمسئولانه حکومت با امنیت و سلامت مردم و نیز چشمانداز شرایط اقتصادی، وضع را در آینده هم بدتر میکند. یعنی این هم یک مشکل است که آقای خاتمی اساسا ارزیابی درستی از فضای جامعه ندارد و این باعث میشود بخشی از نارضایتی فزاینده مردم از حکومت، متوجه خاتمی هم بشود.»
نظام با کشتار گسترده معترضان در آبان ۹۸ و برگزاری بسته انتخابات مجلس یازدهم و افزایش فضای پلیسی نشان داده است که کاملا برعکس مسیر پیشنهادی خاتمی حرکت میکند
علی افشاری تحلیلگر سیاسی خارج از ایران
وی افزود: «البته خاتمی این قدر فهمیده بود که در انتخابات اخیر لیست نداد. اگر این بار هم تکرار میکنم را تکرار میکرد، قطعا با پاسخ منفی جامعه مواجه میشود؛ همان گونه که در انتخابات مجلس هشتم چنین چیزی را تجربه کرد. در شرایطی که خاتمی از جانب حکومت طرد شده و صورتبندی غلطی هم از شرایط سیاسی جامعه ارائه میدهد، ظرفیتی برای اثرگذاری ندارد. شرایط کنونی جامعه ایران شرایطی نیست که در آن حرفهای سید محمد خاتمی خریداری داشته باشد. اما درباره آشتی ملی باید بگویم که نظام با کشتار گسترده معترضان در آبان ۹۸ و برگزاری بسته انتخابات مجلس یازدهم و افزایش فضای پلیسی نشان داده است که کاملا برعکس مسیر پیشنهادی خاتمی حرکت میکند و در صدد تنگتر کردن مجاری مشارکت سیاسی، پیشبرد گستردهتر اقتدارگرایی سیاسی و باز گذاشتن دست جناح بازها یا بخشهای تندتر حکومت و جلو بردن کشور با اتکا به این نیروهاست. ایده آقای خامنهای و بخشهای دیگری از حکومت این است که در این شرایط نباید کوچکترین انعطافی نسبت به معترضان داخلی نشان دهند و هر گونه نرمشی را نشانه ضعف خودشان تلقی میکنند که منجر به افزایش بینظمی آنتروپی در داخل سیستم خواهد شد. در واقع آنها فکر میکنند که تغییرات حداقلی منجر به تغییرات حداکثری خواهد شد. بنابراین تصمیم گرفتهاند با اتکای بیشتر به سرکوب، و با افزایش هزینه اعتراضات، فضا را کنترل کنند.»
«نظام از پیشنهاد خاتمی استقبال نخواهد کرد»
آقای ابطحی نیز درباره امکان پذیرش تز آشتی ملی محمد خاتمی میگوید: «آشتی ملی یک ایده است که براندازان و محافظهکاران با آن مخالفند. محافظهکاران از حرکتهای مدنی استقبال نمیکنند. در غیاب اثرگذاری جامعه مدنی، خواهان کسب قدرتند. آنها برای کسب قدرت با اصلاحطلبان نزاع کردند ولی بعد از این در میان خودشان نزاع خواهند داشت. وقتی رقیب اصلاحطلبی در میان نباشد، جریانی که هدف اصلیاش کسب قدرت است، خودش تقسیم به دو میشود و بر سر قدرت به نزاعی درونی میرسد. براندازان هم اصلا به اصلاح حاکمیت قائل نیستند.»
پیشنهاد آشتی ملی یک درخواست مبتنی بر اصول فکری است ولی در عرصه واقعیت سیاسی مورد پذیرش قرار نمیگیرد و احتمالا خود آقای خاتمی هم این نکته را میداند
محمد علی ابطحی
وی افزود: « این دو جریان با اصلاحطلبی خاتمی مخالفند. خاتمی میگوید حتی اگر در شرایط فعلی اصلاح از درون نظام رخ نمیدهد و ما پشت دیوار متوقف شدهایم، راه تحجر و براندازی را نباید بپیماییم. او آن قدر پشت این دیوار میماند تا بالاخره منفذی باز شود برای ادامه دادن به مسیر اصلاحطلبی. خاتمی نه برانداز است نه بیانتقاد به حاکمیت. پیشنهاد آشتی ملی یک درخواست مبتنی بر اصول فکری است ولی در عرصه واقعیت سیاسی مورد پذیرش قرار نمیگیرد و احتمالا خود آقای خاتمی هم این نکته را میداند؛ اما بر نظرش تاکید میکند تا بگوید راه رشد و موفقیت جامعه ایران همین است. به نظر من همدلی همه جریانهای کشور امر مطلوبی است و بارها هم امکانش ایجاد شده است ولی واقعیت این است که بخش اصلی قدرت در حاکمیت، چنین چیزی را نمیخواهد. نه در سال ۹۵ آماده پذیرشش بودند نه امسال. کرونا هم کمکی به تحقق این امر نمیکند. مشی حاکمیت حذف جریانهای اصلاحطلب و قرار دادن قدرت در دست مجموعهای وابسته به خودش است. منظورم این است که توصیههای آقای خاتمی ناشی از اشتباه محاسباتی نیست. او خودش هم میداند توصیههایش نتیجه نمیدهد و کسی آمادگی پذیرش آشتی ملی را ندارد. بنابراین به نظر من نظام از پیشنهاد خاتمی استقبال نخواهد کرد.»
آقای زیدآبادی هم درباره نقش کرونا در آشتی ملی میگوید: «کرونا در واقع مشکلات جامعه را تا اندازهای برملا کرده است و همه مدعیان قدرت به تدریج پی میبرند که با شرایط تازهای روبرو هستند. با این حال تا نقطهای که اصولگرایان به این واقعیت اذعان کنند هنوز زمانی چند باقی مانده است. آنها نشان دادهاند که نصایح در آنان تاثیر ندارد و بلکه تاثیر عکس دارد. به این سبب این بار هم از توصیه خاتمی استقبال نخواهند کرد. اما فشار مشکلات به تدریج آنها را وادار به اندیشه در این باره خواهد کرد. خاتمی بهتر است به جای موعظه منتظر آن شرایط بماند.»
«نقد خاتمی به سیکل خشونت، نکته کلیدی سخنانش بود»
محمد خاتمی در سخنرانیاش بر تغییر سیاست خارجی برای حل مشکلات بنگاههای بزرگ تاکید کرد و ضمنا گفت مشکلات کشور عمدتا ناشی از عملکرد خود ماست نه عملکرد دشمن. از سوی دیگر او درباره سیکل خشونت به گونهای سخن گفت که گویی اعتراض خیابانی مردم مصداق خشونت است.
عباس عبدی درباره این بخش از سخنان خاتمی و اینکه انتقاد دوجانبه خاتمی از حکومت و جامعه، اگرچه به ضرر خود اوست، آیا ممکن است نهایتا به سود جامعه و حکومت تمام شود، گفت: «این قبیل سخنان درباره منشأ مشکلات ما، که بسیاری از افراد مطرح میکنند، درست است و کاربردش جلب توجه بیشتر به منشا داخلی مشکلات است. حتی تحریمها و سیاست خارجی هم یک مساله داخلی است برای ما. تحریمها در خلأ و انتزاع شکل نمیگیرند. ایران سیاستی را، درست یا غلط، اتخاذ کرده است و یکی از تبعات آن تحریم بوده است. بنابراین به نظرم هر دو حرف خاتمی درست است. یعنی سیاست خارجی باید تا حدی متحول شود و مشکلات کشور عمدتا ناشی از عملکرد خود ماست. سیاست خارجی را بدون در نظر گرفتن سیاست داخلی نمیتوان بررسی کرد. اصولا مشکل ما در سیاست داخلی و وحدت نیروهاست. مشکل خارجی فرع بر این مشکل داخلی است اما به هر حال همه این عوامل اثرگذارند در وضع امروز ما.»
وی افزود: «اما من قسمت دوم سخنان خاتمی، یعنی انتقاد وی از سیکل خشونت را بیشتر در نقد سرکوب برداشت کردم. آقای خاتمی درباره حضور اینکه حضور مردم در خیابان مصداق خشونت است یا نه، به نظرم اظهار نظری نکرد. او یک مقصودی داشت و تلاش کرد به نحوی آن را بازگو کند. حرف او این بود که اگر مردم برای اعتراض به خیابانها بیایند، فارغ از اینکه حق دارند چنین کاری انجام دهند یا حق ندارند، سیستم مردم را سرکوب میکند و این منجر به یک سیکل خشونت میشود. اینکه سیستم حق دارد چنین کاری بکند یا نه، به هیچ وجه در حرفهای خاتمی مطرح نشد.»
حرف آقای خاتمی درباره پرهیز از بازتولید سیکل خشونت را نباید نصیحت دانست. این سخن او راهبرد و خط مشی سیاسیاش بود.
عباس عبدی تحلیلگر سیاسی ساکن ایران
وی درباره برداشت خود از سخنان خاتمی افزود: « در واقع خاتمی به هیچ وجه مردم را مقصر ندانست؛ چون اگر میخواست مردم را مقصر قلمداد کند، اساسا به مردم میگفت شما حق اعتراض خیابانی ندارید. به نظرم این بخش سخنان آقای خاتمی، به نحو غیرمنصفانهای از سوی برخی افراد تحلیل شده است و اتفاقا نکته کلیدی سخنانش همین بود. ولی این حرف حتی اگر به ضرر خاتمی باشد، او خط مشی کلیاش را بیان کرد. سیاستمدار باید انتخاب کند. اگر مسیری را انتخاب کند که طرفین یک تقابل از مسیر او آزرده شوند، او باید تبعات انتخابش را بپذیرد. آقای خاتمی این مسیر را انتخاب کرده و نمیتواند برخلاف این مسیر حرف بزند. اما حرف آقای خاتمی درباره پرهیز از بازتولید سیکل خشونت را نباید نصیحت دانست. این سخن او راهبرد و خط مشی سیاسیاش بود.»
«صورتبندی خاتمی از مساله خشونت غلط است»
اما علی افشاری، برخلاف عباس عبدی، میگوید: «خاتمی درباره خشونت و منشأ آن، صورتبندی غلطی ارائه داد و ماجرا را معکوس کرد. ترسیم چنین تصویری نمیتواند پاسخ مثبتی در پی داشته باشد و خاتمی را نظرا و عملا در بنبست قرار میدهد. این نگاه حتی جامعه را هم در بنبست قرار میدهد. خشونت یکی از ویژگیهای جمهوری اسلامی از بدو شکلگیریاش تا کنون بوده است. جمهوری اسلامی اساسا با اتکا به سرکوب و خشونت که حالت سیستماتیک در عملکردش پیدا کرده، و برای آن زیرساختها و سیسستمهایی درست کرده، توانسته است موجودیت خودش را حفظ کند. در همه اعتراضات هم این نیروهای حکومتی بودند که خشونت را آغاز کردند و مردم معترض را مورد ضرب و شتم یا شلیک گلوله قرار دادند. بنابراین اگر قرار است معادله خشونت ناموجه در ایران حل شود، ابتدا حکومت باید تغییر را شروع کند. ولی با توجه به ویژگی ساختاری جمهوری اسلامی و اراده بخش مسلط قدرت، چنین چیزی امکانپذیر نیست. پایان خشونت از سوی حکومت، عملا به معنای بافت کنونی جمهوری اسلامی خواهد بود. به نظرم تا زمانی که جمهوری اسلامی وجود دارد، مساله خشونت ناموجه سیاسی هم در ایران حل نخواهد شد. همچنین نهاد ولایت فقیه به این نقطه رسیده است که تمام نهادهای انتخابی و هر گونه ظرفیتی برای تعدیل حرکت نظام و تقویت مشارکت و توسعه سیاسی را عقیم و مهار کرده است. بنابراین حرفهای آقای خاتمی در چنین فضایی، به طور کلی ظرفیتی برای اجرا ندارد و حداکثر یک امیدسازی کاذب است.»
خاتمی محبوبیتش را قربانی پرهیز ایران از خشونت کرده است
محمدعلی ابطحی هم درباره آنچه که خاتمی در خصوص سیاست خارجی و سیکل خشونت گفت، میگوید: «تغییر سیاست خارجی در دوره آقای خاتمی در قالب سیاست تنشزدایی انجام شد. روابط ایران و غرب بهبود یافت. ترس اعراب به همکاری با ایران تبدیل شد و ایران و عربستان به عنوان دو رقیب منطقهای، پیمان همکاری امنیتی امضا کردند.»
وی معتقد است: «موفقترین بخش دوران سیاستگذاریهای بعد از انقلاب، همین دوران ریاست جمهوری خاتمی بود. ارتباطات ما با همه دنیا با پرهیز از تنشآفرینی دنبال میشد حتیالمقدور. درباره مشکلات هم به نظرم حرف آقای خاتمی درست است. بخش عمده مشکلات ناشی از عملکرد خود ماست ولی در آن سو هم، بویژه بعد از به قدرت رسیدن ترامپ، نوعی قدرتنمایی لجبازانه و بچهگانه پدید آمده که راه را بسته است. در این شرایط امکان مذاکره شکل نمیگیرد. اگرچه پرهیز از مذاکره، یک سیاست استراتژیک برای حاکمان ایران بوده ولی در دوره ترامپ چنین امکانی ضعیفتر از قبل شده است.»
اینکه محبوبیت آقای خاتمی و یا هر فرد دیگری قربانی هشدار دادن برای پرهیز جامعه ایران از درافتادن به خشونت شود، ارزشش را دارد.
محمد علی ابطحی
وی افزود: « به هر حال ما معتقدیم عملکرد داخلی در موارد متعددی منجر به بحرانآفرینی در سیاست خارجی شده است. مثل حمله به سفارتخانههای بریتانیا و عربستان و نیز شعارهای تند و غیر ضروری داخلی. اما درباره سیکل خشونت، مهم این نیست که آنچه واقعا در جامعه میگذرد خشونت است یا نه. مهم این است که نظام حاکمیتی، اعتراضات مردم را خشونت تلقی میکند و به همین دلیل با اعتراضات برخورد میکند. بدیهی است که اعتراض کردن در بسیاری از موارد حق مردم است ولی چون این حق پذیرفته نمیشود، اعتراضها با سرکوب مواجه میشوند. این رویه اتفاقا حکومت را هم ضعیف میکند. در مردم هم یأس وحشتناکی ایجاد میکند و پیامد این وضع، آمادهسازی فضا برای دخالت نیروهای خارجی است. در این صورت خیلی بیش از آنچه که تصور میشود، ممکن است آسیب ببیند. مقاومتهای داخل ایران، برخوردهایی که در منطقه ایجاد میشود، جنگها و ویرانیهایی که پدید خواهد آمد، همگی در خدمت ایجاد یک وضع وحشتناک خواهند بود. در چنین شرایطی تصور من است که جامعه حتی اگر رفتار حاکمیت را نمیپسندد، به گونهای عمل نکند که باب خشونت باز شود و ایران در درازمدت شاهد آوارگی و خشونتی بسیار پیچیدهتر و سهمگینتر از خشونتهای اخیر باشد و نهایتا با خطراتی مثل تجزیه و جنگهای داخلی مواجه شود. اینکه محبوبیت آقای خاتمی و یا هر فرد دیگری قربانی هشدار دادن برای پرهیز جامعه ایران از درافتادن به چنین وضعی شود، ارزشش را دارد.»
«احتمالا در آینده از موضع کنونی خاتمی استقبال خواهد شد»
نهایتا احمد زیدآبادی درباره فایده احتمالی هشدار خاتمی درباره پرهیز از «سیکل خشونت» به یورونیوز گفت: «اینکه در نهایت چنین هشداری به سود جامعه و حکومت تمام شود بستگی به این دارد که حکومت نهایتا بخواهد چه رویکردی در برابر مشکلات پیش روی خود بگیرد. آدمی در موقعیت خاتمی طبعا علاقهای ندارد که نظام در معرض خطر جدی قرار گیرد زیر شرایط بعد از آن، نه فقط در جهت اندیشههای او نیست بلکه چه بسا برایش تهدیدآمیز هم باشد. از همین جهت شاید نظام سیاسی بر این تصور است که او خواهناخواه همیشه در کنارش خواهد ماند هر چند که او را محدود کنند و تحت فشار قرار دهند. از طرفی اما خاتمی میداند که روزبهروز بر دامنه مشکلات افزوده میشود و این وضع به این صورت قابل پایداری نیست و بخصوص رویکرد اصولگرایان وضع را با مخاطره جدی روبرو میکند. بنابراین هر از گاهی در صدد برمیآید که نگرانیهای خود را ابراز کند و درباره مخاطرات و لزوم تغییر سیاستها هشدار دهد. برای این منظور هم خود را مجبور میبیند که از لحن دوگانهای که ریشه در جایگاه خاص او دارد استفاده کند تا هم هشدار خود را داده باشد و هم حکومت را تحریک نکند. همان حالت میانه همیشگی که در برخی شرایط کاربردی ندارد و سبب حملات دوجانبه به او میشود اما احتمالا روزی هم فرا میرسد که این نوع موضعگیری هم با استقبال بیشتری روبرو شود.»
گزارش از هومان دوراندیش
یورونیوز