پارتیزان ها چگونه رئیسجمهور میشوند
چندی پیش، زمانی که سرانجام «کمیته حقیقت یاب» برای بررسی و کشف آنچه در دوره دیکتاتوری نظامی بر برزیل گذشت تشکیل شد، تصویری منتشر شد که بلافاصله توجه همه را به خود جلب کرد. تصویر مربوط به سال 1970 بود و زنی بسیار جوان را نشان می داد که در دادگاه نظامی نشسته و در حالی که محاکمهکنندگان صورت خود را پوشاندهاند تا شناخته نشوند، چهره او صلابتی بی نظیر دارد. این زن جوان دیلما روسف، رئیس جمهور کنونی برزیل است. در آن سال در سائوپائولو دستگیر شد، به مدت 22 روز شکنجه شد و سه سال هم به زندان افتاد. با این همه در مقابل بازجوهایش کوتاه نیامد و نشکست.
دیلما روسف هنوز هم نشکسته است. او اکنون رهبر ششمین قدرت اقتصادی جهان و عضو یکی از مدرن ترین احزاب چپ جهان است و در حالی که میراث دلهره آور لولا را به دوش می کشد، بزرگترین کشور آمریکای لاتین را به سرعت به سوی توسعه اقتصادی، اجتماعی و مدنی رهبری می کند. انقلاب کوبا منشا الهام روسف برای پیوستن به جنیش مقاومت و مبارزه پارتیزانی علیه دیکتاتوری نظامی بود؛ اکنون کوبا در شاخص های توسعه انسانی، دموکراسی و مشارکت اجتماعی به گرد پای برزیل هم نمی رسد.
برزیل از بسیاری جهات برای کشورهای جهان سوم الگویی از توسعه همه جانبه است و در میان کشورهای چپ گرا استثنایی محسوب می شود. روند توسعه برزیل از دهه 1990 آغاز شد ولی در سال 2002 با به قدرت رسیدن حزب کارگران، به طور معناداری سرعت گرفت. امروزه لولا تنها سیاستمداری در دنیا است که می توان ادعا کرد در پایان دوره ریاست جمهوری محبوبیتی بیش از ابتدای آن به دست آورد. با هر معیاری او موفق ترین سیاست مدار زمانه خود است. یک کارگر کارخانه که در ژانویه 2002 به ریاست جمهوری رسید و پس از دو دوره چنان اعتمادی در افکار عمومی ایجاد کرده بود که توانست دولت را مجددا به هم حزبی خود واگذار کند. این موفقیت بیش از هر چیز مدیون مجموعه ای استثنایی از ویژگی های فردی لولا است: ترکیبی از احساسات گرم اجتماعی و حسابگری سرد سیاسی. و یا –همچون جانشین خود روسف- ارزیابی های منطقی و هوش احساسی. اما برآمدن لولا و صعود از کارگر به رئیس جمهور هرگز تنها یک کامیابی و موفقیت شخصی نبود. آنچه چنین چیزی را امکانپذیر ساخت وجود اتحادیه کارگری قدرتمند و رادیکالی بود که نخستین حزب سیاسی مدرن برزیل را شکل داد و به وسیله عروج آن تبدیل شد.
در پایان دوره نخست ریاست جمهوری، لولا در مقابل تهاجم رقبای سیاسیاش بر سر رسواییهای فساد که در دولت وی میان اطرافیانش روی داد، دو ابزار مهم داشت. یکی از آن ها توسعه اقتصادی پایدار بود. پس از یک دوره بدترین رکود اقتصادی کشور در قرن بیستم، (رشد اقتصادی سالانه به طور متوسط 1.6 درصد بود. در دهه 1990 و در دوره هشت ساله کاردوزو به صورت لاکپشتی تا 2.3 درصد بالا رفت) تولید ناخالص داخلی از سال 2004 تا 2006 تا 4.3 درصد افزایش یافت. این جهش تا حدودی هم از دو خوش اقبالی خارجی ناشی می شد. یکی صادرات سویا و سنگ آهن به چین با قیمت بالا و دیگری پایین نگه داشتن نرخ بهره در آمریکا برای جلوگیری از ترکیدن جباب مالی. گرینسپن (رئیس سابق بانک مرکزی آمریکا) شروع به وارد کردن سرمایه ارزان کرد که در برزیل به وفور در دسترس بود. این کار وضعیت کسب و کار و اشتغال را در برزیل بهبود داد و در نتیجه آن حال و هوای عمومی کشور تغییر کرد.
ابزار دوم لولا کاهش شدید فقر در برزیل بود. دولت لولا از آغاز به بهبود وضعیت فقرا متعهد بود. نخستین تلاش های او در این راه به شکست انجامید ولی به تدریج برنامههای موثری اجرا شد. در سال 2004 برنامه «کمک هزینه خانوار» وضعیت بیش از 12 میلیون خانوار برزیلی (یک چهارم جمعیت کشور) را بهتر کرد. تاثیر سیاسی این برنامه نیز قابل توجه بود. این تاثیر تنها از کاهش دادن فقر ناشی نمی شد و مهمتر از آن پیام نمادینی بود که صادر می کرد: دولت به همه برزیلیها به عنوان شهروندان برخوردار از حقوق اجتماعی، فارغ از اینکه چقدر رنجبر و لگدمال شده هستند، توجه دارد. اقبال عمومی که حزب کارگران و لولا در پی اجرای این قبیل برنامه ها پیدا کرد یکی از دارایی های سیاسی نامتزلزل او بود.
افزایش قابل توجه حداقل دستمزدها از برنامه مذکور هم مهمتر بود. در سال 2005، دستمزدها به معنای واقعی کلمه دوبرابر شد و 18 میلیون نفر به طور مستقیم از آن منتفع شدند. مجموعه سیاست های اینچنینی موجب صعود پایدار مصرف عمومی و رونق بازار داخلی شد و نهایتا پس از یک دوره طولانی خشکسالی اقتصادی مشاغل جدید زیادی به وجود آمد. در مجموع رشد سریع اقتصادی و جابه جایی های اجتماعی، کاهش فقر شدیدی را در برزیل رقم زد. طبق برخی تخمینها بین 30 تا 50 میلیون نفر طی تنها 6 سال از فقر رهایی یافتند. نیمی از این موفقیت مدیون رشد اقتصادی و نیم دیگر مرهون برنامه های اجتماعی بود. برنامه های اخیر تنها حمایتی نبودند. در سال 2005 بودجه دولت در بخش آموزش سه برابر شد و تعداد دانشجویان دو برابر افزایش یافت (در دهه 80 آموزش در سطوح بالا به عنوان یک خدمت عمومی تقریبا حذف شده بود.)
در نیمه دوم سال 2009 سرمایه های خارجی به کشور سرازیر شد، و در پایان دوره دوم ریاست جمهوری لولا، اقتصاد برزیل سالانه 7 درصد رشد داشت. با کشف ذخایر عظیم نفتی در دریا، طبیعت نیز به روی او لبخند زد. . مروری بر آمار بانک جهانی نشان می دهد به طور تقریبی تمامی شاخص های برزیل از سال 2006 تا 2010 بهبود داشته اند. این آمارها در جایی اعلام می شود که یکی از فقیرترین و جرم خیزترین کشورهای جهان بوده است. اما در پایان دولت لولا این کشور در میان 10 کشور توسعه یافته جهان ایستاد.
افتخارات خارجی را نیز میتوان به این قبیل موفقیت های داخلی، افزود. برزیل به ندرت –اگر نگوییم هرگز- جایگاه بین المللی متناسب با اندازه و اهمیت بالقوه خود کسب کرده بود. سیاست دیپلماسی کاردوزو وفاداری به ایالات متحده بود. ولی لولا از همان ابتدا راه دیگری در پیش گرفت و بدون تنش با آمریکا، همبستگی های منطقه ای را تقویت کرد. به زودی برزیل به وزنه مهمی در تصمیمات صحنه بین المللی تبدیل شد. بخشی از این تغییر مرهون اقتدار اقتصادی برزیل بود. بخش دیگر به بازتاب اعتبار لولا و حزب کارگران (PT :Partido dos Trabalhadores:) به عنوان محبوب ترین رهبر و حزب (هم سیاسی و هم اجتماعی) برزیل بازمیگشت.
اما اگر چنین رکوردی در دوره یک رئیس جمهور امکان پذیر باشد، چگونه می توان به لحاظ تاریخی توضیحی برای آن یافت؟
برخی رقبای حزبی، دولت لولا را میراث حکومت فاجعه بار «وارگاس» (رئیس جمهور برزیل 1930-1945 و 1951-1954) میدانند. دیکتاتوری که به عنوان «پدر فقرا» به حکومت رسید و با فاش شدن جنایاتش به نحوی دراماتیک خودکشی کرد. در آرژانتین، حکومت خوآن پرون، از وارگاس هم فاسدتر و ویران کننده تر بود. اما کاردوزو «لولائیسم» را –در ابعاد کوچک تر- نوعی «پرونیسم» می دانست. نشانه های عداوت حزبی در این اظهار نظر مشهود است، ولی این مقایسه غیر معمول نیست و هم از کسانی که خاطره وارگاس را می ستایند و هم کسانی که با نفرت از او یاد می کنند، شنیده میشود. اما مقایسه لولا با وارگاس –چه رسد به پرون- به هیچ وجه منطقی نیست. تفاوت میان شیوه حکومت آن دو بنیادین است. ریتوریک وارگاس پدرسالارانه و احساسی بود و ریتوریک پرون محرک و تهاجمی. و رابطه هر دوی آن ها با توده ها کاملا گسسته بود. لولا با هیچ یک از آن دو قرابتی ندارد. عروج او بر پایه جنبش اتحادیه های کارگری و حزب سیاسی مدرن و دموکراتی بود که به صورت پیشرویی مفهوم دموکراسی در برزیل را متحول ساخت. حزبی به شدت منعطف و با ساختاری مدرن که توانست نیازهای اقتصادی و اجتماعی جامعه برزیل را به درستی تشخیص دهد و با موفقیت خود را با آن ها تطبیق دهد. شاید بتوان با واکاوی این حزب و بررسی روند دگرگونی آن، پاسخی برای پرسش فوق پیدا کرد. حزب کارگران برزیل، آیینهای از شیوه عمل دموکراسی است که چگونه میتواند چریک سالیان گذشته را در مسند یاست جمهوری بنشاند.
پیروزی لولا در انتخابات ریاست جمهوری 2002 در واقع بزرگ ترین حزب چپ آمریکای لاتین یعنی حزب کارگران برزیل را به قدرت رساند. به طور کلی میتوان گفت حزب به این دلیل پیروز شد که به میانه روی تمایل پیدا کرد و این تحول را برای رای دهندگان نیز باورپذیر ساخت. اما دگرگونی PT پیچیده بود و داستان درازی دارد.
روند میانه رو شدن حزب از اواسط دهه 1990 آغاز شد. یادآوری این نکته مهم است که حزب کارگران از آغاز حزبی بود که میخواست در قدرت رسمی حضور داشته باشد بارها در انتخابات شرکت کرد. اما مثلا در سال 1982 در پلتفرم حزب آمده است: «برنده شدن در انتخابات بخشی از هدف طولانی مدت ماست. در نهایت ما می خواهیم جامعه ای سوسیالیستی بسازیم که در آن از استثمار و استثمارگر خبری نیست» در حالی که در سال 2002، روی اخلاق در وظایف عمومی و فعالیت های سازمانی تاکید می کردند. و یا حتی قطعنامه پایانی کنگره حزب در سال 1993 هدف حزب را چنین بیان می کرد: «مبارزه ما معطوف به افزایش تنش و خلل در وضع موجود است» تا سال 2002 رویه حزب طی فرآیندی تدریجی به میانه متمایل شد تا اینکه در سال 2002 حتی به حفظ برخی عناصر «نولیبرالی» برنامه رئیس جمهور کاردوزو متعهد شد –مانند مازاد بودجه و تعهد به پرداخت بدهی های خارجی- و حتی از این هم فراتر رفت و با حزب دست راستی «لیبرال» PL نیز متحد شد. حزبی که پناهگاه واعظان مسیحی پروتستان به شمار می رود.
حزب کارگران در سال 1980، کمی بعد از اینکه رژیم نظامی حاکم بر برزیل به احزاب سیاسی مستقل آزادی عمل داد (برای نخستین بار از 1964)، شکل گرفت. حزب از بدو شکل گیری خود ترکیب بسیار متنوعی داشت: از مارکسیست ها و سایر طیفهای سرخ، روشنفکران میانهرو، رهبران جنبشهای اجتماعی و کارگری و حتی الهیون آزادی خواه بود. ساختار دموکراتیک و تشکل از پایین به بالای PT در تاریخ احزاب برزیل –و شاید آمریکای لاتین- بی مانند بود. گرچه حزب عمدا خود را به طیف خاصی از چپ متصف نمی کرد، ولی همواره خود را «سوسیالیست» می دانست و مواضع تندروانهای داشت. مثلا در مجمع قانون اساسی در سال 1988، از عدم پرداخت بدهی های خارجی، ملی کردن بانک ها و ثروت معدنی کشور، و اصلاحات رادیکال اراضی حمایت میکرد. به علاوه نمایندگان حزب به نشانه اعتراض و نشان دادن اینکه قواعد بازی را به طور کامل نپذیرفته اند، از امضای پیش نویس قانون اساسی خودداری کردند.
طی چند سال بعد PT متعادلتر شد ولی از پوسته تندروی خود به طور کامل جدا نشد و حتی در سال 1989 که لولا مجددا در انتخابات شکست خورد در اصول اساسی حزب تغییری روی نداد. مثلا قطعنامه هشتمین نشست ملی حزب در سال 1993، بار دیگر بر منش «سوسیالیستی و انقلابی حزب» تاکید و «دسیسه» نخبگان برای واژگون کردن دموکراسی را محکوم نمود و تصریح کرد که حزب «حامی اصلاحات رادیکال ارضی و توقف پرداخت بدهیهای خارجی» است، و درنهایت به این نتیجه رسیدند که «سرمایه داری و مالکیت خصوصی نمی توانند برای بشر آینده ای مطلوب ترسیم نمایند». لولا در سال 1994 دوباره کاندید شد و طرح Real Plan کاردوزو را به عنوان فریب انتخاباتی محکوم کرد. نتیجه کنگره ملی حزب دراین سال محکوم کردن «کنترل و سلطه طبقاتی بر شیوه های تولید» و تاکید مجدد بر «تعهد به سوسیالیسم» بود. برنامه حزب در آن سال ها برای حکومت در «ضد امپریالیستی بودن، ضد فئودالی بودن و ضد انحصاری بودن» خلاصه می شد.
اما پس از شکست لولا در انتخابات، حزب به آرامی فرآیند بازبینی در خود را آغاز کرد. نتیجه آن در دهمین نشست ملی حزب آشکار شد: «شکست انتخابات 1994 برای ما انعکاسی بی رحمانه از تصویر حزب در جامعه بود، تصویری از تاثیر بیرونیِ جنگ داخلی ما؛ تصویری از ابهامات سیاسی و ایدوئولوژیکی که با آن ها دست به گریبانیم» حرکت حزب از بازبینی به تحول، مانند اغلب احزاب سوسیالیستی و کمونیستی پس از جنگ سرد، با گسست قاطع از گذشته توام نبود. بلکه فرآیندی تدریجی و سرشار از جدل و تنش درون حزبی بود. در نشست 1997، حزب خود را گونه ای سوسیالیسم ِ«انقلابی و دموکراتیک» معرفی کرد و وجه سیاسی سوسیالیستی را بیش از وجه اقتصادی آن مورد توجه قرار داد. در نتیجه عمده تاکید آن بر «دموکراتیزه کردن دولت» و در نتیجه «شفاف تر شدن و پاسخگوتر شدن حکومت در قبال جامعه» بود.
سومین باری که لولا کاندید ریاست جمهوری شد -1998- هیچ پیشنهادی سوسیالیستی مطرح نکرد و حتی از تحول جامعه به سوسیالیسم سخنی به زبان نیاورد. در حالی که PT از ریتوریک سوسیالیستی خود فاصله می گرفت، با شکست مجدد لولا در آن سال تحول معناداری در حزب به وقوع پیوست. پس از این اتفاق بود که لولا و تیمش تاثیر تغییر بافت سیاسی برزیل و اصلاحات اقتصادی کاردوزو را هضم کردند. کاردوزو در سطح بین الملل جامعه شناس مطرحی بود و چنان برنامهریزی بنیادین و منسجمی برای برزیل تدوین کرده بود که لولا به ناچار می بایست دست کم بخشی از آن ها را بپذیرد. کاردوزو سیاست های نئولیبرالی را به گونهای اجرا کرد که شالوده حرکت صنعتی کشور را پایه گذاری نمود. هرچند به موفقیت هایی که بعدها لولا کسب کرد حتی نزدیک هم نبود. برخی اصلاحات قانون اساسی و دستاوردهای مدنی جامعه برزیل نیز در دوره ای که کاردوزو در قدرت بود قابل چشم پوشی نبود. به عنوان مثال «حق شهر» را که اصلی بسیار مترقی در شیوه اداره شهر بود، در سال 2001 –برای نخستین بار در جهان- وارد قانون اساسی برزیل شد. (که البته آن هم مرهون تلاش حزب کارگران بود) احترام حزب کارگران به چنین دستاوردهایی باعث شد صریح ترین شواهد گرایش حزب به اعتدال را در کمپین انتخاباتی 2002 لولا رخ نشان دهد. در ژوئن آن سال، در بحبوبه فشار سوداگرانه بر پول رایج برزیل، لولا در نظرسنجی ها پیش افتاد. در پی آن نامه ای سرگشاده با عنوان «نامه ای به مردم» نوشت و در آن برای افکار عمومی توضیح داد که PT تغییر رویه داده است. این نامه مضمون اصلی کمپین لولا را مشخص می کرد: «اعتراض به برآورده نشدن واقعی وعده ها در اقتصاد گورستانی و وضعیت اجتماعی برزیل». همچنین لحن کلی کمپین، ارائه پیشنهاد به جای انتقاد صرف بود. این سند، تعهد لولا را به آنچه PT تا چند سال پیش به عنوان سیاست های نئولیبرالی تقبیح می کرد، نشان میداد. همچنین بر «احترام به قراردادها و تعهدات کشور و ابراز مخالفت با راه حل های یک طرفه و رادیکال» تاکید می کرد. درجه ای از اعتدال در این پلتفرم مشاهده می شود که در تاریخ حزب بی سابقه بود.
اما این دگرگونی را چگونه می توان توضیح داد؟ یکی از دلایل آن این بود که فضای سیاسی برزیل به تدریج به سوی چپ میانه متمایل شده بود. کاردوزو در سال 1994 از «حزب سوسیال دموکرات» به ریاست جمهوری رسید (که با جبهه لیبرال برزیل اتحاد کرده بود) و این خود گفتمان چپ میانه را در کشور تقویت کرد. یکی دیگر از دلایل دگرگونی PT، تکامل آن و جلب حمایت جنبش های اجتماعی بود. برخی می گویند رشد و نهادینه شدن PT باعث شد ارتباط مستقیم خود را با توده ها از دست بدهد. با این پیش فرض که جنبش های اجتماعی در وضعیت «خارج از سیستم» و «در تقابل با سیستم» باقی می مانند. در حالی که PT بیش از پیش عملگرا شده و تاکتیکهای پیشین مقابلهای را کنار گذاشته است. این فرضیه غلط است. زیرا تغییر اقتصادی و اجتماعی در برزیل بسیاری از اتحادیه ها و جنبش های اجتماعی را تشویق کرد که با وضعیت عملگرایانه خو بگیرند.
اما پتانسیل تغییر و انعطاف در استراتژی در PT ، همانطور که اشاره کردیم، به ماهیت فوق العاده دموکراتیک این حزب بازمی گردد.PT در ردههای بالای خود فاقد خودرائی و مستقل بود. شاخصههای عملی این درجه از استقلال رهبری، نهادینه شدن مشارکت درونی و بحث و تبادل نظر در تمام سطوح حزب و قابلیت تغییر در راس آن بود. چنین مکانیسم هایی این قابلیت را داشت که رهبری حزب را پاسخگو و استراتژی ها را منعطف نگه دارد. در باور حزب، ساختار دموکراتیک و رهبرانی پاسخگو، تنها راهی است که از طریق آن اصول حزب و توانمندسازی مردمی می تواند پیاده شود. نهادهای مشارکت و بحث، این اجازه را به PT می داد که در سطح ملی منافع و نظرات همه اعضای حزب از جمله اعضای معمولی را نشان دهد. این قابلیت تا حدودی هم تحت تاثیر تعادل در قدرت در سطح ملی نیز بود. در دهه 90 که حرکت حزب به سوی اعتدال آغاز شد، امکان مشارکت بیشتر نهادهای دموکراتیک در حزب به وجود آمد و باعث شد PT اعضای خود را وادار کند در پیامدهای تاکتیکیِ باورهای ایدئولوژیک خود تجدید نظر کنند. در نتیجه امکان نفوذ اعضای حزب در دولت وقت فراهم آمد. بنابراین یکی از مهمترین دلایل تغییر در PT این بود که بسیاری از رهبران حزب ارزیابی خود را از اهمیت و وزن «ایدئولوژی» در مقابل «پراگماتیسم» مورد بازبینی قرار دادند و دیدگاه خود را نسبت به خدمت در دولت تعدیل کردند. همچنین توانایی PT در ایجاد شبکه های سیاسی خارج از حزب، پس از پیروزی در انتخابات، خونی تازه در رگ آن جاری کرد و وزن میانه روی در حزب را افزایش داد.
اما اهمیت دموکراتیک بودن حزب کارگران برای دموکراسی در برزیل چه بود؟ از یک سو، قابلیت رشد PT و اعتدال آن، عدم وجود گزینههای حزبی تندروانه را در برزیل نشان میدهد؛ «دموکراسی رادیکالِ» حزب، از دموکراسی موجود در برزیل بسیار پیشرفتهتر بود. همچنین پیروزی لولا نشان داد مفهوم دموکراسی در برزیل تغییر زیادی کرده است. اطمینان رای دهندگان به حزبی با پیشینه تاریخی تندرو که تصمیم داشت مفهوم جدیدی از نمایندگی –خارج از سنت نخبه گرایی برزیل- ارائه کند و انتخاب رهبر سیاسی از طبقهای غیر از طبقه الیت، از نشانههای این تغییر بود. عملگرایی اقتصادی حزب از بینش رادیکال آن درباره دموکراسی تفکیک شد. بینشی که به مشارکت مدنی و برابری اجتماعی که به طور تاریخی از صحنه سیاسی برزیل حذف شده بود، بها می داد. PT به دنبال راهی بود که از طریق آن تصویر دموکراسی در برزیل را بازسازی کند.
تصویر حزب از دموکراسی که آن را عنصر لازم برای توانمندسازی اجتماعی میدید، در «درون» و «بیرون» دولت تفاوت هایی داشت. در دوران گذار به دموکراسی بزرگترین فرصت های PT برای فعالیت های سیاسی در خارج –و نه درون- نهادهای سیاسی بود. ولی اکنون که حزب قدرت را در دست دارد، حوزه فرصت ها به درون نهادهای سیاسی، در تمام سطوح دولت کشیده شده است. حزب خصلت «جنبش گونه» خود را از دست داده است و اکنون توسعه آن در وهله اول به نحوه عمل رهبران آن در اداره دولت وابسته است. و اینکه حزب چگونه بتواند آرمان «دموکراسی رادیکال» خود را به عمل درآورد.
منبع: وبلاگ کوخ