بعد از ۱۴۰۰، سرنوشت یک سرود و یک ترانه
سال ۱۴۰۰ برای ایرانیان، سال ورود به قرن جدیدی بود، قرنی که از پس قرنی میآمد که در اخرین دههاش خیابانهای کشور دوبار با خون مردم رنگین شدهبود و تضاد مزمن تاریخی ما یعنی تضاد دولت – ملت و یا نظام – ملت به حداکثر خود رسیده بود و نظام حاکم باخشونت فزایندهای سعی در حفظ قدر قدرتی خود داشت، و آینده برای مردم چندان امیدبخش نبود. از دیگر سو نظام برای این قرن جدید و سال اولش بدون در نظر گرفتن ان چه در جامعه میگذرد، نقشه دیگری داشت که از مدت ها قبل برای آن برنامه ریزی کرده بود. بر مبنای بیانیه “گام دوم انقلاب”(۱) که در ۲۲ بهمن ۱۳۹۷ بهوسیله رهبری اعلام شدهبود قرار بود که انقلاب به مراحل بعدی خود که در بیانیه آمدهبود وارد شود و دروازه زمانی آن، بدونآن که اعلام شود، سال ۱۴۰۰ در نظر گرفته شده بود. بعد از ۴۰ سال تجربه درگیری بین روسای جمهور و نظام، یا به عبارتی درگاه و دیوان، عقلای نظام به این نتیجه رسیده بودند که نظام باید یکدست شود و یا به کلام امروز خالص سازی صورت گیرد. اولین قدم در این راه انتخاب اقای رئیسی به ریاست جمهوری بود، این انتخاب از نظر سیاسی سر آغاز دوران جدیدی بود که میبایست کشور را به تمدن اسلامی برساند و زمینهساز ظهور امام غایب باشد که با خوشبینی زیاد تحت اختناق شدید و در حالی که بسیاری از مردم در زبالهها دنبال غذا میگشتند، اغاز شد. کفتنی است که ان بیانیه هم بهدست فراموشی سپرده شد و امروز که اگر ان را بازخوانی کنیم، در مییابیم که نه تنها هیچ یک از بندهای به اجرا در نیامده، بلکه اوضاع به مراتب بدتر از سال ۱۳۹۷ است.
کوتاه زمانی بعد از انتخاب اقای رئییسی که با حرف و حدیث زیاد همراه بود، عقلای نظام به این نتیجه رسیدند که اعلام ورود به این مرحله نیاز به سرودی دارد در خور بزرگی ان. لذا گفته شد که باید سرودی ساخته شود تا کودکان وقتی از مدرسه به خانه میروند ان را بخوانند و حوشحال باشند که در این زمان زندگی میکنند. چند روز بعد از این پیام ناگهان سرودی متولد شد با نام ” سلام فرمانده” که به ظاهر برای فرا خواندن امام غایب ساخته شده، ولی ان بخشی که بیشترین توجه را جلب میکرد ربط چندانی به امام غایب نداشت و ناظر بر امام حاضر بود. این سرود با لحنی ملایم تر و تلطیف شدهتر از سرودهای نظامی و یا انقلابی ساخته شدهبود، ولی دادن سلام نظامی در حین اجرای ان پرده از ناگفته ها بر میداشت. بعد از تولد، ناگهان تمام دستگاههای تبلیغاتی نظام با تمام مداحان و زیبارویان و شهر آشوبانش به میدان امدند و در حالیکه سلام نظامی میداند و با مشت برسینه خود میکوبیدند، سرود را میخواندند. بعد از کوتاه زمانی ناگهان صحنه عوض شد و عکس العمل جامعه نسبت به این سرود فرمایشی به قدری کینهتوزانه بود که خوابها را اشفته کرد. بی شک در طول تاریخ بلند ادبیات فارسی هیچ سرودهای در زمانی کوتاه تا این حد مورد حملههای طنز و هجوامیز مردم از طرق مختلف قرار نگرفتهاست. کار به ان جا رسید که نظام صرفه را در ان دید که پخش ان را متوقف کند. به این ترتیب روشن شد که اینده ان چنان که نظام تصور میکند بر وفق مراد و برنامه نخواهد بود و مشکلها خواهند افتاد.
چندی بعد از آن، در شهریور ۱۴۰۱ ناگهان ایران و جهان با جنبشی روبرو شدند که مرگ یک دختر جوان آن را کلید زد. خشم تبلور یافته در جامعه با این مرگ معصومانه در زمانی کوتاه در تمام کشور از شهرهای بزرگ تا کوچکترین شهرها فوران کرد و جنبشی با نام مهسا و یا “زن -زندگی-ازادی” شکل گرفت. جنبشی که به راحتی از محدوده جغرافیایی ایران عبور کرد و توانست با تمام مردم متمدن جهان ارتباطی ارگانیک برقرار کند و واقعیت فرهنگ مردم ایران را به حهانیان نشان دهد. موهای بریده شده در اقصی نقاط جهان درجه این هبستگی و پشتیبانی را نشان میدهد. در باره عظمت این جنبش تمدنی- فرهنگی به اندازه کافی از زمان تولد آن تا کنون که نزدیک یک سال است صحبت شده و نیازی به گفتگوی بیشتر نیست. شعارها و اعتراضات اجتماعی مثل سوزاندن روسری منعکس کننده خواستهای جنبش و مردم بود و میبایست از طرق دیگر در سطح بسیار گستردهتری نیز انعکاس یابد. در زمان کوتاهی بدون این که دستوری صادر شود، جوانی تمام سوز و درد پنهان مردم ایران از ان چه در کشور میگذست را در ترانهای با نام “برای” گنجاند و به گوش جهانیان رساند. گسترش این ترانه در جهان بهقدری سریع و گسترده دامن بود که شاید نظیری برای ان نتوان پیدا کرد. تولد با شکوه این ترانه بیشک یکی از بزرگترین رویدادهای هنری در تاریخ سیاسی- اجتماعی ایران است که در تاریخ ایران بهراحتی جاودانه شد، سرنوشتی مغایر با سرنوشت تلخ سرود فرمایشی سلام فرمانده که پلاسید و به فراموشی سپرده شد.
در طول زمانی کمتر از دوسال دو گزینه هنری، یکی فرمایشی از جانب نظام و دیگری مدنی از جانب مردم در برابر هم قرار گرفتند که با دو سرنوشت مختلف روبرو شدند، این دو سرنوشت یعنی ماندن و بالیدن و پلاسیدن و فراموشی و میتواند نشان دهنده سرنوشت جامعه و نظام در اینده باشد. این دو سرنوست حرفهای زیادی برای گفتن در مورد آینده کشور و نظام دارند که باید به دقت به ان گوش کرد. به نظر میاید نظام حاکم مانند سایر نظام های استبدادی ناشنوا شده و گوش شنوایی برای شنیدن این حرفها ندارد، ولی نشنیدن حرفها از سوی نظام به این معنی نیست که راه جامعه مشخص نیست.
جنبش مهسا باعث شد که در رمینههای زیاد دیگری نیز گزینههای نظام در برابر گزینههای مردم و جامعه قرار گیرند که سرنوشت انها نیز نظیر سرنوشت این سرود و ترانه است و عبرتانگیز خواهد بود. شاید یکی از مهمترین رویاروی نظام و جامعه را بتوان در رویارویی درک نظام و مردم مسلمان عادی از خدا مشاهده کرد که دو درک کاملا متفاوت است.
در حول وحوش جنبش مهسا و زمانی که اعتراضات در حال نضج گرفتن بود، بهصراحت اعلام شد که ” خدای اکنون همان خدای دهه شصت است”. در این اظهار نظر منظور از این که خدای دهه شصت چیست روشن نبود ولی با توجه به موجهای گوناگون اعدام در دهه شصت که بی رحمانهترین آن در سال ۱۳۶۷ بود، دشوار نیست که حدس زنیم منظور از خدا در ان دهه، خدایی است قهار و بیرحم که اگر کسی دست از پا خطا کند با او از طریق نظام و گزمههایش برخورد خواهد کرد. خدای قهار درکی است که میتواند بهعنوان موضع رسمی نظام از خدا تلقی شود، تجربه چهل سال اختناق و اعدامهای بی وقفه مسلما ان را تایید میکند. این در حالیست که بسیاری از مسلمانان درک دیگری از خدا دارند و به این خدای قهار اعتقادی ندارند. این بحث از ابتدای انقلاب در ایران مطرح بوده. به عنوان مثل نهضت ازادی به خدای “رحمان و رحیم” اعتقاد داشته و دارد در حالی که بنا بر ان چه آمد، نظام به خدای قاهر و به عبارتی دیگر به “خدای قاصم الجبارین” معتقد است. این اعتقاد تا امروز پا برجاست تا جاییکه یکی از پایوران بسیار معتقد نظام که آن را درعمل هم ثابت کرده و فرمان صدها اعدام را امضا کرده، امروز رئیس جمهور کشوراست. روایت خدای جبار و قاهر روایت حاکمیت از خدا است که ظاهرا حفظ نظام بدون اعتقاد به آن و کاربرد زور امکانپذیر نیست.
در خلال جنبش مهسا، هنگام مرگ نوجوان ایرانی کیان پیر فلک – که تصویر او با دستی که بر یقه کت خود گرفته با ان اعتماد به نفس بالا فراموش ناشدنی است-، ناگهان درک دیگری از خدا از زبان این نوجوان به خون غلطیده بر سر زبان ها افتاد و ان روایت “خدای رنگین کمان” بود که بر گرفته از شعری بود که سالها قبل گفته شده بود، ولی پس از حوادث ایذه گویی این کیان پیر فلک است که آنرا در فضای بی رحم آن روزها فریاد میکند و به نمادی از اعتراض مردم تبدیل میشود و در برابر خدای قهار نظام قرار میگیرد.
در رویارویی برداشتهای معنوی از خدا نیز یک بار دیگر شاهدیم که روایتهای نظام در جامعه خریدار چندانی ندارد و روح ایرانیان خداباور پذیرای درک سامی از خدا نیست و میخواهد به خدایی باور داشته باشد که برای زندگی ارزش قایل است و بیشتر ریشه در ارزشهای ایرانی عرفانی دارد. شعار جهانی شده “زن-زندگی-ازادی” نیز عکس العمل جامعه است در برابر خشونت بیحد نظامی استبدادی که با کمک از الهیات و اعتقادات مذهبی قصد توجیه استبداد را دارد.
مثال های بسیار زیاد دیگری میتوان آورد که نشان از تفاوت بنیادی بین درک جامعه پیشرفته ایران با درک عفب مانده نظام از مفاهیم گوناگون دارد. روایات جمهوری اسلامی چنان به بنبست رسیده اند که مهدی نصیری سردبیر سابق کیهان و از پایوران گذشته نظام معتقد است ” کلان روایت جمهوری اسلامی به پایان رسیده” (۲) و چیزی برای عرصه ندارد. وضعیت بحرانی و ناآرام جامعه ایران ناشی از این تقابل بین ایدههای مترقی جامعه و ایدههای متحجر حاکمیت است.
امروز که در آستانه یک سالگی جنبش مهسا قرار داریم، بهخاطر تاثیر عمیق و بنیادینی که بر جامعه ایران گذاشته باید در برابرش، شهیدانش، و اسیب دیدگانش سر تعظیم فرود اوریم و ان چه در توان داریم برای توانمندی و شکوفایی این جنبش انجام دهیم و با صدای بلند بگوییم ” تولدت مبارک پر شور و بالنده و توانمند بمان”.
1- https://farsi.khamenei.ir/message-content?id=41673
2- https://www.youtube.com/watch?v=_JDbJVVl7oY
عصر نو