خیزش های عمومی؛ صدای سوم در عبور از تمکین به نظام یا جنگ!

از دی ماه گذشته به این سو جمهوری اسلامی ایران هم در سطح داخلی و هم بین المللی با ‏افزایش فشارهای جدی علیه خود روبرو شده است. هنوز روشن نیست خطر فراگیری خیزش ‏های داخلی و خطر جنگ که هر دو تهدیدی علیه هستی نظام به شمار می رود به گسترش ‏تضادهای دو جناح منجر خواهد شد یا عزم آنان را برای نزدیکی به یکدیگر به قصد خنثی ‏کردن این تهدیدات افزایش خواهد داد. روش گرایش مسلط بر نظام در رویارویی با این دو ‏تهدید در اساس متفاوت است. در داخل با خودداری از تن دادن به خواست مردم در صدد ‏فرسوده کردن، مرعوب کردن، مهار و محو این خیزش ها است. سخت گیری فزاینده در ‏بیشتر حوزه ها و مجازات سنگین نویسندگان و فعالان جنبش کارگری، دانشجویی، زنان، ‏اتنیکی و فعالان هر «ناجنبشی» که می رود به جنبشی زنده بدل گردد، انعطاف ناپذیری نظام ‏را در هراس از همگانی شدن اعتراضات نشان می دهد. در حوزه بین المللی اما به رغم ‏برخی پیش روی ها در جنگ داخلی سوریه و علیه داعش درعراق و دیگر ماجراجویی هایی ‏نظامی و هماوردطلبی ها، اکنون سیاست «خویشتن‏داری» در برابر تهدیدات نظامی و قدرت نمایی آمریکا و متحدان منطقه ای آن را در پیش ‏گرفته است. این یادداشت به جایگاه فراگیرشدن خیزش های عمومی مسالمت آمیز -همچون ‏رویکرد سوم و کم هزینه ترین راه عبور از دوگانه تمکین به نظام یا خطر جنگ – می پردازد. ‏

خیزش های داخلی و چالش های پیش رو
با بالا گرفتن اعتراضات ساختارشکنانه ای که نه تنها از گفتمان اصلاح طلبی بلکه از گفتمان ‏آزادی خواهی علیه نظام سیاسی نیز فراتر رفته و خواست های رفاهی،عدالت جویانه و رفع ‏تبعیض را دربرگرفته، ایران وارد مرحله نوین و بازگشت ناپذیری شده است. دیگر کمتر ‏کسی برای «چانه زنی دربالا»، دل بستن به شرکت در انتخابات برای اصلاح نظام و هراس ‏افکنی از «شر بدتر» همچون مجوزی برای تمکین به «شر کمتر» تره خورد می کند. جنبش ‏خیابان واعتصاب به دو ستون اصلی اعتراضات زنجیره ای محرومان و عصیان زدگان بدل ‏شده اند. این اعتراضات در لحظه کنونی از توان برای برهم زدن توازن قوا برخوردار نیستند. ‏تداوم این اعتراضات نیز به معنای فراگیرشدن دامنه آن نیست، هرچند خصلت زنجیره ای آن ‏حفظ شده است. به تعبیر گرامشی نوعی “جنگ های موضعی” بین شهروندان و حکومت در ‏جریان است که در آن هریک به فتح سنگر تازه ای می اندیشد. خصلت عمدتا دفاعی، ‏اقتصادی، معیشتی و محیط زیستی این مبارزات (مبارزه برای جلوگیری از بدتر شدن ‏شرایط) را نیز نباید نادیده گرفت. با این همه در صورت تداوم این اعتراضات، تحقیر ترس ‏به اپیدمی عمومی بدل می شود که می تواند زمینه ساز فراروئیدن اعتراضات به خیزش ‏همگانی و حتی به یک انقلاب مسالمت آمیز شود. عنصر ترس و نگرانی همچنان نقش مهمی ‏در فراگیر نشدن خیزش ها دارد. نباید توان حکومت در سرکوب را دست کم انگاشت یا به ‏دشواری تشکل یابی، هزینه بالای آن و فقدا ن رهبری در شرایط کنونی بی اعتنا بود. همچنین ‏همبسته نبودن و سراسری نبودن اعتراضات، پراکندگی و واگرایی بخش هایی از آن، مانع از ‏تبدیل اعتراضات به خیزش سراسری هدفمند می شود. با این همه، همین سطح از مبارزات ‏زنجیره ای نه تنها صاحبان قدرت بلکه اصلاح طلبان را نیز به وحشت انداخته است. به گونه ‏ای که آشکارا نگرانی خود را از «خیابان» و «شورش نان» که آن را تنها عصیانی کور می ‏خوانند بارها بیان کرده اند. اما نه تنها جامعه به این هشدارها بی اعتنا است، بلکه با بی رنگ ‏شدن شتابان گفتمان اصلاح طلبی و دولت روحانی، خواست تغییر نظامی که مشروعیت خود ‏را یکسره از دست داده، همه روزه فراگیرتر می شود. پدیده خواندن ترانه «ساسی مانکن» در ‏مدارس، تازه ترین جلوه تمام عیار فروپاشی فرهنگی و ارزش های ایدئولوژیک و دینی نظام ‏حتی در نزد خردسالان جامعه است که به رغم در دست داشتن تمامی ابزارهای قدرت، قادر ‏به شستشوی مغزی آنان نیز نیست. خواست گذار از نظامی که مورد انزجار همگانی است ‏امروز حوزه همرایی پنهان و آشکارجامعه است. در پس جنبه سلبی این همرایی، اما دو ‏رویکرد و گرایش سخت متضاد درحال گسترش است.‏

‏ 1. گردش به چپ: این رویکرد با آمیختن دمکراسی، عدالت، رفع تبعیض، برابری جنسیتی، ‏حفظ محیط زیست و صلح طلبی، در سالیان اخیر حضورمحسوس تری یافته است. ردپای این ‏گرایش به وِیژه در اعتراضات اخیر دانشجویی، اعتصاب کارگران هفت تپه و فولادسازی و ‏معلمان به روشنی دیده می شود که حکومت نیز ضمن اشاره به آن خواهان سرکوب قاطع ‏آنان شده است. اعتراضاتی که با شعارهایی همچون «نان، کار، ازادی»، «آزادی زندانیان ‏سیاسی»، رد خصوصی سازی، نفی تبعیض، خواست لغو حجاب اجباری، همبستگی با دیگر ‏جنبش های اجتماعی، تاکید بر تشکل یابی مستقل کارگری و مطالبات رفاهی، سمت وسوی ‏خود را کم وبیش آشکار ساخته است. بخشی از مبارزات گروه های اتنیکی تحت ستم نیزدر ‏این راستا قرار دارد.

‏ طبقه متوسط اما در اعتراضات اخیر حضور چشمگیری از خود نشان نداده است. شاید اندک ‏نفوذ باقی مانده اصلاح طلبان در طبقه متوسط یا نگرانی ضد آرمانی یا ترس از سوریه ای ‏شدن ایران دلیل این امر باشد. روشن نیست آیا این گونه نگرانی ها و تردیدها یا تفاوت ‏شعارها و خواست ها یا شکننده تر شدن موقعیت طبقه متوسط بر اثر گسترش تحریم ها، ‏بحران اقتصادی فزاینده و رشد شکاف های طبقاتی، حضور آنرا نسبت به خیزش 88 کم ‏رنگ تر کرده است؟

‏ رادیکالیزه شدن اعتراضات و گردش به چپ در بخشی از آن، در متن گسترش بحران های ‏اقتصادی و شکاف طبقاتی، نابرابری جنسیتی، انواع تبعیض های اتنیکی، دینی، جنسی و… ‏اجتماعی، آلودگی روز افزون محیط زیست، و ماجراجویی حکومتی متعلق به پیشاتاریخ ‏نوین ایران که امنیت ملی را به خطر انداخته، دور از انتظار نیست. اما این تنها رویکرد و ‏چالش داخلی علیه نظام نیست.‏

‏2 . برآمد نوستالژی گرایی و ناسیونالیسم. با فراگیرشدن انزجار همگانی از اسلام گرایی ‏حاکم، علاوه بر بازماندگان طبقه حاکمی که درپی انقلاب به زیر کشیده شد اند، بخش گسترده ‏ای از مردم ناراضی نیز جذب گفتمان های نوستالژیک، ناسیونالیستی و پوپولیسم راستی شده ‏اند که با ابراز پشیمانی از انقلاب، رجعت به گذشته را راه خلاصی از حال نکبت بار به قصد ‏پی ریزی آینده ناروشن و موهوم و «احیای عظمت از دست رفته» می یابند. در این رویکرد، ‏تمام کسانی که در رخداد انقلاب 57 مشارکت داشته اند نیز آماج نقد و گاه نفرت پراکنی قرار ‏می گیرند. افراطی ترین نمایندگان این گرایش علنا از ضرورت مبارزه همزمان با «ارتجاع ‏سرخ و سیاه» سخن می گویند. در بین گروه های اتنیکی تحت ستم اما نوستالژی گرایی بیشتر ‏با هویت طلبی همراه است. افراطی ترین این گرایشات اما نه از تولید نفرت قومی وملی و نه ‏از تکیه آشکار به قدرت های خارجی نیز برای دست یابی به خواست هایشان ابایی ندارند.‏

داوری درباره جایگاه و چشم انداز شکاف های درونی طرفداران گذار از سیطره اسلام ‏گرایی در ایران چندان ساده نیست. با این همه برآمد نیروهای سیاه در منطقه و در سطح ‏جهان، نیروهای دمکراتیک و به ویژه چپ را به شدت تحت فشار قرار داده است. ویژگی ‏های اصلی این گرایش نوستالژیک را چنین می توان برشمرد . 1 – ایده آلیزه کردن و غبطه ‏به گذشته «پر افتخار» از دست رفته و میل به بازگشت به آن. 2 – برتری طلبی ملی، قومی و ‏گاه «نژاد ی» (آریایی)- 3 – سکسیسم و تمایل به»مردانگی سلطه جو» در رقابت با الگوهای ‏عقب مانده تر «مردانگی نوستالژیک» اسلام گرایان 4- پاترنالیسم (قیمومیت گرایی) 5-‏اقتدارگرایی 6- نارواداری، افراط گرایی و تمایل به خشونت ورزی 7- چپ ستیزی 8- «دگرهراسی» و نفرت از دیگری که با رواج لمپنیسم، ولگاریسم، کینه توزی و انتقام جویی و ‏دیگر ویژگی های فوق بخت گذار مسالمت آمیز به دمکراسی، رفع تبعیض و عدالت اجتماعی ‏در ایران را کاهش می دهند.‏

چالش خارجی: گسترش تحریم ها و تهدیدات نظامی
‏ با روی کارآمدن ترامپ، فشارهای بین المللی علیه نظام چه از طریق تحریم های گسترده ‏اقتصادی و چه با تهدیدات نظامی به تدریج و به ویژه در دوران اخیر شدت یافته است. ‏سیاست نظام در این زمینه (نه جنگ و نه مذاکره) برپایه انکار خطر جنگ و همزمان ‏خودداری از تجدید نظر در سیاست آمریکا ستیزی، اسرائیل ستیزی و تنش زایی در منطقه ‏استوار است. با این همه دل نگرانی از خطر حمله نظامی آمریکا و اسرائیل رهبران نظام را ‏به نوعی «خویشتن داری» و زمینه سازی برای عقب نشینی سوق داده است. اظهارات اخیر ‏ترامپ که ایران با رهبران کنونی ایران هم می تواند «بزرگ» باشد، نشان از وجود تمایلی در ‏وادار کردن جمهوری اسلامی به مذاکره در کنار تهدیدات نظامی دارد. به جای گمانه زنی ‏درباره انگیزه و معنای اظهارات ضد ونقیض سران جمهوری اسلامی و سران آمریکا دراین ‏روزها، می توان به روشنی مدعی شد سیاست های تاکنونی از هر دو سو، زمینه افزایش تنش ‏در منطقه و خطر حمله نظامی به ایران را افزایش داده است. تنها با عقب نشینی جمهوری ‏اسلامی و تن دادن به مذاکره از یکسو و تغییر سیاست های تهدید آمیز ترامپ از سوی دیگر ‏بخت خطر حمله نظامی به ایران کاهش می یابد. هرچند روشن نیست نظامی که سیاست های ‏تاکنونی آن و حضور نظامی اش درمنطقه امنیت ملی کشور را با مخاطره روبرو کرده است، ‏تا چه حد ممکن است بتواند اعتماد بین المللی در دست یابی به صلح پایدار را برانگیزد. به ‏ویژه آن که دستگاه ترامپ و متحدان آن در منطقه نیز نشانی از سیاستی اعتماد آفرین در ‏تضمین صلحی پایدار از خود نشان نداده اند. در چنین فضای پر تنشی، سیاست نه مذاکره و ‏نه جنگ، شاید در کوتاه مدت پاسخ گوی «قدرت نمایی» حکومت باشد، اما پاسخگوی تمایل ‏مردم ایران و منطقه به امنیت، صلح و دمکراسی نیست. در سیاست گذاری عقلانی گاه ‏بهترین گزینه دست یابی به ایده آل ها نیست، بلکه اجتناب از بدترین گزینه ها و احتمالات، ‏خود می تواند انتخابی عقلانی باشد. در این میان رفع خطر جنگ از طریق مذاکره گرچه به ‏خودی خود مثبت است، اما سیاست صلح بدون دمکراسی تنها به تثبیت جمهوری اسلامی ‏منجر می شود و هم از این رو منتقدان نظام باید از آن فراتر روند.‏

‏ صدای سوم امید بخش فردایی بهتر
صدای سوم یا سیاست سوم به جای تمکین به اقتدار نظام یا حمایت از جنگ، از طریق تقویت ‏خیزش های مردمی و جلب حمایت جهانی از آن برای به عقب راندن نظام در زمینه نقض ‏حقوق بشر، بخت گذار مسالمت آمیز و دفع خطر جنگ را تقویت خواهد کرد. بسیاری این ‏رویکرد را خوش بینانه و ذهنی دانسته و بر بی پژواکی صدای سوم در فضای قطبی شده ‏کنونی تاکید می ورزند. فضایی که برخی درآن به بهانه مخالفت با جنگ، تمکین به جمهوری ‏اسلامی را پیشه کرده و برخی دیگر چشم دوختن به قدرت های خارجی را تنها راه پایان ‏بخشین به حیات جمهوری اسلامی ایران می یابند. طنز تاریخ درآنجا است که دعوت از قدرت ‏های خارجی برای حمله به ایران با ایدئولوژی اولتراناسیونالیستی بخشی ازهمان اپوزیسیون ‏راست «برانداز» درتضاد قرار گرفته و تشتت در صفوف آنان را دامن زده است.‏

‏ با این همه، بخش گسترده تری از مردم ناراضی ایران، در متن اوضاع پیچیده کنونی، ‏گیرکردگی سیاست، بی افقی و نبود آلترناتیو، خشمگین از نظام و دل نگران از انقلاب و بی ‏اعتماد به اپوزیسیون، بیشتر به ناراضیان نه تنها سرخورده از نظام بلکه گاه سرخورده از ‏کل سیاست ورزی رایج بدل شده اند. بی تفاوتی این گروه به خطر جنگ بیش از آن که ناشی ‏از علاقه آنان به حمله نظامی به کشور باشد، ناشی از دست کم گرفتن احتمال بروز آن است. ‏این گرایش می تواند همچنین ناشی از سرخوردگی مردمی باشد که نتیجه تمام تلاش های ‏دستکم نیم قرن اخیر را تباهی و بدتر شدن اوضاع یافته اند. ‏

در متن توازن قوای کنونی، تمایل مردم، حکومت و دستگاه ترامپ به پرهیز از در گیری ‏نظامی، ضرورت مذاکره برای تامین توافقی بین المللی را به نظام تحمیل خواهد کرد. توافقی ‏که گرچه از خطر جنگ و حمله نظامی بهتر است، اما در آن نه از دمکراسی خبری است ونه ‏امنیت پایداری را در بر خواهد داشت و سخت شکننده است. هم از این رو برآنم بهترین راه ‏دست یابی به صلح، دمکراسی و امنیت درگرو برآمد خیزش های سراسری و تقویت صدای ‏سوم در گذار مسالمت آمیز از این نظام است!‏

به نقل از نشریه میهن

Print Friendly, PDF & Email