از مشروطه تا مشروطه!

ما ایرانیان در زمینه «تقلیل مفاهیم»، «قلب مفاهیم» و «بدل‌سازی» استادیم. داستان تقلیل مفاهیم در جنبش مشروطه را ماشاالله آجودانی در کتاب «مشروطه ایرانی» بر رسیده است. تلاشی روشنفکرانه در نزد کسانی نظیر میرزا ملکم خان، با نیتی خیرخواهانه و نتایجی مناقشه برانگیز که در آن مفاهیم فلسفه و دانش سیاسی مدرن را «پرس» کردند و قالب‌های مفاهیم سنتی را هم فراخ نمودند تا شاید مثلا مفهوم مدرن آزاری بیان در قالب کهنه «امر به معروف» گنجانده و «توده خور» بشود. این تلاش که در مشروطه نتایج چندانی به بار نیاورد، در دهه چهل و پنجاه بوسیله کسانی نظیر علی شریعتی و نظریه پردازان سازمان مجاهدین وارد فاز جدیدی شد که در آن می‌بایست مفاهیم مارکسیستی مربوط به انقلاب، مبارزه طبقاتی، دیکتاتوری پرولتاریا، زوال دولت و…. به کمک امام حسین، عاشورا، اباذر و تفسیر‌های من درآوردی از قران، حدیت و روایت به خورد سیاست داده شود. «مارکسیسم اسلامی» گرچه برساخته « دستگاه» بود، اما بیانگر واقعیت این جریان بود.

تقلیل مفاهیم در نزد شریعتی خیلی سریع به «قلب مفاهیم» فرا رویید و او آغازگر روندی بود که در جمهوری اسلامی با تهی شدن همه مفاهیم انسانی و انقلابی از مضامین شناخته شده و جا افتاده و جعل معانی ارتجاعی برای کلمات مدرن، راه کمال معکوس را پیمود. در قانون اساسی تبارز آشکار یافت، در قضاوت شرعی، اقتصاد وعلوم انسانی اسلامی به اوج رسید.

نام «جمهوری اسلامی» قلب مفهوم جمهوریت است و ۱۷۷ اصل قانون اساسی، قلب مفاهیم آزادی، استقلال و حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویشند. اقتصاد اسلامی انکار اقتصاد است و علوم انسانی اسلامی قلب علم، انسان و انسانیت است واین رشته تا بی نهایت ادامه دارد.

«بدل‌کاری» گرچه ظاهرا با تقلیل و قلب مفاهیم ارتباطی ندارد، اما به نوعی می‌توان آنرا نتیجه و تکامل «قلب مفاهیم» دانست.

کپی غیرقانونی برنامه‌های کامپیوتری به وسیله بدل‌کاران ایرانی، امر مرسومی است و به ندرت در بازار ایران، برنامه‌ای پیدا می‌شود که اریجینال و مثلا متعلق به ماکروسافت باشد، اما آنچه «قلب مفاهیم» و «بدل‌کاری» را پیوند می‌دهد، نوشتن این جمله بر روی کپی‌های سرقت شده است که تکثیر این اثر ممنوع است و کلیه حقوق ان به فلانی یا فلان شرکت تعلق دارد!

کپی آثار هنری و علمی دیگران و مدعی مالکیت آنها شدن هم در ایران، از زمان شاه تا امروز امر متداولی بوده و هست. اوج پیوند قلب مفاهیم و کپی کاری را می‌توان در خرید و فروش مدرک تحصیلی و تولید موجوداتی نظیر دکتر عوضعلی کردان مشاهده کرد . مردی که نه مدرک کارشناسی و ارشدش واقعی بود و نه دکترای آکسفوردش، اما در دولت احمدی نژاد به وزارت کشور منصوب شد!

یکی از موارد برجسته کپی‌کاری ایرانی با قلب مفهوم «مشروطه خواهی» اتفاق افتاده است. «مشروطه» وقتی به ایران وارد شد و پا گرفت که «مطلقه»‌ای وجود داشت که دمار از گرده مردم کشیده بود. «مشروطه» می‌خواست «مطلقه» را به رای و اراده مردم مشروط و مقید کند. در جنبش مشروطه با تاسیس مجلس ملی و تدوین قانون اساسی، گام‌هائی در این راستا بر داشته شد. اگر ایران مشروطه می‌شد و مشروطه می‌ماند، مشروطه‌خواهی بلاموضوع می‌شد. اما این اتفاق نیفتاد و با باز سازی استبداد در دوران پهلوی اول و تداوم آن در دوران پهلوی دوم و بوپژه در سایه دستآورد‌های جنبش مشروطه، مشروطه‌خواهی نه تنها بلاموضوع نشد، بلکه موضوعیت بیشتری هم یافت. جبهه ملی ایران بر اساس این اندیشه شکل گرفت و تا سال ۵۷ به اتفاق نهضت آزادی که از جبهه جدا شده بود، پرچمدار مشروطه خواهی بوده است.

با تحولات بهمن، تدوین قانون اساسی جدید و تاسیس حکومت اسلامی، مشروطه‌خواهی قدیم بلاموضوع شد اما با مطلقه شدن مجدد حکومت، مشروطه‌خواهی نوینی از متن جامعه سر برآورد. خمینی با تکفیر جبهه ملی، آن را به تعلیق و محدودیت شدید فعالیت وادار کرد. اما نهضت آزادی توانست به‌زعم همه محدودیت‌ها، اصول مشروطه‌خواهی نوین را تدوین و ترویج کند. با جنبش اصلاحات که در نتیجه دور شدن روشنفکران انقلابی،جوان و مسلمان از اندیشه‌های خمینی و گرویدن آنها به اندیشه‌های بازرگان و نهضت آزادی پدید آمد، مشروطه ایرانی وارد فاز کیفیتا نوینی گردید. این مشروطه‌خواهی جدید، از خرداد ۷۶ تا امروز فراز و فرود و رویش و ریزش بسیاری داشته و کماکان در حال «شدن» و پیرایش خویش است. در حالی که گردان‌های پیشرو شاگردان بازرگان و سحابی در قالب «ملی- مذهبی‌ها» خود را سوسیال دموکرات و سکولار تعریف می‌کنند، در سطوح میانی این جنبش تردید‌ها، با اعلام ابطال ج.ا. جایگزین می‌شوند و در منتهی الیه راست آن هم شاهد ریزش هستیم.

با همه این فراز و فرودها، جنبش اصلاحات شاخه اصلی و اصیل مشروطه ایرانی در شرایط امروز کشور است که هدف محدود کردن اقتدار مطلقه و مشروط کردن حکومت را پی می‌گیرد. ممکن است تلاش آنها به نتیجه نرسد و کشور گرفتار انقلاب دیگری بشود، اما این امر ذره‌ای در این حقیقت تغییر نمی‌دهد که این جریان «مشروطه خواه» است، همانطور که جبهه ملی و نهضت آزادی در زمان شاه مشروطه خواه بودند و نتوانستند جلوی انقلاب را بگیرند.

در کنار این جریان اصیل مشروطه‌خواهی، بدل‌کاران ایرانی بیکار نبوده‌اند و نسخه بدلی مشروطه‌خواهی را هم تولید و روانه بازار سیاست کردند و البته بر روی آن نوشتند که انحصار مشروطه خواهی متعلق به ماست و متخلفان مجازات خواهند شد. مشکل اصلی این مشروطه خواهی بدلی این است که «مطلقه»‌اش مفقود است و معلوم نیست که آقایان کدام حکومت مطلقه بر سر کاری را می‌خواهند مشروطه کنند؟ آنها برای رهائی از این بن‌بست آزار دهنده، با خلق پدیده «رهبر شاه» هم زمان، نقش مشروطه و مطلقه را با هم بازی می‌کنند! به غیر اینکه این مشروطه خواهی بدلی، بی جفت مطلقه، عقیم است، باقی آنچه را که خوبان همه دارند، او یکجا دارد: بسته بندی شیک و مدرن، بازار یابی قوی وحمایت از ما بهتران!

اینکه زرق و برق این جواهر بدلی، چشم برخی از مدعیان دموکراسی را کور وآنها را مشهوری‌خواه کرده، امر چندان عجیبی نیست، اما اینکه جمهوریخواهان اصل و بدل را در کنار هم قرار دهند، بر فرق اصل بکوبند و بدل را هم طراز آن کنند، مایه تاسف و شگفتی است.
با هم بخوانیم:

«تعامل با مشروطه‌خواهان از هر نوع آن، تنها بر سر توافق بر بنیان قواعد دموکراسی، پلورالیسم و رقابت سیاسی و همچنین تنظیم چارچوب برای کاهش مخاطرات دوران گذار و تسهیل مسیر انتخاب مردم برای استقرار نهادهای سیاسی دمکراتیک خواهد بود.»(۱)

به راستی، چنین سیاست‌ورزی مشعشعی را کجای دلمان بگذاریم؟ «مشروطه‌خواهان از هر نوع آن» یعنی چه؟ مگر غیر از مشروطه خواهی بدلی «پهلوی‌طلب» و اصلاح‌طلبان «مشروطه‌خواه»، جریان شناسنامه‌دار دیگری هم وجود دارد که داعیه مشروطه‌خواهی داشته باشد؟ یعنی قرار است که جمهوری‌خواهان با این دو جریان رابطه یکسانی داشته باشند؟

به قرینه می‌توان استنباط کرد که منظور نویسندگان این است که هیچ کدام از این دو جریان مشروطه خواه، شایسته همکاری با جمهوریخواهان نیستند. رفقای ما با این حکم، شعری سروده و در قافیه آن مانده‌اندو برای رفع این نقیصه، مصرعی در بحر طویل بدان افزوده‌اندکه البته مصداق روشن «المعنی فی بطن الشاعر» است:

«توافق بر بنیان قواعد دموکراسی، پلورالیسم و رقابت سیاسی و همچنین تنظیم چارچوب برای کاهش مخاطرات دوران گذار و تسهیل مسیر انتخاب مردم برای استقرار نهادهای سیاسی دمکراتیک»!!

همه این آشفته‌گویی‌ها از آنجا می‌آید که اصل و بدل با نگاهی چپ‌روانه، یک سان دیده می‌شوند تا شعار «دیگه تمومه ماجرا» در بین خطوط تعبیه و مرز پر رنگی با اصلاح طلبان از «هر نوع آن» کشیده بشود.

چنین شکلی از سیاست‌ورزی، جمهوریخواهی را در انزوای تا کنونی اسیرتر و آن را به فرقه‌های پراکنده و رو به زوال بدل می‌کند.

سیاست دموکراتیک، بدون لکنت زبان بر ضرورت دستیابی به تفاهم و اتحاد استراتژیک با اصلاح‌طلبان مشروطه‌خواه بر سر مسایلی نظیر سکولاریسم، خشونت پرهیزی، تکیه بر جنبش‌ها و نافرمانی مدنی، عدم اتکا به خارج، حفظ یکپارچگی سرزمین ایران و برگزاری انتخابات آزاد تاکید می‌کند و در ارتباط با هواداران رضا پهلوی هم، هر نوع همکاری را به کنار گذاشتن «رهبر شاهی» و شفاف‌سازی مناسبات با دول خارجی و امور مالی مشروط می‌نماید.

رهائی از زرق و برق کپی احتمالا به آسانی میسر خواهد شد، باید امیدوار بود که تنظیم رابطه با اصل، که در فضای اصلاح طلب ستیز خارج از کشور کار راحتی به نظر نمی‌آید، قربانی تمایلات و شعار‌های عجولانه و چپروانه نشود.

(۱) اعلامیه چهار سازمان جمهوریخواه

http://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/78149/

Print Friendly, PDF & Email