فرصتی که از کف می‌رود!

سرانجام چرخش بزرگ و تاریخی در آمریکا وارد فاز عملی‌تری شد و ایالات متحده برای ورود قوی‌تر به میدان چالش‌های حیاتی با حریف هوشیار و تازه نفس آسیائی، پس از تزریق بیش از سه هزار میلیارد دلار از خزانه عمومی به حساب کنسرن‌های تسلیحاتی بابت ۲۰ سال جنگ، زخم خونین افغانستان را رها کرد و این کشور را به پاکستان و طالبان واگذار نمود. جو بایدن رئیس جمهور دموکرات آمریکا اعلام کرد که خروج آمریکا از میدان‌های جنگ و بحران، ادامه خواهد یافت.

کسی نمی‌تواند آینده افغانستان را با قطعیت پیش‌بینی کند، اما سرنوشت این کشور در متن کشاکش میان آمریکا و چین و جاگیری قدرت‌های محلی در این چالش کلان تعیین می‌شود.

در میدان چالش نرم و هوشمند میان چین و آمریکا، افغانستان قبل از هر چیز ۲ تا ۴ هزار میلیارد دلار آهن، مس، طلا و لیتیوم و بعد از آن هم یک انبار بمب‌های میکروبی-تروریستی در منطقه‌ای با اهمیت استراتژیک در معادلات جهانی و منطقه‌ای است.

مساله اصلی در افغانستان نان و امنیت است و در معادلات قدرت در افغانستان، ابر قدرت‌ها و دول مقتدر محلی حساب چندانی روی مطالبات جامعه مدنی نحیف این کشور باز نمی‌کنند.

طالبان تنها نیروی متشکل و مجربی هستند که از شبکه بزرگ و سراسری کادر جنگجو و بیشترین نزدیکی فکری با توده عظیم مردمان روستاها و کوه نشینان بر خوردارند. اگر طالب نتواند امنیت را در افغانستان بر قرار کند، تا وقتی که دولت نسبتا فراگیری شکل نگیرد، ناامنی در این کشور ادامه می‌یابد و جنگ داخلی، شانس بهره‌برداری از معادن افغانستان را برای مدت بیشتری از بین می‌برد و با رها شدن مجدد بمب‌های میکروبی، به وسیله پاکستان، مناطق وسیعی در کشور‌های همسایه از تروریسم آسیب خواهند دید.

طالبان با تظاهر به فهم درست از اولویت‌های کشور و نیاز ابرقدرت‌ها به افغانستانی امن، سیاست “روی گشاده” را در پیش گرفته‌اند. آنها در عین حال که در همآهنگی با پاکستان، عزم خود را برای غلبه بر کانون‌های بالفعل و بالقوه مقاومت جزم کرده‌اند، از همه کشورها، از جمله ایالات متحده، درخواست کرده‌اند که برای فعالیت اقتصادی به افغانستان بیایند تا “نان” بتواند مکمل امنیت بشود.

برای اقتصاد جهانی و سرمایه‌های چینی و آمریکائی، رقابت مسالمت‌آمیز در افغانستان برای بهره‌برداری از معادن بزرگ و استراتژیک این کشور، می‌تواند امری جذاب و اشتها برانگیز باشد. اما تا زمانی که امنیت قابل قبولی پدید نیاید، این امر میسر نخواهد بود.

آنچه پروژه “افغانستان امن” را تهدید می‌کند، در درجه اول شکاف‌های قومی است. افغان‌ها “تکخوری” قومی را بر نمی‌تابند. عدم تمایل و ناتوانی طالبان در شریک کردن اقوام غیر پشتون در قدرت و عایدات بهره‌برداری از منابع غنی معدنی، پاشنه آشیل نقشه راه آنها برای حکمرانی بادوام است و هم در اینجاست که قدرت‌های منطقه‌ای نقش جدی و شاید تعیین کننده‌ای خواهند داشت. گرچه قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، به اتکای ثروت‌هایشان، نقش پررنگی در تحولات افغانستان بازی می‌کنند، اما نقش تعیین‌کننده را منطقا ایران و پاکستان دارند که با چند هزار کیلومتر مرز مشترک و امتداد تمدنی و قومی، این کشور بریده از دریا‌های آزاد را در میان گرفته‌اند. عربستان، قطر و امارات که در بازگرداندن طالبان به قدرت سهم زیادی داشتند، مادام که موجب رنجش جدی ایالات متحده را فراهم نکنند، در مجموع در کنار طالبان و در سمت “امنیت طالبانی” قرار دارند.

ژنرال‌های ارتش پاکستان که با گروگان گرفتن کشور خود، منطقه را هم به گروگان گرفته‌اند، به دو دوزه بازی و تلکه‌گیری از آمریکا ادامه خواهند داد و نفوذ بسیار زیادشان در کابل و در میان طالبان را خرج آن خواهند کرد که در “بازسازی افغانستان” چرب‌ترین لقمه‌های ارزی و ارضی را از آن خود کنند. آنها از همان آغاز بخشی از بازی بزرگ بوده‌اند و تا اینجا که عملا افغانستان را به حیاط خلوت خود بدل کرده‌اند، برنده اصلی این بازی هم هستند. آنها اگر سهم شایسته خود را از چین و آمریکا دریافت کنند، بخشی از مشت آهنین کابل در غلبه بر مقاومت‌های اقوام غیر پشتون خواهند بود.

در این بین، جمهوری اسلامی که در بازی بزرگ افغانستان نقش قابل مشاهده‌ای نداشته، بازنده اصلی معادلات این کشور است. این ناکامی علاوه بر محدودیت‌های ایدئولوژیک، قبل از هر چیز محصول تداوم آمریکاستیزی و عدم فهم حکومت نسبت به تغییر استراتژی کلان ایالات متحده و تداوم تاکید بر نقش میدان و سخت افزار در معادلات قدرت منطقه‌ای و جهانی است. تداوم این کج فهمی راهبردی و اسیر ماندن در دگم‌های سترون سیاسی و ایدئولوژیک، به انزوای بیشتر، ورشکستگی و حتی سقوط نظام منجر خواهند شد.

واقعیت این است که ایالات متحده به ژنرال‌های فاسد و تلکه‌گیر “ای اس ای” پاکستان هیچ اعتمادی ندارد و با خروج از افغانستان یک حفره حیثیتی و امنیتی بزرگ در این منطقه ایجاد کرده است. خروج از عراق هم که می‌تواند سراسیمه باشد، حفره دوم را ایجاد می‌کند. حفره‌ای که حتی می‌تواند بوسیله داعش پر بشود. این حفره‌ها به استراتژی رقابت نرم و هوشمند آمریکا در مواجهه با چین لطمات جدی وارد می‌کنند. غرب و در راس آن آمریکا، برای کاهش اثر ضربه حیثیتی ناشی از رها کردن افغانستان، مواجهه با امواج پناهندگان و سیل مواد مخدر و تشکیل دولتی بالنسبه فراگیر، به همکاری با ایران نیاز مبرم و با ج.ا. منافع مشترک دارد و در این رابطه آماده است که پروژه بی‌مصرف اتمی را با بهای مناسبی بخرد. پروژه اتمی که ناشی از درک غلط و هنوز مسلط سخت‌افزاری در حکومت است، اگر امروز مورد معامله آبرومندانه قرار نگیرد، در جهان آینده به مفت هم نمی‌ارزد.

الگوی گروگانگیری اتمی پاکستان قابل تکرار نیست و به سود جمهوری اسلامی است که دست از گروگانگیری ایران بردارد و از این فرصت طلائی که با حوادث افغانستان پدید آمده، به سود ایران، افغانستان و صلح و ثبات در منطقه بهره برداری کند. ایران متحد طبیعی همه افغان‌ها و بویژه تاجیک‌ها، هزاره‌ها و شیعیان و سنیان حنفی و شایسته‌ترین قدرت منطقه‌ای برای حضور موثر و صلح آمیز در این کشور، در همآهنگی با جامعه جهانی و قدرت‌های بزرگ اقتصادی برای تامین نوع دیگری از ثبات و امنیت است.

مادام که کشور ما گروگان ماجراجوئی اتمی و توهمات مقامات روحانی و نظامی است، ما هیچ شانسی جز تماشای منفعلانه استقرار طالبان نخواهیم داشت و این امر علاوه بر در خطر قرار دادن امنیت و منافع ملی ما، رابطه تاریخی ایران با افغانستان را هم ویران خواهد کرد.

تا زمانی که مساله ما با آمریکا حل نشود، فرجامی جز باختن و باز هم باختن در داخل، در منطقه و در جهان نخواهیم داشت. آنچه رییسی در گفتگوی تلفنی با شارل میشل، رییس شورای اروپا مطرح کرد، نشان می‌دهد که اقتدارگرایان حاکم بر کشور ما، هیچ قصدی برای تجدید نظر در راهکار‌های شکست خورده خود ندارند و به‌جای فهم شرایط تحول یافته منطقه و جهان و نیاز مبرم ایالات متحده به تفاهم با جمهوری اسلامی، تهدید، توهم‌پراکنی و رجزخوانی را ترجیح می‌دهند و این فرصت طلائی را هم از کف خواهند داد.

Print Friendly, PDF & Email

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *