فاجعه ویتنام و درسهای آن برای آمریکای امروز؛ همراه با گفتگویی با سفیر ویتنام در آلمان فدرال

فاجعه ویتنام و درسهای آن برای آمریکای امروز
جمشید خونجوش
زمانی قتل عام «مای لای» ملت آمریکا را از اعتبار انداخت؛ امروز دونالد ترامپ در حال انجام این کار است. آن زمان، این کشور پیامدهای شکست اخلاقی خود را پذیرفت و از بحران نجات یافت. آیا تضمینی وجود دارد که این بار نیز چنین شود؟
پنجاه سال پیش در روز ۲۹ آوریل ۱۹۷۵، یک عکس خبری ساده و بیپیرایه به نماد شکستی تاریخی بدل شد و جهان را درنوردید. تصویر تار و سیاهوسفید، لحظهای را ثبت کرده بود که تاریخ آن را فراموش نخواهد کرد: یک بالگرد نظامی آمریکایی بر بام مسطح ساختمانی آماده پرواز است، در حالیکه جمعیتی آشفته و وحشتزده، با اضطراب و شتاب از پلکانی باریک بالا میروند تا شاید جایی در آن پیدا کنند.
این تصویر، سالها بعد، نهتنها یک سند تاریخی باقی ماند، بلکه بدل شد به تمثالی از عقبنشینی خفتبار یک ابرقدرت؛ تصویری که پایان یک جنگ و پایان یک توهم را روایت میکند.
ساختمان در قلب سایگون قرار داشت؛ شهری که آن زمان پایتخت ویتنام جنوبی بود، و امروز آن را با نام هوشیمین میشناسند. ساختمانی بیروح که در اختیار سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، CIA، بود. آن روزها، سایگون به شهری در آستانهٔ سقوط بدل شده بود، و آمریکاییها در حال فرار: شتابزده، پریشان و بیبرنامه.
بالگردها بیوقفه میان محوطهٔ سفارت و ناوهای جنگی ایالات متحده مستقر در سواحل جنوب در رفتوآمد بودند. آنها آخرین امید فرار بودند، آخرین پنجره برای ترک شهری که دیگر سقوطش اجتنابناپذیر شده بود. هیچ مسیر زمینی امن نبود، فرودگاهها بسته بودند، و آسمان پر از بیم و باروت. تنها پرههای چرخان هلیکوپترها بودند که هنوز ذره امیدی را زنده نگه میداشتند.
سرانجام دیری نپایید و یک روز بعد تاریخ ورق خورد و سایگون بهطور کامل به دست نیروهای شمال ویتنام افتاد. بدین وسیله، جنگی که بیش از دو دهه تداوم یافته بود، با تلخترین پایان ممکن به اتمام رسید. اما آنچه برجای ماند، تنها ویرانی نبود: میلیونها انسان جان خود را از دست داده بودند، رنجی عمیق بر جسم و جان ملت ویتنام نشسته بود، و ایالات متحده – که با قدرت آمده بود اما با شکستی خفتبار باید میگریخت – در یکی از عمیقترین بحرانهای سیاسی، اخلاقی و اجتماعی تاریخ خود فرو رفت. در سراسر جهان – و نه تنها نزد چپگرایان ضدامپریالیست که آن روزها بسیار پرشمار نیز بودند – ایالات متحده بهعنوان قدرتی عمیقاً غیراخلاقی دیده میشد.
حتی کشور آمریکا نیز از آنچه که از خود دیده بود، بهوحشت افتاد. آمریکاییها به شکلی گسترده، به کشورشان شک کردند، از آن دلزده شدند، و آن را ناپاک و فاسد یافتند. نشانههای آن لرزش اخلاقی هنوز هم بر حافظهٔ جمعی آمریکا سنگینی میکند – قابل مشاهده در هر لحظه، چه در یوتیوب، چه در پلتفرمهای پخش آنلاین، و چه در شکلهای سنتیتر. نسخه تحریف شده الکترونیکی سرود ملی آمریکا که جیمی هندریکس در فستیوال وودستاک اجرا کرد(۱)، تا مغز استخوان و روح شنونده را میسوزاند.
همینطور دیوار یادبود ویتنام در چند قدمی کاخ سفید در واشنگتن، جایی که بر گرانیتی سیاهرنگ و در امتداد ۷۵ متر نام بیش از پنجاه و هشت هزار زن و مرد آمریکایی حک شده است، چیزی بیش از یک یادمان است. آینهایست از زخمهایی که هرگز کاملاً التیام نیافتند. هر نام، داستانی ناتمام، زندگیای گمشده، و سوالی بیپاسخ است که هنوز در هوای واشنگتن میچرخد: چرا؟
برای بسیاری، آن دیوار نماد تقاصیست که آمریکا برای جاهطلبیهای کورکورانهاش پرداخت. هیچ مجسمه پیروزی، هیچ پرچم برافراشتهای نیست؛ فقط سکوت و سنگ، سایه و اندوه، است که بازدیدکنندگان بهآرامی از کنار آن عبور میکنند – یادآور اینکه گاه بزرگترین قدرتها، در برابر حقیقت انسان و مرگ، عاجزتریناند.
اما شاید ارزشمندترین میراث آن دوران نه در اعتراف به شکست نظامی، بلکه در تکان اخلاقیای بود که جامعه را به فکر واداشت؛ در موسیقی، سینما، هنر، و حتی در دانشگاهها، که با موجی از پرسشگری دربارهٔ عدالت، قدرت و مسئولیت روبهرو شدند. آن لرزهای که از ویتنام آغاز شد، هنوز نیز پایههای اعتماد ملی را بهآرامی میلرزاند.
آمریکا، در آن سالها، در برابر آینهای ایستاد که خود نیز تصویرش در آن را تاب نیاورد. کشوری که به خود ایمان داشت و خود را ناجی ملتها میدانست، ناگهان با حقیقتی تلخ روبهرو شد: غرور کاذبش، باور بیپایهاش به برتری، و وسوسهاش در تحمیل اراده خود بر دیگران، آن را به ورطهای کشانده بود که راه بازگشتی برایش متصور نبود.
وحشت، نه فقط از دشمن خارجی، بلکه از دروغهایی بود که در درون تکرار شده بودند. رؤسای جمهوری که در جلسات محرمانه میدانستند جنگ محکوم به شکست است، اما با چهرهای مصمم در تلویزیون ظاهر میشدند و از افتخار و پیروزی میگفتند – در حالیکه جوانان آمریکایی، یکی پس از دیگری، به دل آتش فرستاده میشدند.
فرماندهانی که نقشهٔ جنگ را نه با انسان، که با عدد و آمار میکشیدند. مرگ، برای آنها هزینهای قابل محاسبه بود. باور داشتند که با بمب بیشتر، با ویرانی گستردهتر، میتوانند جنگ را ببرند. اما هر بار، تنها چیزی که بیشتر میشد، تعداد تابوتهایی بود که به خانه بازمیگشت.
در آن دوران، آمریکا با ترسناکترین دشمنش مواجه شد: تصویر واقعی خود. و بدین ترتیب، آمریکاییها در کنار جراحات جسمانی جنگ، جراحات روحی و روانی را نیز تجربه کردند. کشوری که زمانی به قدرت خود میبالید و جهان را به تسخیر ارادهٔ خود درآورده بود، حالا در مقابل آینهای ایستاده بود که تنها شکست، رنج و خشم را به نمایش میگذاشت. و در این آشوب، شاید تنها چیزی که از آن دوران باقی ماند، پرسشی بیپاسخ بود: «چگونه یک کشور میتواند از خود بیزار شود؟»
اکنون، در سال ۲۰۲۵، همان کشور در حال غرق شدن در گردابی است که خود آن را بهوجود آورده است. اما این بار سرعت سقوط، شگفتآورتر از هر زمان دیگری است. آنچه که روزگاری سالها طول کشید تا ساخته شود، حالا در عرض چند ماه فرو میریزد.
دونالد ترامپ، با دستهای خود و در کوتاهترین زمان ممکن، اعتبار آمریکا را در چشم جهانیان به صفر رسانده است. سرزمین آزادی، که روزگاری نماد امید و اعتماد جهانی بود، حالا در چشم دیگر ملتها، تصویر خود را از دست داده و به یک عامل تهدید تبدیل شده است. و این فقط در سطح جهانی نیست که سقوط رخ داده است. مردم خود آمریکا، به نظر میرسد در حال بیدار شدن از خواب غفلتند. آنها در حال فهمیدن این هستند که مرد به کاخ سفید بازگشته، با تخریب جمهوریت و ارزشهای دموکراتیک آن، کشور آنها را به لبهی بحرانهای سیاسی و اقتصادی سوق داده است.
در نظرسنجیها، کمسابقهترین کاهش اعتماد در تاریخ یک رئیسجمهور به ثبت رسیده است. ترامپ، پس از تنها صد روز در قدرت، به شکلی سریع و بیسابقه از محبوبیت افتاده است و سه نفر از هر پنج شهروند آمریکایی عملکرد او را تنها با یک واژه توصیف میکنند: «ترسناک.»
چه در گذشته و چه امروز، بخشی جدا نشدنی از هویت ملت آمریکا آن است که خود را الگویی درخشان برای جهانیان بداند؛ نمونهای برای زندگی در آزادی، عدالت و رفاه. اما در طول تاریخ، این کشور بارها در کشاکش میان آرمانهای بلندپروازانه و واقعیتهای زمینی و پیشپاافتاده، با حقیقتی سخت و تلخ روبهرو شده است. کمتر زمانی این تضاد بهاندازه سالهای جنگ ویتنام، زخمی ژرف و فراموشنشدنی بر پیکر آن نهاده است – زخمی که تا به امروز نیز التیام نیافته.
در آن دوران، آمریکاییان در جستوجوی درمان زخمهای خود و برای رهایی از دل بحران، به آموختن از اشتباهات گذشتهشان پرداختند. آنها تلاش کردند تا مسئولیتهایشان را بهدرستی درک کنند و از گذشتهٔ تلخ به عنوان درسی برای آینده استفاده کنند. کنگره توانست قدرت خود را در برابر دستگاه اجرائیه تحکیم کند و توازن جدیدی در کنترل بر تصمیمات رئیسجمهور برقرار کرد. رئیسجمهوری که دیگر نمیتوانست بهراحتی کشور را، بدون آنکه نظر دیگر قوا را جلب کرده باشد، به جنگ بکشاند.
و در همان لحظه، کارتر – مردی که خود را نه بهعنوان یک سیاستمدار، بلکه بهعنوان یک رهبر معنوی در نظر میگرفت – به کاخ سفید رفت. او با دستهای خالی و قلبی سرشار از صداقت، تلاش کرد تا درسهای اخلاقی بدهد، تا ملت را به خود آگاه کند که ایالات متحده باید دوباره به اصول خود بازگردد. سخنانش در گوش مردم آمریکا طنینانداز شد، اما مانند همه رهبران آرمانگرا، مدت زیادی دوام نیاورد. چهار سال بعد، آمریکاییها از همان ایدهآلهایی که زمانی ستایش کرده بودند، به ستوه آمدند و از تغییرات تدریجی خسته شدند.
پنجاه سال پیش و در آستانهی پرتگاه، دموکراسی در ایالات متحده نشان داد که چه نیروی شفابخشی در درون خود دارد. آمریکاییها از شکست اخلاقی ملت خود درس گرفتند و به نتایج آن رسیدند. حالا تنها میتوان امیدوار بود که در دوران ترامپ، بار دیگر این نیرو را برای بازسازی و درمان کشور پیدا کنند. اما امروز به نظر میرسد که این نیرو، آنطور که در گذشته بود، دیگر قوی و استوار نیست. جهان همچنان نظارهگر ایالات متحده است، اما آنچه که امروز میبیند، دیگر آن کشوری نیست که همیشه میتوانست از دل بحرانها سر بلند کند. این بار، بازگشت به اصول و بازسازی هویت ملی، نه تنها سختتر از قبل است، بلکه قطعی نیز نیست و دیگر نمیتوان به آن اطمینان داشت.(۲)
———————————-
توضیحات:
۱- در تابستان سال ۱۹۶۹، در میانهی دگرگونیهای فرهنگی و اعتراضهای گسترده به جنگ ویتنام، صدایی از میان جمعیت خسته و بیدار در فستیوال ووداستاک برخاست؛ صدایی که نه با کلمات، بلکه با نالهی گیتار، حقیقتی تلخ را فریاد میزد. جیمی هندریکس، اسطورهی گیتار برقی، نسخهای الکترونیکی و تحریفشده از سرود ملی ایالات متحده را نواخت؛ نوایی که در آن، صدای انفجار، جیغ جنگندهها، و فریاد انسانها در دل ملودی وطنپرستانهی “The Star-Spangled Banner” پیچید. این اجرا نه تنها یک قطعه موسیقی، بلکه بیانیهای هنری بود: اعتراض علیه جنگ، علیه ریاکاری دولتی، و علیه جهانی که صدای درد را نادیده میگرفت. در آن لحظه، هندریکس سرود ملی را از قداست رسمیاش بیرون کشید و آن را بدل به آینهای کرد برای بازتاب دادن زخمهای پنهان یک ملت.
۲- در نوشتن این مقاله از مطالب زیر استفاده شده است:
https://www.sueddeutsche.de/meinung/usa-vietnamkrieg-demokratie-gefahr-trump-kommentar-li.3230202
https://www.sueddeutsche.de/projekte/artikel/gesellschaft/vietnamkrieg-vi-t-thanh-nguy-n-hollywood-erinnerungen-e993765/
ایران امروز
درباره میراث تاریخی رهایی – گفتگو با “وو کوانگ مین” سفیر ویتنام در آلمان فدرال،
گفتگوی نشریه یونگه ولت با “وو کوانگ مین” Vu Quang Minhسفیر ویتنام در آلمان فدرال را به مناسبت پنجاهمین سال پیروزی تاریخی ویتنام :
برگردان: علی مختاری
جنگ ویتنام برای چه بود، چه اتفاق افتاد؟

جنگ ویتنام که در این کشور به عنوان جنگ مقاومت علیه متجاوزان آمریکایی شناخته میشود، یک مبارزه برای استقلال ملی، حاکمیت و اتحاد مجدد بود. ریشههای آن به تاریخ طولانی مقاومت ویتنامیها در برابر سلطه بیگانگان برمیگردد – ابتدا در برابر سلطه چینیها و سپس در برابر استعمار فرانسه. پیروزی تعیینکننده در دیانبیانفو در سال ۱۹۵۴ علیه فرانسه منجر به توافقنامه ژنو شد که ویتنام را به طور موقت در عرض ۱۷ درجه تقسیم کرد. قرار بود در سال ۱۹۵۶ انتخاباتی برای اتحاد مجدد کشور برگزار شود. اما ایالات متحده که از گسترش کمونیسم نگران بود، از دولت ضدکمونیستی نگو دیندیِم در جنوب حمایت کرد که از برگزاری این انتخابات خودداری کرد. در پی این، درگیری تشدید شد، زیرا ایالات متحده به طور نظامی و مالی از دولت دیِم حمایت میکرد.
از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵، جنگ به یک درگیری ویرانگر تبدیل شد که در آن میلیونها ویتنامی، بیش از ۲.۷ میلیون سرباز آمریکایی و نیروهای متحد ان همچون کره جنوبی و استرالیا شرکت داشتند. برای ویتنام، این جنگی بود برای پایان دادن به مداخلات خارجی و تأمین حق تعیین سرنوشت. سقوط سایگون در ۳۰ آوریل ۱۹۷۵ به معنای پیروزی بر تجاوزات آمریکایی و اتحاد مجدد کشور بود، هرچند با هزینه سنگینی: حدود دو تا سه میلیون ویتنامی، از جمله غیرنظامیان، جان خود را از دست دادند و زیرساختها و سرزمینها به طور گستردهای نابود شدند.
آیا پیامدهای جنگ ویتنام تاکنون پشت سر گذاشته شدهاند؟
ویتنام از سال ۱۹۷۵ پیشرفتهای چشمگیری داشته است، اما آثار جنگ هنوز بهوضوح احساس میشوند. از نظر اقتصادی، کشور در پایان جنگ کاملاً ویران شده بود. شهرهایی مانند سایگون (که امروزه هوشیمینسیتی نام دارد) و هانوی تخریب شده بودند و کشاورزی بهشدت آسیب دیده بود. تحریم تجاری ایالات متحده که تا سال ۱۹۹۴ ادامه داشت، این مشکلات را تشدید کرد. از زمان آغاز اصلاحات اقتصادی معروف به «دوی موی» در سال ۱۹۸۶، که سیاست درهای باز و اقتصاد بازارمحور را در پیش گرفت، ویتنام به یکی از سریعالرشدترین اقتصادهای جنوبشرق آسیا تبدیل شده است؛ با رشد سالانه تولید ناخالص داخلی بین ۶ تا ۷ درصد، و در سال ۲۰۲۰ به جایگاه کشور با درآمد متوسط رسید. در سال ۲۰۲۴، تولید ناخالص داخلی ویتنام به حدود ۴۶۹ میلیارد دلار رسید که عمدتاً توسط صنایع تولیدی و صادراتی هدایت میشود.
با این حال، آثار اجتماعی و زیستمحیطی جنگ همچنان باقی ماندهاند. یکی از ماندگارترین میراثها، «عامل نارنجی» (Agent Orange) است، نوعی علفکش آلوده به دیوکسین که نیروهای آمریکایی برای نابودی پوشش گیاهی جنگلها استفاده کردند. بیش از ۴.۸ میلیون ویتنامی در معرض آن قرار گرفتند که باعث بروز سرطان، ناتوانی و نقایص مادرزادی در نسلهای بعد شد. تخمین زده میشود حدود ۴۰۰ هزار نفر بر اثر بیماریهای ناشی از دیوکسین جان خود را از دست دادهاند و ۵۰۰ هزار کودک با اختلالات مادرزادی به دنیا آمدهاند. با وجود تلاشهای پاکسازی با حمایت ایالات متحده و شرکای بینالمللی، بسیاری از مناطق روستایی همچنان آلودهاند و بسیاری از قربانیان و خانوادههایشان هنوز در رنج هستند.
همچنین مهمات عملنکرده (مانند مینها و بمبهای باقیمانده) همچنان تهدیدی دائمی محسوب میشوند. حدود ۸۰۰ هزار تُن از این مواد منفجره از زمان پایان جنگ باعث بیش از ۱۰۰ هزار قربانی غیرنظامی شدهاند. سازمانهایی مانند گروه مشاوره مین (Mines Advisory Group) تخمین میزنند که هنوز حدود ۲۰ درصد از خاک ویتنام آلوده است. از نظر روانی نیز، آسیبهای جنگ همچنان وجود دارد؛ بهویژه در میان خانوادههای ۳۰۰ هزار سرباز ویتنامی که هنوز مفقودالاثر هستند.
آیا کشور شما بابت استفاده از «عامل نارنجی» غرامتی دریافت کرده است؟
ویتنام هیچگونه غرامت رسمی بابت پیامدهای استفاده از «عامل نارنجی» یا دیگر خسارات جنگی دریافت نکرده است. پس از سال ۱۹۷۵، ویتنام با استناد به توافقنامه صلح پاریس در سال ۱۹۷۳ – که در آن ایالات متحده متعهد شده بود «زخمهای جنگ را التیام بخشد» – خواهان دریافت غرامت از آمریکا شد. اما ایالات متحده این درخواست را رد کرد و هرگونه کمک را مشروط به همکاری ویتنام در زمینه اسیران جنگی و افراد مفقودالاثر کرد. در ادامه، حتی تحریمی تجاری علیه ویتنام اعمال کرد.
از زمان عادیسازی روابط میان آمریکا و ویتنام در سال ۱۹۹۵، همکاریهایی در زمینه پیامدهای «عامل نارنجی» آغاز شده، اما این همکاریها به اقدامات پاکسازی و کمکهای بشردوستانه محدود مانده و به هیچ وجه شامل پرداخت غرامت نمیشود.
بین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۲۴، ایالات متحده حدود ۱۸۳ میلیون دلار برای پاکسازی دیوکسین و ۶۵ میلیون دلار برای برنامههای حمایتی از معلولان اختصاص داده است – رقمی که در مقایسه با حدود یک تریلیون دلار برآورد شده برای جبران کامل خسارات، بسیار ناچیز است. قربانیان ویتنامی تلاش کردهاند از شرکتهای شیمیایی مانند مونسانتو شکایت کنند، اما دادگاههای آمریکایی این شکایات را رد کردهاند و استدلال کردهاند که این شرکتها به دستور دولت عمل کردهاند. انجمن قربانیان «عامل نارنجی» در ویتنام همچنان برای دستیابی به عدالت تلاش میکند، هرچند روند پیشرفت بسیار کند است. عدم پرداخت غرامت همچنان یکی از موضوعات مورد مناقشه است، اما در روابط دوجانبه، همکاری عملی و واقعگرایانه در اولویت قرار دارد.
آیا جنگ ویتنام هنوز در جامعه و فرهنگ این کشور حضور دارد؟
بله، جنگ هنوز نقشی عمیق در جامعه و فرهنگ ویتنام ایفا میکند و همزمان منبعی برای افتخار ملی و یادآور قربانیان بیشمار آن است. برای بسیاری از مردم، این جنگ نماد استقامت و پایداری ملت است. موزههایی مانند موزه جنگ در شهر هوشیمین جنایات جنگی از جمله «عامل نارنجی» و کشتار «میلای» را مستند کردهاند و حافظه جمعی مقاومت را زنده نگه میدارند. آثار ادبی مانند رنجهای جنگ نوشته بائو نینه و فیلمهایی مانند وقتی ماه دهم میآید، درد و رنجی را که نسلها تجربه کردهاند، به تصویر میکشند.
نسل جوان ویتنام که بیش از ۶۰ درصد جمعیت را تشکیل میدهد و پس از سال ۱۹۷۵ به دنیا آمده، جنگ را بیشتر از منظر پیشرفت و آینده میبیند تا از دریچه رنج؛ در حالی که نسلهای مسنتر تجربههای شخصی از فقدان و رنج دارند. جنگ همچنان بخش ثابتی از نظام آموزشی است و در آن، بر اتحاد ملی و رهبری هو شیمین تأکید میشود. با این حال، همانند بسیاری دیگر از کشورها، تفاوتهای منطقهای در برداشت از جنگ نیز وجود دارد.
مکانهای مرتبط با جنگ مانند تونلهای کوچی که سالانه حدود ۱.۵ میلیون بازدیدکننده دارند، هم برای گردشگران و هم برای کهنهسربازان، به نوعی زیارتگاه تبدیل شدهاند. در موسیقی و هنر، جنگ اغلب یادآوری میشود تا حس میهندوستی را برانگیزد و جایگاه فرهنگیاش را تقویت کند.
هوشیمین چه نقشی ایفا کرد و امروزه چگونه به او نگریسته میشود؟
هوشیمین معمار اصلی جنبش استقلال ویتنام بود. او در سال ۱۸۹۰ به دنیا آمد و در سال ۱۹۴۱ جنبش «ویتمین» را برای مبارزه با اشغال ژاپن و استعمار فرانسه بنیانگذاری کرد. رهبری او در جنگ اول هندوچین (۱۹۴۶ تا ۱۹۵۴) به پیروزی تعیینکننده در دینبیانفو انجامید که باعث عقبنشینی فرانسه از ویتنام شد. بهعنوان رئیسجمهور جمهوری دموکراتیک ویتنام شمالی، هوشیمین با آرمان و چشمانداز خود از یک ویتنام متحد و سوسیالیستی، مبارزه علیه تجاوز آمریکا را هدایت کرد. او از طریق «دیپلماسی مردمی» توانست حمایت جنبشهای ضدجنگ در سراسر جهان را جلب کند. هرچند در سال ۱۹۶۹، پیش از اتحاد رسمی کشور، درگذشت، اما راهبردهایش زمینهساز پیروزی نهایی شدند.
امروزه، هوشیمین بهعنوان بنیانگذار و پدر معنوی ویتنام نوین مورد احترام گسترده قرار دارد و با محبت «عمو هو» (Onkel Ho) خوانده میشود. او نمادی از وحدت ملی، افتخار و فداکاری است. تصویر او بر اسکناسها، مجسمهها و اماکن عمومی دیده میشود. در سال ۱۹۸۷، یونسکو به مناسبت صدمین سالگرد تولد او، توصیه کرد کشورهای عضو این نهاد مراسمی در بزرگداشت نقش فرهنگی، آموزشی، هنری و آزادیخواهانه او برگزار کنند. نتایج یک نظرسنجی از مؤسسه جامعهشناسی ویتنام در سال ۲۰۲۳ نشان میدهد که ۹۲ درصد از ویتنامیها دیدگاهی مثبت نسبت به هوشیمین دارند.
آیا هنوز تفاوتهایی بین شمال و جنوب ویتنام وجود دارد؟
اگرچه ویتنام بهطور رسمی یک کشور متحد است، اما همچنان تفاوتهایی ظریف میان شمال و جنوب وجود دارد که ریشه در تاریخ، فرهنگ، جغرافیا، جمعیتشناسی و اقتصاد دارند – مشابه آنچه در دیگر کشورهای متنوع دیده میشود. امروزه، شهر هوشیمین (در جنوب) حدود ۲۵ درصد از تولید ناخالص داخلی ویتنام را تولید میکند، در حالی که سهم هانوی (در شمال) حدود ۱۲ درصد است؛ این موضوع نشاندهنده پویایی اقتصادی جنوب کشور است. مردم جنوب اغلب کارآفرینتر و بازتر نسبت به تأثیرات جهانی توصیف میشوند، در حالی که ساکنان شمال بهطور سنتی محتاطتر و محافظهکارتر به نظر میرسند. تفاوتهای زبانی – از جمله لهجهها و اصطلاحات عامیانه – همچنان وجود دارند، و ذائقههای غذایی نیز متفاوت هستند؛ مثلاً سوپ فو در جنوب طعم شیرینتری دارد.
با این حال، ازدواجهای بینمنطقهای و مهاجرت درونی باعث کمرنگ شدن این مرزها شدهاند. نسل جوان ویتنامی بهطور فزایندهای هویت خود را بیشتر ملی میدانند تا منطقهای. نظرسنجیای در میان جوانان در سال ۲۰۲۴ نشان داد که تنها ۱۵ درصد آنها تفاوتهای منطقهای را بهطور جدی احساس میکنند، در حالی که این رقم یک دهه پیش دو برابر بود. ویتنام با تأکید بر اتحاد و همزیستی ۵۴ گروه قومی، به تقویت انسجام ملی خود ادامه میدهد.
سالگرد پایان جنگ ویتنام چگونه گرامی داشته میشود؟
پایان جنگ ویتنام هر سال در تاریخ ۳۰ آوریل بهعنوان روز اتحاد مجدد جشن گرفته میشود. این روز یک تعطیل ملی است که پیروزی بهارانهای را گرامی میدارد که اتحاد دوباره کشور را ممکن ساخت. برخلاف دوستان آلمانی ما که از وحدتی مسالمتآمیز بهرهمند شدند، پیروزی ما هزینهای سنگین در پی داشت.
مراسم این روز شامل رژهها، آتشبازی و سخنرانیهای رسمی در شهرهای بزرگی مانند هانوی و هوشیمینسیتی است. پنجاهمین سالگرد این مناسبت در سال ۲۰۲۵، میلیونها نفر را به رویدادهای ملی جذب خواهد کرد. دیدارهای کهنهسربازان و مراسم یادبود در مکانهایی مانند گورستان ترونگسون – جایی که حدود ۱۰ هزار سرباز در آن آرمیدهاند – به یاد جانباختگان برگزار میشود.
در سطح محلی نیز برنامههایی کوچکتر برپا میشوند، از جمله رها کردن فانوسهای کاغذی بر رودخانه سایگون، بهعنوان نمادی از صلح و امید. روز اتحاد مجدد همچنین بازتابی از سیاست خارجی صلحمحور ویتنام است، چرا که در کنار ادای احترام به گذشته، بر گفتوگو و آشتی با دشمنان پیشین – از جمله ایالات متحده – تأکید میکند. این روز همچنین فرصتی است برای قدردانی از دوستان بینالمللی، بهویژه مردم آلمان و کمونیستهایی که در دوران مقاومت و بازسازی، در کنار ویتنام ایستادند.
پیامدهای سیاسی جنگ ویتنام چیست؟ و روابط با دشمنان سابق چگونه است؟
ویتنام متحد، سیاست خارجی متعادل، متنوع و صلحآمیز را دنبال میکند و به دوستی با تمام کشورهای پیشرفته و شرکای قابل اعتماد خود میپردازد تا صلح، ثبات، همکاری، عدالت، رفاه و توسعه پایدار را ترویج کند. روابط با دشمنان و متحدان سابق بهطور قابل توجهی گسترش یافته است. روابط با ایالات متحده تا سال ۱۹۹۵ خصمانه بود، اما تحت رهبری رئیسجمهور بیل کلینتون، روابط دیپلماتیک از سر گرفته شد. «شراکت استراتژیک جامع» در سال ۲۰۲۳ یک نقطه عطف تاریخی است که همکاریهای اقتصادی و امنیتی گستردهای را منعکس میکند. تجارت دوجانبه در سال ۲۰۲۴ به حجم ۱۳۹ میلیارد دلار رسید. یک نظرسنجی از مؤسسه پژوهشهای افکار عمومی آمریکا (Pew) در سال ۲۰۱۷ نشان داد که ۸۴ درصد از ویتنامیها دیدگاه مثبتی نسبت به ایالات متحده دارند. احترام متقابل و گفتوگوی سازنده به نفع هر دو ملت است و به ثبات منطقهای و جهانی کمک میکند.
همچنین، روابط با استرالیا و کره جنوبی، که نیروهایی را برای حمایت از ایالات متحده در جنگ فرستاده بودند، بهطور چشمگیری تقویت شده است. استرالیا یک شریک مهم در آموزش عالی است و ۳۰,۰۰۰ دانشجوی ویتنامی را در خود جای داده است، در حالی که کره جنوبی با سرمایهگذاری ۸۲ میلیارد دلار در بخش فناوری ویتنام، به رشد این بخش کمک میکند.
روابط با فرانسه، که قدرت استعماری سابق بود، پس از جنگ در ابتدا تنشآمیز بود. اما در سال ۲۰۲۴، حجم تجارت با فرانسه به ۵.۷ میلیارد دلار رسید و تبادل فرهنگی، مانند جشنواره فیلم فرانسه در سال ۲۰۲۳ در هوشیمینسیتی، شکوفا شده است. ویتنام ارث فرهنگی فرانسه، از جمله کشت قهوه، راهآهنها و معماری، را ارج مینهد.
ارتباط جنگ کامبوج ویتنام با جنگ ویتنام چگونه است؟
درگیری مرزی با کامبوج در سال ۱۹۷۹ نتیجه مستقیم تأثیرات منطقهای جنگ ویتنام بود. پس از اتحاد مجدد ویتنام در سال ۱۹۷۵، این کشور تلاش کرد روابط خود را با همسایگانش تقویت کند، اما رژیم خمرهای سرخ تحت رهبری پل پوت در کامبوج یک برنامه اولتراناسیونالیستی و ضد ویتنامی را دنبال میکرد. از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۸، خمرهای سرخ حملات مرزی انجام دادند که در آنها هزاران غیرنظامی ویتنامی کشته شدند. همزمان، نسلکشی این رژیم که تقریباً دو میلیون کامبوجی جان خود را از دست دادند، منطقه را بیثبات کرده و تمامیت ارضی ویتنام را تهدید میکرد.
درخواست «جبهه ملی وحدت برای نجات کامبوج» از ویتنام برای مداخله در این بحران، ویتنام را به حمایت از مردم کامبوج و سرنگونی رژیم خمرهای سرخ سوق داد تا این کشور را از یک رژیم نسلکش نجات دهد.
یک دادگاه تحت حمایت سازمان ملل در ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۲، حکم محکومیت آخرین رهبر زنده خمرهای سرخ، خیو سامفان، را بهخاطر نسلکشی و جنایات علیه بشریت در اواخر دهه ۱۹۷۰ تأیید کرد که در آن زمان تقریباً یکچهارم جمعیت کامبوج جان خود را از دست دادند. نوان چئا، معروف به «برادر شماره دو»، در سال ۲۰۰۷ دستگیر شد، در سال ۲۰۱۴ به حبس ابد محکوم شد و در سال ۲۰۱۹ در زندان درگذشت. پل پوت، رهبر رژیم، در سال ۱۹۹۸ پیش از آنکه بتواند محاکمه شود، درگذشت. تحت سلطه خمرهای سرخ، تخمین زده میشود که بین ۱.۷ تا ۳ میلیون نفر از طریق اعدام، شکنجه، گرسنگی و بیتوجهی جان خود را از دست دادند.
روابط ویتنام با چین، بهویژه در زمینه مناقشات دریای چین جنوبی
ویتنام روابط بسیار خوبی با چین دارد و چین بزرگترین شریک تجاری این کشور است، با حجم تجارت دوجانبهای که در سال ۲۰۲۴ به ۱۹۷ میلیارد دلار رسید. آخرین سفر موفق رئیسجمهور شی جینپینگ از تاریخ ۱۴ تا ۱۵ آوریل ۲۰۲۵، منجر به امضای ۴۵ توافقنامه شد که نزدیکی سیاسی و فرهنگی بین دو کشور را بهعنوان «شریک استراتژیک جامع» منعکس میکند.
با این حال، اختلافات سرزمینی بر سر جزایر پاراسل و اسپراتلی همچنان باقی است. ویتنام بر سیاست ثابت خود مبنی بر حل مسالمتآمیز این مسائل تأکید دارد و این کار را مطابق با حقوق بینالملل، از جمله کنوانسیون حقوق دریاهای سازمان ملل، انجام میدهد.
روابط ویتنام با آلمان
سال ۲۰۲۵، پنجاهمین سالگرد برقراری روابط دیپلماتیک با جمهوری فدرال آلمان و هفتاد و پنجمین سالگرد روابط با جمهوری دموکراتیک آلمان است که نشاندهنده قدرت روابط دوجانبه ویتنام و آلمان است. این روابط بر اساس احترام متقابل و شراکت استراتژیک موفقی که از ۱۵ سال پیش به اجرا درآمده، استوار است. هم آلمان غربی و هم آلمان شرقی در برابر تجاوز ایالات متحده به ویتنام ایستادگی کردهاند، و حمایت آلمان متحد پس از جنگ به خوبی پیشرفت کرده است. در سال ۲۰۲۴، حجم تجارت دوجانبه به ۱۳ میلیارد یورو رسید و آلمان به مهمترین شریک تجاری ویتنام در اتحادیه اروپا و ویتنام به مهمترین شریک تجاری آلمان در آسیای جنوب شرقی (ASEAN) تبدیل شده است.
آموزش یکی دیگر از ارکان روابط است. بیش از ۳۰۰۰ ویتنامی در آلمان تحصیل میکنند و در دانشگاه ویتنامی-آلمانی در هوشیمینسیتی، هر ساله ۲۰۰۰ دانشجو آموزش میبینند. همچنین تبادل فرهنگی، مانند فعالیتهای موسسه گوته در هانوی در سال ۲۰۲۳، روابط را تقویت میکند. آلمان همچنین از انتقال انرژی ویتنام به سمت انرژیهای تجدیدپذیر با ۳۰۰ میلیون یورو برای پروژههای حفاظت از اقلیم از سال ۲۰۱۵ حمایت کرده است و به عنوان شریک انتقال انرژی عادلانه در گروه ۷ (G7) حضور دارد. توافقنامه تجارت آزاد بین اتحادیه اروپا و ویتنام که در سال ۲۰۲۱ امضا شد، صادرات را ۲۰ درصد افزایش داده است.
بیش از ۲۰۰,۰۰۰ ویتنامی در آلمان زندگی میکنند که به خوبی ادغام شدهاند و این جامعه به عنوان پلی میان دو ملت عمل میکند. با تشکیل ائتلاف دولتی جدید در آلمان، این فرصت عظیم وجود دارد که همکاریها در زمینههای فناوری و پایداری عمیقتر شود و شراکت میان دو کشور در مواجهه با چالشهای جهانی به سطح جدیدی برسد.
بزرگترین چالشهای کنونی ویتنام
ویتنام در حال حاضر با چندین چالش عمده روبهرو است:
- نابرابری اقتصادی: با وجود رشد اقتصادی، ضریب جینی در سال ۲۰۲۳ به ۰.۳۷ رسید که نابرابریهای موجود بین مناطق شهری و روستایی را نشان میدهد. بیش از پنج میلیون نفر از ساکنان مناطق روستایی زیر خط فقر زندگی میکنند.
- تغییرات اقلیمی: یکی از بزرگترین تهدیدها برای ویتنام، تغییرات اقلیمی و به ویژه بالا آمدن سطح دریاها است. دلتاى مکونگ، که ۵۰ درصد برنج کشور در آنجا کشت میشود، در معرض خطر است. پیشبینی میشود که تا سال ۲۰۵۰، ۱۲ میلیون نفر از این منطقه مجبور به ترک خانههای خود شوند.
- پاکسازی آثار جنگ: فرآیند پاکسازی از آلودگیهای ناشی از «Agent Orange» و از بین بردن مینهای باقیمانده از جنگ نیاز به بودجه دائمی و حمایتهای بینالمللی دارد.
- اصلاحات سیاسی و اقتصادی: حزب کمونیست ویتنام در آستانه کنگره ملی خود در ژانویه ۲۰۲۶ است و در حال انجام اصلاحات عمیق اداری برای دستیابی به اهداف بلندپروازانه است: تبدیل شدن به کشوری با درآمد بالا تا سال ۲۰۴۵ و رسیدن به کربن خنثی تا سال ۲۰۵۰.
- تنشهای ژئوپولتیکی: ویتنام باید تنشهای ژئوپولتیکی در منطقه را مدیریت کند و در عین حال به حل مسالمتآمیز اختلافات در دریای چین جنوبی ادامه دهد، بدون آنکه طرفی را در این درگیریها بگیرد.
- آموزش و مهارتهای نیروی کار: با داشتن جمعیتی جوان، ویتنام به سرمایهگذاری بیشتر در زمینه آموزش و پرورش و بهبود مهارتهای حرفهای نیاز دارد تا بتواند اقتصاد مبتنی بر فناوریهای پیشرفته خود را حفظ کند. تنها ۲۷ درصد از کارگران ویتنامی آموزشهای حرفهای رسمی دارند، که زمینهای برای همکاری و تبادل تجربیات با کشورهای پیشرفته مانند آلمان فراهم میکند.
با وجود این چالشها، مقاومت ویتنام – که از دوران جنگ تحمیل شده به کشور، تقویت شده است – نویدبخش آیندهای امیدبخش است. سرمایهگذاری در انرژیهای تجدیدپذیر و تحولات دیجیتال در حال نشان دادن پیشرفتهایی در کشور هستند. پنجاه سال پس از اتحاد، ویتنام نمونهای از استقامت و تجدید حیات است. در این سالگرد، ویتنام نه تنها گذشته خود را ارج مینهد، بلکه با نگاه به آیندهای پر از صلح و رفاه، به همکاریهای نزدیکتر با کشورهایی مانند آلمان ادامه خواهد داد، که به عنوان یک شریک قابل اعتماد در این مسیر ایفای نقش خواهد کرد.