وضعیت ناگوار و غیرانقلابی
شگفتزدگی که در اثر مشاهده حجم بسیار زیاد خشونت در طول یک بازه زمانی کوتاه، برای اغلب ما پیش آمده است، به مقدار زیادی اندیشیدن به آینده و نظم دادن به ذهن را دشوار ساخته است. اما همه بهخوبی میدانیم بدون تصوری روشن از وضعیتی که در آن قرار گرفتهایم و درسگیری از وقایعی که پیش آمد، نمیتوانیم راهی برای خروج از بنبستها و غلبه بر بحرانها بیابیم. برخی از واقعیتهایی که قبلاً هم کم و بیش از آنها آگاه بودیم، طی این وقایع تلخ بیشتر آشکار شد و خود را به ما نشان داد. بازخوانی این واقعیتها کمک بسیاری به درک امکانها و تنگناهایی میکند که با آنها مواجهیم. تلاش میکنم درباره این وضعیت نکاتی را بازگویم.
۱) از میان همه معضلها و بحرانهایی که جامعه ما با آن مواجه است، به نظر میرسد نابرابری شدید در توزیع درآمد و ثروت بیش از سایر معضلها در ایجاد نابهنجاریهای اجتماعی نقش بازی میکند. نابرابریهای اجتماعی مرتبط با طبقه (نابرابری در مالکیت و ثروت، نابرابری شغلی و نابرابری آموزشی) آن قدر شدید شده است که بخش قابل ملاحظهای از جامعه را (در حدود ۶۵ تا ۷۰ درصد خانوارها) دچار احساس طردشدگی و حاشیهای شدن کرده است. این احساس با نمایش دائمی نابرابری در جامعه تشدید میشود. حاصل این احساس طردشدگی و حاشیهای شدن چیزی نیست به غیر از احساس ناخشنودی اجتماعی، بدبینی اجتماعی، احساس محرومیت و سقوط مداوم، بدبینی به تحرک اجتماعی، بیاعتمادی به حکومت و آشفتگی (بیهنجاری) فردی. این احساس طردشدگی گفتار و رفتار بخش قابل ملاحظهای از جامعه ما را شکل داده است.
۲) جامعه ما از نظر سازمانیافتگی هنوز جامعهای کم و بیش «تودهوار» است و درصد عضویت مردم در انجمنهای داوطلبان مستقل از حکومت، بسیار اندک است. بهعلاوه جامعهای است «ایدئولوژیگریز» که بهسختی دلبستگی به ایدئولوژیهای سیاسی نشان داده و الزامات نظری و عملی آن را میپذیرد. هم در تودهوار بودن و هم در ایدئولوژیگریزی جامعه ما، جامعهای است «منفعل». از سوی دیگر جامعه تودهوار اما «بسیج ناپذیر» داریم. وجود نارضایتی بهتنهایی برای بسیج گسترده اجتماعی کافی نیست. بسیج گسترده اجتماعی، که زمینهساز انقلاب سیاسی است، بهعلاوه نیازمند رهبری، ایدئولوژی و سازمان است. باید حساب بسیج مؤثر بخش عمدهای از جمعیت را از شورشهای گاهوبیگاه و منطقهای جدا ساخت.
براساس برخی از مشاهدات میدانی در اعتراضهای سالهای اخیر (۹۶ و ۹۸) کمتر از ۳ درصد شعارهای شرکتکنندگان برخورداراز دلبستگیهای مشخص سیاسی است. بهرغم وجود نارضایتی بسیار در جامعه، وضعیت امروز ما «وضعیت غیرانقلابی» است. هر اعتراضی، خیلی زود به اغتشاش و انفجار هیجان تبدیل میشود و به همان سرعت نیز با سرکوب فرومینشیند. سازمانیافتگی شرط پایداری و مداومت هر اعتراضی است.
۳) حکومت در ایران طی سالهای اخیر تضعیف شده است. اما این تضعیف بهمعنای در آستانه فروپاشی بودن آن نیست. حکومت با «بحران حقانیت» مواجه است، مشروعیت سیاسی آن به شدت کاهش یافته و اعتماد اجتماعی بسیاری را از دست داده است، اما هنوز هم حداقل ۱۵ درصد پشتیبان و همراه دارد. حکومت با «بحران همبستگی طبقه حاکمه» دست به گریبان است. در هیچ دورهای گسیختگی ساختاری (خاستگاه اجتماعی و تکیهگاه اجتماعی) و ارزشی (جهتگیری اجتماعی) در میان سرآمدان سیاسی ایران تا این حد شدید نبوده است. جناحها و جریانهای مختلف از هر فرصتی برای تضعیف یکدیگر و حذف دیگران از قدرت بهره میگیرند. در زمینه کارآمدی و حل مسائل جامعه، وضعیت حکومت «بحرانی» نیست اما با «معضل» مواجه است. مشکلات در هم پیچیده و کهنه شدهاند اما زندگی عادی در اغلب زمینهها جریان دارد. ولی از نظر «اعمال سلطه» حکومت نه با «بحران» مواجه است و نه «معضل» جدی دارد. بنابراین خطایی فاحش است که جریانی گمان یا تبلیغ کند که حکومت ایران در حال فروپاشی است.
۴) گمان نمیکنم در اهمیت «رسانههای همگانی» شکی وجود داشته باشد. مشکل در ویژگیهای رسانههای همگانی است که اینک در دسترس مردم ما بوده و مورد استفاده آنها قرار میگیرند. رسانههایی که ایرانیان را مخاطب قرار میدهند، به چند گروه قابل تقسیماند. دسته اول، گروهی از رسانههای داخلیاند که از مردمسالاری حمایت کرده و تحول متکی بر شهروندان ایرانی با روشهای مسالمتجویانه را دنبال میکنند. این گروه سخت تحت فشار بوده و با محدودیتهای متعدد (امکانات و منابع مادی، تهدید دائمی اقتدارگرایان داخلی و فشار نهادهای نظارتی داخلی) مواجهاند. در مواقع حساس باید میان طرح خبرهای حساس و بقاء یکی را برگزینند. روشن است که هم اعتبار اجتماعیشان کاهش مییابد و هم توان تاثیرگذاریشان.
گروه دوم، رسانههای فعال در فضای مجازیاند. اینان اغلب غیرمسئولانه به طرح اخبار و ترویج دیدگاهها میپردازند و در مواقع اوجگیری هیجانات برای راضی کردن و حفظ مخاطبان با موج همسو شده و آن را تشدید میکنند. کیفیت پایین، غلبه بدزبانی و بیتوجهی به پیامدهای فعالیتهای رسانهای، از ویژگیهای غالب آنهاست. البته جایگاه «دروغ» و ترویج خلاف واقع را نیز بهعنوان انعکاسی از اخلاق عمومی جامعه ما با خود دارند.
گروه سوم، شبکه رسانهای قدرتمند (در برگیرنده چند خبرگزاری، صدها درگاه و چندین روزنامه و مجله) است که در اختیار جناح اقتدارگرا بوده و اغلب از منابع عمومی تغذیه میکنند. روال کلی حاکم بر آنها تحریف حقیقت، تقدیس خشونت و بندگی قدرت است. از آزادی کامل برخوردارند و در ظاهر با محدودیت امکانات مواجه نیستند.
گروه چهارم، رسانههای فارسیزبان خارج از ایران هستند. با تغییر خط مشی حکومت آمریکا و متحدانش در برخورد با حکومت ایران (از تغییر رفتار به تغییر حکومت)، همه این رسانهها، چه آنها که ادعای عملکرد حرفهای دارند (مانند بیبیسی) و چه آنها که از آغاز در خدمت ترویج سیاسی جریانات خاص یا حکومتهای خاص بودهاند (مانند منوتو و ایران اینترنشنال و صدای آمریکا) همگی به رسانههای ضدحکومت ایران و ترویج کننده تلاش برای سرنگونی آن تبدیل شدهاند. بهگونهای صریح و آشکار دفاع از خطمشیهای مثلث آمریکا، عربستان و اسرائیل در قبال حکومت ایران را محور قرار دادهاند و بر هر اقدامی و هر روشی در مقابله با حکومت ردایی از حقانیت میپوشانند.
در چنین شرایط رسانهای، دستیابی به اطلاعات معتبر و راهگشا بسیار دشوار شده است. شنیدن توصیههایی که ضمن داشتن نگاهی نقادانه به وضع موجود، در ارائه راههای دگرگونی مصالح بلندمدت ملی را هم در نظر داشته باشند، تا حدودی از دایره امکانات فعالان سیاسی داخلی خارج شده است.
۵) شکاف میان منتقدین و مخالفین وضع موجود، روزبهروز بیشتر میشود. در یک سر پیوستار افراد و جریانهایی قرار دارند که از نظر روش دگرگون ساختن وضع موجود به چند قاعده اصلی پایبندند: پرهیز از خشونت (اقدام علیه اموال و اشخاص) حتی به صورت واکنشی، تکیه بر شهروندان ایرانی و پرهیز از همراهی و همکاری با مثلث ضد ایرانی آمریکا، اسرائیل و عربستان، تلاش برای برداشتن گامهای سنجیده و پرهیز از شورش و اغتشاش، بهرهگیری از همه فرصتها و امکانهایی که در درون ساختار قدرت برای ایجاد دگرگونی وجود دارد، تلاش برای سازماندهی مردم در قالب نهادهای مدنی و اصلاح حضور تودهوار مردم در عرصه سیاست. از نظر محتوایی نیز همه ساختارهای سیاسی «مادون جمهوریت» را نفی کرده و به روشهای غیرمردمسالارانه اداره امور عمومی نه میگویند. در سر دیگر پیوستار افراد و جریانهایی قرار دارند که از نظر روش، خشونت را بهعنوان ابزار مورد تاکید قرار میدهند و کم و بیش راههایی را پیشنهاد میکنند که به گسترش خشونت میانجامد و در ماههای اخیر دیگر حتی در گفتار هم خود را مسالمتجو تعریف نمیکنند. خود را مورد حمایت مثلث ضد ایرانی میدانند و از اقدامهای این مثلث علیه حکومت و مردم ایران (مانند تحریم و حمله نظامی و دستاندازی به اموال) استقبال میکنند. خود را موظف میدانند که از هر اعتراضی با هر محتوایی دفاع کنند، حتی اگر این اعتراض قومگرایانه و در ستیز با یکی از اقوام ایرانی باشد. بحث بر سر دفاع از «حق اعتراض» نیست بر سر دفاع «از هر اعتراضی» است بدون توجه به محتوا و جهتگیری آن. شورش اجتماعی و شورش نظامی در طرح آنها برای دگرگونی جایی مهم اشغال میکند. از نظر محتوایی آنها از سه منبع ایدئولوژیک تغذیه میکنند: «سلطانیسم پهلوی»، «فرقهگرایی رجوی» و «استالینیسم بدوی». روشن است که از دل این سه منبع ایدئولوژیک صورت «جمهوری» و محتوای «مردمسالاری» بیرون نمیآید. در میانه این پیوستار با افراد و جریانهایی مواجه میشویم که یا به دلیل ضرورتهای گذران امور در خارج از کشور و یا به دلیل نوعی آشفتگی ذهنی در نوسان میان این دو قطب در حرکت هستند.
۶) پیروزی در مبارزه سیاسی برای «گذار به مردمسالاری» و «از میان بردن موانع ساختاری توسعه همهجانبه» نیازمند «بسیج» گسترده اجتماعی است. بسیج یعنی گردآوری منابع در اختیار یک گروه تلاشگر و مبارز. هرچقدر یک جریان سیاسی بتواند منابع بیشتری را بسیج کند، امکان پیروزی بیشتری خواهد داشت. انواع منابع (مانند سرمایه، نیروی انسانی، اطلاعات، رسانه و…) دارای اهمیتاند، اگرچه بسته به شرایط برخی اهمیت بیشتری مییابند. برای بسیج گسترده اجتماعی همزمان نیاز به رهبری، سازماندهی و ایدئولوژی است و وجود نارضایتی کفایت نمیکند. برای ایجاد یک دگرگونی سیاسی متکی بر شهروندان ایرانی و بهگونهای مسالمتآمیز و با حفظ امنیت و یکپارچگی ملی نیازمند افقی روشن در آینده هستیم. افقی که تنها با دستیابی به ترکیب سازگاری از «جمهوریخواهی»، «میهندوستی شهروندمحور» و «برابری طلبی» تؤام با «پایبندی به اخلاق در روش و هدف» به دست میآید.