خیابان اعتراض و شهروند برای خود

 

بخش نخست

۱۵ روز از خیزش اعتراضی مردم در خیابان شهر های ایران – ٨۰ تا ۱۰۰ شهر- می گذرد. در خبرها و گزارش ها، حتی در تحلیل و فراخوان ها و اظهاریه های پشتیبانی، آن التهاب روز های اول رنگ باخته و می‌شود گفت از جوش و خروشی که بود جز طنینی بی صدا باقی نمانده! آیا خیابان اعتراض به راه و رسم حکومت اسلامی برچیده و پاک سازی شده است؟ پاک سازی!؟ نع! این فروکش و طنین بی صدای خیابان اعتراض موقتی است.

خیابان اعتراض ناگهانی و ناموجّه و اهالی آن ناآشنا، لامکان و لازمان نیستند، استبداد و انسداد سیاسی، فقر و نابرابری و تبعیض، و سرکوب خونین و سیستماتیک احزاب اپوزسیون و نهادهای مدنی به شیوه ی نفی و طرد بربرمنشانه ی دگراندیشی و هر گونه نقد و نظر مخالف، فوج فوج بر شمار جور دیده مردمان افزوده و انبوه محرومان و فقرا، سلب حق شدگان و به حاشیه راندگان را به اعتراض در خیابان های ایران بر انگیخته است! بدون تردید آموزه ها و عبرت های تجارب سیاسی نیم قرن اخیر – ایران و جهان – ، از جمله ذخیره ی پتانسیل خیزشی که از انقلاب بهمن و چه بسا واقعه سیاهکل در خاطره جمعی و حافظه تاریخی مردم ایران باقی است، و به طور قطع؛ عنصر تمدنی جهان امروز یعنی شبکه رسانه‌های اجتماعی، در تکوین ذهنیت انتقادی و بلوغ سیاسی جنبش و خیزش خیابان اعتراض منشاء اثر بوده اند! واقع‌بینانه نگاه کنیم تا استبداد، تبعیض و نابرابری و ویرانگری های نظام اسلامی هست؛ خیابان اعتراض، با خروش و خیزش ستمدیدگان، سرکوب شدگان و جور دیده مردمان برپا خواهد بود!

خیابان اعتراض پر از تازگی بوده است. تازه ترین پدیده؛ گسترش جنبش اعتراضی در شهرهای پیرامونی ایران، حتی دور افتاده و عقب‌مانده ترین شهرها و بویژه این پدیده است که اعتراض ابتدا در شهرهای پیرامونی و سپس به تهران، پایتخت کشور رسید. در شرح و شناخت این تازگی می‌توان علت آنرا در گسترش مناسبات کالائی در سراسر شهرها و دهات کشور و رسوخ آن در همه وجوه زندگی مردم ایران دید و دانست. گسترش مناسبات کالائی در سمت و سیاست همه دولت های جمهوری اسلامی طی چهل سال استقرار آن، موافق و مطابق مدل نولیبرال اجرائی شده است. در مناسبات کالائی علی العموم و در گسترش نئولیبرالی آن علی الخصوص، پول سلطان است و همه چیز و از جمله ارزش و اعتبار انسان با پول سنجیده و ارزش‌گذاری می شود. معنای واقعی چنین گسترشی این است که فقرا فقیرتر و ثروتمندان ثروت‌مندتر می‌شوند. در شرایط ولایت مطلقه فقیه که هیچگونه نظارت کنترل کننده دموکراتیک و متکی به مردم و جامعه مدنی وجود ندارد، غارتگری و فساد و رانت خواری هیات حاکمه، و جناح های درونی و پیرامونی آن، خیل نزدیکان و منسوبین حکومتی، و در مشارکت و معاونت با همه اینان، جماعت شیادان و نان به نرخ روز خواران؛ مضاف شده و از ایران امروز اقیانوسی ساخته از فقر و تباهی با ابعاد بزرگ محرومان و مال باختگان، و جمعیت چند ملیونی بی چیزان شهری، و در سطح نمایانی از این اقیانوس فقر؛ جزیره های گوچک ثروت و دارائی های نجومی! که در چشم می نشیند! از این جاست که جمعیت بزرگ بی چیزان، فقرا و مردم محروم و از هستی ساقط شده، زخم تحقیر و تبعیض، خانه خرابی و فقر و نابرابری را در روح و جان خود عمیق‌تر از لایه‌های میانی و فوقانی طبقه متوسط ایران احساس کرده، کارد به استخوان رسیده و آتش به جان، جنبش و خیزش خیابان اعتراض را برپاساخته اند. در جریان گسترش مناسبات کالائی مدل نولیبرال، در شهرهائی که دارای زیرساخت اقتصادی ضعیف و فعالیت اقتصادی محدودتری هستند, فقر و تباهی، خانه خرابی بی پرده تر و همه گیرتر است، در حالی که در تهران به این دلیل که زیر ساخت های اقتصادی با استحکام تر و فعالیت اقتصادی در آن گسترده‌تر است، فقر و محرومیت، ورشکستگی و ویرانگری، به نوعی مستور و در پرده رخ نشان می‌دهد و بویزه در صحنه آرائی های دروغین کاربدستان حکومتی در هیأت کارتن خواب‌ها و معتادین بازنمائی و خلاصه و محدود تلقی می شود. بر این اساس می‌توان برپائی خیابان اعتراض، نخست در پیرامون و چرائی تسری بعد تر آن به مرکز – تهران – را تبیین کرد.

ترکیب اجتماعی، سنی، نسلی و جنسی جنبش و خیزش خیابان اعتراض در مقایسه با جنبش سبز تفاوت چشمگیر داشت، کیفیت برآمد، سازمان و حرکت معترضان فرق می کرد، شعارها و مطالبات به کلی چیز دیگری بود، در مجموع می‌توان گفت ظهوری تازه بود، در جانبداری از هیچ جناح و در ارتباط به هیچ گوشه و کناری در حکومت نبود، انگیزش آن ملهم از هیچ نوع اسلام سیاسی؛ اعم از خاتمی مسلک، نهضتیِ، ملی مذهبی، حکومتی و نیز موسوی مسلک نبود، خیابان اعتراض در استقلال از هر رقم اسلام سیاسی به ظهور رسید؛ و مطالبات آن تحولخواهانه بود. با اینهمه آنچه را که باید دانست این آموزه ی زیست جهان مدرن است که میان تحولخواهی و اصلاح طلبی دیوار و درّه ای غیرقابل عبور وجود ندارد. نیروی محرکه و گذرگاه تحول و اصلاح، خیابان اعتراض است و ظهور تازه آن تائید می کند که شط تاریخ جاری است و از وطن ایرانی ما نیز عبور می کند!

نمی‌توان از هرکس خواست که ماهیت خیابان اعتراض را درک کند، و بویژه بدون محاسبه فایده و هزینه از آن پشتیبانی و در آن مشارکت کند. چه بسیار از آن ترسیده اند و به الحان متفاوت آنرا تخطئه می‌کنند، یا از مردم می خواهند پشت خط قرمزهای اصلاح طلبان حکومتی و دولت روحانی باقی بمانند. خیلی‌ها را که انتظارش نبود آدم می بیند چشم شان کشتار و لت و کوب حکومت را نمی بیند؛ چون هیچ حرفی از کشتن ها و زندان کردن‌های اعتراض کنندگان به زبان و قلم شان نمی آید! در حالی که گزارش ها می‌گویند بیش از ٣۰ نفر کشته و تا ۲۷۰۰ نفر در سراسر ایران بازداشت و زندانی شده اند. بر اساس گفته‌ شاهدان، فشار و شکنجه در زندان های رژیم غوغا می‌کند. تاکنون مرگ چهار تن از بازداشت شدگان زندانی تائید شده است. با زندان و شکنجه و کشتن ها و لت و کوب های خیابانی در هنگامه ی جنبش سبز مقایسه که می‌کنم که چه افشاگری و روشنگری های پردامنه ی شورانگیز و چه محکوم کردن‌های برانگیزنده ی آهنگین پر طنین بر پا بود با خود می گویم؛ مرگ فقرا بی صداست!

زخم زبان به کنار، این شرح و وصف که آوردم نشانه هائی هستند از امتناع جمعیت میانی و لایه بالائی اثر گذارترین بخش طبقه متوسط ایران از پشتیبانی و خودداری معنا دارش از شرکت در خیابان اعتراض. در برخورد با چنین واکنشی، طعن و لعن چاره ساز نیست، بلکه فاصله ها را بیشتر و روابط را تیره تر می کند. باید به جستجوی طرز گفتار و رفتاری تازه، مشکل گشا و کارساز برآمد که بتواند پشتیبانی و مشارکت همه ی بخش های طبقه متوسط ایران در جنبش و خیزش خیابان اعتراض را ممکن کرده و یک تفاهم و اتحاد و ائتلافی شکل بدهد نوشته، تعهدآور و با سند و مدرک، – چون اتحاد – تو بخوان حمایت – نانوشته، خودانگیخته و از پائین معنایش پیروی و دنباله روی از نیروی هژمون و گرایشی است که دست بالا را دارد- ، بله! اتحاد و ائتلافی لازم است در برگیرنده ی همه دموکراسی خواهان، از هر مرام و مسلک، تبار و تاریخ و موقعیت اجتماعی، حال می‌خواهد دین باور باشد یا معتقد به دینی نباشد، تحولخواه باشد یا اصلاح طلب، جمهوری بخواهد یا دوست دارد آینده ایران را در پادشاهی مشروطه پارلمانی ببیند، از این یا آن ملیت ایرانی, قوم و یا اصلن اهل هیچ ملیت و قوم و تیره و طایفه ای خود را نشناسد… آری! عبور ایران از ولایت مطلقه فقیه، عبور از حکومت اسلامی و درمان تباهی ها و ویرانگری های آن از یک طبقه، یک جمع و جماعت، یک حزب و گرایش سیاسی ساخته نیست، رهائی ایران و آزادی مردمان آن، تنها از یک همبستگی همه شمول و اتحاد سراسری برمی آید. پیشروی در راستای این چنین همبستگی و اتحادی، تنها وقتی ممکن و میسور است که متفاوت ها یکدیگر را به رسمیت بشناسند و به گفتگو و همدلی روی آورند. طی این روند است که متفاوت ها به مشترکات خود وقوف یافته، اهداف مشترک خود را متقابلن فهم و مشخص کرده، با یکدیگر همسخن و همدل شده و بر بنیاد آن؛ تفاهم و همبستگی و اتحاد می یابند.

آن آگاهی که سلاح نرم‌افزاری خیابان اعتراض است، ریشه مشکل ایران و اساس درد جامعه را خوب شناخته و روی جدائی دین از حکومت دست گذاشته است! به گمان من آینده خیابان اعتراض اگر می‌خواهد رهائی بخش باشد، وابسته به سیر و سلوک، و چند و چون گفتار و رفتار خشونت پرهیز مدنی و شهروندی و حقوق بشری آنست. از نظر من اولویت پیکار اپوزسیونی دموکراسی برای ایران است. در لحظه کنونی و در توازن قوای موجود که هنوز عمده نیروی طبقه متوسط ایران تصمیم نهائی خود را نگرفته، شعار و راهبرد مناسب، نه «رفراندوم» – که یک شعار قطعیت بخش و برای تعیین تکلیف است -، بلکه آزاد سازی انتخابات است؛ خواستی متکی به رانش موجود و پتانسیل واقعی جنبش حقوق شهروندی و خیزش اجتماعی اکثریت قاطع مردم ایران، چونان که لغو نظارت استصوابی و انحلال شورای نگهبان، بعنوان پیش شرط های برگزاری انتخابات آزاد با هدف تغییر برای ایران در راستای دستیابی به دموکراسی و عدالت، از دستاوردها و برساخته های ممکن آن خواهد بود.

 

***

بخش دوم

آقای عباس عبدی – اصلاح طلب اسلامگرا و تحلیل گر سیاسی – که شهرتش بیشتر بخاطر واهمه پراکنی ها و هشدارباش هایش است درباره خطر فروپاشی حکومت اسلامی، در مصاحبه با سایت نو اسلامگرای زیتون – ۱٨ دی ۱٣۹۶- در باره خیابان اعتراض چنین اظهارنظر کرده است؛
«حدس کلی من این است که احتمالاً قرار بوده این اتفاق در روزهای دیگری حادث شود ولی به دلایلی جلو انداخته شد. البته این فقط یک احتمال است و نافی زمینه های اجتماعی آن نیست. یعنی مثل واقعه ی سیاهکل شد که عملیات ناخواسته پیش افتاد و در نهایت برای ادامه با مشکل مواجه شد.».
من روی این نکته مورد تأکید او مکث نمی‌کنم که می‌گوید اتفاق برنامه‌ریزی شده بود و لحن کلامش طوری است که روی جنبش و خیزش اعتراضی مردم رنگی از شائبه می پراکند! فقط سوال می‌کنم؛ چرا برنامه‌ریزی برای یک اعتراض خیابانی جرم است؟ اگر نیست پس این حجم سرکوب نرم افزاری اصلاح طلبان اسلامگرا علیه خیزش اعتراضی مردم چرا و برای چیست؟ بگذریم…!

برای من آن شباهتی که آقای عبدی میان رخداد خیابان اعتراض و واقعه سیاهکل دیده جالب است! من با نگاه و نظر آقای عبدی در باره سیاهکل و جنبشی که در پی آن برخاست آشنا هستم که سالیان پیش در صفحه ویزه بی بی سی بمناسبت چهلمین سالگرد سیاهکل انتشار یافت. نوشتار او حاوی نکات درست بسیاری بود که من نیز از آن فایده بردم، اما عبدی در تمام سطرهای ان نوشتار، از تمجید و تعریف کتاب سازمان امنیت و اطلاعات جمهوری اسلامی در باره چریک ها، چیزی فرو نگذاشت و موافق سوگیری و ارزیابی آن کتاب، سیاهکل را یکسره «تحمیلی و زیانبار» معرفی کرده بود! حالا به نظرم؛ شباهتی که جناب عبدی میان رخداد خیابان اعتراض و واقعه سیاهکل دیده از همین منظر، یعنی معرفی جنبش و خیزش اعتراضی مردم، بعنوان یک واقعه تحمیلی و زیانبار است. اگر در دریافت خود محق بوده باشم آن وقت باید بگویم که ارزیابی آقای عبدی یک ارزیابی بیگانه با هویت سیاهکل و ماهیت خیابان اعتراض است!
تقریبن در قریب به اتفاق تحلیل هائی که تاکنون در باره خیابان اعتراض نشر یافته، مشکل معیشتی مردم، بیکاری و گرانی عامل و علت اصلی خیزش مردم معترض ذکر شده است. من در بخش دیگری از این نوشته به این ارزیابی باز خواهم گشت که چرا نباید از علّت – هر اندازه هم واقعی-، تعریفی ساخت برای معلول و فی المثل اعتراض مردم در خیابان شهرهای ایران را «شورش نان» دانست، در حالی که برآمدی از تراکم تجربه و دانش، و حاکی از بلوغ سیاسی جامعه مدنی جوان ایران است! جامعه مدنی جوانی که اتفاقن یک جوری پای رویداد سیاهکل را هم به میان می کشد!

در ایران ما، در سال‌های اخیر برخی از پیشرفته‌ترین اندیشه ورزان علوم اجتماعی پژوهش هائی در این باره انجام داده‌اند که رویداد سیاهکل و رخداد انقلاب بهمن ۵۷ در حافظه تاریخی مردم ایران؛ کماکان زنده است و زندگی دارد. آن‌ها در رابطه و پیوند با این واقعیت، از وجود ذخیره ای از پتانسیل خیزش اجتماعی در خاطره و حافظه مردم ایران سخن گفته اند. برای نمونه به شرکت اکثریت مردم ایران در انتخابات ها استناد کرده اند، که علیرغم مخالفت شان با نظارت استصوابی و به طور کلی رویگردانی شان از نظام اسلامی، در آن شرکت می کنند؛ با این انگیزه که بانی و باعث گشایشی در زندگی خود و وضع و حال خراب کشورشان بشوند. این شمار از اندیشه ورزان علوم اجتماعی؛ وجود و ظهور چنین پدیده ای در ایران امروز را شکلی از رانش ذخیره پتانسیل خیزش اجتماعی تعریف کرده اند.* قاعدتن آقای عباس عبدی باید این نظریه را بشناسد و شاید هم تمثیلی که از سیاهکل برای سرکوفت جنبش و خیزش مردم ساخته، با نگاه به همین نظریه است! شاید! برای خوانندگان جالب خواهد بود اشاره کنم که من در تأمل های خود با چنین نظریه و رانشی روبرو بوده ام! فکر می‌کنم نقلش خالی از فایده نخواهد بود:
نمی دانم به خاطر می‌آورید یا نه که دوسال پیش در سالگرد رویداد سیاهکل در نوشته ای زیر عنوان «نظریه قهرمانی و مسأله حق انتخاب» حرف هائی زدم که اکنون فکر می‌کنم مورد و مصداقی از رانش ذخیره پتانسیل خیزش اجتماعی در یادمان و خاطره ی تاریخی شده ی من بوده است، نوشته بودم:
«رفیقم که – تازه از ایران آمده – هم مسلک، با تجربه و پیشکسوت، و در میان اهالی ما از شمار چند نفر معدود اهل کتاب و دوستدار فلسفه است می گفت؛ مثل این است که در شرایط تکوین و برآمد سیاهکل هستیم! ایران اکنون نیازمند نیروئی در متن جامعه است که به استبداد پاسخ عملی، شفاف و بدون مماشات بدهد».

«رویداد سیاهکل نماد قاطعانه ترین نبرد علیه دیکتاتوری شاه، رساترین صدا در اعتراض به سرکوب آزادی و لگدمال حق انتخاب مردم، و خشم و خروشی توفنده علیه پایمال شدن قرب و ارج آدمی بود و به همین دلیل نیز چریک میزان نبرد با دیکتاتوری شد! مردم عادی گرم زندگی و کار و کاسبی خود بودند اما شبح نارضائی و اعتراض در آسمان سراسر کشور در پرواز بود و همین بود که از آن ماجرای کوچک و ناکام قهر و قهرمانی یک رویداد تاریخی ساخت! طوری که همه گرایش های موجود در اپوزسیون شاه، در توجیه مقام و اثبات موقعیت خود ناگزیر بودند نسبت خود با رویداد سیاهکل را تعریف کنند و در ارتباط با سازمان چریکها موضع مشخص و جهت دار داشته باشند! به همین دلیل نیز سیاهکل و جنبش برخاسته از آن را می‌توان از عناصر درونی فرایندی یه حساب آورد که به انقلاب بهمن ۵۷ انجامید.»**

این حرف‌ها و فکر و ذکرهای دوسال پیش را وقتی با وقایع این روزها قیاس می‌کنم و می سنجم، می‌بینم جامعه و مردم ایران در شرایط استبداد دینی و حکومت اسلامی ناچار از برپائی واقعه ای همچون رخداد سیاهکل منتها از جنس زمان حاضر شده اند! جنبش و خیزش اعتراضی توده مردم در دیماه ۱٣۹۶ را از نوع و جنس پیکار ۱۹ بهمن سیاهکل ۱٣۴۹ وصف کردن، در نگاه اول بی‌ربط و بی مسماء می‌آید؛ اولی قهر و خروش شمار کوچکی از انقلابیون چپ ایران و رخدادی جدا از مردم، در حالی که دومی را توده های مردم عادی ۱۰۰ شهر کوچک و بزرگ سراسر ایران به شمول شهر تهران پایتخت کشور بر پا داشته اند! بله! توصیفی این چنین در نگاه اول بی مسماء می‌آید اما هرگاه اهداف و انگیخته ها را بشکافیم و وارسی کنیم، و یک اندازه‌ای هم روی اثر و عواقب آن‌ها تأمل داشته باشیم، شباهت‌ها واقعی و حتی از یک ریشه و تبار هستند! در واقعه دیماه؛ آن بخش از مردم ایران که زخم و درد نابرابری و تبعیض و تحقیر ناشی از حکومت اسلامی را، عمیق‌تر و کاراتر بر تن و جان خود احساس کرده اند؛ در اعتراض به بی اعتنائی و بی‌تفاوتی های حکومت کنندگان، در اعتراض به بی حقوقی، زور گویی و انواع تجاوز به حق و حریم شان، که زندگی را برایشان تلخ و تاریک و تباه کرده، بپاخاسته و خیابان اعتراض را در ۱۰۰ شهر کشور بر پاساخته اند. پی آمد این برپائی، تکوین و شکلگیری فضای اپوزسیونی پرطنینی در عرصه عمومی برای تغییر حال و وضع خراب اکثریت مردم و ضرورت تحول جامعه امروز ایران است که بر اثر سیطره استبداد و حکومت اسلامی در تمام وجوه و لایه‌ها دستخوش بحران فلاکت و از هم گسستگی است! این فضای اپوزسیونی ضد فساد هیات حاکمه، ضد ولایت فقیه و ضد حکومت اسلامی، ضد استبداد و حاکمیت دینی است و به طور روشن و نمایانی می‌توان دید و گفت که بر پا دارندگان آن خود را از زیر بار تحقیر کننده ی رقیّت ولایت فقیه، از سلطه و سیطره ی اسلام سیاسی جناح های درون و پیرامون حکومت و به طور مشخص از نفوذ هژمونیک ایدئولوژی و سیاست اسلامگرای اصلاح طلبان حکومتی بیرون کشیده است.
این جهات و جنبه های جنبش و خیزش اعتراضی توده مردم در دیماه ۱٣۹۶ که بر شمردم، موثرترین و آینده سازترین جهات آن و موجد آثار تاریخ سازی برای حال و آینده کشور است، و اتفاقن در کمیت و کیفیت آثار و پی آمدهای خود، هرچند با خصیصه هائی متفاوت، حامل وجه تشابه ای هستند با ضلعی از رویداد سیاهکل که از آن به عنوان عناصر فرایندی یاد کردم که به انقلاب بهمن ۵۷ انجامید!

در فراسوی قهر و نفرت و خشم و خشونت که پارادوکس های مشی چریکی بود، یک ایده خلاق در متن نظر و عمل برپادارندگان واقعه سیاهکل موجود بود که جامعه امروز ایران اکنون شاهد شکل تازه ای از بروز و ظهور آن است. ایده خلاقی که بر ایجاد و بازنمائی ضرورت فضای سیاسی اپوزسیونی برای تغییر در عرصه عمومی تأکید داشت! ضرورتی که خیابان اعتراض به آن یک پاسخ برانگیزنده و اثرگذار در شرایط امروز ایران داده است! ایده تعرض کنیم تا بمانیم، ایده در هم شکستن دو مطلق؛ قدرت حکومت و ضعف مردم، ایده ایجاد شکاف در سد دیکتاتوری و… این ایده‌ها آنچه را که طلب می‌کردند ایجاد فضای سیاسی اپوزسیونی برای تغییر در عرصه عمومی بود!

چریکها به ایجاد چنین فضائی توفیق یافتند، اما – و همه مسأله در این اما است! – اما سرشت فضائی که آن‌ها خلق کردند، به دلیل رویکرد مبتنی بر انقلابیگری و پارادوکس های آن در تئوری و پراتیک، از بن مایه‌های معطوف به تحول دموکراتیک خالی و بسیار دور بود! بله! در شرایطی که همه راه های سیاست ورزی برای تغییر در عرصه عمومی به روی فعالین اپوزسیون بسته، و هرنوع فعالیت در مخالفت با سیاست‌های شاه و حکومت وقت به شدت سرکوب و منزوی می شد، سیاهکل؛ به خلق فضای سیاسی اپوزسیونی توفیق یافت که در تداوم خود، به تکوین روانشناسی اجتماعی مساعدت رساند؛ که بستری شد برای خیزش دهها ملیونی مردم به شمول دانشگاهیان و روشنفکران ایران در انقلاب بهمن ۵۷، انقلابی که نظام شاهنشاهی را برانداخت، بدون آن که برای دموکراسی و یک جمهوری دموکراتیک در ایران، نقشی رقم زند و چشم اندازی بگشاید! خیزش دهها ملیونی ای که خمینی را بر مسند قدرت نشاند با فاجعه حکومت اسلامی و بدترین استبداد و حاکمیت دینی!

منبع نیرو و ادامه کاری سازمان چریک ها و نیز عامل زوال و شکست آن‌ها، همین روانشناسی اجتماعی بود. در این میان عبرت غمبار نبرد جانبازانه ی چریکها در این بوده است که آن فضای اپوزسیونی شان، به ایجاد روانشناسی اجتماعی یاری رساند که مایه تسهیل عروج خمیی از کار درآمد! خمینی از آن نردبانی برای صعود خود ساخت، در رأس جنبش و خیزش مردم قرار گرفت، و برخوردار از پشتیبانی دنباله روانه ی همه ی طیف مخالفین شاه و اقتداء و پیروی قاطبه مردم از وی، قدرت سیاسی را در قبضه خود درآورد و با بهره گیری از آن روانشناسی اجتماعی که دیگر فراگیر شده بود، و دارای پتانسیل لازم برای طغیان و مرگباوری، ویرانگری، استبداد و واپسگرائی بود، به آرمان سیاه خود دایر بر تشکیل حکومت اسلامی در ایران جامه عمل پوشید.

مارکس روانشناسی اجتماعی را بیان نازل ایدئولوژی می شناخت. من سالیان است از خود پرسیده ام چگونه و بر پایه چه ساز و کار این بیان نازل صورت کامل و محتوای متعین خود را پیدا می کند؟ تجربه ی قدرت گیری و پیروزی خمینی پاسخ روشنی به این پرسش داده است؛ وقتی یک جامعه دچار استبداد و انسداد سیاسی و فرهنگی است، و احزاب، سندیکاها، نهادهای مدنی و انجمن‌های صنفی، مطبوعات و رسانه‌ها، حقوق شهروندی و حق انتخاب مردم و… در محاق سرکوب، تعطیل و انحلال گرفتار آمده اند!، نخستین پی آمد، تعلیق نمایندگی اقشار مردم، عدم پیگیری مطالبات آنان و بدون پاسخ ماندن انبوه نیازهای جامعه است. در چنین حال و وضعی جامعه محکوم به یک حیات نازل می‌شود، یعنی در همه چیز و در همه ی سطوح تنزل پیدا می‌کند و نتیجتن علایق و منافع آنان نیز بیان نازلی می یابند! یعنی صورت گفتار و کرداری برانگیخته، بحران زده، خشمآهنگ و بدون چشم انداز را پیدا می‌کند که صورت تجلی یک روانشناسی اجتماعی است! نکته این است که این روانشناسی، در شرایط برآمد خود، جا باز میکند و بیان کامل خود را در علایق ایدئولوژیک ،سیاسی و اهداف هر آن کسی پیدا می‌کند که به صدق یا شیادانه و با سالوس و ریاء، اعتماد مردم را بدست آورده و در رأس جنبش و خیزش آنان قرار گرفته است.

تراکم تجربه و دانش از این دست سه چیز را یادآوری می کند: اوّل؛ روشنگری و دگرگشت فرهنگ مردم به سود انسانیت و ارزش‌های دموکراتیک و متعالی معاصر است. وظیفه اساسی هرنسل، بر زمینه ی اصول و ارزش‌های دموکراتیک یک رویکرد سوسیال پولیتیک؛ رساندن جامعه و زیست جهان خویش، به عالی ترین درجه انسانیت زمان خود است. برای ما و جامعه ایرانی؛ راه دستیابی به این انسانیت، با پایبندی بی خدشه به اعلامیه جهانی حقوق بشر و بیانیه جهانی حقوق مدنی و شهروندی، گشوده می آید. دوم؛ درک درست اولویت ها و اهداف است. در پیکار اپوزسیونی کسی که حرف آخر را اول می زند، شکست خود و مردم را تدارک می بیند! سوّم؛ شناسائی واقعبینانه و عقلانی متحدین و اهمیت دگرگون ساز و پیروزی آفرین اتحاد است. از آموزه های شوم، نکبت آفرین و شرم‌آور حکومت اسلامی تقسیم آحاد ملت ایران به دوپاره بیگانه خوی خودی و غیر خودی است! باید به این ننگ و نکبت، به این تحقیر زندگی سوز فایق آمد. عبور ایران از نظام اسلامی با هدف دستیابی به دموکراسی و عدالت یک مسئولیت ملی و همگانی است که به نیروی متحد همه دموکراسی خواهان کشور ممکن و میسر می شود. این نیرو؛ رنگین کمان، متکثر و پر از تفاوت و تنوع در منافع، علایق و اهداف و آرمان، در باور و معتقدات و اشکال زندگی است. چاره کار برسمیت شناختن این تکثر و تنوع و تفاوت، و بر بنیاد آن رو آوردن متفاوت ها به گفتگو و تشکیل همبستگی و اتحاد بر بنیاد منافع، علایق و اهداف‌ مشترک است.

وقتی صفوف مخالفان استبداد و حاکمیت دینی از چنین روندی خالی است و چشم اندازی برای دست یافتن به همبستگی و اتحاد وجود ندارد، این فقط یک معنی دارد و آن اینکه حکومت اسلامی و استبداد دینی در ایران، هنوز یک اپوزسیون دموکرات ندارد و به همین دلیل نیز جامعه سیاسی ایران هنوز آماده و پذیرای دموکراسی و عدالت نیست!

ج – ط
٣۰ دیماه ۱٣۹۶

این نوشتار ادامه دارد.

* نگاه کنید به سایت یازدهم و ارغنون، بخش مصاحبه‌ها و مقالات.

** آرشیو اخبار روز . ج – ط؛ نظریه قهرمانی و حق انتخاب

***

بخش سوم

* از همدیگر بیآموزیم!

با این پیام می‌خواهم از شکل و شیوه مونولوگ در تحریرهای خود فاصله بگیرم و بکاهم. آیا می توان در ادبیات سیاسی از مونولوگ به دیالوگ گذر کنیم؟ فکر می‌کنم اگر ناممکن نباشد، بسیار دشوار است. در هر حال در گام نخست، ایجاد نوعی کنش ارتباطی ضروری است، چون می‌تواند مقدمه و مدخلی باشد برای گفتگو در معنای دقیق و فنی آن. اگر از تأئید و تکذیب های یکسویه و میان تهی به خوانش نقادی گذر کنیم که ما را به پیش براند و تفاهم و همدلی ارمغان آورد، چه بسا کنش ارتباطی، ممکن ترین و موثرترین است… پس بیائیم ظرفیت این را از خود به ظهور برسانیم که می‌توانیم و باید از همدیگر بیاموزیم.
دوست و همرزم قدیم مرتضی ملک محمدی در تازه ترین نوشته خود زیر عنوان قیام شهروند* از خیزش اعتراضی مردم در خیابان شهرهای ایران، تحلیل در خور توجه ای بدست داده است. او می نویسد؛
«قیام دی ماه مردم “قیام گرسنگان”, “قیام فقرا” یا تهی دستان آن گونه که برخی نویسندگان می گویند نبود. نه به این معنا که فقر نیست, فشار اقتصادی نیست بلکه به این معنا که این زلزله سیاسی بیش از آنکه حاصل تراکم فشار اقتصادی باشد, محصول تولد و تراکم یک آگاهی تازه سیاسی است که در کانون آن اعلام پایان صلاحیت قدرت حاکم است… آن اتفاقی که اکنون افتاده است تغییر در ذهنیت انتقادی و رهایی بخش مردم و بخصوص لایه های وسیع تهی دستان است.»
« این زلزله سیاسی محصول تولد و تراکم یک آگاهی تازه سیاسی است»؛ من به درستی این درک و دریافت باور دارم، اما تعجب می‌کنم که چرا دوستم بجای شناسائی طراحان و حاملان اصلی این آگاهی تازه، لایه‌های وسیع تهی دستان را متمایز و برجسته کرده و آن تغییر – به گفته او -؛ در ذهنیت انتقادی و رهائی بخش مردم را، «بخصوص» بنام لایه‌های وسیع تهی دستان سکه زده است! مثل قدیم ما که هر اندیشه و عمل رهائی بخش را برخاسته از محرومان و منتسب به آنان می پنداشتیم!
آیا واقعن لایه‌های وسیع تهی دستان ایران به چنین تغییری در ذهنیت خود دست یافته اند؟ آیا واقعن آن‌ها طراحان حقیقی و منادیان اصلی «یک آگاهی تازه سیاسی» در ایران امروز هستند؟ این ارزیابی جای حرف دارد! فریاد و خشم انسان تهی دست مالباخته، خروش جور دیده مردمان کارد به استخوان رسیده، الزامن یک آگاهی تازه سیاسی نیست! این نکته هم از نقطه نظر دانش تئورِیک و هم از نگاه سنجشگری تجربی قابل اثبات است.
آگاهی محرومان، یا آن طور که ملکه ی ذهن نسل ما انقلابیون چپ دهه ۵۰ – ۴۰ بود؛ آگاهی طبقاتی کارگران و خلق زحمتکش، دستکم حالا می‌دانیم که معنایش وقوف به شرایط هستی اجتماعی خود در سرمایه داری و یا به زبان فنی تر؛ آگاهی به موقعیت خود در سازمان اجتماعی کار و تولید شیوه سرمایه داری است. چنین آگاهی ای با فهم علمی تضادها و تناقض های مناسبات سرمایه داری، یعنی با دانش و از رهگذر علم به اقتصاد سیاسی سرمایه داری ممکن می شود. البته این موضوع که سازمان اجتماعی کار و تولید در حیات سرمایه داری در نیم قرن اخیر، دستخوش چه تغییرات ژرفی شده و بر این اساس دانش اقتصاد سیاسی سرمایه داری حامل کدام مفاهیم و مباحث نوین است، مضمون جداگانه ایست که ورود به آن برایم ممکن نیست چون لازمه اش دانش وسیع آکادمیک است، جان کلام من در اینجا عبارت از این است که لایه‌های وسیع محرومان ایران، به دلیل شرایط فلاکتبار زندگی شان و علی الخصوص؛ بر اثر استبداد و انسداد سیاسی فراگیر کنونی، توانائی تجهیز به آگاهی طبقاتی و، امکان بلوغ سیاسی، یا تولید یک خودآگاهی تازه را نداشته و این ارزیابی که؛ «آن اتفاقی که اکنون افتاده است تغییر در ذهنیت انتقادی و رهایی بخش مردم و بخصوص لایه های وسیع تهی دستان است.»، دستکم مبالغه آمیز است و در نگاه و نظر من بسیار دور از واقعیت می نماید. من شخصن بر این نظر هستم که رویگردانی اکثریت قاطع مردم ایران، از حاکمیت دینی و هیأت حاکمه ولایت مدار و اسلام پناه آن از واقعیت‌های محرز جامعه امروز ایران است. پس ناگفته پیدا است که قصد من انکار این واقعیت نیست بلکه کوشش من بیان واقعبینانه و عقلانی موضوع مورد بحث، به قصد شناخت بهتر جنبش و خیزش اعتراضی مردم است.
حالا می‌خواهم بگویم یک‌جور دیگر می‌شود به موضوع نگاه کرد؛ منظورم از زاویه ی رابطه و نسبت آگاهی و خودبخودی است. با نگاه از این زاویه می توان با عبارت دیگری که در « قیام شهروند» در بیان همین موضوع آمده، تفاهم داشت و با نویسنده آن به همدلی رسید که؛ « … این زلزله سیاسی بیش از آنکه حاصل تراکم فشار اقتصادی باشد, محصول تولد و تراکم یک آگاهی تازه سیاسی است که در کانون آن اعلام پایان صلاحیت قدرت حاکم است.»
جنبش و خیزش اعتراضی دیماه که من آن را در مفهوم خیابان اعتراض و شهروند برای خود، خلاصه و بیان کردم، محصول در آمیزی جنبش خودبخودی و خیزش خودانگیخته ی محرومان و تهی دستان شهرهای کشور، و آگاهی سیاسی جوانان دانش آموخته ایست که جوانی شان بدون چشم اندازی از یک آینده بهتر، در بیکاری و فقر، در انواع تبعیض و تحقیر می گذرد. ایران امروز کشوری است با یک جمعیت بیش از ۱۱ ملیون زنان و مردان دارای تحصیلات دانشگاهی و عالی! به موجب گزارش های منتشره، ۲۴ تا ٣۲ درسد از این جمعیت بزرگ بیکار و به لحاظ اقتصادی غیرفعال هستند! در عین حال به موجب گزارش سازمان های معتبر جهانی ایران در شمار کشورهائی است که بیشترین شمار کاربران انترنت را دارد. بنا بر همین گزارش؛ کاربران شبکه رسانه‌های اجتماعی در ایران بالغ بر ۴۲ ملیون است! دبیر شورای عالی فضای مجازی در ایران گفته است؛ تنها کاربران ایرانی تلگرام ۲۴ ملیون برآورد می شود.** بر این داده‌های آماری این اطلاع را باید افزود که اکثریت بزرگ کاربران شبکه‌های اجتماعی در ایران را زنان و مردان فارغ التحصیل و خیل جوانان بیکار و بی آینده کشور تشکیل می‌دهند. در هر شبانه‌روز دستکم ۱۰ تا ۲۰ هزار کامنت و صدها مقاله و تحلیل در باره وضعییت نا بسامان و فلاکت بار کشور، در انترنت نشر می یابد. بیشتر این نشرات، به طور ویژه بر نقد سمت و سیاست دولت و حکومت، افشای فساد هیأت حاکمه و روشنگری برانگیزنده پیرامون استبداد و سیاست‌های ویرانگر و تباهی آور حاکمیت دینی متمرکز است و موضوع تبادل نظر قرار می گیرد…! برپایه یک سنجشگری تجربی می‌توان گفت گلبانگی که با اعلام و ابرام پایان صلاحیت قدرت حاکم، درفش جنبش و خیزش دیماه را بر بام ایران برافراشت، بانگ بیدار کاربران شبکه رسانه‌های اجتماعی در کشور بوده است. یک نگاه گذرا به چگونگی تکوین و سیر تکامل آگاهی سیاسی تازه که در جنبش و خیزش اعتراضی مردم ایران در دیماه ۱٣۹۶ به ظهور رسید، بر این استنتاج که سازمانگری و راهبری نوپدید خیابان اعتراض، پدیداری شبکه ای و دیجیتالی بوده است مهر تأئید می کوبد؛
«فقر، تبعیض و فشار در این نظام همواره وجود داشته است, اما آنگاه که ذهنیت مردم زیر سیطره فرهنگ و ارزش های نظام قدرت است, آن تبعیض ها و بی عدالتی ها دیده نمی شوند یا تاثیر محسوسی بر حرکت مردم بجا نمی نهند. این گسست و رهایی از سلطه معنوی حاکم البته ناگهانی رخ نداده است.

سیر تکامل این جنبش از مسیری خاص و کم سابقه در تاریخ سیاسی ایران پیش رفته است. خیزش روزهای اخیر علیه نظامی است که از بطن یک انقلاب سر برآورده. جمهوری اسلامی یگانه دولتی در تاریخ کشور ماست که شالوده هایش از پایین و با مشارکت و حمایت وسیع مردم ساخته شده است. جدا شدن از این پیکره و نفی آن بدون استحاله و نقد باورهای خود توده میسر نبود. و این فرایند خودآگاهی برای اقشار بزرگ مردم تنها در بطن یک تجربه سیاسی کلان امکان پذیر می بود. این تجربه کلان عمدتا در دو دهه جنبش موسوم به “اصلاح طلبی” رخ داد. در این تجربه کلان ماهیت اقتدار سیاسی نظام یعنی ولایت فقیه در دیدگاه بسیاری از مردم برهنه شد. یعنی شکاف عمیق میان جمهور مردم و نظام ولایی عریان گشت. دوران اصلاحات دوران آموزش سیاسی بزرگی برای وسیع ترین توده های مردم بود. در این فرایند بود که فرهنگ سیاسی جدید و دموکراتیک علیه نظام ولایی در اذهان وسیع ترین اقشار مردم پرورده شد. بدون این پیش زمینه ممکن نبود موج بلند اعتراضات مردم که با شعار های اقتصادی آغاز شده بود پیش از رودررویی با نهادهای سرکوبگر جهش وار سیاسی شود و نهادها و نمادهای اصلی قدرت سیاسی را مورد آماج خود قرار دهد.
… بسط جهش وار و خیره کننده جنبشی که در روزهای گذشته در شهرهای ایران رخ نمود نقطه جوش و تراکم این پروسه آگاهی و تجربه سیاسی است. پیدایش این جنبش با اضمحلال همه بدیل های درونی جمهوری اسلامی تطابق دارد.»

من این تابلوی گویا را از همان تحلیل دوستم؛ «قیام شهروند» وام گرفته ام. بسیار خوب، آفرین!
البته من بر نقش بازدارنده ی اسلامگرایانی که بنام رهبران جنبش اصلاح طلبی، مانع از پیشروی جنبش مردم در مسیر دستیابی به مطالبات و آماج های آن شدند می گذرم، با توجه به این نکته، بایسته است بگویم این تصویر در کلیت خود عینی و سزاوار یادآوری و آموختن است. اما یک نقص و خلاء اساسی دارد و آن گم و نامشخص بودن سهم و نقش تحولات بزرگ در منطقه و جهان، بویژه نادیدن نقش و اثر انقلاب ارتباطات و اطلاعات، پیدائی انترنت و رسانه‌های اجتماعی دیجیتالی و موبایل های پیشرفته در کشوری است که بنا به اطلاع رسانی باشگاه خبرنگاران جوان ٣٣ ملیون تا بیش از ۴۰ ملیون کاربر دارد.
درک می‌کنم که شرح و بسط همه این موارد برای دوستم زیاده گویی خواهد بود. من در سرتاسر این بخش از نوشتارم روی نقش شبکه‌های اجتماعی و اثر کاربران جوان و دانش آموخته آن در جنبش اعتراضی دیماه تمرکز کرده ام . اکنون لازم می‌بینم خاطر نشان کنم که در تمام مراحل و سیر آن تجربه سیاسی کلان، که «قیام شهروند» تصویری عینی از آن بدست داد، همین دانش جویان و دانش آموختگان، همین زنان و مردان در موقعییت کاربران شبکه‌های اجتماعی بودند که در کانون آن قرارداشتند. نیروی محرکه اصلی تراکم پروسه آگاهی و تجربه سیاسی نیز هم اینان بوده اند؛ که بنا بر چنین موقعیتی؛ توان و آن صلاحییت را احراز کردند، تا پایان صلاحیت قدرت حاکم و استقلال سیاسی از همه بدیل های درونی جمهوری اسلامی را استنتاج کنند و در جامعه سیاسی ایران اعلام بدارند. گفتن ندارد که پویش عینی تجارب سیاسی کوچک و بزرگ، به خودی خود، قادر به نوزائی اندیشه سیاسی نیست. تعقل نقاد انسان ها در صورت درآمیزی و مشارکت آگاهی گستر، در پراتیک اجتماعی خودانگیخته مردم است که آگاهی سیاسی تازه و دموکراتیک را می پرورد و پدیدار می سازد. در تمام جنبش ها و جهش های خودانگیخته ی مردمی برای تغییر و دگرسازی های دموکراتیک در ایران، از برآمد ملیونی مردم در دوم خرداد سال ۷۶، تا انتخاب دوم خاتمی در سال ٨۰، تا سال ٨٨ و برآمد جنبش سبز و تا مشارکت گسترده در انتخابات ۹۶ و بالآخره بسط جهش وار و خیره کننده -ی جنبش و خیزش اعتراضی روز های گذشته در شهرهای ایران، آری! در همه ی این فراز و نشیب ها، آن نیروئی که نقش و اثر آفریننده، نقاد و آینده ساز، بر عهده داشته و به خوبی از عهده آن برآمده، شمار بزرگ و ملیونی کاربران شبکه‌های اجتماعی؛ زنان و مردان جوان دانش آموخته ایست که به تکرار می‌گویم؛ در نظام اسلامی، جوانی شان در بیکاری و تهی دستی، در تبعیض و تحقیر می گذرد، بدون چشم انداز امیدی برای یک آینده بهتر!
آن‌ها که از خصیصه های ظهور تازه شان، حضور و فعالیت شبکه ای، سراسری، ژلاتینی و اسفنج مانندشان است؛ رهبری می‌کنند بی کاریزمای رهبری و طلب پیروی، و بدون آنکه دیده شوند. سازمان می‌دهند بدون امر و نهی، و بدون آن که برکسی فرماندهی کنند و افاده بفروشند. سامان و سازمان دارند بدون علم و کتل، بدون آنکه دفتر و دستکی برپا کنند و نام و نشانی بر خود بگذارند. انترنت عزیز و شبکه ی گسترده ی رسانه‌های اجتماعی، خادمین وفادار و کارگزاران آن‌ها برای تغییر ایران به سود دموکراسی و عدالت هستند! این نیروی جوان، دانش آموخته، جهان مدار و نواندیش تمدنی معاصر، از شهروند در خود به شهروند برای خود فرا روئیده است، اوست که از عهده امر سترگ پاره کردن زنجیر رقیّیت شهروندی ولایت مدار بر آمده است. امر سترگی که مدعیان رهبری کارازماتیک، با اندیشه‌ها و سازمان های سیاسی ناهمزمان و تشکیلات هرمی از مدافتاده شان، طی ۴۰ سال اخیر تاریخ ایران، حتی حرف زدن در باره آنرا بر نتابیده اند! این خیل خواب زدگان و از راه ماندگان، بجای اینکه بیدار شوند و اراده آنرا پیدا کنند که ناتوانی خودشان را ببینند و چاره کنند، با تفرعن و خودبزرگ بینی همیشگی شان، خیابان اعتراض را تحقیر می‌کنند که رهبری و سازمان ندارد!
خوانندگان مقالات بلند را دوست ندارند. دلم می‌خواهد در همراهی با اندیشه‌های خوب مرتضی و استقبال از پرسش های اندیشیده او بنویسم، اما بی گمان دراز نویسی و زیاده گویی خواهد بود. هنوز وقت باقی است، راه درازی در پیش است، باشد تا نوبت دیگر.
ج – ط
۷ . بهمن ماه . ۱٣۹۶

* مرتضی ملک محمدی . قیام شهروند . اخبار روز ۱٨ دیماه ۱٣۹۶

** آمار ها و اطلاعات را از جستجوگر گوگل گرفتم.

برگرفته از اخبارروز

Print Friendly, PDF & Email