علی شاکری: مشت آهنین در اقتصاد جواب نمی دهد

متن کامل گفتگوی جرس را بخوانید:

آقای شاکری! بازار ارز و طلا در هفته های اخیر شوکی بی سابقه را تجربه کرده و موجی از نگرانی را میان شهروندان ایران به همراه آورده است. به نظر شما ریشه های این بحران کجاست؟

شوک قیمت ارز و طلا در یک کلام نشان دهنده  نبود ثبات و امنیت سیاسی و اقتصادی در جامعه  است که در نتیجه، عدم اطمینان مردم به حکومت را در پی دارد. همان طور که می دانید دولت در راستای طرح هدفمند کردن یارانه تولید صنعتی  ،اقدام به پایین آوردن نرخ بهره بانکی کرد. این کار نه فقط تشویق تولید را به همراه نداشت بلکه مردم علاقه به گذاشتن نقدینه‌های خویش در بانک را نیز از دست دادند، چون بهره ای که یک سپرده گذار از بانک می گیرد مساوی است با بهره اسمی منهای نرخ تورم. مثلا اگر بهره اسمی 20درصد و نرخ تورم 15 درصد است کسی که سرمایه اش را در بانک می گذارد می تواند مطمئن باشد که در نهایت 5 درصد سود خواهد کرد.اما اگر نرخ تورم 20 درصد باشد و بهره بانکی 15 درصد باشد این وضعیت دیگر علاقه ای در مردم جهت سپرده گذاری در بانک ها ایجاد نمی کند.این  بیش از هر چیز وضع وخیم تولید در کشور را نشان می دهد. مشکل جامعه ایران ضعف در تولید ناخالص ملی است.تا زمانی که تولید ملی با جذب مردم برای گذاشتن پول در بانک ها صورت نگیرد و مردم به بانک ها برای سرمایه گذاری اعتماد نداشته باشند این اقتصاد بیمار ما سرپا نمی شود

برخی تحلیلگران شوک اخیر در بازار ارز را زیر سر دولت می دانند و می گویند که دولت برای جبران کسری بودجه خود یک شوک قیمت در بازار ایجاد کرده تا از این طریق بتواند نقدینگی موجود در بازار را جمع کند و بخشی از کسری بودجه اش را جبران سازد.آیا شما با این تحلیل موافقید؟

بهرحال بخشی از این بحران ارزی هم به نفوذ دولت در بانک مرکزی و اقدام عامدانه برای دخالت در بازار سیاه ارز برمی گردد. بانک مرکزی هر بار با یک شوک اجازه می دهد یک بازار سیاهی درباره دلار به وجود بیاید و قیمت یک مرتبه به صورت نجومی بالا برود و بعد به میدان وارد می شود و قیمت بالای بازار سیاه را به قیمت بالای تثبیت شده تبدیل می کند.بازی هایی از قبیل بالا- پایین کردن نرخ ارز  گرچه ممکن است علاجی آنی باشد اما علاجی آتی نخواهد بود.پولی که از طریق بالابردن نرخ ارز دست دولت را می گیرد، از تولید و ثروت ملی نیست و در واقع ایجاد مالیات بزرگ از طریق افزایش تورم است.چنین وضعیتی زمینه را برای شورش و از هم پاشیدگی اقتصادی فراهم می کند به ویژه که طبقه متوسط در زیر فشار تحریم ها روز به روز ضعیف و فقیرتر می شود. اگر قبول کنیم که سرمایه ملی یک کشور در اصل میزان تولید در آن کشور است، آن وقت ایران با 407 میلیارد دلار تولید ناخالص ملی در منازعه با اقتصادهای ثروتمند روز به روز خود را فقیرتر می کند.از طرفی این را هم باید اضافه کرد که بانک مرکزی در نگرانی از بروز جنگ و شدت یافتن تحریم ها از عرضه کافی ارز در بازار جلوگیری می کند.این سیاست در روزهای اخیر نمایان تر شده است وگرنه اگر به خاطر داشته باشید چند هفته پیش آقای بهمنی مدیرکل بانک مرکزی می گفت که ما به حد کافی ارز داریم و می توانیم به بازار بیاوریم. بنابراین بانک مرکزی احتمالا ارز را برای روز مبادا نگه داشته و از عرضه آن به بازار جلوگیری می کند.

به نظر شما تحریم ها علیه برنامه هسته ای تا چه حد بر نوسان بازار ارز تاثیر داشته است؟

ایران به دلیل مواجهه با تحریم نفت و تحریم بانک مرکزی امکان مقاومت در برابر جنگ روانی را ندارد. شما اگر بپذیرید که 60 درصد سود ناشی از فروش نفت صرف تامین هزینه های مصرفی داخلی می شود، می توانید در نظر بگیرید که با تحریم خرید نفت چه ضربه ای به اقتصاد وارد می شود. مقام های ایران هم متاسفانه به شعار بسنده کرده و از آن فراتر نمی روند. چند ماه پیش آقای احمدی نژاد مدعی فروش نفت به ارزهایی غیر از دلار شد و در هفته های اخیر هم زمزمه هایی درباره بستن تنگه هرمز شنیده می شود. حال آنکه باید در نظر بگیرید روزانه 4 تریلیون دلار در بازار جهانی به حرکت در می آید و از این رقم، 200 میلیون دلار سهم ایران است که رقمی حدود 5 هزارم درصد می شود. وقتی این رقم را ملاک قرار دهید می توانید راحت تر دریابید که ادعای احمدی نژاد درباره منع مبادلات بین المللی با دلار تا چه حد شعاری و تهی از معنی است.

آقای شاکری!بسیاری از مردم پس از شوک اخیر در بازار ارز، وضعیت را با دوره اصلاحات مقایسه می کنند که بازار از ثبات نسبی برخورد بود. به نظر شما چرا قیمت ارز و سکه  در آن دوره علیرغم قیمت پایین نفت نوسان اندکی داشت اما حالا با وجود نفت بشکه 88 دلار شاهد چنین نوسانی هستیم؟

در دوره اصلاحات چون دخالت دولت در بازار ارز و بانک مرکزی کمتر بود به رغم نفت بشکه ای 25 دلار ایران دچار کسر بودجه نشد و در تمام 8 سال ریاست جمهوری آقای خاتمی اصلا ارز آنچنان بالا و پایین نرفت.ولی در حال حاضر نفت کشور با ارز 88 دلار در بودجه گره خورده است.یعنی اگر نفت در بازار جهانی کمتر از 88 دلار فروش برود، بودجه ایران دچار مشکل می شود.لذا بانک مرکزی مجبور است  با بازی های مصنوعی از قبیل بالابردن قیمت ارز  این کسری بودجه را جبران کند.این سیاست ها نه فقط به افزایش ثروت نمی انجامد بلکه تورم بالایی را در برخواهد داشت که دودش بیشتر از همه به چشم مردم خواهد رفت.

یعنی در واقع از نظر شما ریشه این بحران به هزینه کرد درآمدهای نفتی برمی گردد؟

بله. نفت در ایران معاصر به جای این که سرمایه کشور باشد درآمد دولت محسوب شده است و عملا از طلای سیاه به بلای سیاه تبدیل شده است.دولت به خودش اجازه داده که هر وقت لازم دید درآمد نفت را به صورت پول در جامعه توزیع بکند.توزیع پول در جامعه کمک به فقرا نیست.ایجاد کردن یک طبقه بی عار تنبلی است که وابستگی به دولتِ بزرگ را بیشتر می کند.نتیجه بعد از مدتی بالارفتن نیازهای مصرفی در جامعه می شود و از آنجا که در جامعه ای مثل ایران، واردات تعیین کننده است و صادرات غیرنفتی چندانی ندارد، پول نفت برای خریدهای مصرفی هدر می شود و به افزایش تولید در جامعه نمی انجامد. تا زمانی که بودجه نفت به عنوان سرمایه دولت محسوب شود ما چیزی به عنوان تولیدات ملی بزرگ نخواهیم داشت.

به نظر شما ایران برای عبور از این بحران چه راهی دارد؟

الان که پس از این نوسانات، ارز ایران بیش از ۵۰% سقوط ارزش در عرض یک هفته داشته، شورای پول مورد ملامت است که با کاهش نرخ سپرده ، نقدینه‌های شناور را به جای جذب کردن در بانکها به سوی خرید مسکوکات و خرید دلار سوق داده است.از طرف دیگر بانک مرکزی شماتت میشود که با نصف کردن سهمیه ارز هر مسافر به خارج و بالا بردن قیمت ارز ، علائم نداشتن ارز در ذخیره را به بازار و مردم داده و متاسفانه در فقدان وجود گزارش شفاف در مورد اقتصاد کشور از طرف دولت و با نک مرکزی، مردم بجای اعداد ، علائم را می‌بینند و به نتیجه “بشتابید تا دلار از این گران‌تر نشده است، بخرید “، می‌رساند.در حالیکه سالی‌ حدود ۱۰۰ میلیارد دلار نفت صادر میشود.

به نظر من ایران راهی ندارد جز این که مانند کشورهای دیگر ارز شناور را به حال خویش بگذارد.بانک مرکزی را مستقل بگذارد.دست از کنترل جریان های اجتماعی در درون ایران بردارد.تعامل با جامعه جهانی را جایگزین تقابل با آنها کند.یعنی اگر در اصل مشارکت درونی و تعامل بیرونی را سرلوحه سیاست های خود قرار ندهد،ثبات در ایران به وجود نخواهد آمد. دوره ثبات از طریق مشت آهنین در جهان گذشته است. شما نگاه کنید وقتی چند سال پیش شورش در آمریکا اتفاق افتاد کسی نپرسید که اینها(منظور حکومت) کی می روند؟وقتی شورش درباره مسائل مسلمانان و اعراب در فرانسه اتفاق افتاد کسی نپرسید که حکومت فرانسه کی سقوط می کند؟ اما در جامعه ای چون ایران به دلیل عدم ثبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی همیشه مردم می پرسند که اینها کی می روند؟

آیا اکنون با تک نرخی کردن ارز و دلار، مشکل نوسانات شکننده حل شده و نقدینه‌ها بسوی تولید سرازیر میشود؟

به نظر من پاسخ منفی‌ست. چون امروز به هر بانکی‌ که در تهران وارد می‌شوید قیمت دلار را ۱۳۰۶ تومان اعلام کرده ولی‌ به شما نمی‌فروشند. این قیمت از محاسبه تفاوت بین ضریب تورم بین ایران و آمریکا به وجود می آید که ۱۲% مفروض شده است.مبدأ محاسبه قیمت دلار هم از سال ۱۳۸۹ به قیمت ۹۸۵ تومان که توسط بانک جهانی‌ اعلام شده مدّ نظر گرفته شده که لذا بهای دلار در سال ۱۳۹۰ حدود ۱۳۰۰ تومان اکنون اعلام می‌شود، در صورتی‌ که تفاوت نرخ تورم بین ایران و آمریکا چیزی بالای ۲۰% است. به هر مسافری به خارج فقط ۱۰۰۰ دلار سهمیه داده میشود، که بخش نا چیزی از نیاز حقیقی‌ هر مسافر است. ارزی را که بانک برای گشایش اعتبار اسنادی و (LC) به وارد کنندگان کالا با قیمت اعلامی بانک قرار است پرداخت کند، مشروط به ورود کالا و بدون انتقال ارزی پیش پرداخت به وقت گشایش اعتبار (  LC) ، کرده؛ که خود این بی اعتمادی بین وارد کننده و بانک، اشتیاق وارد کنندگان مستقل در این جو پر ریسک را تقلیل و انحصار بیشتر تجارت در دست نظامیان و در نتیجه بازار سیاه را تشویق می‌سازد.

بالا بردن نرخ بهره سپرده به ۲۱% در این هفته و برخورد ” تعزیراتی” با دلار و خریدارانش بدون داشتن و تدوین یک بسته اقتصادی جامع در کنار یک بسته پولی‌؛ گره گشا برای جذب نقدینه‌ها به اقتصاد نیست. حتی پس از یک نرخی کردن دلار در امروز صحبت از این است که چگونه این دلار محدود با قیمت بانکی می‌تواند از رانت خواری، ویژه خواری، و توزیع ارزی دولتی رابطه ای، جلو گیری کرده و شکلی‌ قانونمند داشته باشد؟ اگر بپذیریم که بازار بورس آینهٔ اقتصاد ایران است، این بازار ضریب رشدش در امسال ۱۰% بیشتر نبوده است. لذا اقتصاد ایران، بخش تولیدی، و بازار بورس، جاذبه‌ای برای کشش سرمایه نداشته است، چون این ضریب رشد در مقایسه با بازار‌های سرمایه سکه طلا، دلار، و مسکن؛ در رتبه آخر قرار دارد؛ و طبیعی است که سرمایه‌ها و نقدینه‌های شناور و سرگردان کلان نه به تولید بلکه به فرار از کشور روی آورده و به دلار تبدیل می‌شود.در این صورت قیمت دلار را نه حکم دولت، و نه قیمت اعلام شده در بانک، بلکه بازار سیاه ایجاد شده -انحصار درو نی‌ قدرت و بی‌‌ اعتمادی مردم به حکومت- تعیین می کند.لذا مشکلات بخش تولید، فعال کردن بورس،و بخش‌های دیگر سرمایه در مسیر رشد اقتصادی، به امنیت درونی‌ نیازمند است که این می‌باید همراه با ورود به بازار جهانی‌ باشد تا بتوان از یک نرخی کردن ارزی حقیقی‌ سخن گفت.پیش شرط این امر به عدم تشنج درونی‌ و همگرایی سیاسی نیازمند است تا بتوان از التهاب و اپیدمی تشنج جلو گیری کرد. تجربه نشان داده که در قرن گذشته و تا به امروز ارز شناور در کشورهایی چون آمریکا( دلار)،اروپا (یورو)، انگلستان (پوند)، و ژاپن(ین) رواج داشته که از ثبات سیاسی و دموکراسی برخوردار بوده اند. لذا در ایران ما نیز بدون مشارکت مردم در تعیین حق سرنوشت خویش – “ایران برای همه ایرانیان ” و بدون تعامل با جهان، ثبات سیاسی میسّر نیست و  مشت آهنین هم پاسخ گو نیست.

Print Friendly, PDF & Email