اصلاح‌طلبی به عنوان کلید گذار دمکراتیک

یکی از کم‌هزینه‌ترین انواع روش‌های گذار که هم در تقسیم بندی کارل و اشمیتر و با تغییراتی اندک در تقسیم‌بندی گِلمن نیز آمده، روش “پیمان” pact است.

پروژروسکی-از نظریه‌پردازان کلیدی گذار- این روش را بر اساس تئوری بازی اینگونه صورت بندی می‌کند که گذار خودساخته، بر اثر ائتلاف موثر بین اصلاح طلبان رژیم (نخبگان نرم گرای حکومت) و میانه روها در اپوزیسیون انجام شدنی است.

حال سوال این است که آیا ما هم می‌توانیم از این متد به صرفه و کم هزینه در تحقق گذار از حکومت اسلامی بهره ببریم.

پیش‌شرطی که پروژرسکی، ادانل و سایرین برای تحقق این مدل تعریف کرده‌اند، این است که به جز توافق این دو سوی معادله آنها باید بتوانند هرکدام به نوبه خود تندروهای رژیم و رادیکال‌های اپوزیسیون را نیز کنترل کنند، که برای ایجاز از آن به عنوان اصل “هماوردی” یاد می‌کنیم.

امری که برای آنچه به عنوان اصلاح‌طلبان در ایران می‌شناسیم به هیچوجه امکان‌ تحقق ندارد، چرا که بخش تندرو در سیاست ایران، عملا در خود هسته سخت قدرت قرار دارد که صاحب تمام نهادها و نمادهای قدرت بوده، جناح‌های موجود اعم از اصلاح‌طلب و اصولگرا (سخت و نرم‌گرا) به عنوان زیرمجموعه‌های نمایشی این بخش اصلی و در کنترل آن هستند.

تحلیل گورباچفی که از اصلاح طلبان و خاتمی طی سال‌های ۷۷ تا ۸۰ ارائه و با افولی توام با سرخوردگی مواجه شد نیز دارای همین خطای شناختی بود که جناح‌های اصلاح‌طلب و محافظه‌کار وقت ایران را چون بدیل‌های آن در شوروی سابق دارای اصالت و قدرت مستقل می‌دید و تازه در آن زمان دو جناح موجود در برخی جنبه‌ها نیمچه استقلالی داشتند.

اصلاح طلبان، در اواخر دهه هشتاد بین حذف از حضور در حاکمیت یا ماندن بر سفره انقلاب، به شرط گوش به فرمانی کامل از هسته قدرت، طی معامله‌ای دومی را برگزیدند و به همین خاطر به یک استحاله تمام‌عیار طی سالهای خصوصا پس از ۸۸ تن دادند که تاکنون هم ادامه دارد تا به شرط دست برداشتن از آرمان اصلاحات و اطاعت “محض” ، “باقی” بمانند و ضمن اجرای خواست‌های هسته قدرت شانس حضور محدود و کاملا کنترل شده در قدرت را هم به دست آورند.

برای درک این استحاله می‌توان به تغییر  رئیس‌جمهور از خاتمی که شخصیتی نسبتا روشنفکر و اصلاح طلب بود به روحانی که فردی امنیتی از جناح محافظه کار بود، اشاره کرد که پس از رد صلاحیت رفسنجانی در قامت بدل او در رحم اجاره‌ای اصلاح‌طلبان رشد کرد.

این سقوط در تغییر از روحانی به پزشکیان شدیدتر هم است چرا که از کسی که شخصیت سیاسی رده یک و دارای روابط در ساختار جمهوری اسلامی است به شخصیت سیاسی درجه سه‌ای چون پزشکیان رسیدیم که حتی در انتخابات چندماه قبل مجلس نتوانسته بود منتخب اول حوزه انتخابیه خودش باشد! فردی ناتوان از یک سخنرانی ساده بدون غلط که علنا می‌گوید مجری تام فرمایشات خامنه‌ای است و شاید از نظر بی‌کفایتی و مطیع بودن نسخه اصلاح‌طلب ابراهیم رئیسی (قبل از مواضع سال آخر در سودای رهبری) را به ذهن متبادر می‌کند.

بنابراین در ساختاری به نام جمهوری اسلامی و وجود اصل ولایت فقیه با اختیارات و قدرت بیشمار، عملا نرم‌گرا

و سخت‌گرای مستقلی نداریم که بخش نرم گرا بخواهد با تحقق اصل هماوردی و کنترل بخش سخت‌گرا با قسمت هم ارز خود در اپوزیسیون “پیمان” ببندد.

اصلاح‌طلبان و اصولگرایان صرفا زیرمجموعه‌های هسته قدرت برای نمایش‌های انتخاباتی و اجرای اوامر دیگر آن در جهت حفظ اصل نظام هستند و نه توان برای ایفای نقشی به نفع مردم را دارند و نه اساسا دغدغه‌ای برای آن دارند.

علت دیگر این مساله را هم باید در ساختار شبه‌توتالیتر حکومت اسلامی جستجو کرد که که متفاوت از دیکتاتوری‌های معمول است و در چرخ‌دنده‌های آن حتی افراد با میل به اصلاحات نیز برای تداوم هویتی که وابسته به هویت ایدئولوزیک حکومت و بقای آن است و البته تداوم حضور در حاکمیت ناگزیرند همرنگ اتوماتیسم تمامیت‌گرا و جزیی از آن گردند.

امری که باعث می‌شود افرادی چون خاتمی یا دوبچک نیز در بزنگاه گرفتن تصمیمات سرنوشت‌ساز در جهت تغییرات اساسی، توان رویارویی با ایدئولوژی‌ای که به آنان هویت داده را نداشته باشند.

در مجموع ترکیبی از برخورداری از مواهب سفره انقلاب و میل وسواسی برای پذیرفته شدن در اتوماتیسم حاکمیت تمامیت‌گرا عملا اصلاح‌طلبان را به ماهیتی در خدمت بقای هسته قدرت تبدیل کرده است و این واقعیت فرسنگ‌ها از فرض تاثیر‌گذاری آنان در تحقق گذار فاصله دارد.

عصرنو

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *