رقابت رقبا در قلمروی طالبان
گفتوگو با پیرمحمد ملازهی درباره سقوط حکومت افغانستان و تشكيل «امارت اسلامی» طالبان
افغانستان در کمتر از 10 روز به دوران تاریکی بازگشت که 20 سال پیش از آن خارج شده بود و در مسیر توسعه و پیشرفت قرار داشت. خروج نظامیان آمریکایی و عدم ایستادگی نظامیان افغانستان باعث شد تا شهرهای این کشور یکی پس از دیگری سقوط کند و قبل از آنکه طالبان به دروازههای کابل برسند، اشرف غنی رئیسجمهوری افغانستان فرار را بر قرار ترجیح داد تا پایتخت هم بدون درگیری به دست طالبانی بیفتد که تصورش را هم نمیکردند به این سادگی پس از 20 سال دوباره بر افغانستان حاکم شوند. در پی سقوط حکومت افغانستان گفتوگویی مفصل با «پیرمحمد ملازهی» کارشناس تحولات افغانستان و شبهقاره، انجام دادیم و دلایل این فروپاشی سریع، ادعای تغییر طالبان نسبت به گذشته و نیز احتمال آزادی عمل بیشتر گروههای تروریستی در افغانستان را با ایشان مطرح کردیم.
با آغاز خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان، طالبان بدون ایجاد درگیری قابل توجهی توانست تقریبا تمام خاک افغانستان را اشغال کند. این پیشروی به اندازهای سریع بود که برخی سرویسهای اطلاعاتی غرب را هم شگفتزده کرد. این موفقیت غیرمنتظره شبهنظامیان طالبان و کنترل مجدد آنها بر افغانستان پس از حدود 20 سال تحت تأثیر چه عواملی رخ داد
پیشروی سریع و بدون مقاومت طالبان در افغانستان دلایل زیادی دارد که به آنها اشاره میکنم.
اول، معامله پشت پرده. اینكه در بسیاری مناطق نیروهای دولتی افغانستان مقاومت نکردند به دلیل دستوراتی بود که از فرماندهی و مقامهای بالاتر دریافت میکردند. استراتژی اعلامشده این بود که نیروها را به جای مناطق دورافتاده و کمتر قابل دفاع و پراکنده در مناطق متمرکزتر و قابلدفاعتر مستقر کنند تا در مناطق مهم در برابر طالبان ایستادگی کنند. لذا در مرحله اول ولسؤالیهای کوچکتر را تخلیه کردند. این را استراتژی دفاعی و عقبنشینی تاکتیکی نامیدند. اما در همان مرحله اول جنگ و تهاجم طالبان این استراتژی از طرف بسیاری از فرماندهان محلی که مایل به دفاع بودند زیر سؤال رفت و اشتباه تلقی شد ولی فرماندهان ردهبالا بر اجرای آن اصرار داشتند. حمدالله محب مشاور امنیت ملی رئیسجمهوری افغانستان مسئول و در واقع متهم اصلی اجرای این استراتژی فاجعهبار بود. در نتیجه اجرای این استراتژی دو اتفاق رخ داد: اول، روحیه سربازان را بهشدت تضعیف کرد و آنها را به این نتیجه رساند که ارادهای برای دفاع در برابر طالبان در سطوح بالای حکومت افغانستان وجود ندارد. دوم، به طالبان انگیزه بیشتری داد و فرماندهان این جریان افراطی در نگاهی ایدئولوژیک به زیردستان خود تلقین میکردند که از حمایت امدادی غیبی برخوردارند و پیروزیشان قطعی است. هرچه جنگ گسترش مییافت و مناطق بیشتری در جریان اجرای استراتژی دولت به تصرف طالبان درمیآمد، اعتقاد آنها به پیروزی بیشتر میشد و به همان نسبت ارتش روحیه خود را از دست میداد. اکنون پس از فرار اشرف غنی رئیسجمهوری و محب مشاور امنیت ملی او، تردیدها نسبت به وجود ستون پنجم و خیانت تعدادی از مقامها درون کاخ ریاستجمهوری افزایش یافته که قابلیت طرح و بررسی دارد.
دوم، دیپلماسی دلار. در بسیاری از ولایتها در مرحله دوم پیشروی طالبان و پس از روشنشدن شکست پروژه عقبنشینی تاکتیکی، در مراکز ولایات معامله دلاری صورت گرفت. ولسؤالها و فرماندهان با دریافت پول و تضمین از طالبان، مناطق را با سلاح و امکانات تسلیم کردند. آنها در مناطقی حتی هلیکوپترها را جا گذاشتند و سلاحهای زیادی در جعبههای آکبند بود که در اختیار نظامیان قرار نداده بودند و به دست افراطیون طالب افتاد.
سوم، انگیزه جهادی طالبان و باور جزمی در آنها که وارد جهاد فیسبیلالله شدهاند، آمریکا و ناتو را شکست داده و مجبور به توافق خروج کردهاند و اکنون نوبت دولت دستنشانده آمریکاست. این باور کمک کرد که بدنه طالبان واقعا پیروزی را در دسترس بیابد و براساس ایدئولوژی رهبرانشان به نصرت الهی ایمان داشته باشد.
چهارم، معامله طالبان با سران اقوام و روحانیت در ولایات و واسطه قراردادن آنها برای قانعکردن نظامیان که جنگ نکنند، با این استدلال که مانع از برادرکشی شوند. امامان مساجد و ریشسفیدان اقوام هم در این خصوص نقش مهمی ایفا کردند.
پنجم، استراتژی دقیق طراحیشده برای جنگ از طرف فرماندهان نظامی ارتش پاکستان. این فرماندهان نظامی در لباس داوطلب پشتون از مناطق پشتوننشین پاکستان در افغانستان حضور داشتند و ظاهر آنها با طالب فرق نداشت. تنها تفاوت ظاهری و قابل توجه آنها پوتینهای نظامی بود که به پا داشتند در حالی که دیگران یا پابرهنه هستند یا سرپایی و کفشهای ارزانقیمت به پا میکنند.
ششم، تدوین استراتژی دقیق در تصرف مرزها و گمرکات کشور و جادههای ارتباطی و قطع شریانهای ارتباطی کشور و پس از آن تسخیر مراکز ولایات کلیدی مثل هرات، قندهار و مزارشریف.
هفتم، تاکتیک کشاندن جنگ به مناطق شمالی و غیرپشتون و خنثیکردن هرگونه مقاومت در قومیتهای غیرپشتون. اسماعیل خان در هرات، ژنرال دوستم در مزارشریف و عطا محمد نور در بلخ قربانی همین تاکتیک هوشمندانه شدند. این استراتژی قطعا حسابشده بود و از شکلگیری مقاومت مردمی جلوگیری کرد. چنین فکر و طرحی خارج از درک طالب است و طراحان حرفهای نظامی دارد و قطعا نظامیان پاکستانی این استراتژی را طراحی کردهاند.
هشتم، عدم تمایل دولت به تجهیز خیزش مردمی و قراردادن آن در کنار ارتش به بهانههای مختلف. خیزش مردمی بدون آموزش و سلاح کافی نمیتوانست مؤثر باشد. تلاشها در آخرین مراحل که ارتش و خیزش مردمی در یک جبهه و فرماندهی واحد قرار گیرند دیرهنگام و در روزهای پایانی در شمال افغانستان شکل گرفت که بیفایده بود و طالبان با سرعت مراکز ولایات را تصرف کرد و خیزش مردمی در عمل خنثی شد. اسماعیل خان تسلیم شد و ژنرال دوستم به ازبکستان پناه برد و احتمالا عطا محمد نور به پنجشیر رفته و با پسر احمد شاه مسعود و امراله صالح معاون اشرف غنی که خود را رئیسجمهوری موقت خوانده، در فکر دفاع از تنها ولایت تصرفنشده طالبان است. ولی واقعیت این است که بیشتر این جبههبندیها ابزار چانهزنی برای سهمگیری از دولت بعدی است. چراکه هیئت افغانستان در اسلامآباد به ریاست یونس قانونی معاون سابق رئیسجمهوری و رئیس سابق پارلمان افغانستان مشغول مذاکره با دولت اسلامآباد و ژنرالهای ارتش پاکستان تا قبل از روشنشدن ساختار دولت جدید تحت تسلط طالبان است.
نهم، اختلافات دو تیم اشرف غنی و عبدالله عبدالله و عدم انسجام درونی دولت مرکزی و جنگ قدرت بر سر سهمبری قومی از قدرت که هرگز حل نشد.
دهم، فساد گسترده در حکومتگران و علنیشدن آن که باعث شد پایگاه اجتماعی ضعیف دولت به شدت تخریب شود و مشخص شد که دولت غنی هیچ ارادهای برای کنترل فساد نداشت.
یازدهم، پایگاه ضعیف دولت که با کمتر از یک میلیون رأی در انتخاباتی مشکوک و با زدوبندهایی روی کار آمد و شدت اختلاف غنی و عبدالله که تا سطح ادعای پیروزی هر دو طرف و تهدید به تشکیل دو دولت موازی در آخرین انتخابات ریاستجمهوری پیش رفته بود و بعد مصالحه شد.
دوازدهم، خروج غیرمسئولانه ارتش آمریکا و ناتو از افغانستان و پشتکردن جو بایدن رئیسجمهوری آمریکا به مردم بیدفاع افغانستان.
مجموع این عوامل باعث پیشروی سریع طالبان و انفعال ارتش بود ولی واقعیتی مهمتر از همه اینها، معامله بین آمریکا و طالبان در دوحه است. آمریکای بایدن با مشورت زلمای خلیلزاد فرستاده ویژه امور افغانستان، از جریان لیبرال غربگرا که از سال 2001 در کابل قدرت گرفت عبور کرد و این کشور را با پاکستان، عربستان سعودی و طالبان معامله کرد. هدف معامله هم فراتر از افغانستان و در ارتباط با دعوی اصلی بر سر هژمون جهانی در قرن بیستویکم است. جریان لیبرالدموکرات قدرت بسیج تودهای ندارد اما این قدرت در مذهب و طالبان نمایان است. آمریکا و ناتو از یک طرف و چین و روسیه از طرف دیگر درصدد یارگیری در این جریان هستند. طالبان، القاعده و داعش نامزدان اصلی برهمزننده بازی به سود یک طرف و زیان دیگری هستند. تصادفی نیست که چین و روسیه امروز مهمترین حامیان حکومت طالبان شدهاند و برای برقراری ارتباط آمادگی نشان میدهند. هر دو طیف قدرت جهانی، امیدوارند که نوک پیکان قدرت طالبان امارتساز و خلافتگرا را متوجه رقیب کنند. بازی پیچیدهای فراتر از افغانستان است و به پروژه «یک کمربند یک جاده» و زیرمجموعههای آن و نقشه راه 25ساله ایران و چین هم باز میگردد. بازی بزرگ در افغانستان تازه شروع شده است.
به ژنرال دوستم و اسماعیل خان اشاره کردید. این چهرههای صاحب نفوذ و تعدادی دیگر از مقامهای افغانستان پس از سقوط کابل از خیانت دولت اشرف غنی و معامله پشت پرده برای تسلط طالبان بر افغانستان صحبت کردند. این اظهارات به چه تحولات یا مسائلی اشاره دارد؟
اشاره به معاملهای دارد که بین آمریکا، طالبان، پاکستان، عربستان سعودی و بخشی از دولت افغانستان در دوحه قطر صورت گرفت و زمینه را برای پیروزی سهل و بدون جنگ واقعی طالبان فراهم كرد. اشرف غنی در دو مقطع مشکوک به خیانت است. مقطع اول که طبق توافق دوحه قرار بود دولت کنار برود و یک دولت موقت به مدت 18 ماه شکل بگیرد که اعضای آن ترکیبی متعادلتر از طالبان و دولت مرکزی افغانستان باشد اما غنی زیر بار نرفت. مقطع دوم زمانی بود که باید در کابل میماند اما فرار کرد و کابل را دودستی تقدیم طالبان کرد. این هر دو مرحله مشکوک است.
حتی غیر از ژنرال دوستم، فرماندهان ارتش هم میگویند که قرار بر دفاع تا آخرین نفس بوده و اشرف غنی قبل از فرار روی دفاع تا آخرین نفس اصرار داشته و ارتش و مردم را فریب داده است.
در روزهای اخیر باز هم مانند تمام سالهای گذشته از پاکستان و از جمله سازمان اطلاعات ارتش این کشور بهعنوان مهمترین حامیان طالبان در پیشروی آسان در افغانستان نام برده شد. نقش پاکستان در قدرتگیری مجدد طالبان تا چه اندازه بود؟ به نظر میرسد پاکستان هم دیگر ترسی از مداخله آشکار در افغانستان ندارد.
پاکستان و سازمان اطلاعات ارتش این کشور مانند همیشه در قدرتگرفتن طالبان نقش اصلی را ایفا کرده است. طراحی و فرماندهی کاملا دست پاکستانیها بوده است. نیروهای عملیاتی غیر از ملیت افغان ازجمله پشتونهای پاکستانی در کنار طالبان جنگیدهاند. لشکر طیبه، گروهک جیش محمد و حزب المجاهدین کشمیری ازبکها، چچنها، اویغورها و بلوچهای ایرانی وابسته به جیش العدل و بلوچهای پاکستانی همه در حمایت از طالبان و با حمایت ارتش پاکستان وارد میدان شدهاند. اینبار پاکستان پردهپوشی را کنار گذاشته و بهطور علنی وارد میدان شده است.
نکته سؤالبرانگیز دیگر این بود که در روزهای قبل از سلطه طالبان بر کابل، نهادهای اطلاعاتی غرب تخمین میزدند که این گروه تروریستی در 60 تا 90 روز میتواند پایتخت افغانستان را اشغال کند؛ درحالیکه افغانستان بهسرعت و در مدت چند روز به دست طالبان افتاد. البته در روزهای اخیر خبرهایی منتشر شده که نظامیان آمریکایی در تازهترین تحلیل خود به بایدن هشدار داده بودند که در صورت خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان، ارتش و دولت افغانستان بهسرعت سقوط خواهد کرد. این تناقض عجیب در گزارشها و محاسبه اشتباه ناشی از چه بود؟ تحلیل نادرست اطلاعاتی از توان طالبان یا انفعال و بیتفاوتی غیر قابل انتظار اشرف غنی و نظامیان افغانستان؟
به گمانم هر دو این عوامل مؤثر بودند. برآورد اطلاعاتی آمریکاییها روی محاسباتی بود که براساس مقاومت ارتش و دولت افغانستان در برابر طالبان میکردند و انتظار داشتند که این مقاومت از طرف مردم حمایت شود؛ اما با فرار نابهنگام اشرف غنی همهچیز یکباره تغییر کرد و طالبان دیدند ارتش هم بهطور جدی وارد جنگ نمیشود. فرصت اقدام خارج از برنامه و پیشبینیهای اولیه در اختیار طالبان بود و آنها دلیلی برای توقف پشت دروازههای کابل نمیدیدند و هوشیارانه و با قاطعیت تصمیم گرفتند که وارد کابل شوند. ورود طالبان به کابل خارج از توافق دوحه بود؛ بنابراین هر دو عامل باعث نادرستی برآوردهای اولیه شد. خود طالبان اذعان دارند که پیروزی سریعتر از انتظارات آنها بوده و آن را به امداد الهی نسبت دادهاند؛ امری که توجیه شرعی آن راحتتر و برای ذهن طالب قابل فهمتر است.
دموکراتها و رسانههای حامی آنها اصرار دارند که بایدن همان توافق ترامپ با طالبان را اجرا کرد و اگر انتقادی باشد، متوجه ترامپ است. آیا با ورود بایدن به کاخ سفید تغییری در توافق ترامپ با طالبان ایجاد شد؟ اگر ترامپ هم مانده بود، به همین شکل و در این شرایط افغانستان را ترک میکرد؟
بحث کلی خروج آمریکا از افغانستان مورد توافق هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه بود. برنامه ترامپ خروج تا اول ماه میبود و بایدن آن را تا 11 سپتامبر تمدید کرد که با اعتراض طالبان روبهرو شد و آن را نقض توافق دوحه دانستند؛ بنابراین اگر ترامپ در قدرت باقی میماند، آمریکاییها احتمالا زودتر میرفتند؛ اما با تفاوتهایی آشکار درمقایسهبا وضعیت فعلی. در دوره ترامپ تمرکز بحثها در دوحه بر مذاکره بینالافغان بین طالبان و دولت مرکزی و استقرار دولت فعلی تا زمان برگزاری انتخابات بود. حضور طالبان در قدرت مشروط بر نتیجه انتخابات بود و این گروه متعهد شده بودند تا با مذاکره با دولت و سپس پذیرش نتیجه انتخابات وارد قدرت شوند. ایالات متحده در دوره ترامپ موضعی سرسختانه علیه طالبان داشت و قیدوبندهای فراوانی برای آنها تعیین کرده بود، اما با ورود بایدن به کاخ سفید با وجود توافق دوحه، همهچیز تغییر کرد و نگاه سادهانگارانهای بر کاخ سفید نسبت به افغانستان حاکم شد و شرط و شروط دولت قبلی جدی گرفته نشد. طالبان آزادی عملی یافتند که در ماههای اخیر شاهد آن بودیم. فقط در یک مورد نحوه خروج پنهانی و تخلیه پایگاه بگرام تحقیرآمیز بود. تخلیه مهمترین پایگاه آمریکا در افغانستان نیمهشب با خاموشکردن چراغها و کاملا سری و غافلگیرانه صورت گرفت و صبح روز بعد ارتش و دولت افغانستان باخبر شدند و آن هم وقتی بود که آمریکاییها با فرمانده نظامی منطقه تماس گرفتند که پایگاه را تحویل بگیرد تا تجهیزات آن غارت نشود. درواقع آمریکاییها شبانه از بگرام فرار کرده بودند.
این سادهانگاری رؤسای جمهوری دموکرات همیشه به سود جریانهای افراطی مثل طالبان است. اولین دوره حکومت طالبان در دوره بیل کلینتون رقم خورد. باراک اوباما اولین زمزمهها برای خروج آمریکا از افغانستان و نرمش در برابر طالبان را مطرح کرد و بایدن نیز بدون درنظرگرفتن وضعیت افغانستان، میدان را به این شکل برای طالبان خالی کرد. درحالیکه بوش پسر، حکومت طالبان را ساقط کرد و در دوره ترامپ هم طالبان تحت فشار سیاسی و نظامی ایالات متحده قرار داشتند. این تفاوت رویکرد رؤسای جمهوری دموکرات و جمهوریخواه در آمریکا چه تأثیری بر افغانستان و طالبان دارد؟
تفاوت رویکرد دموکراتها و جمهوریخواهان درباره طالبان درست است. حزب دموکرات بهطور سنتی به جریان اسلامگرایی در جهان اسلام نگاه حمایتی دارد و حزب جمهوریخواه نسبت به آن بدبین است. همین سیاست تبلور عینیاش را در افغانستان پیدا کرده است. اسلامگراها در دوره دموکراتها نهتنها در افغانستان بلکه در تمام خاورمیانه تقویت شدهاند. جمهوریخواهان معمولا از نظامهای متمرکز حمایت میکنند. مناسبات ترامپ با سلطنتهای اعراب در همین زمینه است و طرح بحث حقوق بشر از طرف دموکراتها بخشی از همین جهتگیریهای حزبی داخل آمریکا محسوب میشود؛ ولی هدف هر دو حفظ هژمونی آمریکا بر جهان اسلام در رقابت با روسیه و اخیرا چین است. تأثیر اصلی این رویکرد آمریکا در افغانستان بازکردن فضا برای طالبان و جریان رادیکال خلافتگرا در اهل سنت است تا در آینده در قالب داعش و القاعده علیه رقبای آمریکا از طریق جریانهای قومی وابسته وارد عمل شوند. حمایت چین و روسیه از طالبان میتواند پاتک آنها در مقابل آمریکا باشد. البته هنوز زود است و باید منتظر تحولات سالهای آتی بود تا درک کرد چه اتفاقی و چرا به این شکل در افغانستان افتاده است.
در روزهای اخیر و پس از سلطه طالبان در افغانستان، هم خود طالبان و هم برخی رسانهها قصد نشاندادن چهرهای میانهرو و تعدیلشده از این گروه تندرو را دارند. این در حالی است که با گذشت زمان، طالبان خواستار اعمال خشونت و اجرای بدون کموکاست شریعت ازجمله در مورد زنان، فعالان حقوق بشر و قومیتهای مختلف میشوند. اساسا وجود چندصدایی در طالبان و نفوذ شورای کویته و شبکه حقانی در میان رهبران طالبان در چه وضعیتی قرار دارد و این چندصدایی را تأیید میکنید؟
چندصدایی را در سطوح بالای طالبان نباید چندان جدی گرفت. طالبان به لحاظ ایدئولوژیک تغییر نکرده است اما به لحاظ سیاسی نسبت به گذشته پختهتر عمل میکند و بهصورت تاکتیکی قصد نشاندادن چهره متفاوتی و قابلقبولتری از خود است تا مورد شناسایی بینالمللی قرار گیرد و مانند گذشته منزوی نشود. گذشته از این، احتیاج به حمایت مالی برای حفظ قدرت و اداره کشور دارد و بخش زیادی از داراییهای افغانستان در خارج از این کشور ضبط شده و آزادشدن آن به رویکرد طالبان بستگی دارد. آنها سیاست هوشیارانهای با درسگرفتن از گذشته در پیش گرفتهاند ولی تضمینی نیست وقتی کاملا بر امور مسلط شدند و حکومت یا امارت اسلامی مورد نظر خود را تشکیل دهند، همینطور باقی بماند. حکومت بر مبنای شریعت آنطورکه از اسلام برداشت میکنند، پس از تثبیت قدرت منتفی نیست؛ مگر آنکه شرایطی به وجود آید که نوعی توازن در قدرت شکل بگیرد و طالبان نتواند قدرت را در انحصار خود و قومیت پشتون دربیاورد و سهمی هم به سایر قومیتهای مدعی بدهد. شبکه حقانی بخش تندروی طالبان محسوب میشود و در سطح رهبری آن بسیار بانفوذ است. نمیتوان قدرت این شبکه تروریستی را تحت تأثیر چند اظهارنظر یا موضع نسبتا ملایم مقامهای ردهپایینتر در برابر رسانهها قرار داد.
طالب دو چهره از خود دارد. اول طالبان ایدئولوژیک که ترکیبی از سه مکتب است: مکتب سلفیت دیوبندی شبهقاره هندی، مکتب سلفیت وهابیت خاورمیانهای وابسته به عربستان و امارات و پشتون والی یا حامی سنتها و ارزشهای قوم پشتون. طالب وارث بخش سختافزاری این هر سه جریان سنتگرا است. بنابراین تصور اینکه به لحاظ ایدئولوژیک تغییر کرده باشد، نادرست و در بخشهایی احتمالا خودفریبی است. دوم طالبان سیاسی؛ این درست است که در این بخش تغییر تاکتیکی کرده است و چهرهای که سخنگوی طالبان در اولین مصاحبه علنی رسانهای نشان داد، همین چهره از طالب است. طالب اینبار پختهتر، سیاسیتر، آگاهتر و با نسل جوانتر آمده و قصد حکومت بلندمدت دارد و به ناچار این چهره خود را برجسته کرده است.
با فرار اشرف غنی از افغانستان، چهرههایی مثل حامد کرزی، رئیسجمهوری سابق، عبدالله عبدالله و گلبدین حکمتیار از رهبران اسلامگرای افغانستان شورای هماهنگی تشکل داند تا به گفته خودشان مانع از بروز خشونت در روند انتقال قدرت شوند. با توجه به اینکه طالبان ادعا کرده که میخواهد در حکومت بعدی از تمام نیروهای سیاسی افغانستان استفاده کند، وزن این شورا به اندازهای هست که تأثیری در تحولات بعدی افغانستان داشته باشد؟
شورای هماهنگی با شرکت حکمتیار تقریبا منتفی است. حکمتیار خودش را از این شورا کنار کشیده است. انس حقانی یکی از رهبران ارشد طالبان و از مذاکرهکنندگان در دوحه، با عبدالله و کرزی و حکمیتار دیدارهایی جداگانه داشت اما خبر موثقی از این دیدارها منتشر نشد. ظاهرا حقانی به عبدالله و کرزی اطمینان داده است که در امان هستند ولی اینکه خط فکری سازنده نظام قبلی چه جایگاهی در امارت اسلامی طالبان خواهد داشت، بسیار مبهم و سؤالبرانگیز است. بهعبارتدیگر باید دید طالبان تا چه اندازه حاضر به پذیرش قانون اساسی برآمده توزیع قدرت و آنچه از آن به نام دستاوردهای 20 سال حاکمیت لیبرالی مانند حقوق قومیتها، زنان و مذاهب، حقوق مدنی، آزادیهای مدنی و آزادی رسانه یاد میشود، است. وعدههای کلیای که ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان، در اولین نشست مطبوعاتی خود با قید در چارچوب شریعت بیان کرد، کاملا در تضاد با حاکمیت 20 سال اخیر است. بنابراین شورای سهنفره عبدالله، کرزی و حکمتیار تقریبا منتفی است. به گمان من بحث اصلی را هیئت افغان به ریاست یونس قانونی در اسلامآباد به پیش میبرد و با ژنرالهای ارتش پاکستان و دولت عمرانخان، نخستوزیر این کشور وارد چانهزنی شده است. در این فاصله، اعلام حضور امرالله صالح که خود را جانشین اشرف غنی اعلام کرد و احمد مسعود، پسر احمدشاه مسعود که صحبت از مقاومت در مقابل طالبان در دره پنجشیر میکند که فعلا و در شرایط حاضر چندان جدی نیست، بیشتر با هدف کسب سهم از قدرت انجام میگیرد. اما تظاهرات جلالآباد را باید جدیتر دید. تظاهرات با پرچم افغانستان در بزرگترین شهر پشتوننشین نشان میدهد که هنوز بازی قدرت تمامشده نیست. طالب با هدایت پاکستان است که میتواند حداقل در این مرحله تا تثبیت قدرت تن به نوعی پذیرش دیگران بدهد و دست از انحصار قدرت بردارد. این راهحل در کابل و ازطریق کرزی و عبدالله و حکمتیار قابلدستیابی نیست.
این نگرانی وجود دارد که طالبان با تسلط کامل بر افغانستان، دوباره به پناهگاه گروههای تروریستی مانند القاعده و حتی داعش تبدیل شود و منافع غرب مجددا مورد تهدید قرار گیرد. این نگرانی تا چه اندازه صحت دارد؟
برای فهم واقعبینانهتر حضور القاعده و داعش در افغانستان و اینکه آیا این جریانهای رادیکال خلافتگرا در حکومت طالبان در افغانستان مجددا میتوانند علیه غرب وارد عمل شوند یا نه، باید به توافق دوحه بین خلیلزاد و ملا برادر، نفر دوم طالبان برگردیم. در دوره ترامپ و زمانی که قرار بود طالبان صرفا در قدرت مشارکت کنترلشدهای داشته باشد، این تسهیل شرایط بازگشت طالبان با یکسری تعهدات دوجانبه صورت گرفت. از مفاد اعلامشده این بود که در ازای خروج نظامیان آمریکا و ناتو و بازگشت طالبان به ساختار قدرت، آنها پذیرفتند که اجازه ندهند افغانستان مجددا پایگاهی برای گروههای تروریستی که منافع آمریکا و غرب را به خطر میاندازند، شود. ولی گفته نشده که آنها نمیتوانند علیه دشمنان یا رقبای آمریکا و غرب وارد عمل شوند. به نظرم اصل موضوع در همینجاست. داعش و القاعده بهلحاظ ایدئولوژیک شباهتهای جدی با طالبان دارند و نیروهای هر دو گروه در کنار طالبان جنگیدهاند. آیا نمیشود تصور کرد که آمریکا موافق این است که این جریانها که خلافت خاورمیانهای خود را بهدلیل اقدام ایران و روسیه در سوریه از دست دادند، برای احیای خلافت شرقی و خراسان، به افغانستان منتقل شدهاند علیه رقبایش وارد عمل شوند؟ به گمان من چنین احتمالی را روسها جدی گرفتهاند و در دو جهت کار میکنند.
اول، آمادگی نظامی در آسیای مرکزی با برگزاری مانورهای نظامی روسیه، تاجیکستان، ازبکستان و چین بخشی از همین تدابیر است. دوم، تلاش برای نزدیکی با طالبان و خنثیکردن طرحهای آمریکا. احتمالا طالبان را قبل از کشورهای غربی، روسیه، چین، ایران و پاکستان به رسمیت خواهند شناخت تا از امنیت و منافع ملی خود حراست کنند. طالب از ظرفیت دوگانه ایدئولوژیک و سیاسی برخوردار است. ظرفیت ایدئولوژیکش آن را با داعش و القاعده پیوند میدهد و میتواند علیه رقبای آمریکا عمل کند و ظرفیت سیاسیاش به کار روسیه، چین و ایران میآید. پیچیدگی بازی بزرگ جدید در منطقه در همین واقعیت نهفته است. هر بازی برندگان و بازندگانی دارد. باید صبر کرد و دید که آمریکا در افغانستان میبازد یا رقبایش. طالب هم در این میان بازی خود را میکند. البته نکتهای را نباید از نظر دور داشت و آن هم اینکه احتمال تقسیم افغانستان به دو بخش شمالی و جنوبی صفر نیست. در چنین سناریویی، روسیه در بخش شمالی بهدنبال جای پایی محکم میگردد و در بخش جنوبی هم ایالات متحده و چین با هم رقابت میکنند.
در شرایط فعلی باید انتظار رویکارآمدن چه حکومتی را در افغانستان داشته باشیم؟ منظور طالبان از امارت اسلامی چیست و چنین حکومتی چه مختصاتی دارد؟
برای پیشبینی واقعبینانه ساختار قدرت در افغانستان هنوز زود است، اما طالب اگر از ظرفیت ایدئولوژیکش استفاده کند، امارت اسلامی با قرائت خود از شریعت اسلام را بازسازی خواهد کرد، ولی اگر از ظرفیت سیاسیاش بهره گیرد ساختار قدرت چیزی شبیه ایران جمهوری اسلامی قابل انتظار است. ولی این مدل هم موقتی است و بنیادگراهای طالب در فرصت مناسب به ایدئولوژی انحصارطلب مراجعه خواهند کرد. اگر در شرایط کنونی نیاز به شناسایی بینالمللی و راهاندازی حکومت، پول و حمایت منطقهای و بینالمللی داشته باشند، شکل ملایمتری از خود نشان میدهند. به گمان من این ظاهر ملایم و میانهرو موقتی و تاکتیکی است. آنچه احتمالا در دوحه روی آن توافق شده چیزی شبیه جمهوری اسلامی با حفظ اقتدار ایدئولوژی طالبانی است، ولی در بلندمدت امارت اسلامی مقبولترین ساختار قدرت طالبان است که با ساخت ذهنیشان نیز همخوانی دارد.
با توجه به نبود نیروی تخصصی و تکنوکرات در میان طالبان، چه اشخاصی مهمترین ردههای حکومتی از جمله سمت رئیسجمهور یا دیگر ردههای بالا را در اختیار خواهند گرفت؟ درواقع ساختار قدرت در طالبان پس از برقراری حکومت مورد نظر خود در افغانستان به چه شکل خواهد بود؟
به گمان من ساختار قدرت طالبان دوگانه «رهبر» و «رئیسجمهور و کابینه» خواهد بود. طالب هنوز از چهرههای اصلیاش رونمایی نکرده است، جز چند نفر افراد معدود مانند ملابرادر، ذبیحالله مجاهد، سهیل شاهین، انس حقانی، ملا هیبتاله آخوندزاده، رهبر معنوی طالبان و امثال اینها. باید منتظر روزهای آتی و احتمالا انتقال رهبران از کویته به کابل بود تا دولت آینده را تشکیل دهند. طالبان برای اداره کشور به نیروی تخصصی نیاز دارد و از تکنوکراتهای نظام سابق استفاده میکند اما در سطح کارگزار حکومتی، نه در سطح تصمیمساز و تصمیمگیر. در این سطح احتمالا انتخاب اصلی از قومیت پشتون است ولی از قومیتهای دیگر هم استفاده میکند. سهیمسازی سایرین در قدرت در چارچوب حسابشده محتمل است، ولی پستهای کلیدی را طالب به خودیهای مطمئن اختصاص خواهد داد. با این حال باید صبر کرد و دید که ظرفیت ایدئولوژیک یا طرفیت سیاسی طالبان وجه غالب در ساختار جدید قدرت را پیدا خواهد کرد. در این مرحله باید انتظار ترکیبی از این دو ظرفیت را داشت اما پیشبینی دشوار است و ممکن است طالبان کاملا عکس آنچه انتظار میرود عمل کند.
آرش فرحزاد
شرق ۳۱ مرداد