چپ و راست، لیبرال و محافظه کار: گذشته و آینده

بخش یکم

با نگاهی به حوزه های منازعات سیاسی در دو طیف چپ و راست و همچنین طیف های لیبرال و محافظه کار به درستی می توان ادعا نمود، که اندیشه اکولوژی در این بحث ها غایب است. تنها از این منظر می توان نتیجه کرفت، که رده بندی مسائل اساسی جهان در دایره تنگ این طیف ها نمی گنجد

مقدمه

تظاهرات دانشجویان چپ در شانزده آذر با شعار هایی علیه نئولیبرالیسم باعث بحث های گسترده ای در رابطه با دو طیف چپ و راست و همچنین لیبرال و محافظه کار در سپهر سیاسی ایران شد. در بخش یکم این نوشته  با استناد به غایب بودن گفتمان اکولوؤیک  نتیجه گیری می شود که دامنه واژه های چپ و راست و همچنین لیبرال و محافظه کار برای توضیح پیچیدگی های اساسی مسائل سیاسی زمانه ما، بسیار تنگ است.

 واژه چپ و راست، لیبرال و محافظه کار

راست و چپ از جمله واژگان مهم در حوزه سیاست، در سطح جهانی هستند. استفاده از این دو واژه در ادبیات سیاسی کشورهای مختلف وابسته به شرایط فرهنگی، تاریخی و سیاسی آنها است. در کشورهای اروپایی واژگان چپ و راست رایج است، اما در کشورهای آنگلوساکسون از دو طیف لیبرال و محافظه کار صحبت می شود.

تقسیم  طیف ها و جریانات سیاسی به چپ و راست با آغاز فعالیت مجلس در انقلاب فرانسه براساس محل نشست نماینگان، موضوعیت یافت. در سمت راست گروه های طبقه متوسط (شهری- بورژؤایی )، محافظه کاران و طرفداران پادشاهی  و در سمت چپ  انقلابیون و رادیکال ها و لیبرال ها قرار داشتند. راست، در آن زمان نمادی برای حفظ رژیم سابق و مقاومت در برابر تغییر بود، در حالی که چپ سمبول انقلابیگری و برقراری نظامی نو، یعنی جمهوری بود.

موضوع این نوشته پیرامون  این سئوالات است که:

آیا رده بندی دو طیف چپ و راست در آستانه قرن بیست یکم بی مورد است؟  آیا به کمک این تیپولوژی می توان پیچدگی های سیاست را در شرایط کنونی توضیح داد؟

مواضع دو طیف چپ و راست در مسائل اساسی در کجا قرار دارند؟  آیا این دو واژه می توانند منظره سیاست را در شرایط کنونی توضیح دهند؟

واقعیت این است که الگوی چپ و راست زیر فشار قرار دارد. تعداد کمی از کنشگران  سیاسی خود را به طور واضح چپ یا راست قلمداد می کنند. عمده کنشگران سیاسی موضع  خود را در چپ میانه و یا راست میانه  و یا بطورکلی میانه ارزیابی می کنند.

احزاب سبز در اروپا با سیاست محوری محیط زیست، مواضع خود را در ماورای دو طیف چپ و راست قرار داده اند.

میدان منازعه اصلی چپ و راست را، در شرایط فعلی در سه حوزه سیاسی، می توان خلاصه نمود: چپ:  رفاه اجتماعی، حقوق شهروندان و صلح.

راست: پرنسیب بازدهی، قانون و نظم، دفاع نظامی.

میدان منازعه دو طیف لیبرال و محافظه کار در سه حوزه سیاسی عبارتند از:

لیبرال: سیاست خارجی باز، انتگراسیون مهاجرین، اصلاحات نهادی

محافظه کار: انزوای ناسیونالیستی، مرز بسته علیه مهاجرین، ثبات نهادها

نگاهی به حوزه های سیاسی مورد منازعه میان چپ و راست از یک سو و منازعات سیاسی مورد بحث در دو طیف لیبرال و محافظه کار از سوی دیگر، نشانگر این است که یکی از مهمترین گفتمان عصر حاضر یعنی گفتمان اکولوژیک در این جدال های سیاسی غایب است.

پارادایم اکولوژیک

اولین نوزاد ایده های سیاسی در دوره مدرن، لیبرالیسم بوده که نقش بسیار مهمی در روشنگری داشته و هم اکنون نیز لیبرالیسم، پایه لیبرال دموکراسی است.

محافظه کاری واکنشی بود، درمقابل لیبرالیسم و روشنگری،  با پایگاه اجتماعی در بورژوازی و خرده بورژوازی.

زوال قدرت سیاسی فئودالیسم در ابعاد سیاسی، نتیجه اش آغاز صنعتی شدن و پیدایش شیوه اقتصادی سرمایه داری  و تولد طبقه کارگر بود. سوسیالیسم نیز واکنش کارگران در مقابل استثمار لجام گسیخته  سرمایه داری بود.

اما در آستانه قرن بیست و یکم گفتمان اکولوژیکی به عنوان چهارمین پارادایم دوران مدرن مانند  لیبرالیسم، کنسرواتیویسم و سوسیالیسم  محسوب می شود.

اندیشه اکولوژی امروز فقط نگاه به محیط زیست و طبیعت نیست، بلکه در برگیرنده یک دیدگاه گسترده فلسفی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، حقوقی، اخلاقی و فرهنگی است.

با نگاهی به حوزه های منازعات سیاسی در دو طیف چپ و راست و همچنین طیف های لیبرال و محافظه کار به درستی می توان ادعا نمود، که اندیشه اکولوژی در این بحث ها غایب است. تنها از این منظر می توان نتیجه کرفت، که رده بندی مسائل اساسی جهان در دایره تنگ این طیف ها نمی گنجد.

*****

بخش دوم

اعتراضات دانشجویان و شعار علیه نئو لیبرالیسم

قصد در اینجا تکرار بحث ها در این مورد نیست، اما توضیح دو نکته ضروری است.

نکته اول:  در شرایط کنونی نمی تواند از جنبش دانشجویی در ایران حرفی  در میان باشد، آنچه که موجود است اعتراضات پراکنده  بخش بسیار کوچکی از گروه های  دانشجویی است، که کمترین ارتباطی با بدنه دانشجویی دارند و به شدت  هم زیر فشار و سرکوب قرار دارند.

سازمان دهندگان همین اعتراضات پراکنده از تجربیات پیشینیان خود چه در گذشته و چه حتی از دوره اصلاحات دوم خردادی نیز، برخوردار نیستند. هنوز هم با لا بردن پرچم سرخ و یا نشانه های از گروه تحکیم وحدت و یا دیگر گروهها، مسئله این اعتراضات پراکنده است. گروه های مختلف دانشجویی به جای تلاش برای سرکردگی در اعتراضات، باید بیشتر در صدد تحکیم ارتباط خود با بدنه دانشجویی بوده و مبارزات صنفی و مدنی داخل دانشگاه را تقویت کنند. تنها با موفقیت در کارزار مبارزات صنفی و مدنی در دانشگاه و همراهی بدنه دانشجویی است که  گروه های دانشجویی قادر خواهند شد با جنبش رفاهی، مدنی و اتحادیه ای  در جامعه ارتباط برقرار کنند. رادیکالیزه نمودن اعتراضات  دانشجویی مانع این پیوند خواهد بود.

نکته دوم: عکس العمل هیستریک در خارج از کشور در رابطه با پرچم مبارزه با نئولیبرالیسم است. هیچ حرکت اعتراضی و یا جنبشی، بدون داشتن چشم انداز و یا ویزیون ممکن نیست. هلموت اشمیت زمانیکه صدر اعظم آلمان بود معتقد بود که:

“هرکس که ویزیون دارد، بایستی به پزشک مراجعه کند”

تجربه کنونی تحولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در چند دهه اخیر در جهان و در آلمان هم، ثابت نمود که این تز هلموت اشمیت فاقد اعتبار است. چپ ها و یا بهتر است گفته شود که، همه ما به داشتن ویزیون احتیاج داریم. لحظه ای نباید از داشتن چشم انداز، برای جهانی بهتر غافل بود. حال برافراشتن  پرچم مبارزه با نئولیبرالیسم دانشجویان چپ در ایران را باید در حد ویزیون تلقی نمود و نه بس.

دگم های نئولیبرالیسم در قرن بیست و یکم

اولین دگم و اساسی ترین دگم نئولیبرالیسم در این تز است که:

اقتصاد و جامعه را به عنوان مجموعه ای پیچیده، نمی توان عقلانی درک نمود. همچنین اداره و تنظیم و کنترل اقتصاد و جامعه  از طریق عقلانی ممکن نیست، در نتیجه تنظیم و کنترل اقتصاد باید به اقدام و عملکرد انفراد ی سپرده شود.

دومین دگم نئولیبرالیسم عبارت است از: انسان ها نمی توانند به گونه ای عقلانی اقتصاد و جامعه را کنترل کنند، پس رقابت و مسابقه در بازار نامرئی، این وظیفه را بعهده می گیرد، تنها وظیفه دولتمردان، این است که قواعد رقابت را تعیین کنند و به اجرای آن نظارت داشته باشند.

سومین دگم نئولیبرالیسم  در این است که:

رقابت به عنوان نهادی از جامعه تعیین می کند، که چه کسی برای دستیابی به کالا های محدود و موجود موفق است (نبرد برای حیات- داروین)، در این نبرد هرکسی برای انتخاب وسیله نبرد، آزاد است. ماحصل این نبرد در جامعه پیروزی و شکست و در نتیجه فرد قوی یا ضعیف است. پیروز کسی است که به تواند خود را با نیروی نامرئی بازار تطبیق دهد. حاصل  این نبرد، برآمد الیتی در جامعه است، که توانایی حداکثر تطابق با جامعه را دارا هستند.

دگم چهارم:  از آنجائیکه تمام این پروسه غیرعقلانی است، نئولیبرالیسم در تئوری و عمل تنها فردگرائی را نمایندگی می کند. بحران ها راهم نمی توان در این پروسه پیش بینی نمود، در نتیجه هر فرد به تنهایی مسئول بخت و اقبال خود است.

فردگرایی در نئولیبرالیسم از هر انسان طلب می کند، که خود را با قدرت های مسلط در جامعه تطبیق دهد و سازگار کند.

و به این دلیل است که هانا آرنت از “کاراکتر اقتدارگرایانه” نئولیبرالیسم سخن می گوید.

سه دهه است که ما شاهد تجربه نئولیبرالیسم در عرصه جهانی هستیم. این سه دهه را نمی توان نادیده گرفت. بحران بانک ها نشان داد، که اگر بازار توسط سیاست کنترل نگردد، باعث تلاشی اقتصاد مالی شده و در پی آن بحران در اقتصاد تولیدی را باعث می شود و در نتیجه منجر به شکاف در جامعه و تضعیف دموکراسی شده و در مواردی اساسا امنیت ملی کشورها را به خطر می اندازد.
در تعبیر نئولیبرالی  بازار آزاد، همه چیز حتی فرهنگ ، تعلیم و تربیت، بیمه های اجتماعی، بیکاری، دفاع در مقابل تجاوز یک کالا است و بهمین دلیل در این دیدگاه باید همه چیز را در اختیار بخش خصوصی قرار داد.

نئولیبرال های طرفدار “بازار آزاد رایکال” می گویند رشد اقتصادی مرزی ندارد و آنها  برای نرخ رشد اقتصادی هرچه بیشتر، تلالش می کنند. آنها می گویند وقتی اقتصاد رونق دارد، وضع همه خوب است. در این دیدگاه اهمیت رشد اقتصادی برای “کشورهای جنوب” و “کشورهای شمال” یکسان است. با شکست “میثاق واشنگتن” در “کشورهای جنوب” آنها با اضافه نمودن بندهایی به “میثاق واشنگتن” که به “پسا میثاق واشنگتن” معررف است، در نظر دارند رشد اقتصاد را با گره  زدن به  مبارزه با فقر قدری انسانی نمایند.

در رهیافت نئولیبرالی هدف دولت ها، افزایش نرخ رشد اقتصادی است. با افزایش رشد اقتصادی از یک سو حجم فزاینده ای از منابع، به ویژه منابع تجدیدناپذیر فسیلی لازم است و از سوی دیگر همراه  است با تولید پسمانده هایی، که طبیعت دیگر قدرت جذب آن را ندارد، در ثانی نتیجه این رشد، بالا رفتن سطح استاندارد زندگی است که بر اساس افزایش مصرف شخصی تعریف می شود. ناسازگاری افزایش مصرف سرانه و تعادل اکولوژیکی یکی از مسائل حاد جهان کنونی ماست.

جهان ما با واقعیت های اقتصادی جدیدی روبرو است و به همین دلیل راهبرد اقتصادی متکی بر رشد اقتصادی مدام که بیش از دهه ها راهبرد مسلط در جهان است، به بن بست رسیده است.
اقتصاد متکی بر عرضه نامحدود و ارزان منابع و مصرف انبوه، برای تامین رشد اقتصادی بالا به مانند گذشته و برای زمان طولانی، دیگر ممکن نیست. در اقتصاد متکی بررشد اقتصادی راه حلی برای بحران اکولوژیکی وجود ندارد.
محدودیت رشد، مهار رشد و رشد صفر، در کشورهای صنعتی و ثروتمند، اکنون باید در دستورکار باشد، زیرا در میانه قرن بیست یکم، جمعیت جهان به ۹ میلیارد می رسد و این سئوال که چگونه می توان کالا های ضروری ساکنین کره خاکی یعنی آب، غذا و انرژی را تامین نمود و در این حال تعادل اکولوژیکی را نیز حفظ کرد؟ سئوال اساسی قرن ماست.

دگم چپ در آستانه قرن بیست و یکم

گفته می شود که چپ برای سوسیالیسم در قرن بیست و یکم مبارزه می کنند. اما چپ نمی تواند به نام سوسیالیسم در مقابل نئولیبرالیسم، یک تئوری دگماتیک و بسته دیگری را عرضه کند و مدعی باشد که انحصار برپایی آن  هم تنها در اختیار چپ ها است.

هر تئوری در واقع با مدل ها سرو کار دارد و مدل ها نیز همیشه یک تصویر ساده شده، از واقعیات هستند. با تئوری تلاش می شود که شرایط پیچیده و مافوق تصور، در چارچوب مشخص، قابل درک و تنظیم شود. در این رابطه باید مراقب بود که هیچ تئوری کامل نیست و نمی تواند باشد. هیچ تئوری نمی تواند همه چیز را برای دوره های نامحدود و در هر شرایطی توضیح دهد، به عبارت دیگر به قول  تئودور آدرنو: “حقیقتی وجود ندارد، بلکه فقط حقیقت ها وجود دارند.”

تجربه ثابت نموده است که دگم های آغشته به دترمینیسم تاریخی و اراده گرایی، که آرمان چپ را یک وظیفه تاریخی، یعنی برپایی سوسیالیسم می دانست، و آنرا در قالب برنامه ای که یا تجریدی بوده و یا  مملو از فانتزی و با روش تکنوکراتیکی که از بالا توسط یک گروه کوچک دیکته شده  باشد، محکوم به شکست است.

با این دید سوسیالیسم را نیز باید، یک سیستم باز در نظر گرفت و تنها با تفسیرهای باز، که برآیندی از دانش های کلاسیک و مدرن و متکی بر تجربیات گذشته و حال همه نیروهای ذینفع اجتماعی در راستای دگرگونی های بزرگ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تاکنون است، با آن روبرو شد و از سوی دیگر آلترناتیوی که از همان ابتدا مشخص است، که پایان آن کجاست، فاقد اعتبار است، این مسئله را باید از گذشته تاریخی چپ یاد گرفته باشیم و همچنین باید پذیرفت که هدف هر آلترناتیوی، تامین زندگی بهتر برای نسل امروز و آینده است.

Print Friendly, PDF & Email