روز خبرنگار در ایران: سالی سخت براي روزنامه‌نگاران

روزنامه‌نگاری در حبس / گزارشی از یک‌سال سخت

گزارشی از یک‌سال سخت برای روزنامه‌نگاران، محدودیت‌ها، شکایت‌ها و ادامه بازداشت دو خبرنگار

هفدهم مردادماه سال گذشته الهه محمدی و نیلوفر حامدی، جایزه برگزیده‌شدن گزارش‌های‌شان را از دست اساتید روزنامه‌نگاری در انجمن صنفی روزنامه‌نگاران استان تهران گرفتند و حالا پشت دیوارهای بلند زندان اوین، به انتظار صدور حکم‌شان نشسته‌اند. ۳۶۵ روز پیش، آنها را برای نوشتن گزارش‌های «قتل با اسم رمز ناموس» درباره زن‌کشی و «این گزارش تنش درد می‌کند» درباره سقط جنین، انتخاب کردند، برای‌شان دست زدند و عکس‌شان در چندین روزنامه در کنار سایر خبرنگاران، منتشر شد.

آنها خبرنگاران روزنامه‌های رسمی و داخلی بودند که تقدیر شدند و حالا نام‌شان به‌عنوان دو خبرنگار بازداشتی از اواخر شهریورماه و اوایل مهرماه سال گذشته، در سرخط خبرهاست. الهه و نیلوفر را در ارتباط با انتشار گزارش و خبرهایی درباره مرگ مهسا امینی، اواخر شهریورماه سال گذشته بازداشت کردند و هفته گذشته سخنگوی قوه‌قضائیه اعلام کرد که موضوع اتهامی دو خبرنگار بازداشتی، ارتباطی با حرفه خبرنگاری‌ ندارد؛ موضوعی که با واکنش‌های گسترده در شبکه‌های اجتماعی مواجه شد. آنها بلاتکلیف‌ترین روزنامه‌نگاران بازداشتی از سال گذشته‌اند.

روزشمار بازداشت و آزادی روزنامه‌نگاران روی میز انجمن صنفی روزنامه‌نگاران است؛ روزشماری که اسامی ۷۶ فعال رسانه‌ای و عکاس در آن دیده می‌شود. تعدادی از آنها با قرار وثیقه آزاد و گروهی هم عفو شدند. بخشی از آنها هم در انتظار برگزاری جلسه دادگاه‌شان نشسته‌اند.

موج گسترده بازداشت خبرنگاران و فعالان رسانه‌ای از ۲۹ شهریورماه سال گذشته همزمان با آغاز اعتراضات شروع شد؛ فهرستی طولانی که نام‌های یلدا معیری عکاس خبری، هدی توحیدی، علیرضا خوشبخت، جبار دست‌باز، سمیرا علی‌نژاد، روح‌الله نخعی، ایمان به‌پسند، مجتبی رحیمی، احمد حلبی‌ساز، سامان غزالی، فرشید قربان‌پور، امیرحسین بریمانی، آریا جعفری، نسترن فرخه، دنیا راد، سیاوش سلیمانی، صفیه قره‌باغی، فهیمه نظری، سجاد رحمانی، مهدی امیرپور، مریم وحیدیان، میلاد علوی، مهدی قدیمی، نسیم سلطان‌بیگی، مریم شکرانی، افشین امیرشاهی، نگین باقری و الناز محمدی در آن به‌چشم می‌خورد.

از میان خبرنگاران بازداشت‌شده حالا در کنار نیلوفر حامدی و الهه محمدی، اسامی ویدا ربانی، کامیار فکور، نازیلا معروفیان، زهرا و هدی توحیدی به‌چشم می‌خورد؛ آنها یا منتظر حکم نشسته‌اند یا در حال گذراندن آن هستند. حبس تعزیزی، ارائه خدمات عمومی رایگان، تهیه پژوهش، منع خروج از کشور، منع استفاده از تلفن همراه و شبکه‌های اجتماعی، منع اقامت در استان تهران و شلاق، تنها بخشی از مجازات‌های در نظر گرفته شده برای این افراد است.

به فهرست بلندبالای بازداشت و صدور حکم برای خبرنگاران، باید چندین‌نفر دیگر را هم اضافه کرد؛ افرادی که در چندهفته‌گذشته یا احضار شده‌اند یا در پی شکایتی، برای‌شان حکم صادر شده است. مثل بهروز بهزادی، مدیرمسئول و سردبیر روزنامه اعتماد که در پی شکایتی به 6ماه حبس محکوم شد و بعد این‌حکم، به یک‌سال ممنوعیت فعالیت رسانه‌ای تبدیل شد. یا مرضیه محمودی، سردبیر سایت تجارت نیوز که در پی شکایت حمید رسایی، نماینده پیشین مجلس برایش ۲۴ میلیون تومان جریمه نقدی و یک‌سال تبعید به تربت‌جام صادر شد.

در کنار آنها خبر محکومیت سعیده شفیعی و نسیم سلطان بیگی هم آمد؛ سه‌سال و ۷ ماه حبس در کنار ممنوعیت خروج از کشور و عضویت در گروه‌ها. برای علی‌ پورطباطبایی، سردبیر سایت خبری قم نیوز، به‌دلیل پیگیری ماجرای مسمومیت دانش‌آموزان در قم، دادگاه برگزار و اخیرا هم خبرنگاری با شکایت اداره ورزش به دادسرا احضار شد.

همچنان سال سخت

اکبر منتجبی، سردبیر روزنامه سازندگی و رئیس هیئت‌مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران استان تهران است، او به صحبت های اخیر قوه‌قضائیه درباره پرونده الهه محمدی و نیلوفر حامدی اشاره می کند و می گوید این صحبت ها درباره اینکه دستگیری این دو خبرنگار به‌دلیل کار خبری شان نیست، قابل‌دفاع نیست: «حتی اگر حکمی صادر شود، پرونده باید به دادگاه تجدیدنظر برود؛ شاید آنجا قاضی دادگاه بگوید که تمام اتهامات بی اساس بوده است. این مسائلی که مطرح می شود برای جامعه‌مطبوعاتی هم پذیرفته نیست.»

او می گوید پیش‌ازاین هم انجمن صنفی روزنامه نگاران در بیانیه های مختلفی اعلام کرده بود که اگر این دو روزنامه نگار اتهام‌شان روزنامه نگاری نیست، چرا پس‌از فعالیت روزنامه نگاری‌شان بازداشت شده اند.

بااین‌همه اما رئیس هیئت‌مدیره انجمن صنفی روزنامه‌نگاران تاکید می‌کند که در یک‌سال گذشته شرایط برای رسانه‌ها و به‌صورت مشخص خبرنگاران، همچنان سخت است و دوران سیاه روزنامه‌نگاری ادامه دارد: «دوران سیاه روزنامه‌نگاری، تمام نشده و یک‌دست سازی سیستم بیشترین فشار و تمرکزش روی بازداشت، حذف و طرد و در گزینه جدیدی، تبعید روزنامه نگاران است، اینها فشار مضاعف بر خبرنگاران است: دولت یا دستگاهی که باید مسئول امور کشور باشد، تمرکزش را روی روزنامه نگاران گذاشته است. حکم آقای بهزادی، مدیرمسئول روزنامه اعتماد با بیش از ۵۵ سال فعالیت رسانه ای یکی از آنهاست، چنین فردی را می خواهند از فعالیت رسانه ای محروم کنند بدون اینکه دلیل قابل‌توجه و دفاعی داشته باشند.»

منتجبی می گوید که قبلا از روزنامه ها شکایت می شد، اما حالا صرف‌نظر از روزنامه، شکایت ها متوجه خبرنگاران و سردبیران هم می شود. البته آمار دقیقی از این شکایت ها وجود ندارد.»

به گفته سردبیر روزنامه سازندگی، در گذشته معمولا از خود روزنامه ها شکایت می شد اما حالا صرف نظر از روزنامه ، شکایت ها متوجه خود خبرنگاران و سردبیران آنها نیز هست: «روزنامه نگاری حفاظی در ایران ندارد، این درحالی‌است که در تمام دنیا روزنامه نگاری حفاظ دارد، فرد وسط جنگ بگوید روزنامه نگار است، به او اجازه تردد می دهند؛ در ایران اما خبرنگار آماج حملات مختلفی است. وقتی می بینند خبرنگاری، خبری منتشر کرده، به‌جای‌اینکه بروند مشکل را حل کنند، از روزنامه نگار شکایت می کنند و بازداشت‌اش می کنند.»

او ادامه می دهد: «زمانی‌که سرعت اتفاقات سیاسی تند می شود، معمولا از یک مکانیزم نخ نمای بازداشت چند روزنامه نگار استفاده می کنند تا با آن پیام ترس را به جامعه رسانه ای بدهند. درحالی‌که حالا این وضعیت از دست خارج شده و دیگر قابل کنترل نیست. بررسی ها نشان می دهد در یک‌سال گذشته بیش از ۱۰۰ خبرنگار بازداشت شده اند، با این دستگیری ها هم اما جریان اطلاع رسانی متوقف نمی شود و مثل آب مسیرش را پیدا می کند. با بازداشت و تهدید و ارعاب و احضار، مسئله حل نمی شود.»

به‌گفته این روزنامه نگار، هزینه توقیف روزنامه زیاد و دستاوردش کم است: «واقعیت این است که درحال‌حاضر روزنامه نگاران مهم تر از روزنامه ها شده اند. آنها صدای‌شان را از هر پلتفرم و شبکه اجتماعی‌ای به مردم می رسانند. دیگر منتظر نمی مانند روزنامه ای منتشر شود یا خبر روی سایت قرار گیرد.»

به‌اعتقاد او، رسانه در ایران درست مثل انگشت ششم است و سیستم علاقه‌ای به آن ندارد، چراکه یک ایراد را نشان می دهد. در کشور هم همیشه اینطور بوده است، به‌همین‌دلیل بیشترین تهدیدها و توقیف ها شامل رسانه ها می شود، تعداد خبرنگاران بازداشتی بیشتر از افراد سیاسی است و تعداد روزنامه های توقیف‌شده از فیلم های توقیف‌شده بیشتر است.

خبرنگاران خطرناک نیستند

اوایل مردادماه بود که خبر آمد بهروز بهزادی، مدیرمسئول ۷۸ ساله روزنامه اعتماد در پی شکایت قرارگاه ثارالله، به 6ماه حبس محکوم شده است. حبس اما به یک سال ممنوعیت فعالیت رسانه‌ای تغییر کرد. شکایت از او به‌دلیل انتشار مطلبی در این روزنامه بوده است. او حالا به هم میهن می گوید، بازداشت روزنامه‌نگاران همیشه بوده، حالا هم ادامه دارد. نمونه آن الهه محمدی و نیلوفر حامدی است. او معتقد است، باید مطبوعات آزاد گذاشته شوند تا سطح رسانه بالا رود. اگر مسئولان کشور به این مسائل توجه کنند هم خودشان سود می برند، هم بچه‌های مطبوعات:

«مشکل ما این است که مسئولان شغل روزنامه نگاری یا به‌طورکل کار رسانه ای را اصلا نمی شناسند. فعالیت یک‌خبرنگار، درست مانند یک فرد اطلاعاتی است؛ او برای کارهای امنیتی می خواهد اطلاعات جمع کند اما خبرنگار برای کار مطبوعاتی و رسانه ای‌اش. تا خبرنگاران به‌دنبال اطلاعات می روند، به او مشکوک می شوند و می گویند چرا رفتی؟ چرا نوشتی؟ ما نه جاسوس هستیم، نه می خواهیم به مملکت لطمه ای بزنیم.»

بااین‌همه او تنها مشکل خبرنگاران را بازداشت و احضار نمی داند و می گوید وضعیت معیشت خبرنگاران هم به‌اندازه بازداشت آنها مهم است: «وضعیت به‌گونه ای‌شده که مدیران‌مسئول بی پول شده اند، به‌دلیل سانسور و محدودیت ها، مطالب مهم چاپ نمی شوند و اگر مطلب مهمی چاپ نشود، جلب‌توجه نمی کند درنتیجه درآمدی هم برای رسانه ندارد. ازآن‌طرف نیاز به روزنامه های کاغذی پایین رفته و همه نگاه ها به‌سمت رسانه های اینترنتی است. همین موضوع سبب‌شده تا درآمد رسانه های مکتوب کم شود. مجموع این مسائل روی معیشت خبرنگاران تاثیر می گذارد. درحالی‌که روزنامه نگاران در کشورهای دیگر بهترین درآمد را دارند. البته مدنظر ما کشوری مثل پاکستان نیست.»

معیار برخورد؛ بازتاب در رسانه‌های خارجی

مهدی رحمانیان، مدیرمسئول روزنامه شرق است و خبرنگارش، نیلوفر حامدی از شهریورماه سال گذشته در بازداشت است. او به هم میهن می گوید که مشکل اصلی، رسانه های خارج از کشور است، اینها شده اند معیار و ملاک برای برخورد با رسانه های داخلی: «اگر رسانه‌های داخلی گزارشی تهیه کردند و آن گزارش در شبکه های اجتماعی چرخید، می آیند یقه ما را می گیرند که چرا این گزارش را منتشر کردیم. آخرین‌مورد آن هم گزارشی بود که در این روزنامه با تیتر «هر ۴ روز یک زن کشی» بود که سراغ‌مان آمدند. این درحالی‌است که گزارش موثق بود و اطلاعات آن از رسانه های داخلی جمع آوری شده بود. در آخر هم با وجود ارائه اسناد، پرونده به دادسرا ارسال شد.

برای ما سوال است که چرا مسئولان به این موضوع توجه نمی‌کنند که مرجعیت رسانه‌ای نباید از کشور خارج شود، باید تعاملی میان دولتمردان و رسانه ها ایجاد شود و جلوی این حرکت ها گرفته شود.»

به‌گفته او، طی حوادث سال گذشته تنها در ۲۰ روز، دو میلیون نفر به دنبال کننده‌های رسانه ایران اینترنشنال اضافه شدند. مردم برای دسترسی به اطلاعات به‌سمت رسانه‌های خارجی می‌روند چون فکر می‌کنند رسانه‌های داخلی محدود هستند. این مسائل دامن همه را می‌گیرد.»

رحمانیان هم می‌گوید که روند شکایت از روزنامه‌ها همچنان ادامه دارد، معیاری برای این برخوردها وجود ندارد و کاملا سلیقه‌ای عمل می شود.

او درباره اینکه این وضعیت چقدر می تواند بر تمایل دانشجویان رشته روزنامه نگاری برای ادامه فعالیت در این رشته تاثیر بگذارد، می‌گوید به‌هرحال این اتفاقات بی تاثیر نیست اما اینطور هم نیست که این در بسته شود. این حوزه همیشه عاشقانی داشته است و نمی گذارند صحنه خالی شود.

دانشجویان رشته روزنامه نگاری و ارتباطات اما نظر دیگری دارند. آنها می گویند طی یک‌سال اخیر دانشجویان روزنامه‌نگاری با خبرنگاران آشناتر شده‌اند و خطرات این رشته را بیشتر از قبل می‌شناسند. بااین‌حال اما همچنان علاقمندند.

عسل دولتیاری، دانشجوی ترم ششم رشته ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی است، او اخبار بازداشت و احضار خبرنگاران و شکایت علیه رسانه‌ها را دنبال می‌کند و به هم میهن می‌گوید، انگیزه‌اش برای کار در رسانه بیشتر هم شده است. او سال گذشته برای مدتی کار رسانه‌ای کرده اما در پی اتفاقاتی که رخ داد، ناامید شد و دست از کار کشید.

او ۲۲ ساله و ورودی سال ۹۹ است و می‌گوید که قطعا اتفاقات اخیر، آنها را ترسانده اما این ترس منجر به توقف نشده است: «به‌هرحال باید یکسری از افراد راه را برای بقیه باز کنند.»

وهاب امت‌محمدی، دانشجوی ترم آخر رشته روابط‌عمومی دانشگاه علامه طباطبایی است. او هم می گوید، دانشجویان این‌دانشگاه بسیار فعال هستند و اتفاقاتی که برای خبرنگاران در یک‌سال اخیر رخ داد، منجر شد تا آنها با این افراد آشنا و اهمیت ماجرا را متوجه شوند. او می‌گوید مجموع این‌مسائل، دانشجویان را آگاه تر کرده است.

زهرا جعفرزاده / روزنامه هم‌میهن


روايت خبرنگاران از سالي كه گذشت و اميدهاي‌شان به سال پيش‌رو

سال خبرساز ايران كه به گواه صاحب‌نظران رسانه و مردم كف جامعه، خبرنگاران از پوشش آن سربلند خارج شدند هر چند كه خود از بند اين سال رها نشدند؛ به فاصله ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ تا امروز، روند وقايع به‌گونه‌اي پيش رفت كه يك اصل پايه خبرنگاري به‌ ناچار شكسته شد و بسياري از خبرنگاران ايران خود سوژه خبر شدند و اخبار بازداشت و محدوديت كاري آنها بارها تيتر يك شد. ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ است و همچنان «الهه محمدي» و «نيلوفر حامدي» در بازداشت موقت به‌سر مي‌برند و بيش از ۳۱۰ روز را، آن‌هم بدون حتي يك ساعت مرخصي، نه در تحريريه يا ميدان كه پشت ميله‌هاي زندان سپري كردند، «نازيلا معروفيان» هم خبرنگار ديگري است كه همين روزها در بازداشت به‌سر مي‌برد و ده‌ها روزنامه‌نگار ديگر هم يا در انتظار حكم و دادگاه به‌سر مي‌برند يا اينكه به اجبار امكان روزنامه‌نگاري ندارند. همين هفته پيش هم خبر رسيد كه خبرنگاري به‌واسطه شكايت يك سياستمدار بايد يك سال را در تبعيد بگذراند و مديرمسوول روزنامه «اعتماد» هم به يك سال محروميت از هرگونه كار رسانه‌اي محكوم شد. به فهرست بالا مي‌توان ده‌ها نام ديگر را هم اضافه كرد و اين‌ درحالي است كه در استان‌هاي مختلف هم خبرنگاراني با محدوديت‌هاي فراوان در اين سال روبه‌رو شدند و همه اينها «پاداشي» بر پوشش حقيقت و روايت نظر و مسائل جامعه است. روايت خبرنگاران ايراني از سالي كه برخي خبرهاي ايران جهاني شد و در برخي روزها شاهد آشتي مردم با رسانه‌هاي داخلي و روزنامه‌هاي كاغذي بوديم، چگونه است و بيم ‌و اميدهاي اين سال براي آينده روزنامه‌نگاري ايران چه در چنته دارد؟ اگرچه جامعه روزنامه‌نگاري ايران خبرنگاران شايسته فراواني براي روايت درست سال سپري‌شده در دل خود دارد، اما روايت «الناز محمدي» و «محمدحسين آجرلو» از جهات مختلفي حايز اهميت است؛ دو روزنامه‌نگاري كه حالا ناخواسته به سخنگوي عضو بي‌صداي خانواده خود هم تبديل شده‌اند.

اگر بگويم فردا روز خبرنگار است و امروز با غم زيادي از خواب بيدار نشدم دروغ گفتم

الناز محمدي؛ خواهر دوقلوي الهه محمدي، روزنامه‌نگار صاحبنامي در حوزه اجتماعي ايران است و در يك دهه گذشته بارها گزارش‌هاي تاثيرگذار و جريان‌سازي درباره گروه‌هاي مختلف جامعه ايران نوشته است. او يك روز پيش از ۱۷ مرداد و در شرايطي كه دادگاه خواهر روزنامه‌نگارش در مرحله نگارش حكم است، در پاسخ به پرسشي درباره حس‌وحالش در اين روز به «اعتماد» مي‌گويد: «من در همه سال‌هاي خبري، از سال ۸۶ تا الان كه خبرنگاري كردم هميشه خبرنگار حوزه اجتماعي بودم. من و الهه در تحريريه‌هاي مختلفي كار كرديم و هميشه براي من يك مرزي وجود داشت بين خبرنگاراني كه براي انتخاب حوزه كاري و سوژه‌هاي گزارش دغدغه دارند؛ از نظر من كساني كه دغدغه‌اي دارند و در رابطه با آن مساله مرتب مي‌خوانند، منابع روز را مطالعه مي‌كنند، اخبار و مسائل را با دقت و جزييات دنبال مي‌كنند، جنس خبرنگاري آنها فراتر از يك شغل يا وظيفه كاري است و بسيار ارزشمند است… نمي‌خواهم بگويم خبرنگاري دغدغه شخصي است، اما مي‌خواهم بگويم اين دغدغه بخشي از كار است و در كنار آن تمام اين موارد نياز است كه پيش‌نياز همه اين مسير يك عشقي است كه هرقدر بگوييم كليشه است، اما واقعيت است و كساني مثل الهه و نيلوفر از اين دسته خبرنگاران هستند.» اين روزنامه‌نگار روايت خود درباره خبرنگار و كار الهه محمدي را به اين صورت ادامه مي‌دهد كه «بحثم درباره نوع و جنس كار خبرنگاري است كه در آن خبرنگار در هر گوشه‌اي از ايران كه اتفاقي رخ داد براي حضور و پوشش آن، كوله آماده‌اي از شجاعت دارد. در روزنامه «شهروند» كه با الهه همكار بوديم سفر زياد مي‌رفتيم، حق ماموريتي نداشتيم اما يادم هست كه با چه عشقي به اين سفرها مي‌رفتيم و اثرگذاري گزارش براي ما بهترين هديه بود. روزي كه مساله مهسا هم رخ داد الهه بدون كوچك‌ترين ترديدي از صندلي بلند شد و مي‌گفت بايد كاري انجام دهيم و از همان لحظه اول با مصاحبه‌هايش خبر را پوشش مي‌داد و روزي هم كه خبر خاكسپاري مطرح شد، الهه گفت بايد سفر بروم. امروز خبري ديديم كه مسوولي از اختصاص بخشي از پتانسيل حمل و نقل كشور براي مراسم اربعين سخن گفته بود و يادم آمد كه پارسال همين حوالي بود كه الهه براي پوشش مراسم خاكسپاري مهسا اميني مي‌خواست عازم سقز شود. الهه در آن سال با چه مصيبتي بليت پيدا كرد و يادم است براي بازگشت هيچ اتوبوس و بليت هواپيمايي وجود نداشت و در نهايت پس از كلي معطلي و با سختي‌هاي فراوان با يك ماشين شخصي برگشت و يادم هست كه چقدر خانواده نگران بودند تا اين ده ساعت گذشته و الهه به خانه رسيد. مي‌خواهم بگوم خبرنگار بايد اين كار را بكند و الهه و نيلوفر دقيقا همين كار را كردند. من هر وقت به الهه مي‌گويم به تو افتخار مي‌كنم، مي‌گويد من كارم را انجام دادم و اين افتخار ندارد اما به نظر من بسيار باارزش است.» اين‌ روزها اما فضاي رسانه‌اي و خبري ايران پر از پيام‌هاي تبريك «روز خبرنگار» است و مسوولان مختلف به شيوه‌هاي متفاوت اين روز را گرامي مي‌دارند؛ خانم محمدي درباره حس‌وحالش در اين روز هم مي‌گويد: «اگر بگويم فردا روز خبرنگار است و من امروز با غم زيادي از خواب بيدار نشدم، دروغ گفتم. خيلي خيلي غمگينم، براي روزنامه‌نگاري ايران، براي دو خبرنگار، براي خودم كه درس اين كار را خوانده و عشق اين كار را دارم و براي همه روزنامه‌نگاراني كه در گمنامي يا بي‌خبري با مسائل فراوان دست‌ و پنجه نرم مي‌كنند، اما اين چراغ را زنده نگه داشته‌اند و هنوز با تمام اين غم‌ها و اين فشار و اندوهي كه روي دوشم هست و خوب مي‌بينم كه بعضي روزها كشان‌كشان و سينه‌خيز و با چه سختي خود را به تحريريه مي‌رسانم. اين عشق هنوز در دل من روشن است و اين غم آنقدر سنگين است كه همچنان من را به تحريريه مي‌كشاند، غم هست و آنقدر هم سنگين است كه روز به روز شعله اميد روزنامه‌نگاري در دلم را كم‌نورتر مي‌كند، اما بايد بگويم همچنان روشن و زنده است. هر روز اين شعر نيما از نظرم مي‌گذرد كه «نازك‌آراي تن ساق گلي/ كه به جانش كشتم و به جان دادمش آب/‌اي دريغا/ به برم مي‌شكند…» روزنامه‌نگاري براي من همين نازك آراي تن ساقه گلي است كه به‌زعم خودم و در حد توانم آبش دادم الان احساس مي‌كنم در حال خشكيدن است و هم من به عنوان باغبان و هم آن باغي كه اين روزنامه‌نگاري در آن كاشته شده در حال از بين رفتن است.

من به سهم خود همه زندگي‌‌ام را براي روزنامه‌نگاري گذاشتم و همچنان با همه سختي‌ و غمش شعله و نورش را در دلم زنده نگه داشتم… و مي‌دانم كه دل الهه و نيلوفر هم به همين كارهاي خوب روزنامه‌نگاري بچه‌ها خوش مي‌شود و از زنده‌ بودن روزنامه‌نگاري خوشحال مي‌شوند.»

مي‌خواستيم زندگي معمولي داشته باشيم اما نگذاشتند و نمي‌گذارند

«محمدحسين آجرلو» خبرنگاري است كه همين چند ماه پيش كار خبرنگاري‌اش را از دست داد و همسرش، نيلوفر حامدي، هم بيش از ۳۲۰ روز است كه در بازداشت به سر مي‌برد. او درباره حس‌وحالش در آستانه روز خبرنگار و نوع نگاهش به اين روز در سال پرتلاطم زندگي كاري‌اش مي‌گويد: «اصولا درباره فلسفه نامگذاري‌ها در ايران شايد درك اشتباهي ايجاد شده و مدام به تبريك خلاصه مي‌شود، اما به گمانم اصل موضوع اين است كه در چنين روزهايي به شرايط و جزييات آن نام خاص فكر كنيم و در حد توان به درك آن نزديك شويم. صرف‌نظر از اين توضيح و شرايط من و نيلوفر، روز خبرنگار باز هم روز خوبي است كه به خود يادآوري كنيم كه در كشور به رسانه‌ها چه مي‌گذرد؛ اينكه چقدر مجبور هستيم خود را سانسور كنيم و گاهي كاري را كه صد درصد درست مي‌دانستيم انجام نداديم و… شايد اين روز فرصتي است كه به اين موارد فكر كنيم كه چقدر تيترها و محتوا عوض مي‌شود و چه سوژه‌هايي امكان كار ندارد؛ البته همه جامعه از مسوولان كشور گرفته تا برخي مردم انگار انتظار ندارد كه خبرنگار به وظيفه اصلي خود عمل كند؛ مثلا امروز رييس مجلس در جمع خبرنگاران رفت اما واقعيت اين است كه نياز خبرنگار اين نيست و اين دردي از مشكلات رسانه‌اي باز نمي‌كند. خواسته خبرنگار اين است كه فضا باز بشود و بتواند كارش را انجام دهد و به او انگي زده نشود. نياز خبرنگار اين است كه روزنامه‌نگار را به بهانه‌هاي مختلف به زندان نيندازند و دنبال اتهام مختلف براي انجام كارهاي رسانه‌اي نباشند. قطعا اين فشارها باعث مي‌شود كه خبرنگاران بروند يا اگر ماندند كار ديگري غير از خبرنگاري انجام دهند يا اينكه اگر كار مي‌كنند چنان كيفيت كار را پايين آوردند كه مساله‌اي براي‌شان پيش نيايد و اين بلايي است كه بر سر جامعه رسانه‌اي آوار شده است.» اين روزنامه‌نگار به يك مساله برجسته ديگر و انتظار جامعه از خبرنگاران هم مي‌پردازد: «خيلي‌ها در اين مدت از ما پرسيدند كه چرا از ايران نمي‌رويد يا در اين مدت پرسيدند كه چرا از ايران نرفتيد يا آن‌وقت‌ها اگر نيلوفر گزارشي مي‌نوشت و سروصدا مي‌كرد (كه هميشه درباره جامعه و دغدغه‌هاي مردم بود) خيلي‌ها مي‌گفتند كاش اين گزارش را نمي‌نوشتي… مساله اين است كه الان جامعه هم پذيرفته كه اگر خبرنگاري درباره مسائل جامعه گزارشي بنويسد با او برخورد مي‌شود و انگار همه منتظر برخورد با آن خبرنگاري هستند كه مي‌دانند خواست مردم را پوشش داده است؛ يعني جامعه هم اين برخورد را پيش‌بيني مي‌كند و اين انتظار را دارد و اين حرفي بود كه ما از قبل زياد مي‌شنيديم و الان هم مي‌شنويم ولي واقعيت اين است كه ما كشورمان را دوست داريم و مي‌خواستيم زندگي معمولي داشته باشيم، اما نگذاشتند و نمي‌گذارند. واقعا نمي‌دانم چه بگويم.»

سال تاثيرگذار رسانه‌هاي ايران

«نغمه دانش‌آشتياني»، روزنامه‌نگار و عضو هيات‌مديره انجمن صنفي روزنامه‌نگاران استان تهران هم سال پرخبر ايران را سالي مهم براي رسانه‌هاي ايران مي‌داند و مي‌گويد: در اين سال شاهد آشتي جامعه ايران به رسانه‌ها و روزنامه‌ها بوده‌ايم. او درباره شرايط خبرنگاري و روزنامه‌نگاران ايران در اين سال مي‌گويد: «در يك‌سال گذشته برخلاف برخي اظهارنظرها كه وضعيت رسانه‌اي كشور را به‌طور كلي منفعل و غيرتاثيرگذار مي‌دانستند من فكر مي‌كنم اين‌‌طور نيست و سال مهم و تاثيرگذاري را رسانه‌هاي ايران پشت سر گذاشتند. البته وقتي بحث رسانه مي‌شود صداوسيما و… هم هست، اما وقتي من از احياي رسانه سخن مي‌گويم بحثم رسانه‌هايي است كه تلاش كردند صداي جامعه را بازتاب دهند. خيلي‌ها مي‌گفتند دوره رسانه‌هاي كاغذي گذشته اما يك‌سال گذشته به ما نشان داد كه اگر يك روزنامه‌نگار متخصص و كاربلد و پرتلاش در رسانه‌هاي پوشش‌دهنده خواست جامعه كار كند، مي‌تواند بزرگ‌ترين فعاليت رسانه‌اي ايران و حتي جهان را ايجاد كند. اين وضعيت رسانه‌هايي است كه تلاش كردند خواست جامعه را پوشش دهند و باعث سربلندي اين صنف شدند، اما در همين حال براي رسانه‌هايي كه تلاش كردند اين صداي تازه را پوشش ندهند، سال ديگري بود و چه بسيار رسانه‌هايي كه اعتبار خود را از بين بردند.» اين روزنامه‌نگار در ادامه به بحث مرجعيت رسانه‌اي هم اشاره مي‌كند و معتقد است كه در اين سال مرجعيت به داخل كشور بازگشته است: «مساله ديگر هم فعاليت شديد و پرحجم رسانه‌هاي فارسي‌زبان خارج از كشور است كه تمام تلاش خود را كردند كه مرجعيت رسانه‌اي را از كشور خارج كنند اما بدنه نحيف و شكننده رسانه‌هاي داخلي (منظور البته همان طيفي از رسانه‌هاست كه پوشش‌دهنده خواست جامعه هستند و بالاتر به آنها اشاره كردم) نه فقط با فشار داخل روبه‌رو بود بلكه با امپراتوري‌هاي رسانه‌هاي خارج از كشور هم روبه‌رو بود؛ امپراتوري به لحاظ نيروي انساني و مالي و همه اين شرايط درحالي بود كه وضعيت مالي و امنيت شغلي روزنامه‌نگاران در اين سال نسبت به گذشته تغييري نكرده و همچنان خبرنگاران شريف ما با كمترين حقوق و حتي گاهي بدون بيمه مشغول كارند و حتي اين مساله حقوق و دستمزد و امنيت شغلي در بدنه رسانه‌هاي اصولگرا هم حاكم است و آنها هم به لحاظ دستمزد با مسائل فراواني روبه‌رويند (البته تاكيد مي‌كنم بدنه و بحثم مديريت و افراد خاص نيست) پس اين شرايط به ما مي‌گويد كه بدنه رسانه‌اي كشور در هر دو جناح دستمزد واقعي خود را نمي‌گيرند. نكته ديگري كه براي خودم قابل‌اعتناست اينكه مردم در داخل ايران با توجه به اتفاقات يك‌سال گذشته و حجمي از اخبار و اطلاعات و گزارش‌هايي كه از سوي رسانه‌ها مي‌خوانند، به نظرم پيوند عميق‌تري با رسانه‌ها و خبرنگاران برقرار كردند و مشخصا خانم‌ها نيلوفر حامدي و الهه محمدي در مردمي‌كردن خبرنگار و رسانه نقش برجسته‌اي داشتند و حالا دو چهره خبري داريم كه عامه مردم قصه زندگي و كاري آنها را مي‌دانند؛ به‌ويژه كه هر دو همين تازگي اعلام كردند كه به هيچ چيزي غير از مردم وابستگي نداشتند و دين‌شان مردم ايران است و محكم‌ترين پيوند رسانه‌اي را با مردم ايران برقرار كردند و من خودم به عنوان يك روزنامه‌نگار به احترام اين دو روزنامه‌نگار و به‌ويژه‌ اين دو اظهارنظر آخر مي‌ايستم چون روزي كه وارد شدم، برنامه‌‌ام اين بود كه غير از مردم به چيزي فكر نكنم و اين دو بزرگوار اين ماموريت را بار ديگر به من يادآور شدند.»

اما در سال سخت و پرفشار خبرنگاري ايران، انجمن صنفي روزنامه‌نگاران تا چه اندازه توانسته به حمايت از اين صنف بپردازد و اين سال از نگاه فعالان صنفي چگونه سپري شد؟ عضو هيات‌مديره انجمن صنفي روزنامه‌نگاران استان تهران در پاسخ به اين پرسش هم مي‌گويد: «انجمن صنفي روزنامه‌نگاران تهران در يك‌سال گذشته كه سال پر فراز و نشيبي براي رسانه‌ها و فعالان رسانه‌اي بود تمام سعي خود را كرد كه همراه و همگام با اتفاقات پيش رفته و در كنار جامعه رسانه‌اي كشور باشد. به اطمينان مي‌توان گفت كه انجمن در مناقشات بزرگ و مهم يك‌سال گذشته بيانيه‌هاي مهم و تاثيرگذاري منتشر، همچنين ارتباط مستمر و جدي خود را با بدنه رسانه حفظ كرده است.

هرگونه اتفاق حقوقي و قضايي كه براي فعالان رسانه‌اي رخ داده توسط انجمن ثبت و ضبط و پيگيري شده است. حتي فراتر از محدوده استان تهران كه موظفي انجمن است در سراسر كشور اگر مساله‌اي براي فعالان رسانه در اتفاقات يك‌سال گذشته رخ داد هيات‌مديره نسبت به آن آگاه شده و واكنش‌هاي مناسب داشته است كه بخشي رسانه‌اي و بخشي هم در دبيرخانه انجمن موجود است. پيگيري‌ها و رسيدگي‌هاي ما منحصر به چهره‌هايي كه اسامي آنها بارها در اخبار تكرار شده، نيست و تك تك افرادي كه دچار مساله حقوقي و قضايي شدند مدنظر قرار داشتند. تشكيل كميته پيگيري وضعيت خبرنگاران دستگيرشده يكي از خروجي‌هاي انجمن در يك‌سال گذشته در موضع مورد پرسش شماست. همچنين انجمن با وجود اينكه بخش زيادي از انرژي و تمركز خود را به اتفاقات يك‌سال گذشته اختصاص داده بود سعي كرده وظيفه «صنفي» خود را نيز فراموش نكند كه تشكيل كميته‌هاي رفاهي و قضايي و آموزشي از جمله مصاديق آن است.

ما تلاش كرده‌ايم كه امكانات رفاهي مختلف براي اعضا فراهم كنيم كه اطلاعات آن در فضاي رسانه‌اي انجمن موجود است و همچنين در حوزه آموزش فعاليت‌هايي انجام شده كه برگزاري دومين دوره جايزه انجمن نشانه آن است. در كميته حقوقي نيز هرگونه گزارش رسيده از سوي اعضا در زمينه‌هاي حقوقي، مالي بيمه‌اي و… را پيگيري مي‌كنيم.» با همه اين شرايط اما به ‌نظر مي‌آيد برخي رفتارها با خبرنگاران حالا درس و پيامي براي ديگر روزنامه‌نگاران داشته آن‌هم به اين صورت است كه اگر برخي سوژه‌ها پيگيري خبري شود، ممكن است منجر به برخوردهاي غيرحرفه‌اي با روزنامه‌نگار شود و به عبارتي ساده كار راستين رسانه‌اي ممكن است عقوبت داشته باشد؛ در چنين شرايطي انجمن صنفي چه كاري مي‌تواند براي تداوم پويايي اين صنف انجام دهد؟ دانش‌آشتياني در پاسخ به اين پرسش هم از رسالت روزنامه‌نگاري و شجاعت روزنامه‌نگاران ايران مي‌گويد: «من فكر مي‌كنم خبرنگاري كه قسم خورده جز حقيقت ننويسد و خودش را نماينده مردم سرزمينش مي‌داند جز به حقيقت وامدار نيست و از هيچ چيزي در برابر آن رسالتي كه بر دوشش گذاشتند، نمي‌ترسد. خبرنگار هر لحظه خودش را در محضر خدا و مردم مي‌داند؛ پس اگر ما يك جامعه رسانه‌اي شريف و متخصص و شجاع داشته باشيم بخشي از سوال شما پاسخ داده شده اما اين وظيفه مديران رسانه‌ها و نهاد دولتي متولي امر رسانه را از دوش‌شان برنمي‌دارد. همچنين از نهاد قضايي نيز همواره انتظار مي‌رود با عدالت و انصاف با جامعه رسانه‌اي برخورد كند، چرا كه رسانه چشم بيدار جامعه است. هرگاه رسانه‌ها را در فشار و بن‌بست قرار دهيم هزينه آن را بايد در ناكارآمدترشدن نهادها و سيستم‌هاي جامعه بدهيم اما نهاد صنفي يعني انجمن ما نيز بر خود واجب مي‌داند كنار جامعه رسانه‌اي كه سعي دارند جز حقيقت ننگارند، بايستد.»

محمد باقرزاده/ رزنامه اعتماد ۱۷ مرداد


سوژه‌های خبرنگار زندانی «شرق» از او می‌گویند

نیلوفر روزت مبارک

نیلوفر سلام. این سلام از طرف همه کسانی است که تو صدای‌شان بودی؛ آدم‌هایی که نیاز داشتند کسی دست‌شان را بگیرد. در این یک سال آدم‌های زیادی به دفتر روزنامه زنگ زده‌اند و پشت تلفن گریه کرده‌اند. روز تولدت کیک آورده‌اند و با بغض شمعش را خاموش کرده‌اند… آدم‌های زیادی با نامه و ایمیل یادت کرده‌اند. حالا در آستانه روز خبرنگار ما با سوژه‌های بعضی از گزارش‌هایت حرف زده‌ایم. آنها به زبان خودشان درباره تو می‌گویند و به تو سلام می‌رسانند.

نیلوفر سلام. این سلام از طرف همه کسانی است که تو صدای‌شان بودی؛ آدم‌هایی که نیاز داشتند کسی دست‌شان را بگیرد. در این یک سال آدم‌های زیادی به دفتر روزنامه زنگ زده‌اند و پشت تلفن گریه کرده‌اند. روز تولدت کیک آورده‌اند و با بغض شمعش را خاموش کرده‌اند… آدم‌های زیادی با نامه و ایمیل یادت کرده‌اند. حالا در آستانه روز خبرنگار ما با سوژه‌های بعضی از گزارش‌هایت حرف زده‌ایم. آنها به زبان خودشان درباره تو می‌گویند  و به تو سلام می‌رسانند.

دره مرتضی‌گرد؛ دره فراموش‌شده

از تالش تا مرتضی‌گرد تو را می‌شناسند. شاید اسمت را ندانند، شاید خبر نداشته باشند تو همان خبرنگار زندانی هستی؛ اما وقتی نشانی‌ات را می‌دهم می‌شناسند. عکست را نشان آن زن بی‌حوصله می‌دهم که می‌خواهد وارد دره مرتضی‌گرد بشود. دو عدد نان سنگک دستش دارد و گوشه چادرش را به دندان گرفته. تو را نمی‌شناسد، اصلا شاید در جریان بازداشتت هم نباشد… اما همراهم می‌شود تا به اهالی برسیم. آفتاب در هوا می‌رقصد… انگار مغزمان در حال پختن است، زن زیر لب چیزی می‌گوید که متوجه نمی‌شوم… در راه توپ‌های پاره‌شده و اسباب‌بازی‌های شکسته را می‌بینم… صدایت توی گوشم می‌پیچد… انگار داری گزارشت را برایم می‌خوانی: «از بزرگراه آزادگان که مستقیم به سمت چهاردانگه بروید، پس از خیابان پیروزی، بین توحید و پیامبر به مقصد این گزارش خواهید رسید؛ مرتضی‌گرد؛ جایی که اگرچه نامش شهرک است؛ اما با دهیاری مدیریت می‌شود. خیابان اصلی تفاوت چندانی با سایر محله‌های حوالی تهران ندارد؛ اما کافی است از ساکنان محله آدرس «دره» را بگیرید. آن‌ وقت در همان حال که وارد یک شیب تند می‌شوید، فضای اطراف‌تان نیز تغییر خواهد کرد. دیگر خبری از آپارتمان‌های چند‌طبقه نیست. آسفالت تعریفی ندارد. در حاشیه مسیری که قدم می‌زنید، جوی آبی مملو از فاضلاب و ضایعات شهری، هم چشم‌ها و هم مشام‌تان را می‌نوازد. هر طرف را نگاه کنید، زنان و مردانی با دبه‌هایی در دست در حال رفت و آمدند. بلبشو به معنای واقعی کلمه‌اش در اینجا جاری است. دَمِ درِ هر خانه یکی‌، دو لگن گذاشته‌اند و چند نفری -زن و بچه- دورش نشسته‌اند و باقالی‌های داخلش را پاک می‌کنند. این مهم‌ترین کار فصلی نسوان خانه در بهار و تابستان است».

به زور زیر سایه‌ای پناه می‌گیرم تا زن با همسایگانش صحبت کند… زنی جلو می‌آید و می‌گوید: «یادم هست آمده بودند… چند نفر بودند. چند زن و مرد و خبرنگار. دوربین هم داشتند… بعدش آمدند پیگیری کردند و وضعیت برق و آب بهتر شد…». عکست را نشانش می‌دهم و زن می‌‌گوید: «آها همین خانم هم بود. با یک خانم دیگری که پاشنه‌بلند پایش بود. این خانم بچه‌ها را می‌دید و قربان صدقه‌شان می‌رفت… خیلی تشکر کنید، ما هرچند محدود ولی حالا آب شرب داریم». دکل فشار قوی همان‌جاست نیلوفر… کاش سوژه بعدی گزارشت باشد… از مردم چیزی درباره اینکه می‌دانند کجا هستی نمی‌پرسم… کام‌شان را تلخ‌تر نمی‌کنم، اینجا درست همان‌ جایی است که تو گزارش «اینجا فاضلاب راهی خانه‌ها می‌شود» را درباره‌اش نوشتی، کلی سوژه نانوشته دارد… .

آن مرد  داس  دارد

رومینا اشرفی دختر 14‌ساله اهل تالش سوژه یکی از مهم‌ترین گزارش‌های نیلوفر حامدی است. دختری 14‌ساله که به دلیل مسائل ناموسی به دست پدرش و با داس سر از تنش جدا شد. تراژدی غم‌انگیزی که ایران را تکان داد و معصومه ابتکار، معاون وقت امور زنان و خانواده ریاست‌جمهوری را بر آن داشت که پیگیر لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت شود. لایحه‌ای که نامش به لایحه حفظ کرامت و حمایت از زنان در برابر خشونت تغییر کرد و کلیات آن فروردین امسال تصویب شد. ابراهیم نیکدل‌مقدم، وکیل مادر رومینا اشرفی که در واقع شاکی این پرونده محسوب می‌شود، درباره همراهی نیلوفر با مادر رومینا به «شرق» می‌گوید: «به‌عنوان کسی که از نزدیک پیگیری‌های نیلوفر حامدی را درباره قتل مرحومه اشرفی دیده‌ام، عمیقا از بازداشت او متأثر هستم. مسلما با شرایطی که در جامعه وجود دارد، شجاعت خبرنگاری مانند او در به تصویر کشیدن حقایق ستودنی است. من درباره نیلوفر حامدی خاطره بسیار خوبی دارم. ایشان در مصاحبه‌ای که با من داشتند، کاملا صادقانه برخورد کردند و گزارش خود را بدون هیچ کم‌و‌کاست و واهمه‌ای منتشر کردند. کاری که نشان از صداقت او در شغلش دارد». نیکدل‌مقدم تصریح می‌کند: «بسیاری از موارد جرم‌زا در مملکت ما رخ می‌دهد که از قوانین نشئت می‌گیرد. قوانین ما متأسفانه تا اصلاح نشوند، می‌توانند منجر به وقوع جرم شوند. در چنین شرایطی فرد بزرگ و با‌جسارتی باید باشد که درباره ضعف این قوانین بنویسد و صدای مردم باشد و به آن اعتراض کند. این جسارت می‌خواهد که بر‌خلاف جهت آب شنا کنی، هجمه‌ها را به جان بخری و از حقیقت نگذری. خانم حامدی زنی بسیار جوان با دلی بسیار بزرگ بود، تأثیرگذار بود و پیگیری‌های او باعث شد که به بررسی لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت سرعت داده شود. هرچند این لایحه تصویب شده؛ اما ما اثر آن را نمی‌بینیم. اقدامات نیلوفر حامدی مؤثر بود که در آن بازه زمانی معصومه ابتکار با اشاره به فاجعه قتل رومینا درخواست بررسی فوری این لایحه را کرد. حالا هم ما نیازمند خبرنگاری شبیه به نیلوفر حامدی هستیم تا سؤال کند که چرا این لایحه نتوانسته بازدارنده باشد، کسی مثل او تا درباره وضعیت زنان و قتل‌های ناموسی بنویسد و عواقب آن را نیز بپذیرد. من از نیلوفر حامدی بسیار ممنونم. روز خبرنگار را به او از طرف خودم و مادر رومینا تبریک می‌گویم. کاش می‌توانستم در اقدامات حقوقی برای او مؤثر باشم. امیدوارم برگردد و به من زنگ بزند و درباره حکم پدر رومینا با هم صحبت کنیم؛ حکمی که بازدارنده و نتیجه‌بخش نبود».

نیلوفر در پایان گزارش خود درباره رومینا اشرفی نوشته بود: «مردی که یک روز داس به دست می‌گیرد و برای حفظ شرافت و آبروی خانواده‌اش گردن دخترش را می‌برد و روزی دیگر، برای حفظ زنی که عاشقش بوده، اسید به صورتش می‌پاشد. همین هم می‌شود که آمار خبر می‌دهد که بیش از شش هزار زن در طول سال و در کل جهان، قربانی قتل‌های ناموسی می‌شوند. متوسط سن این قربانیان ۲۳ سال است و بیش از نیمی از این قربانیان دختران و خواهران هستند؛ درست مثل رومینا».

ایست، اینجا  پردیسان  است

خرداد 1401 نیلوفر حامدی میزبان زن و مرد جوانی بود که در پارک پردیسان مورد شلیک گلوله قرار گرفته بودند. مصاحبه‌ای نفس‌گیر با تیتر «به اضافه ارشاد» که باعث شد فعالیت گشت ارشاد زیر ذره‌بین رسانه‌ها قرار بگیرد. ماریا عارف‌خانی، همسر رضا مرادخانی به «شرق» می‌گوید: «نیلوفر دلسوزترین و پیگیرترین خبرنگاری بود که من با او در ارتباط بودم. در تمام مدتی که همسرم بستری بود، مدام به من دلداری می‌داد. من نگران بودم که باز هم همسرم می‌تواند به زندگی عادی برگردد و نیلوفر هر روز پیگیر ما بود. او با روحیه‌ای مسئولانه ماجرای تیراندازی را پیگیری می‌کرد. بسیار دقیق بود که مبادا نوشتن گزارش برای ما یا روزنامه مشکلی پیش آورد. چندان به خودش در گزارشش فکر نمی‌کرد و بودن او در کنار ما رنج ما را کاهش داد. من وقتی شنیدم بازداشت شده، به او پیام دادم و این تنها پیامی بود که نیلوفر جواب نداد. مدام چت‌ها و گفت‌وگوهای‌مان را می‌خوانم. ویس‌هایی که فرستاده را گوش می‌کنم و آرزو می‌کنم زنگ بزند. من آن‌قدر با او احساس نزدیکی می‌کردم که همسرم برای تولدم دعوتش کرد. نیلوفر هرچند به تولد نیامد؛ اما برایم تبریک نوشت و خیلی حس خوبی داشت که تو با کسی نزدیک باشی که این‌قدر مسئول است»‌. عارف‌خانی در پایان گفت: «اگر با او صحبت کردید، از قول من روزش را تبریک بگویید. به او پیغام بدهید که به یادش هستیم. بگویید یادمان نمی‌رود که برای ما چقدر توان گذاشت و کاش فراموش‌مان نکند». روزی که نیلوفر به جشن تولد سوژه گزارشش دعوت شد، با لبخندی دلنشین به روزنامه آمد و گفت که به تولد ماریا عارف‌خانی دعوت شده. او بنا به رفتار حرفه‌ای به تولد نرفت؛ اما گفت این شیرین‌ترین هدیه‌ای بود که در تمام این سال‌ها از کسی درباره گزارشش گرفته. نیلوفر در بخشی از این مصاحبه نوشته بود: اوایل سال جاری بود که شهرداری تهران اعلام کرد «جهت رفاه حال شهروندان و صیانت از زنان و مادران» برخی از پارک‌های تهران مطلقا زنانه خواهد شد؛ یعنی ورود مردان به این پارک‌ها کاملا ممنوع خواهد بود. هنوز فهرستی از اسامی این پارک‌ها منتشر نشده است؛ اما دراین‌میان نیروهای انتظامی فعال در حوزه پوشش و حجاب که سال‌هاست با عنوان گشت ارشاد در کشور فعالیت می‌کنند، وارد برخی پارک‌ها و از‌جمله پارک پردیسان تهران شدند.

پردیسان، پارکی بزرگ در غرب تهران است که سال‌‌هاست یکی از اصلی‌ترین مراکز عمومی و رایگان ورزشی برای شهروندان تهرانی محسوب می‌شود.

برای مردمی که رفتن به باشگاه و داشتن مربیان خصوصی به خاطر زمان برای‌شان مقدور نیست یا از نظر اقتصادی به دخل‌و‌خرج زندگی‌شان نمی‌خورد، چنین پارک‌های بزرگی بهترین مکان برای ورزش‌کردن به حساب می‌آیند؛ کمااینکه در سال‌های اخیر هم پردیسان به اصلی‌ترین پاتوق ورزشکاران به‌ویژه صبح‌ها و عصرها بدل شده بود.

حالا با رخ‌‌دادن چنین اتفاقاتی مشخص نیست که رویکرد نیروی انتظامی در برخوردهای آینده‌اش چگونه خواهد بود.

شهرزاد همتی/ روزنامه شرق ۱۷ مرداد

خبرنگاران از الهه محمدی و نیلوفر حامدی می‌گویند

گفتارهایی از فاطمه باباخانی، امیلی امرایی، پژمان موسوی، مهتاب جودکی، مستوره نصیری، محسن آزموده، حمید میرزاده، محمد باقرزاده، فروغ فکری، مهرداد آلادین
فیلم: مهرداد آلادین

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *