آتش‌بس میان اسرائیل و حماس و جابه‌جایی نقش‌ها در آمریکا

نقش دولت بایدن در برقراری آتش‌بس در جنگ اخیر میان اسرائیل و حماس حالا دیگر کمتر مورد تردید است. این که موضع بایدن در تأکید و فشار برای برقراری آتش‌بس روزبه‌روز در جریان جنگ صریح‌تر شد، بیش از آنکه به مسائل بین‌المللی برگردد به مسائل داخلی آمریکا و نوع رابطه دو حزب عمده این کشور با اسرائیل مربوط می‌شود که در دهه‌های اخیر تحول و تغییراتی به خود دیده است.

حالا دیگر کمتر تردیدی هست در این‌که یکی از عوامل سوق دولت اسرائیل به برقراری آتش‌بس در روز دوازهمِ جنگ با حماس، همانا تغییر لحن دولت آمریکا و شخص جو بایدن در مورد لزوم ختم هر چه سریع‌تر درگیری‌ها بوده است.

صدالبته عواملی مانند تحقق‌ِ بخشی از اهداف نظامی در واردآوردن ضربات سنگین به امکانات و ساختارهای حماس، نگرانی از تشدید بی‌سابقهٔ چالش‌ها و منازعات میان یهودیان و اعراب اسرائیل و آسیب بیشتر به انسجام شکنندهٔ درونی جامعه، خسته‌شدن مردم بخش‌های مختلف کشور از تداوم هراس و اضطراب و سرازیرشدن گاه و بی‌گاه به سوی پناهگاه‌ها، رادیکالیزه‌شدن بخش‌های بیشتری از مردم در کرانهٔ غربی و بروز همبستگی میان آن‌ها با نوار غزه که در طول روزهای جنگ مشهود بود، همه و همه در تصمیم اسرائیل به آتش‌بس دخیل بود.

همچنین بیم از بازشدن جبهه‌هایی دیگر، مثلاً از لبنان، دشوارشدن توجیه تداوم حملات سنگین به غزه و نیز بروز تردید بیشتر در اهمیت و هدفمندی نظامی این حملات بر این تصمیم اثرگذار بود، ولی آن‌گونه که نشریات خودِ این کشور هم نوشته‌اند، فشار و خواست دولت بایدن نقش محوری را در قبول این آتش‌بس بازی کرده است.

دولت بایدن از همان ابتدای جنگ، ضمن نگاه انتقادی به تنشِ برآمده از رویکرد مبتنی بر بیرون‌کردن چند خانوادهٔ فلسطینی از خانه و کاشانهٔ خود در بیت‌المقدس شرقی به عنوان منشأ اخیر بحران، بر حق اسرائیل در دفاع از خود در حالی که آماج موشک‌پرانی‌های حماس قرار گرفته هم تأکید می‌ورزید و با صدور هرگونه قطعنامه‌ برای منع و محکومیت عمومی خشونت و فراخواندن به آتش‌بس مخالف بود.

استدلال واشینگتن این بود که قطعنامه مشکلی را حل نمی‌کند و با دولت اسرائیل در تماس است و ضمن حمایت از حق دفاع این کشور از خویش، اقدامات و بحث‌های لازم را هم با این دولت در مورد روند جنگ و رسیدن سریع و به‌موقع به آتش‌بس انجام می‌دهد.

این بحث و فحص‌ها به تناسب تداوم جنگ شدت و لحن متفاوت‌تری به خود گرفت. بایدن در ۴ ماه اول زمامداری خود پنهان نکرده بود که به‌رغم پایبندی بی قید و شرط به تعهدات آمریکا نسبت به امنیت و مصالح اسرائیل، با دولت این کشور چه بر بستر برخی چالش‌های مربوط به دوران دولت اوباما که او معاونش بود و چه دربارهٔ برخی مسائلِ همچنان جاری، از جمله احیای برجام، مشکل دارد و در همین زمینه گفت‌وگوهای اندکی هم میان سران دو کشور صورت گرفته بود.

در طول روزهای جنگ اخیر اما بایدن طی هفت روز چهار بار با نتانیاهو تماس و گفت‌وگو داشت و آن‌گونه که به بیرون درز کرده، اگرچه در اولین گفت‌وگو از «انتظار و امیدی» کلی به «کاهش درگیری‌ها» سخن در میان بوده، در آخرین گفت‌وگو (یک روز قبل از اعلام آتش‌بس) لحن به‌تدریج تغییر کرد و بایدن از نتانیاهو خواست که «از همین امروز روند کاهش تنش را در جهت برقراری آتش‌بس شروع شود.»

او گفته بود که مقاومت آمریکا در برابر فشارهای داخلی و بین‌المللی و تلاش این کشور در رد هرگونه قطعنامه دیگر قابل ادامه نیست و اسرائیل باید در مورد آتش‌بس تصمیم جدی بگیرد. این رویکرد دولت بایدن بر میانگینی از ملاحظات مربوط به دیدگاه‌ها و رویکردها در کل نهادهای سیاستگذاری آمریکا و از جمله کنگره و حزب جمهوریخواه در ارتباط با اسرائیل استوار بود.

نقش عوامل داخلی و بین‌المللی

ولی ورای انتقاداتی که به تهدید وتوی واشینگتن نسبت به طرح دو قطعنامه نروژ و چین صورت گرفت، دولت فرانسه نیز در روزهای آخر جنگ و پس از آن‌که واشینگتن قطعنامهٔ خنثی و مشترک این کشور با تونس و مصر را هم که صرفاً به برقراری آتش‌بس می‌خواند با تهدید وتو روبه‌رو کرد، لحنی انتقادی نسبت به رویکرد دولت بایدن گرفت و نسبت به قول و قرارهای این دولت برای تقویت چندجانبه‌گرایی و نهادهای بین‌المللی ابراز تردید کرد.

زیر تأثیر همین فشارها و انتقادات و به‌ویژه تحت تأثیر فعل و انفعالات درونی حزب دموکرات و تقویت طیف مخالف ادامهٔ جنگ در این حزب، بایدن هم بیش از پیش در قبال اسرائیل و سوق این کشور به قبول آتش‌بس صراحت و شفافیت در پیش گرفت.

تشدید فشارها در درون حزب دموکرات، هم مواضع تند و تیز کسانی مانند الکساندریا اوکاسیو-کورتز در مجلس نمایندگان را شامل می‌شد، هم نامهٔ ۲۹ سناتور دموکرات را که خواهان آتش‌بس فوری شده بودند و هم مقاله قابل اعتنای برنی سندرز، سناتور دموکرات در نیویورک تایمز که در آن ضمن بیان افتخار خویش به یهودی‌بودن و تأکید بر حق دفاع اسرائیل از خود، حملات تندی را متوجه سیاست‌ها و انگیزه‌های بینامین نتانیاهو به‌عنوان «نفتی که بر آتش ریخته شده»، کرد.

مجموعه این فشارها و نداهای مخالف به آنجا منجر شد که نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان هم در روز هفتم جنگ برقراری آتش‌بس را ضروری شمرد و از آن حمایت کرد. و حتی کسی مانند باب منندز، سناتور دموکرات و رئیس پرنفوذ کمیسیون سیاست خارجی سنا که مذاکرات دولت اوباما با ایران و امضای برجام را خلاف مصالح اسرائیل می‌دید هم نسبت به ادامه جنگ ابراز نگرانی کرد. هرچه بایدن متأثر از این فضا در بیان مطالبهٔ آتش‌بس صریح‌تر و جدی‌تر شد، جمهوریخواهان هم در جهت مقابل فشار را بر او تشدید کردند که در حمایت از اسرائیل «ضعف و سستی نشان ندهد و سرسخت بماند».

این مواضع و رویکردها بار دیگر تغییراتی را که در صحنهٔ سیاسی آمریکا در ارتباط با مناسبات این کشور با اسرائیل روی داده است، پیش چشم آوردند. به‌عبارتی، در صحنهٔ سیاسی آمریکا در سال‌های اخیر جابه‌جایی‌هایی معناداری در ارتباط با اسرائیل و دفاع از منافع و مصالح این کشور و یهودیان در کلیت خود پدید آمده است.

جابه‌جایی نقش‌ها

از سال ۱۹۶۷ که آمریکا به اصلی‌ترین متحد اسرائیل بدل شد، دموکرات‌ها موتور اصلی این حمایت در تمامی دهه‌های بعد بوده‌اند. دلیلش هم مشخص بود، چرا که از زمان قرارداد جدید (نیودیل)، یعنی اجرای برنامه اقتصادی و اجتماعی فرانکلین روزولت، رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا بعد از بروز رکود بزرگ در ایالات متحده در سال ۱۹۲۹، یهودیان این کشور در اکثریت خود حامی حزب دموکرات بودند و علاوه بر روزولت، جان اف کندی و لیندن جانسون هم محبوبیتی ویژه در میان یهودیان آمریکا داشتند. گرچه محبوبیت اوباما به اندازه افراد یادشده نبود، ولی حمایت یهودیان از دموکرات‌ها در همان حد ۷۰ تا ۹۰ درصد ثابت ماند.

در تمامی دهه‌های منتهی به پایان قرن گذشته، معمولاً در میان یهودیان آمریکا پس از پیروزی هر رئیس‌جمهور جمهوریخواهی این سؤال کم‌وبیش مطرح بوده که رابطهٔ آمریکا با اسرائیل به کدام سو خواهد رفت. معادلهٔ ساده و غیرپیچیده‌ای که در این رابطه مطرح بود به جهت‌گیری و ملاحظات جمهوریخواهان به منافع اقتصادی شرکت‌های بزرگ نفتی و رابطه آن‌ها با کشورهای عربی برمی‌گشت که درنتیجه توجه و اعتنای جمهوریخواهان به مواضع و دیدگاه کشورهای عربی را ضروری‌تر می‌کرد.بیشتر بخوانید

این دغدغه بی‌مورد هم نبود، به‌خصوص که مثلاً سال ۱۹۹۱، یعنی در دوران جرج بوش (پدر) یک اتفاق عملاً بر آن مهر تأیید زد.

در این سال، معروف‌ترین گروه لابی و هوادار اسرائیل در آمریکا، یعنی آیپک (کمیته عمومی روابط آمریکا و اسرائیل) خواهان ضمانت‌های بانکی آمریکا برای یک پروژه خانه‌سازی برای یهودیان تازه‌وارد از شوروی سابق به اسرائیل شد. دولت بوش با این درخواست مخالفتی نداشت، ولی می‌خواست اطمینان حاصل کند که پروژه خانه‌سازی به معنای توسعه شهرک‌های یهودی در مناطق فلسطینی نیست.

درخواست اسحاق شامیر، نخست‌وزیر وقت اسرائیل، برای رجوع آیپک و یهودیان آمریکا به کنگره برای حمایت از خواست یادشده و انتقاد آشکار بوش از این اقدام، به‌نوعی به نگرانی میان یهودیان آمریکا دامن زد که نکند در وفاداری همزمان به آمریکا و اسرائیل با مشکل روبه‌رو شوند.

اظهارات جیمز بیکر، وزیر خارجه بوش، هم در موردی دیگر مسئله‌ساز شد. در هنگام بحث در کاخ سفید پس از جنگ آمریکا با عراق برای بیرون‌راندن نیروهای این کشور از کویت، از قول و قرار بوش در موضع‌گیری متناسب در جهت حمایت از منافع فلسطینی‌ها سخن به میان آمد.

یک نفر در آن جلسه می‌گوید که «چنین رویکردی خوشایند آیپک نخواهد بود» و بیکر جواب می‌دهد: «به جهنم (Screw them)، آن‌ها (آیپک) که به هر صورت به جمهوریخواهان رأی نمی‌دهند.»

خبر به بیرون درز کرد و روزنامه‌های زرد آمریکا هم تیترهای جنجالی از آن ساختند.

مناسبات جمهوریخواهان اما در دوران جرج دبلیو بوش با اسرائیل، و نه لزوماً با یهودیان آمریکا، شروع به تغییر کرد.

به عبارتی، در متمایل‌شدن جمهوریخواهان به حمایت تام و تمام از اسرائیل که در دوران دونالد ترامپ نقطه اوج خود را پیدا کرد، بیش از آن‌که جلب نظر یهودیان آمریکا و جذب رأی آنها مد نظر باشد، چشم‌داشت به رأی مسیحیان اونجلیست (مسیحیان انجیلی) آمریکا و جمعیت قابل اعتنای باورمندان به صهیونیسم مسیحی در میان آن‌ها محوری بوده است.

در نظرسنجی‌های بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری نوامبر گذشته در آمریکا، ۷۲ درصد رأی‌‌دهندگان از میان مسیحیان اونجلیست (مسیحیت انجیلی) گفته‌اند که ترامپ «سیاستی متوازن در خاومیانه» دنبال کرده است.

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، ترامپ را به دلیل همین «سیاست متوازن» هم‌تراز کورش کبیر معرفی کرده که یهودیان را از اسارت بابل نجات داد. به رسمیت‌شناختن بخش شرق بیت‌المقدس به عنوان بخشی از خاک اسرائیل و انتقال سفارت آمریکا به این شهر، تأیید ایجاد شهرک‌های یهودی در مناطق فلسطینی، به رسمیت شناختن مدعای اسرائیل دربارهٔ بلندی‌های جولان و نیز معرفی برجام به عنوان خطری برای منافع اسرائیل و خروج از آن از جمله اجزای سیاست خاورمیانه‌ای دولت ترامپ بوده‌اند.

این در حالی است که ۴۲ درصد یهودیان آمریکا گفته‌اند که ترامپ بیش از حد از اسرائیل طرفداری کرده است. در انتخابات نوامبر گذشته ۸۰ درصد رأی‌دهندگان از میان مسیحیان انجیلی به ترامپ رأی دادند و تنها ۱۸ درصد رأی خود را به سود بایدن به صندوق ریختند. رأی اکثریت یهودیان آمریکا مثل همیشه به نامزد دموکرات‌ها رسید.

رشد قابل اعتنای صهیونیسم مسیحی در میان جمعیت ۳۰ میلیونی مسیحیان اونجلیست آمریکا که رأی‌شان برای جمهوریخواهان حائر اهمیت شده، پدیده‌ای نو است.

رویکرد باورمندان به این شاخهٔ مسیحیت در حمایت از اسرائیل بیش از همه جنبه و سبقه مذهبی و آخرالزمانی دارد و بر این درک و دریافت استوار است که آخرالزمان وقتی خواهد بود که همه یهودیان به «ارض موعود» برگردند و مسیح را به عنوان پیام‌آور خود بشناسند و از این رهگذر صلح و زمینه بازگشت مجدد او فراهم شود.

این گرایش قطب متضاد مخالفت با صهیونیسم است که در میان دموکرات‌های چپ آمریکا رو به رشد است و بخشی از نبرد و تناقضات فرهنگی معاصر جامعهٔ آمریکا و اسرائیلیزه‌شدن سیاست داخلی و خارجی این کشور به این یا آن میزان را رقم می‌زند.

بیشتر بخوانید

تحولات سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا از زمان به قدرت رسیدن بایدن
بایدن: راه حل مناقشه فلسطین-اسرائیل تشکیل «دو کشور» است

رادیوفردا

Print Friendly, PDF & Email

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *