اذان بهوقت دروغ
چوپان دروغگو فقط اعتبار خودش را زایل میکند؛ اما «اذان بهوقت دروغ»، هم اعتبار مؤذن را میزداید و هم عبادت مومنان را ضایع میکند.
در آبان و آذر امسال جلساتی با برخی استادان دانشگاه داشتیم؛ بعداز آنکه که رئيس یک قوه در بوق کرده بود که بیایید گفتوگو کنیم و مقامی دیگر هم گفته بود دولت و جامعه مثل پدر و مادرند که در اختلافات باید بنشینند و با هم گفتوگو کنند. برخی از ما دانشگاهیان خوشباور هم دور هم جمعشدیم تا ببینیم آیا میتوانیم زمینهها و مسائل گفتوگوپذیر بین دانشجویان معترض و مقامات را پیدا کنیم؟ من و برخی از همکاران در چند کلاس در دو دانشگاه اصفهان و رازی کرمانشاه شرکت کردیم و برخی نیز به صورت انفرادی با دانشجویان دانشگاههای مختلف گفتوگو کردیم.
در این دیدارها هرچه ما با دانشجویان درباره گفتوگو سخن میگفتیم آنان میگفتند گفتوگو با چه کسی؟ با کسی که خِفت ما را گرفته است و باتون بر سر ما میکوبد و به جرم عکس گرفتن، با تفنگ ساچمهای چشمهامان را کور میکند؟ میگفتند تو به ما نشان بده که اصلاً حکومت ذرهای اهل گفتوگو است و قصد گفتوگو دارد! میگفتند گفتوگوی حکومت با افراد که معنی ندارد، حکومت باید با نهادهای اجتماعی، به عنوان نمایندگان جامعه، گفتوگو کند؛ به ما بگو این حکومت کدام نهاد مدنی و اجتماعی را باقی گذاشته و حرمت نهاده است تا اکنون با آن گفتوگو کند؟
میگفتند اگر ما اکنون کوتاه بیاییم و آنان بر اوضاع مسلط شوند خِرخِره ما را خواهند جوید. از آنها اصرار بود و از ما انکار. میگفتیم نه، حکومت با این اعتراضات متوجه عمق نارضایتی و خشم جامعه شده است و اکنون که در وسط دهها بحران اقتصادی و سیاسی گرفتار است دیگر نه توان و نه جرأت آن را دارد که بخواهد از نو سربهسر جامعه بگذارد. این اعتراضات، حکومت را سرعقل آورده است.
اکنون میبینم دانشجویان درست میگفتند؛ حاکمان همین که احساس کردند بر اوضاع مسلط شدهاند رجزخوانی و اتهام و تحقیر و تهدید و خشم و انتقام را آغاز کردهاند. من انتظار داشتم پس از تسلط بر اوضاع، ترس روانشناختی اولیهشان به ترس عقلانی تبدیل شود و درپی گفتوگو و راهحل بلندمدت باشند. در ترس روانشناختی، شما «واکنش» نشان میدهید؛ اما در ترس عقلانی، شما درپی پاسخمناسب یا «راهحل» میگردید. اما اکنون نه تنها در نظام تدبیر، ترس عقلانی پدیدار نشده است، بلکه تازه خشونت ایدئولوژیک را آغاز کرده است. خشونت روانشناختی با پایان ترس، پایان مییابد؛ اما خشونت ایدئولوژیک تازه پس از پایان ترس، آغاز میشود.
درواقع اکنون متوجه شدهایم که نظام میخواهد دقیقاً تجربه پس از اعتراضات ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ را تکرار کند. ظاهراً ظرفیت «عقلانیت سازمانی» در سیستم، دیگر بیش از این نیست و فهم دقیقی از تفاوت اعتراضات آن سالها با اعتراضات امسال ندارد. کمترین تفاوتش این است که این اعتراضات از سوی نسلی است که عقبهاش تا دبستانها ادامه دارد.
بنابراین اکنون از دانشجویان پوزش میخواهم و اعتراف میکنم که فهم عینی و مبتنی بر عقلِسلیم آنان از فهم تحلیلی و آکادمیک من عمیقتر و دقیقتر بوده است. راستش در آن جلسات من از عمق روشنبینی و دقت نظر و جسارت دانشجویان حیرت کردم و به همکارانم گزارش دادم که مشکل از ماست، ما باید برویم و خودمان را با فهم این نسل هماهنگ کنیم نه برعکس. این باید درسی شده باشد برای امثال من که در نوبتی دیگر که حضرات در تنگنای خیزشی دیگر قرار خواهند گرفت و از جامعه درخواست گفتوگو خواهند کرد، خوشخیالانی چون من طرف جامعه را رها نکنند و دم از گفتوگو نزنند، با این گمان که در این ساختار، عقلانیتی هست و با آن میتوان گفتوگو کرد یا به آن اعتماد کرد.
اکنون به حاکمان میگویم، حواستان هست که از اعتراضات ۹۶ و ۹۸ تاکنون نتوانستهاید هیچ تحول مثبتی در کشور ایجاد کنید و هیچ افقی بگشایید و هیچ امیدی بیافرینید؟ از آن زمان تاکنون هیچ بحرانی حل نشده بلکه تعداد و شدت آنها بیشتر شده است. تازه در این چند سال بیشتر نقاط قوت و فرصتهای خویش را هم، در داخل و خارج ضایع کردهاید. پس چرا فکر میکنید حالا که دوباره بر اوضاع مسلط شدهاید کار تمام است و حکومتتان بردوام؟ چاههای نفتتان پر شده؟ درآمدتان بیشتر شده؟ مشروعیت دینیتان بالاتر رفته؟ جمعیت دلبستهتان انبوهتر شده؟ سرمایه اجتماعیتان بهبود یافته؟ فرصتهایتان در داخل و خارج فراوانتر شده؟ تحریمها کاهش یافته؟ مقاماتتان جوانتر و کارآمدتر شده اند؟ نخبگان مهاجرت کردهتان بازگشتهاند؟ فرار سرمایه کاهش یافته است؟ نکند گمان کنید چین یا روسیه کاری برای شما خواهند کرد؟ چین در بازی جهانی جدید، شما را به عربستان ترجیح نخواهد داد و روسیه در باتلاق اوکراین شما را از یاد خواهد برد. شما «اگر بتوانید»، نهایتاً و فقط با کمک و حمایت همین مردم باید بحرانهای کشور را حل کنید و به حکمرانی خود ادامه دهید.
چرا گمان نمیکنید شما که با عملکرد خود اعتراضات ۹۸ را به اعتراضات ۱۴۰۱ تبدیل کردید، با این سطح کارایی و شایستگی به زودی زمینهساز انفجار اجتماعی عظیمتری خواهید شد؟ فکر نمیکنید این سیل را که اکنون، همچون زدن یک سدِ خاکی، دارید با محاکمه و ترساندن و اعدام و امنیتی کردن زندگی مردم مهار میکنید، با این شیوه فکری و رفتاری فقط زمینه طغیان مجددش را فراهم میآورید؟ اگر توانایی و امکانات لازم برای کاهش بارشهایی را ندارید که در کوهستان مشکلات و بحرانها همچنان در حال شدت یافتن است، بدانید که مهار امروزِ سیل فقط حجم و قدرت انباشته شده در مخزن سیل را بالا میبرد و آنگاه با طغیانی تازه همه چیز را با خود خواهد برد.
اگر میخواهید تغییری در شرایط کشور ایجاد کنید الان وقت آن است؛ آری همین الان که دوباره احساس قدرت و استیلا میکنید، چون تجربه سه خیزش اجتماعی سالهای اخیر نشان داده است که در زمانه ضعف و ترس، شما امکان رفتار عقلانی را از دست میدهید. باور کنید این آخرین فرصت نظام است که با حضور اقتدار و کاریزمای رهبری، دست به تحولات ضروی در خویش بزند. فرصتهای بازنگری و تحول را فهرست نمیکنم تا گزینههای ممکن در مقابل شما را نسوزانم؛ اما فقط میدانم که با این بازی تهدید و انتقامی که آغاز کردهاید فقط فرصتهای در پیشِ روی نظام را میسوزانید.
آی موذن! با «اذان به وقت دروغ» دیگر کسی با صدای تو بیدار نخواهد شد و آواز تو هیچ مؤمنی را به مسجد نخواهد کشاند. یا از این شیوه دست بدار، یا از آن شغل چشم بپوش.
محسن رنانی / ۲۲ دی ۱۴۰۱
محسن رنانی: هیچچیز در کشور سر جایش نیست
محسن رنانی عضو هیئت علمی گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان، به درخواست مرکز پژوهشهای مجلس در مورد پیشنهاد همکاری برای تدوین سند هفتم چشمانداز پاسخ داد.
متن نامه آقای رنانی:
جناب بنیطبا
و دوستان عزیز مرکز پژوهشهای مجلس
سلام بر شما
من بهحکم دورهای حضور در آن مرکز، نوعی بستگی عاطفی و عِرق سازمانی به آن مرکز دارم، بنابراین واقعاً دلم میخواهد کمک کنم؛ اما آنچه شما اکنون از من انتظار دارید کاری عبث است، هم برای شما و هم برای من.
اولاً پیشنویسی که تیم آقای قالیباف برای برنامه هفتم نوشته است را دیدهام؛ دوباره تمام خوبیهای عالم را در این پیشنویس خواستهاند، بدون توجه به امکانات بالفعل و نیز وضعیت بحرانی کشور. این یعنی شکست. دولت هم که دارد کار خودش را میکند و برنامهاش را مینویسد. نمیدانم مرکز پژوهشها در این وسط قرار است چه کند؟ آیا میخواهد سند دیگری بنویسد؟ که بیمعنی است؛ چون سند هر برنامه را باید مجری (دولت) بنویسد. قاعدتاً شما باید روی سند ارائهشده به مجلس کار کنید؛ بنابراین الآن فقط میتوانید نظرات افراد را بهصورت کلی در مورد مسائل کشور جمع کنید تا در زمان بررسی برنامه از آن نظرات استفاده کنید و نه بیشتر.
اما نظرات من:
من نظراتم را در ۹ مقاله درباره برنامهریزی در ایران که قبلاً برای شما ارسال شده، بیان کردهام؛ اما چون اصرار بود پیشنهادهای مشخصی برای برنامه هفتم بدهم، لازم دیدم توضیحات زیر را عرض کنم:
اصولاً برنامه توسعه سندی است برای «ارتقاء جامعه از یک وضعیت تعادلی سطح پایین به یک وضعیت تعالی سطح بالاتر»؛ بنابراین برنامه فقط در شرایطی معنی میدهد که وضعیت عمومیِ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پایدار است و چشمانداز باثباتی در برابر کشور است و افق آینده، اطمینانبخش و امیدبخش است.
وقتی هیچچیز در کشور سر جایش نیست و بیثباتی در همه حوزهها موج میزند و چشمانداز باثباتی در برابر کشور نیست و حکومت هم هیچ قصد افقگشایی ندارد، و وقتی تقریباً میتوان پیشبینی کرد که ما در ماههای آینده هم با اعتراضات سیاسی و اجتماعی جدید روبهرو هستیم و هم با درهمریزیهای شدید اقتصادی، در چنین شرایطی برنامه توسعه نوشتن چه مفهومی دارد؟
الآن اگر نهادی مثل مرکز پژوهشها میخواهد کاری برای کشور بکند، باید سند خروج از بحران، سند تثبیت شرایط عمومی کشور، سند افق گشایی و سند تحول یا چیزی نظیر اینها را بنویسد.
مگر میشود وقتی بهاحتمال خیلی زیاد تا عید دلار از سقف ۵۰ هزار تومان عبور میکند (اگر بیشتر نشود) و درآمدهای کشور تکلیفش روشن نیست و سایه جنگ اوکراین روزبهروز به ما نزدیکتر میشود و پرونده برجام تقریباً بسته شده است و خروج سرمایه از کشور شتاب گرفته است و…؛ آنگاه برای کشور برنامه توسعه تدوین شود که مثلاً در سال آینده چند درصد تولیدات کشاورزی بالا برود یا چند درصد تولید خودرو افزایش یابد؟
لطفاً سلام مرا به عزیزان بالادستی در مرکز برسانید و بگویید اگر میخواهید خدمتی به ایران بکنید، سندی منتشر کنید که در آن به نظام سیاسی اعلام کنید تا تحقق برخی شرایط (آن شرایط را فهرست کنید)، امکان برنامهریزی در ایران منتفی است و بگویید در چنین شرایطی، تدوین و تصویب برنامه یک «آیین صوری و تشریفاتی بوروکراتیک» است که هیچ اثر واقعی بر کشور ندارد و برعکس بخش زیادی از انرژی و منابع کشور را در مسیرهای مختلف و احتمالاً غیرضروری هدر میدهد.
اگر شما میتوانید اثری بگذارید، سندی بنویسید و توصیه کنید که دولت یک تنفس دوساله به برنامه بدهد و برای این دو سال، حلوفصل چند بحران اصلی کشور را در اولویت اول خود قرار دهد و بقیه حوزهها را بگذارد به روال کنونی پیش برود.
خلاصه الآن فصل برنامهریزی نیست و اگر بهترین برنامهها و توصیهها و تبصرهها و سیاستها هم تصویب شود، نه شرایط کشور اجازه میدهد، نه منابع مالی پایدار است، نه مجری (دولت) انسجام فکری و سازمانی کافی برای تحقق آنها را دارد.
ما اکنون به برنامههایی برای «اعتمادبخشی»، «امیدآفرینی»، «باثباتسازی»، «عادیسازی»، «افقگشایی»، «عقلانیسازی حکمرانی»، «همشنوی»، «انسجامبخشی» و… نیاز داریم. بدون اینها، برنامه توسعه معنی نمیدهد و قطعاً شکست میخورد و شکست برنامههای قبلی هم به همین علت بوده است. در یککلام، امروز سرمایه اجتماعی حکومت در پایینترین وضعیت چهل سال گذشته است و بدون سرمایه اجتماعی، برنامهها حتماً شکست میخورد؛ چون برنامه باید «باورپذیر» باشد و وقتی سرمایه اجتماعی پایین است، عدم باورپذیری برنامهها، خودش عامل شکست برنامه میشود. حتی نیازی به تحریم و جهش دلار هم ندارد.
پس تدوین پیشنویس یا حتی اصلاح سند برنامه را رها کنید و بروید سراغ تدوین «سند ترمیم». بدون ترمیم، هرگونه بارگذاری جدید، به هر اسمی، بر روی این ساختار فقط فروپاشی آن را تسریع میکند. این مسئله را به مقامات تفهیم کنید که حتی تذکر شفاهی برای حجاب هم یک بارگذاری جدید است، راهاندازی جهاد تبیین هم یک بارگذاری است، برگزاری یک همایش هم یک بارگذاری جدید است. حالا شما میخواهید سند برنامه را ببرید مجلس تا چندصد نماینده در رقابت باهم، هرکدام یک بارگذاری جدید روی این سیستم انجام بدهند؟ این یعنی به سخره گرفتن برنامهریزی توسعه.
این سیستم باید برای مدتی هرگونه بارگذاری جدید را متوقف کند و به یک سؤال پاسخ دهد:
آیا اصولاً این سیستم فرایندهای تصمیمسازیاش «عقلانی» است؟ (نه هوشمندانه، چون هوش پاسخهای مکانیکی دارد برای حل مسائل یک نظام اجتماعی زنده، به پاسخهای ارگانیکی نیاز داریم و پاسخهای ارگانیک نیاز به عقلانیت دارد نه هوش).
سیستم باید اول از خودش تست عقلانیت بگیرد. عین تستهای روانشناختی که از افراد میگیرند. اگر درجه انسجام و مهارت لازم برای «تصمیم سازی عقلانی» در سیستم نباشد، هر تصمیمی بگیرد و هر برنامهای بریزد ولو بهترین برنامهها، چون در یک فرایند غیرعقلانی تصویب و اجرا خواهد شد، ماحصلش شکست و خسارت است. (دقت کنید اینجا منظور از عقلانیت، «عقلانیت سازمانی» است که با عقلانیت فردی متفاوت است).
وقتی یک آدم تبش بالاست و هذیان میگوید، به او نمیگویند بیا بنشین تا برایت برنامه مطالعاتی برای کنکور بریزم. اول مشکل تب و هذیانش را حل میکنند. الآن نظام بروکراسی به مرحله تولید انبوه هذیان وارد شده است. نگاه کنید یک نماینده خبرگان میگوید ما داریم «قانون جهان» را مینویسیم. نماینده مجلس میگوید باید حساب بانکی بیحجابها را مسدود کرد (این فرد نمیداند که این کار یعنی بازکردن یک جبهه جنگ جدید که در آن مخالفان و معترضان دست بالا را خواهند داشت، چون بهراحتی میتوانند پروژه تحریم نظام بانکی را کلید بزنند)؛ دیگری میگوید آقا چرا بهجای اعدام معترضان، دستوپا قطع نمیکنید؟ آن وزیر هم به خارجیها میگوید ما هیچکس را در اعتراضات نکشتهایم و همه کشتههای اعتراضات توسط گروههای معاند ترور شدهاند. این نمیفهمد که این به معنی اعلام شکست حکومت است که گروههای مخالفت در وسط شهرهایش ۵۰۰ نفر را بکشند و حکومت ناتوان از جلوگیری از آنها باشد!
شما حالا در چنین فضایی میخواهید برنامه بنویسید؟
آقاجان برنامه بنویسید و بگویید چگونه دهان آدمهایی که در این سیستم تریبون دارند، اما مسئولیت نمیپذیرند را ببندید.
آنچه الآن میبینیم، این است که ارتباطات معنیدار نهادی که اطلاعات و هوش را در یک سازمان یا نظام به «عقلانیت» تبدیل میکنند، در این نظام از بین رفته است. کافی است نگاه کنید ببینید در مورد حجاب چه افراد و دستگاههایی حرف زدهاند و ادعا و تکذیب و تهدید و برائت و …کردهاند و چقدر این حرفها مخالف و خنثیکننده یا مشوبکننده فضا بوده است. این یعنی این آدمها اگر خیلی هم باهوش هستند، از دل روابطشان عقلانیتی برای سیاستگذاری در حوزه حجاب بیرون نمیآید. حالا کل نظام سیاسی در همه حوزهها به همین مصیبت گرفتار است؛ بنابراین برنامه بنویسد برای «پایان هذیانگویی» نظام اداری و سیاستگذاری ایران.
ببخشید طولانی شد و اندکی عصبی نوشتم.
اما حضرت کینز فرموده است: مگر نه آنکه «واژگان» مظهر تهاجم علم علیه جهلاند؟ پس بگذار اندکی خشن باشند!
ببخشید بیش از این نه وقت نه انرژی و نه انگیزهای برای گفتوگو درباره برنامه هفتم را ندارم. انشاءالله مرا معاف دارید. ضمناً ارسال عین این نوشته برای هر مقامی و حتی انتشار عمومی آنهم بلامانع است.
برای شما آرزوی موفقیت دارم.
سرشار باشید
محسن رنانی / ۱۰ دیماه ۱۴۰۱
منبع: وبسایت نویسنده
مذهب، حاصلخیزترین خاک برای رشد فساد روکش شده با قداست جعلی، و ثروتمندشدن و بقدرت رسیدن ۳ نوع فاسد:
۱. نفوذیهای استعمار در روکش مذهب و گرفتن فرماندهی کشور آلوده شده
۲. خائنهای فرصت طلب رانتخوار نجومی در حکومت
۳. فرصت طلبان دلال در بازار
راه حل ترکیه و حشورهای غربی:
– ایجاد چند مذهبی و چند عقیده با مهاجرپذیر کردن کشور
– – تجاری کردن مذهب با حذف و گسستن فاشیسم و نظامی گری و سگملای اسهالی مبتلا به سادیسم جنسی نوکر ملا خالق الله، از مذهب
در دنیای کنونی (با حذف شدن اقتصاد بر پایه ساختن خدا و مذهب، بعنوان اسلحه ای در بسیج اروزل و اوباش و بازنده های جامعه، برای حمله بدیگر کشورها، و سپس دزدیدن طلا و زن و خوراک)، اقتصاد، دو شکل کلی به خود گرفته است:
۱. کاپیتالیسم و بازار آزاد واقعی، که به اشتباه کمونیسم چینی نامیده می شود
۲. استعمار نو، که در رد گمکنی، کاپیتالیسم لیبرلیستی نامیده می شود
الف. در کاپیتالیسم واقعی چینی و یا ترامپی، هدف بر پایه رشد سریع در سه بخش تورم-زا: خوراک، خانه، خودرو (۳ خاف تورم زا) استوار است؛ بدین منوال که بازار آزاد واقعی: (بزرگترین کارخانه تسلا در چین، و بزرگترین کارخانه تولید تویوتا در آمریکا، کمپانی های برجسازی چین در استرالیا و کانادا و برجسازهای ژاپنی و آمریکایی در چین)، با اجازه ورود به کمپانی های بزرگ جهانی به داخل کشور بمنظور مقابله با فساد انحصار بازار، و مقابله با تبانی بازاریان دلال فرصت طلب و مدیران نجومی خوار کمپانی های داخلی و اعضای خائن و نفوذی حاکمیت (۳ راس عاشق تورم و بی ارزش شدن پول ملی) شکل می گیرد، شکلگیری کاپیتالیسم واقعی ترامپی یا چینی، به افزایش کیفیت در عین کاهش قیمت کالا و خدمات، و در نهایت افزایش اشتغالزایی بومی و افزایش قدرت خرید مردم واقعی، قشر حقوق بگیر غیر دلال در ۳ بخش خانه و خوراک و خودرو منتهی می گردد. پس از کنترل قیمت ۳ خاف، نوبت جهت دهی سرمایه مردم می شود که یا بسمت سهام غیرکالایی کارخانجات سالم مانند تویوتا و هوآوی (نه ایران خودروی فاسد) سوق داده می شود، و یا بسمت بخش سرگرمیجات:
– هنری: سینما و موسیقی و هالیوود و بالیوود؛ فستیوال های خوراک و تفریح
– ورزشی: ورزش همگانی، فوتبال و بسکتبال پر از لژیونر، برگزاری لیگ مشترک ورزشی مانند بسکتبال آمریکا و کانادا ….
* اما در کاپیتالیسم ناقص و یا سوسیالیسم، فساد بصورت سرطانی کل کشور را در طول مدت زمان طولانی، خواهد بلعید، بصورت زیر:
۱. بحث گروه انگلهای شکل گیرنده در حکومتهای بزرگ از لحاظ حجم پرسنل (مخصوصا حکومتهای عقیدتی یا فاشیستی و بدتر از همه، عقیدتی فاشیستی)، نمایندگان شامل خائن های فاسد مفتخوار و نفوذی های سرسپرده استعمار، نمایندگان نجومی خوار (در رده بالا: رانتخوار بودجه خوار نذرخوار نفتخوار بیمه خوار مالیاتخوار عوارضخوار انحصارخوار زورگیر …؛ در رده پایین: رشوه خوارها، باجخوارها، و کلاهبرداران با پوز متصل بحساب شخصی در ادارات دولتی مانند آب و برق و گاز و شهرداری و …)، نمایندگان مفتخوار دلال فامیل باز با روکش مذهبی (ریش و پشم و یقه آخوندی و داغ کردن مهر روی پیشانی و تسبیه و …) و مزدوران قاچاقچی، در مجلس و دولت و قضا و بیت و شهرداری و شورا و دارایی و بیمه و بانک که روشن است، تازه اگر نفوذی دشمن نباشند و اسلام اسلام از دهانشان نیفتد؛
۲. بحث بازاریان فرصت طلب دلال احتکارکننده (ایجاد کمبود برنامه ریزی شده و مصنوعی)، و کمیسیون گیر بازار در مغازه ها و بنگاه ها و زمینها و انبارهایشان نیز بدیهی شده است؛
۳. رابطه عاشق و معشوقی این ۳ گروه (بازاریان فرصت طلب، خائنهای مفتخوار فرصت طلب، و نفوذی های استعمار)، نیز روشن شده است، رابطه بازاریان فاسد در بخش ساختمان و بنگاه ساختمان با عناصر فاسد در ارگان های حکومتی شورا و شهرداری و آب و برق و گاز و مالیات و ثبت و بورس کالای مصالح ساختمانی؛ و رابطه بازاریان فاسد (یا آقازاده ها و نفوذی زاده های فاسد) در بخش گرفتن ارز (یا یارانه و وام بدون بازگشت یا کم بهره) و واردات کالای غیرضروری بویژه خودرو و موبایل و دارو یا صادرات کالای ضروری مانند خوراک (واردات قیمت خوراک از کشور ثروتمند به درون کشور) مخصوصا اگر یارانه داشته باشد. موضوعات دیگر مانند تبانی بین بازاریان فاسد و خائن ها و نفوذی ها یا مدیران نجومی و قضات در بخش های بورس و قانون نیز به جای خود.
اینها، فاسدین فرصت طلب در بازار + خائنین فاسد در حکومت + نفوذی های استعمار در حکومت، همگی عاشق تورم و بی ارزش شدن پول ملی هستند و از اینها عاشقتر، دشمنان و کشورهای رقیب ایران، زیراکه با افت ارزش پول، توسعه پایدار به مرور از بین رفته و کیفیت زندگی بشدت کاهش خواهد یافت که متقاعبا، منابع از طریق خائن ها و نفوذی های مرگ بر گو، بصورت مفت صادر شده، و همچنین پول کشور چه از طریق آقازاده های فاسد (یا نفوذی زاده ها) در بخش سیاسی عقیدتی و چه از طریق آقازاده های بازاریون فاسد، به خارج از ایران برای زندگی با کیفیت در کشورهای جذب کننده معادن و پولهای غارتی توسط فاسدها (چه بازاری، چه سیاسی عقیدتی) منتقل خواهد شد.
اما روش های فساد:
۱. جاده فساد با پول ملی، یعنی جمع آوری پول عوام از طریق بانکها و کارگزاری ها و دادن بهره ناچیز به عوام، اما دادن وام بدون برگشت و انواع رانت ریالی بودجه خواری و وام خواری و صندوق خواری و نذرخواری و نجومی خواری، سپس، گرفتن انحصار بازار از طریق بورس (دلال های نوک هرم یا بازاریون یا خائن ها یا نفوذی های استعمار) در هر نوع کالایی که موجود باشد، خرید کلیت کالا در بورس، احتکار و یا صادرات کالا، افزایش نجومی قیمت کالا، انحصار کالا، یا افزایش تورم
۲. جاده فساد ارزی، گرفتن ارز دونرخی و واردات هر نوع کالا، و فروش بقیمت آزاد یا افزایش تورم؛ صادرات انواع خوراک (واردات قیمت خوراک دلاری کشورهای پیشرفته به داخل کشور، صادرات یارانه های آب و برق و انرژی و خوراک دام و شیر و … به کشورهای پیشرفته با درآمد دلاری) از انواع میوه گرفته تا برنج و لبنیات و … تا مفتفروشی پتروشیمی و مس و آهن و نفت و … (= انحصار دلار در اختیار بازاریون و نجومی خواران (خائن ها و نفوذی ها) و انتقال دلار به بانکها و املاک و خودروهای لوکس در کانادا و انگلستان و آمریکا و استرالیا و … ) یا افزایش شدید تورم؛ گرفتن ارز دولتی کربلا و مکه … یا افزایش تورم؛ آخوند انگلیسی نذرخوار رانتخوار بودجه خوار، و سگآخوند رانتخوار قاچاقچی بشویم، یعنی افزایش تورم
افزایش تورم = کاهش کیفیت زندگی در ایران، زشت و افغانستانی و طالبانی اسهالی شدن کشور، خروج سرمایه و معادن توسط بازاری زاده ها و نفوذی زاده ها و آقازاده های جرثومه های فساد کاپیتالیسم نیم بند یا سوسیالیسم با روکش مذهبی یا روکش غیرمذهبی، و انتقال زندگی به خارج کشور، که یعنی شدت بیشتر در افزایش تورم در داخل و اسهالی افغانستانی شدن شدیدتر کشور در داخل
ب. در استعمار نو، هدف: ایجاد حکومتهای فاسد و دست نشانده، مانند خمینی متولد کنفرانس گوادلوپ، خمینی کارتری انگلیسی نوفلوشاتویی، و سپس واردات مفت منابع و همچنین واردات پول و طلا توسط فرزندان بازاریان فاسد دلال فرصت طلب و همچنین فرزندان نجومی خوار مدیران و حکام فاسد، آقازاده ها و نفوذی زاده ها (معمولا در روکش مذهب و قداست جعلی) و همچنین فرزندان مزدوران قاتل این ق گروه فاسد، به درون کشورهای در ظاهر وفادار به حقوق بشر است.
کلا هدف این کشورها، نصب عروسکهای خیمه شب بازی مانند خمینی کارتری انگلیسی نوفلوشاتویی گوادلوپی و زلنسکی رنگی و اولیگارشها در کشورهای مختلف، سپس مفتبری منابع و واردات پول و طلای دزدیده شده توسط مدیران منابع که یا فاسد خائن و یا نفوذی سرسپرده هستند از یک سو، و ایجاد جنگ و بازار اسلحه از سوی دیگر است (نگهداشتن تورم سوخت، تامین از خاورمیانه و روسیه، و خوراک، تامین از روسیه و اوکراین، به زیر ۲ درصد سالانه در کشورهای استعمارگر). مخصوصا سوق دادن کشورهای تک (جدا از امپراطوری آمریکا و در ظاهر علیه آمریکا اما در باطن بنفع افزایش ارزش دلار)، بسمت فداکردن کلیت اقتصاد و منابع در راستای اسلحه سازی است که باعث فساد و نفوذ و کاهش بیشتر ارزش پول می گردد. پس این کشورهای استعمارگر، هرگز و هرگز، در همسایگی کشور خویش، جنگ راه نمی اندازند، بلکه در مناطق دور، هزاران کیلومتر دورتر، اوکراین و کره جنوبی و سوریه و عراق و …، از طریق بنیادگرایی و همچنین ناتو، جنگ و خرابی راه می اندازند تا جای پای ورود باز کرده و ایجاد وابستگی تسلیحاتی و درنتیجه افزایش ارزش کاغذهای چاپ شده ای بنام دلار و یورو نمایند و با این کاغذهای چاپ شده کل منابع دنیا، منابع مربوط به خوراک، خودرو (فلزات و پلیمر)، ساختمان (مصالح ساختمانی)، الکتریک و الکترونیک (مس و طلا و فلزات نایاب و پلیمر)، و منابع انسانی (مغزی: مهندسان، هنری و ورزشی، کارگری) را از طریق مهره هایشان یا بصورت نستقیم از مدیران نجومی فاسد و یا وز طریق بامبولهایی مثل بورس کالا بخرند.
اما در عوض، کشورهای استعمارگر، در کشور خود و در همسایگی کشور خود، بندهای زیر را اجرا می کنند:
. پلیس در خدمت تامین امنیت تمام مردم فارغ از نوع عقیده باشد، اما اگر پلیس، مزدور و فاشیست یک عقیده و نوکر افراد رانتخوار صاحبان و خالقان خدای آن عقیده شد، پول فرار می کند. بعنوان مثال، پلیس باید از مردمی که خواهان رقصیدن و آواز خواندن هستند محافظت کند تا تکفیریهای بنیادگرا و یا نفوذی های دشمن پنهان در روکش مذهب، نتوانند به آنها صدمه بزنند و همچنین از آنهایی که می خواهند چادر بپوشند به یک اندازه محافظت کند در یک کلام، تنوع عقیده و لباس
۲. توسعه زیرساخت در قالب خیابان بندی و پیاده روهای پهن و درختکاری در حد باغ های گیاه شناسی وسط شهر استرالیا و کانادا و انگلستان و آمریکا
۳. در قالب حمل و نقل عمومی پیشرفته و نمایشی مانند تراموا و مونوریل و …
۴. در قالب نورپردازی شبانه بر روی ساختمانها و مراکز و بناهای توریستی مانند میدان آزادی
۵. معماری مدرن و منظم و نه اینکه مثل تهران که هر آپارتمانش ساز خود را می زند، ورود کمپانی های چندملیتی خانه سازی
۶. تنوع خودروهای مدل بالا که با ورود شرکتهای تولید خودرو جهانی در ترکیه میسر می شود، یعنی اینکه کارخانه تویوتا وارد ترکیه شده و تولید نماید که لازمه آن قطع رانت به تبانی عوامل حکومت فاسد و خودروسازان داخلی و بازاریان دلال فرصت طلب است مانند تاسیس بزرگترین کارخانه تویوتا در آمریکا و تاسیس بزرگترین کارخانه های بنز و تسلا در چین
۷. تنوع رستوران و غذا و دعوت از سرآشپزهای کشورهای مختلف به زندگی در ترکیه
۸. برگزاری برنامه ها و فستیوال های ورزشی هنری: ورزش همگانی و خرید همگانی و سینما کنسرت همگانی درکنار لیگ های مملو از لژیونر فوتبال و بسکتبال و والی بال و ساحلی و … مانند هالیوود و بالیوود و گیمینگ کمیکان (Comicon) و لیگ برتر، و همچنین لیگها و فستیوالهای مشترک ورزشی و هنری با کشورهای همسایه
۹. تلاش به برقراری صلح و توسعه اقتصادی در همسایگی کشور
حال اگر بخواهیم ارزش پول را در کشورهای رقیب مثلا انگلستان و کانادا و آمریکا و …. پایین بیاوریم، می بایست عکس کارهای بالا را همانند آنچه که فعلا در ایران انجام می شود، در آن کشور انجام دهیم. مثلا، اعدام کنیم، شکنجه و اعترافگیری کنیم، در همسایگی آنها، صدها هزار کیلومتر دورتر از خاورمیانه، جنگ (از طریق بنیادگرایی عقیدتی، و یا سازمانهای نظامی چندکشوری مانند ناتو) راه بیندازیم، یا سگی همچون رادان به انگلستان بفرستیم و گشت ارشاد بفرستیم که مدنیت انگلستان را پاره پاره کند و تمام زنان بدون روسری و مردان بدون ریش و آستین بلند و تسبیه و روزه خور … انگلستان را بگیرند و سرکوب کنند، آنوقت پوند انگلستان و پولشان در اندک زمان، به فاضلاب تاریخ خواهد رفت مانند ایران فعلی.
دقیقا، همان کاری که انگلستان با فرستادن آخوندهای انگلیسی مرگ بر انگلیس گو (خمینی دموکرات گوادلوپی کارتری نوفلوشاتویی و اخوان المسلمین در ایجاد ایران هراسی و غارت ایران و خاورمیانه)، و یا آخوند انگلیسی مرگ بر آمریکا گو (امثال سعید عاملی و لاریجانی و یا آخوندهای بی عمامه دباغ و سروش و مهاجرانی و …) انجام می دهد.
از نگاه دیگر، یعنی اگر در گذشته، اعراب و مغول عثمانی و انگلیسی ها و اسپانیایی ها و …،خدا و دینی میساختند تا نیروی ارازل و اوباش را برای غارت دیگر کشورها و بنفع کشور خویش بسیج کنند؛ امروز، منابع ایران، بنفع دیگر کشورها غارت شده، و بمنظور فرار سرمایه (پول و طلا و منابع: آب ایران خشک در دوغ صادراتی به کانادا و اتریش و … پر از آب، خورا و نفت و گاز و پتروشیمی و فلزات و …) و مغز (مغزهای ساختن سامسونگ و تویوتا و تسلا و برج الخلیفه و …)، کشور ایران، طالبانی اسهالی و با کیفیت زندگی پایین نگه داشته می شود تا کشورهای دیگر با سرمایه ایران (یا سرمایه دیگر کشورهایی که بخاطر سیاستهای نفوذی های فرمانده ایران، مجبور به ترک کشور خویش و بنفع کشورهای استعمارگر می شود)، آباد و ثروتمند شده و همچنین عده ای بازاری فرصت طلب دلال احتکارکار، عده ای کافر شیاد فاسد خداباف خداسوار خائن نجومیخوار، و عده ای سرسپرده و نفوذی دیگر کشورها در مقامهای فرماندهی و مدیریت سیاستها و منابع ایران، نیز از این رهگذر ثروتمند شده و منابع را مفت به دیگر کشورها، و ثروت را به کشورهایی نظیر کانادا و استرالیا و آمریکا و انگلستان و سوئیس بفرستند.