دو استراتژی مکمل: گریز و مقابله

بحث پیرامون استراتژی در میان جمهوری خواهان، دمکرات ها و اصلاح طلبان همچنان ادامه دارد. در این رابطه نقش نهاد های حکومتی در امر سیاست گذاری در عرصه حاکمیت جمهوری اسلامی از اهمیت برخوردار است. به ویژه نوع برخورد با دستگاه ولایت فقیه و نقش واقعی‌ آن مورد اختلاف جدی است. تا وقتی‌ که نهاد های انتصابی در درون سیستم جمهوری اسلامی از اختیارات سیاسی تعیین کننده در ساختار و رفتار حاکمیت بر خوردارند، نمی توان از یک سیستم جمهوری به معنای دمکراتیک آن سخن به میان آورد. جنبش سبز به رهبری آقایان موسوی و کروبی درس بزرگی برای همه ما و همچنین حکومت جمهوری اسلامی بوده است. این جنبش همه را به احتیاط کشانده است: اصلاح طلبان بیرون از حکومت به این نتیجه رسیده اند، که با جناح های انتصابی حاکمیت و بخش های افراطی صاحب قدرت نمی توان به „مقابله“ رو در رو پرداخت. بنا به این استراتژی که نام آن را کافکا „استراتژی گریز“ داده است، باید به جای مقابله و انتقاد مستقیم، مبارزه و مخالفت، طرف مقابل را „دور“ زد. حداکثر تلاش طرف مقابل را با حداقل واکنش خود پاسخ داد و در عین حال „حد اکثر“ برای رسیدن به هدف خود تلاش نمود. استراتژی گریز به „سوبستانز“ بیشتر توجه دارد تأ به فرم رسیدن به هدف. حتی هدف‌‌ گاهی‌ اوقات به فرموشی سپرده می‌ شود تا بتوان طرف مقابل را با چنین گریزی خلع سلاح کرد و دوباره به سوبستانز و ماده کاری موجود متمرکز شد. به این دلیل این استراتژی در شرایط مشخصی‌ حتی از خود گریز‌ کرده و و به نفی خود می‌ رسد و از این رو استراتژی گریز به این مفهوم نیز می‌ رسد که در شرایط مشخصی‌ باید فاقد استراتژی بود.

تجربه دولت آقای روحانی نشان داده است که این استراتژی تا امروز درست و خلاقانه بوده و اگر با ذکاوت پیش رود، می‌ تواند برای همه مردم ما موفقیت آمیز باشد. به طور مثال دولت برمبنای این استراتژی گریز نباید در رویارویی با مجلس جمهوری اسلامی یا ولایت فقیه بیافتد و به همین دلیل از ارائه طرح توافق هسته ای به مجلس باید خود داری کند، در غیر این صورت ریسک مقابله و استیضاح در مقابل افراطی های مجلس به تضعیف و عقب نشینی او می‌ انجامد. ولایت فقیه هم به تجربه دیده ایم که در مراحل حساس سیاسی بیطرف نبوده است. حتی این سخن آقای خامنه ای که درتوافق هسته ای، به غرب امتیازاتی داده شده است و باید به تصمیم مجلس گذاشته شود، به هیچ وجه بوی بی طرفی‌ نمی دهد بلکه می‌ تواند یک هشدار باشد. این ایده که برخی‌ که تصمیم در باره توافق هسته توسط مجلس جمهوری اسلامی را به تقویت جمهوریت در ایران ربط می‌ دهند، از دو نظر بسیار خام است:

اول این که با اصل استراتژی گریز یاد شده که تاکنون دولت آقای روحانی با ذکاوت آن را اجرأ می‌ کند مخالف است و می‌ تواند ریسک بزرگی برای دولت او باشد. دوم اینکه تقویت دولت روحانی که منتخب مردم ایران است، تقویت جمهوریت است و نه مجلسی که اکثریت نمایدندگان آن به هیچ وجه مردم ایران را نمایندگی نمی کنند. تاکنون تصمیم های مجلس در جهت تقویت نهاد انتصابی در درون حاکمیت بوده است و نه جمهوریت. تقویت چنین مجلسی به مفهوم تقویت اسلام گرایان افراطی است و نه جمهوری.

به همان نسبت که این استراتژی گریز برای دولت روحانی و حتی تا حدی اصلاح طلبان درون ایران موفقیت آمیز بوده است، اتخاذ چنین استراتژی برای اپوزیسیون خارج از کشور مضر و نامفید بوده و هست. استراتژی مقابله در یک راستای مسالمت آمیز است که بر این پایه استوار می‌ شود:

این استراتژی مخالف سرنگونی است و می‌ خواهد از درون همین جمهوری اسلامی، با اتکا به قدرت مردم و با مبارزه، انتقاد و مخالفت با نهاد های انتصابی در درون حاکمیت و راس آن نهاد انتصابی ولی فقیه و تقویت نهاد های مردمی و مخالفت با نظامی گری حاکمیت از سوی سپاه به یک جمهوری مردمی و دمکراتیک برسد.

تجربه جنبش سبز نشان داده است، که به همان اندازه که استراتژی مقابله برای اصلاح طلبان در درون ایران و دولت آقای روحانی بسیار ریسک آمیز و حتی نادرست است، استراتژی گریز برای اپوزیسیون خارج از کشور بنا به امکانات و پوزیسیونی که دارند، می‌ تواند غلط و نادرست باشد. استراتژی مقابله در اپوزیسیون، نقش سمت دهنده و تقویت کننده در راستای دمکراسی و حقوق بشر دارد. بدون استراتژی مقابله اپوزیسیون، استراتژی گریز اصلاح طلبان درون ایران فاقد سمت و گریز می‌ شود. استراتژی گریز بر پایه ذکاوت لحظه ای است یا به عبارت دیگر „فرونسیس“ ارسطویی. چنین استراتژی در بطن خود فاقد استراتژی است و به سوبستانز واقعیت در لحظه مشخص تکیه دارد. علاوه بر این چنین امکانی برای اپوزیسیون وجود ندارد، زیرا از واقعیت آن شرایط به دور هستند. اساس چنین ذکاوتی کنش و واکنش است.

استراتژی مقابله اما بر اساس ذکاوت یا فرونسیس ارسطو نیست، بلکه بر پایه توانائی‌ قضاوت کانتی یا „اورتایل کرافت „ است، که پایه آن نه کنش و و اکنش بلکه „اراده خرمندانه „ است.
هر دو استراتژی مکمل یکدیگرند اگر در شرایط مناسب خود به کار بسته شوند.

اسفندیار طبری
سپتامبر ۲۰۱۵

Print Friendly, PDF & Email