شاخصهایی برای خردمندی – بخش دو و سه
بخش دوم
در معنی و مفهوم خردمندی
در نوشته اول در باره برخی شاخصها برای خردمندی پرداختم و در این نوشته سعی میکنم تعریفی همهجانبهتری از خردمندی بدهم.
خردمندی تاریخا از عصر باستان تا کنون این مفهوم را میرسانده که انسان به دانشی دست یابد که بتواند زندگی خود و پیرامون خود را بر اساس ارزشهای بشری بهبود ببخشد. در فرهنگ و ادبیات ما به وفور از خرد و خرد مندی گفته میشود. این هم روشن است که هر چه انسان بیشتر به خرد روی آورد زندگیاش بهتر و بهتر شد. خردمندی به مانند هر ایده و مفهومی در دورههای مختلف دچار تحول گردید و جایگاه ویژهای پیدا نمود و به دانشی درونیشده در افراد و جوامع بشری تبدیل گردید. همه حرف این است که دانشهای تخصصی و ارزشهای عام بشری بدست آمده چه نقشی میتوانند در اجتماع و کشور ما بازی نمایند. این که چندی نفری خود را خردمند، فرهیخته و خبره بدانند خود بخود ارزشی برای جامعه نمیآفریند. متاسفانه این همان آفتی است که در جامعه ایرانی شایع است، افراد و گروههای خود را بهتر و لایقتر از دیگران میدانند و برای تحمیل خود بر کشور و مردم به هر وسیلهای دست مییازند. فهم بهتر خردمندی گام اول در کشور ماست و گام دوم تعمیق آن و امروزی کردن امر خردمندی است. یک نشانه در زمینه نیاز ما به خردمندی را میتوانیم به گونهای روزمره پیرامون خودمان بینیم، تعدادی که میخواهند به دیگران یاد بدهند صد برابر کسانی هستند که میخواهند یاد بگیرند. ما نیاز به یادگیری همه آن مسائلی داریم که نمیدانیم و دریافت این که نادانستههای ما کدام است و راه فراگیری آن مهمترین مسئله امروز ماست.
خردمندی آن دانشی است که زندگی انسان را آسانتر میسازد و کمک میکند که فرد جامعه خود را بهتر بفهمد و در ساختن زندگی خود و جامعه خود مفید واقع گردد. خردمندی با احترام به ارزشهائی چون صلح، برابری انسانها، عدالت، تقسیم عادلانه ثروت، احترام به محیط زیست، رعایت حقوق حیوانات و ساختن یک جامعه خوب و عادلانه نیز میتواند معنی پیدا کند. دانش خردمندی کمک میکند که انسان خود را از قیودی مانند جنسیت، مذهب، قومیت، طبقه و ملیت و نژاد آزاد سازد. خردمندی همچنین نشانی برای ارزشهایی چون آزادی و استقلال فردی نیز است. یک انسان خردمند مدرن با فرهنگ و دارای تولرانس و یک انسان خوب است. فرد و یا جمعی که طرفدار جنگ، برتری نژادی، قومی و سرکوب و تحقیر انسانهای دیگر هستند هر چند هم باسواد، تحصیل کرده باشند خردمند به حساب نمیآیند، نمونه برجسته این امر فاشیستهای آلمانی هستند که بسیار هم تحصیل کرده بودند و ظاهرا هم برای فرهنگ مدرن ارزش قائل بودند و نمونه دیگر آن روحانیون حاکم بر ایران هستند که القاب حجتالاسلام، آیتالله، معلم اخلاق و عالم را بدوش میکشند اما به هیچ یک از ارزشهای بشری پایبند نیستند. آنها انسانها را صرفا بر اساس مذهبشان میسنجند، برای زنان کمتر از مردان و برای شیعیان بیشتر از سنیها، مسیحیها، بهائیها، زرتشتیها ارزش قائل هستند. آنها سرکوب و کشتار مخالفین را با عناوینی چون ضدیت با اسلام و توهین به ائمه اطهار و تا حتی به خمینی و خامنهای توجیه میکنند. آنها سادات را با توجیه سیره پیغمبر بودن برتر از دیگران و یا بهتر بگوئیم ایرانیان میدانند. این مسئله به معنی برتری نژادی میتواند به حساب بیاید. همچنین زبان عربی را برتر از زبان فارسی و دیگر زبانها میدانند. در حکومت این جماعت رهبر، رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوه قضائیه همگی باید شیعه و مرد باشند و تا کنون بودهاند. با این توصیف اکثریت مردم ایران از دخالت در سرنوشت خود محروم میشوند.
در فرهنگ، ادب و علوم و تمدن ایرانی به امر خردمندی توجه زیادی داده شده است. در لغتنامه دهخدا خردمندی مترادف دانایی، فرزانگی، فضل، هوشمندی و هشیاری است و متضاد آن حماقت و سفاهت است. این تعریف لغوی برای توضیح امر خردمندی به هیچ وجه کفایت نمیکند و تلاش من این است که این پدیده برای خودش شخصیت مستقلی در ایران امروز پیدا نماید و به ما کمک کند که به فهم مشترکی از امر خردمندی برسیم. در آثار ادبی پیشینیان و اشعار بسیاری از شاعران و همچنین گفتارهای دانشمندان ما چون رازی، خیام، فردوسی و … به خردمندی توجه زیادی داده شده است. در شعر زیر شاعر حماسهسرای میهن ما فردوسی به امر خردمندی امروزی نزدیکیهایی دارد و بیشتر از معنی لغوی لغتنامه دهخدا به مفهموم خردمندی نزدیک است.
هر آن کس که او شاد شد از خرد
جهان را به کردار بد نسپرد
بداند بد و نیک، مرد خرد
بکوشد به داد و بپیچد ز بد
خردمندی از جمله فهم مشترک از مسائل و خطراتی است که یک جامعه یا جهان را تهدید میکند. همچنین خردمندی آن نیست که ما در زمینههای بسیار علم و دانش داریم. مسئله مهمتر این است که چه میزان به آنچه میدانیم عمل میکنیم. به عنوان مثال اگر مصرفگرائی برای محیط زیست خوب نیست و به آن آگاهی هم داریم اما به آن عمل نمیکنیم، خردمند نیستیم.
پرداختن به امر خردمندی در شرایط جهانی که افراطگرائی ناسیونالیستی از یک طرف و افراطگرائی مذهبی از طرف دیگر دموکراسی در جهان را به خطر انداخته و جهان دچار یک خلاء شده اهمیت بیشتری پیدا میکند. خردمندی که از جمله فهم مشترک جامعه در سطح ملی و جهانی است هم دچار نقصان شده است. فضای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشور ما بیش از هر جای دیگر دنیا در شرایط استبداد و دیکتاتوری حاکم، دچار خلاء بزرگی شده و فضایهای خالی برای رشد انواع متحجرین و پوپولیستها به مانند مداحان، طرفداران طب اسلامی، پوپولیستهای بیسوادی چون دارو دسته احمدینژاد، بیفرهنگهایی چون تتلو زیر نام هنرمند ایجاد شده است. این فضای خالی بر اثر حضور عقب ماندهترین لایههای اجتماعی در حکومت و نقش دستگاه دین در حکومت بوجود آمده است. جهلپروری، دروغگوئی، چاپلوسی، ضدیت با علم و دانش بشری و کلا هر آن چه نیاز خرد و خردمندی برای فهم شرایط جامعه ایرانی و جهانی است برتری یافته است. تخصیص بودجههای میلیاردی به نهادها مذهبی و عدم توجه به علم و ادب بیداد میکند. جوانان ما که در اساس دانش و تربیت خود را توسط معلمین میآموزند به دو جهت از اموختن امر خردمندی محروم شدهاند. بسیاری از معلمین و اساتید از دانشگاهها اخراج شدند و از طرف دیگر محتوی کتب درسی از دانشهای عصر مدرن تهی گشته است.
خردمندی همچنین آن دانش و تجربه قابل اتکائی است که با هم در ایجاد آن نقش ایفا مینمائیم. متاسفانه گفتگوی ما خیلی تند، بیپایه، یک طرفه و برای اقناع طرف مقابل است. ما ایرانیها به همراه هم و در باره جامعه خود نمیآموزیم، ما هر یک از منابعی متاثر میشویم که جاپائی در فرهنگ و زیست مردم ما و آخرین دستآورهای بشری ندارد. در چنین شرایطی خردمندی جای خود را به ایدیولوژیهای افراطی اسلامیسم، ناسیونالیسم باستانی، وابستهگرائی به این یا آن کشور خارجی میدهد. برای بخشهایی هرچند کوچک روسیه و چین و ماچین ایدهآل میشود، برای گروه دیگر چسبیدن به آمریکا ایدهآل میشود و گروه سومی با هدف بازگشت به ۱۴۰۰ سال قبل، هموطنان خود را به زندان میافکنند و در خیابانها کشتار میکنند.
در حال حاضر دنیا در حال یک دگردیسی بزرگ است و ما ایرانیان در یک خلاء فهم مشکلات کشور خود و مسائل جهان معاصر جهان بسر میبریم. سئوال میشود چرا ما شکست میخوریم، چرا ما متحد نمیشویم، چرا در کارجمعی دچار مشکل هستیم و چرا پس از ۱۰۰ سال از انقلاب مشروطیت هنوز هم به دموکراسی نرسیدهایم. برای پاسخ به این همه پرسش باید دریابیم که راه ما رهیافت به یک خرد جمعی و پاسخ مشترک جمعی برای کشور نبوده است و هر گروهی برای تحمیل خود بر دیگران کوشیده است. فضای اندیشه خردمندی در کشور خالی است و آن چه را که نمیدانیم آن قدر زیاد است که توانائی برای حل مشکلات عظیم کشور را نداریم. تعداد افراد و گروههائی که واقعیات کشور را نمیبینند و نمیدانند صدها برابر بیشتر از آنهائی است که میبینند و اندکی هم میدانند.
در این فضای خالی ما نیاز به خردمندی و فهم مشترک از آن چه در ایران و جهان میگذرد داریم. به همین خاطر تعریف خردمندی در این شرایط در سال ۱۳۹۹ یا ۲۰۲۰ از اهیمت دوچندان خصوصا برای ما ایرانیها پیدا میکند. سورکر سورلین (Sörlin) پروفسور در تاریخ اندیشه بشری (s.24) میگوید، من فکر نمیکنم که ارزشها جدای از دانشها هستند. دانستههای ما شخصیتمان را شکل میدهد و آن چه را که ما به آن میاندیشیم و چیزی که ما بدان فکر میکنیم به دانش ما شکل میدهد.
آن چه در بخش اول از خردمندی گفتم باید اضافه کنم که خردمندی بدون کسب دانش و علم ممکن نیست. اما همزمان باید گفت که صرف داشتن دانش در عرصههای مختلف به معنی خردمندی نیست. برای خردمندی ملزومات بسیاری لازم است که بخشا آن را توضیح دادهام اما توضیحات بیشتر برای روشنتر شدن همه جوانب آن لازم است سورکر سورلین (Sörlin) پروفسور در تاریخ اندیشه بشری (s.16) مینویسد: “خردمندی یک امر جمعی است نه صرفا شخصی و ما در شرایط وِیژه کنونی بیش از هر زمان دیگری نیاز به دانش مشترک داریم. همچنین باید گوشزد نمود که معنای خردمندی همواره دچار تحول میشود.”
اگر خوب بنگریم میبینیم که برای مبارزه با ویروس کرونا ما صرفا نیاز به دانش پزشکی نداشتیم و اساسا واکسنی برای این کار وجود نداشت. ما نیاز به دانش عمومیتری در باره چگونه زندگی کردن داشتیم. دانشی که همگی به همراه هم در بهوجود آوردن آن داریم نقش ایفا میکنیم هر چند نقش پزشکان و متخصصین اساسی است. ابر بحران کرونا ما را به فهم خردمندی بیشتر نزدیک میسازد. و تلاش من هم همین است که به تعریف روشنتری از خردمندی برسیم. همین مسئله تقابل دستجمعی ما در سطح محلی، ملی و جهانی به ما یک مسئله دیگری را هم نشان میدهد که خردمندی از جمله به معنی فراگیری جمعی بشر نیز هست. ما به همراه یکدیگر یاد میگیریم که چگونه محل کار، زندگی، شهر، کشور و جهان خود را بفهمیم و بیاموزیم که چگونه جهان خود را در مقابل این ویروس ایمن بسازیم تا پژوهشگران فرصت یابند که واکسنی برای این ویروس پیدا نمایند.
آموختن نادانستهها و فهم و دریافت مشترک یک هنر است و در مسئله مقابله با کرونا میبینیم که همه دانش بشری تا امروز در کشورهای مختلف به آزمایش گذاشته میشود و کشورهای مختلف راههای مختلفی را بر میگزینند و در نهایت جمعبندی این تجربههاست که به ما میآموزد که چه راههائی بهتر، مفیدتر، کم هزینهتر بوده است. همین متد را باید برای دیگر پرسشهای نادانسته به کار بگیریم تا بتوانیم به پاسخی مشترک برسیم. در ایران ما باید ببینیم پرسشها و نادانستهها کدامند و همگی روی آنها کار کنیم و راههای مختلف را آزمایش و سپس بر رسی کنیم و در پایان بهترین نتایج را به عنوان راه مشترک بر گزینیم.
سیستم آموزشی ما به همان گونه که نوشتم پاسخگوی نیازهای ما نیست و متاسفانه نمیتواند مشکل ما را حل کند اما اگر هم یک سیستم بهتر میداشتیم به مفهوم این نبود که مشکل فهم خردمندی به سادگی برای ما حل میشد. فهم خردمندی صرفا داشتن اطلاعات عمومی یا تحصیل در یک رشته دانشگاهی نیست زیرا در دوران ما دانشجویان در زمینهای مشخصی تخصص کسب میکنند که نمیتواند رابطه مستقیمی با خردمندی داشته باشند. به همین خاطر است که سون اریک لیدمن (Lidman) از اساتید برجسته سوئد در زمینه تاریخ اندیشه بشری سیستم آموزشی سوئد را با آن که بر مبانی فلسفه علمی و دموکراتیک هم بنا شده مورد پرسش قرار میدهد و معتقد است که افراد سوادشان در رشته معینی بالا میرود اما اگر نیک بنگریم خردمندی در بین تحصیلکردهها افزایش نمییابد. او معتقد است که برای خردمندی چهار شرط لازم است. شرط اول این است که دریابیم که خردمندی چیز بیشتری از مرزهای دروس دانشگاهی است و یا بهتر بگوئیم وسیعتر از دانشهای تئوریک و پراکتیک موجود داشنگاهی است، شرط دوم این است که خردمندی یک دانش در باره تمام زندگی است و محدود به زمان و دوره مشخصی از زندگی نیست. شرط سوم این است که یک آزادی برای انتخاب آن چه که لازم است وجود دارد و فرد و جامعه خود را به دانشهای ضرور مجهز میکند و هر فردی باید بتواند، بنویسد، حساب کند و مطالعه کند و این کار امری درونی باشد نه این که از بیرون چیزی بر فرد و جامعه تحمیل شود. شرط چهارم این است که خردمندی را هم امری جمعی و هم فردی بدانیم و خلاصه کردن مسئله خردمندی به این که تعداد محدودی در جامعه خردمند هستند اکتفا نکنیم.
همان طور که قبل از این گفتم خردمندی این نیست که ما در باره مسئلهای دانش داریم. خردمندی این است که شخص از آن دانش در خدمت به جامعه استفاده نماید. مثال کرونا یکی از آنهاست که هم تک تک ماها و هم جامعه ما و هم جامعه جهانی که باید هم خود رعایت کنیم و هم به توصیههای پزشکان و متخصصین عمل کنیم و هم در سازماندهی جامعه در شرایط ابر بحران کرونا توجه داشته باشیم. مثال دیگر در باره آلودی محیط زیست در عرصه ملی و جهانی است. خیلیها شاید در این زمینه دانش دارند اما برای ایجاد تغییر تلاش نمیکنند. خیلی از متخصصین، رهبران کشورها و احزاب سیاسی به چشم سر میبینند که جهان در خطر است اما به خاطر مصالح شخصی، گروهی، ناسیونالیستی دست به کاری نمیزنند و در مقابل نابودی طبیعت سکوت میکنند. هر چند در چند دهه گذشته کمتر کسی به این مسئله توجه داشت اما اکنون بسیاری به این فهم مشترک رسیدهاند و برای تغییر آن دست به کار شدهاند و قراردادهای توکیو و پاریس از جمله نشانههای آن است.
در این زمینه یک مثال خوب گرتا تونبرگ است. این جوان ۱۶ ساله هم در باره محیط زیست دانش دارد و او همزمان از آن دانش در خدمت به تغییر محیط زیست استفاده میکند. دانش او در این زمینه شاید چندان زیاد نیست اما او همواره ما را به پژوهشهای پژوهشگران توجه میدهد. ما باید توجه همه را به این مسئله جلب کنیم که این کافی نیست که شما ادعا داشته باشید که مسائل زیادی را میفهمید بلکه مهم این است که از این دانش خود در خدمت به بهبود زندگی مردم و محیط زیست بکار بگیرید. پس خردمندی فقط حرف زدن و به رخ کشیدن دانش خود به دیگران نیست. در مقابل گرتا رهبران برخی از کشورها به طور مثال ترامپ در آمریکاست که با آن که میداند اوضاع محیط زیست جهانی خطرناک شده است به خاطر مصالح آنی کنسرنهایی که پول انتخاب شدن او را دادهاند از پیمان محیط زیستی پاریس بیرون میرود و این گونه تبلیغ میکند که در باره محیط زیست اغراق شده است. این نمونه ضد خردمندی در دنیای معاصر است و پوپولیسم در نگاه ترامپ به محیط زیست بیداد میکند.
یک مسئله مهم دیگر جمعبندی از آموزشهای و تجارب گذشته است که جامعه ایرانی برداشت مشترکی از وقایع تاریخی گذشته خود ندارد. برای ما حتما لازم است که بر سر اساسیترین مسائلی که به منافع ملی و میهنی ما بر میگردد فهم مشترکی داشته باشیم. جان دیوی پداگوک بر جسته آمریکائی و جهان مینویسید ((Dewey, 1997, s. 177). دانشها و تجارب، از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد. امروزیها بدون فهم تجربههای گذشته، با دشواریهای بیشتری روبهرو میشوند و بدون آموزش این تجارت و انتقال درست آن به نسل امروز به گونهای که جوانان بتوانند آن را بخشی از تجربه خود بدانند ادامه کاری جامعه را دچار مشکل میسازد، چون جوانان بدون درسآموزی درست از گذشته، دچار بحران فهم جامعه و کشور خود خواهند شد. در این زمینه بزرگترها باید برای بهتر شدن وضع کشور مسئولیتپذیر باشند و به وظیفه خود عمل نمایند.
به جرات باید بگویم ما ایرانیها بیش از از هر کشوری به دانش خردمندی نیاز داریم، چون حکومت ما بر ضد هر آن چه خردمندی است عمل مینماید. تا اینجا سعی من بر این بود که به مفهوم خردمندی نزدیکتر شویم اما از آن جا که خردمندی میدان وسیعتری را در بر میگیرد و از جمله یک ایده سیاسی نیز هست و به زندگی روزمره ما ایرانیها بر میگردد برای ورود مشخصتر به زندگی انسان ایرانی و نادانستههای ما باید بیشتر پرداخته شود. من در ادامه به مسائل دیگری که برای فهم، توضیح و فراگیری مشترک ما مربوط است خواهم پرداخت.
بخش سوم
فراگیری جمعی و دانستن جمعی
در بخش اول در باره برخی شاخصهای خردمندی نوشتم و در بخش دوم به معنی و مفهوم خردمندی پرداختم و در این بخش به فراگیری جمعی و دانستن جمعی میپردازم. فردی که به دانشگاه میرود و دانشی میآموزد فکر میکند این دانش پاسخگوست اما وقتی با این دانش به میان مردم میرود و میخواهد دانستههایش را توضیح بدهد با دشواریهای زیادی روبرو میشود و تازه میفهمد که دانش و فهم عمومی چیز دیگری است و دانش و توانائی خودش هم برای توضیح کافی نیست.
آن چه که ما با آن روبرو بوده و هستیم این است که برخیها میگویند مردم بیسوادند، توان و فرهنگ لازم برای فراگیری دانش
را ندارند. گروههائی که تحصیلات یا هنری دارند و یا چند کتاب نوشتهاند در نقش
روشنفکر پا به میدان میگذارند و برای خود نقش ویژهای قائل میشوند اما از خود
نمیپرسند که خودشان هم از ابتدا چیزی نمیدانستند و همه آن چیزی را که میدانند
از دیگرانی که میدانستهاند فرا گرفتهاند. فردوسی در دو شعر زیر ما را به این
مسئله توجه میدهد که اگر چیزی میدانیم باید فروتن باشیم.
دعوی مکن که برترم از دیگران به علم
چون کبر کردی از همه دونان فروتری
نه محقق بود نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند
ما دانشهای خود را از پیشینیان و یا معاصرین خود در سطوح محلی، ملی و جهانی فرا میگیریم. این البته حرف تازهای نیست اما فهم این مسئله که این فراگیری و دانستهها باید جمعی باشد و یک ملت به همراه هم فرا بگیرند و بدانند تازه است. این هم قابل فهم است و همه دادهها آن را تائید میکند که اقشار میانی و بالای جامعه در همه کشورها به دلیل موقعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، سهم بالاتری از دانش و فرهنگ در هر جامعهای را دارند. خوشبختانه باید بگویم که در صد سال اخیر فرزندان اقشار پائین تر جامعه نیز وارد میدان رقابت با دیگران شدهاند. قبل از این گفتهام، مهم این نیست که عدهای در جامعه به دانش و از جمله به دانش خردمندی مجهز باشند، مسئله این است که ما یک جامعه مجهز به دانش خردمندی داشته باشیم و برای این کار نیاز به فراگیری به همراه یکدیگر و دانستن جمعی داریم.
دانستن و آموختن به همراه هم یکی از دشوارترین پروژههای هر کشوری است و برای
این کار برنامه سیاست روشن نیاز داریم. یک ملت اگر نتواند به همراه همدیگر
بیاموزد و به همراه یکدیگر دانستههای مشترک داشته باشد دچار بحران و فروپاشی میشود
و متاسفانه کشور ما در چنین شرایطی بسر میبرد. متاسفانه در شرایط کشور ما دانشی
را که بر اثر آموختن از تجربهها بدست میآوریم، به دلیل حاکمیت غیر دمکراتیک،
این دانش و تجربه مشترک ما به نتیجهای نمیرسد. باید دریابیم که کدام دانشی در
کشور مورد قبول همگانی است که نشود آن را به راحتی نفی کرد. این مسئله از اهمیت
برخوردار است زیرا نیروهای افراطی از هر گروهی در مقابل دانشی که مورد قبول
همگانی است مسئله دارند.
این توضیح نیز لازم است بدانیم که دانش جمعی و همگانی به چه معنی است و چطور میشود
آن را فهمید. سورکر سورلین (Sverker Sörlin) پروفسور در تاریخ اندیشههای
بشری میگوید: «دانشی که در مالکیت جمعی مردم است و جامعه پذیرای آن است و انکار
آن دشوار یا غیر ممکن است را میشود دانش جمعی یا همگانی نامید.»(۱) در واقع فراگیری با هم و دانستن با هم برای رسیدن به چنین دانشی است و به
چنین دانشی میشود نام دانش خردمندی نیز داد. جامعه ما وقتی بتواند برای مهمترین
پرسشهای موجود پاسخهایی خردمندانه بیابد برای دستجات افراطی از هر نوع آن دشوار
میشود که بتوانند دانش مورد قبول همگانی را به پرسش بگیرند.
اگر اکثریت قاطع ملت بر این عقیده باشند که مناسبات کشور ما با جهان باید براساس منافع ملی و اقتصادی باشد نه بر مبنای منافع ایدیولوژیک هیات حاکمه، گروهبندیهای افراطی با توجیهاتی به مخالفت با آن بر میخیزند. به طور مثال مناسبات ما با آمریکا که بزرگترین قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی جهان است به نفع کشور ما میباشد اما خامنهای و حواریون به خاطر منافع ایدیولوژیک شیعی در مقابل دانش جمعی ملت قرار میگیرند. مثال دیگر دانش جمعی ما مخالف دخالت کشور ما در عراق، سوریه و لبنان برای تقویت جریانات شیعی است، اما حکومت با این دانش جمعی ما مسئله دارد و با زور و سرکوب و کشتار و تحقیر و توهین به این دانش جمعی ما، سیاست خود را پیش میبرد.
مثال سوم این است که مردم ایران با فراگیری از تجارب انتخاباتهای گذشته به همراه همدیگر تصمیم میگیرند که در انتخابات مجلس فرمایشی ولایت فقیه شرکت نکنند. این یک پیروزی برای مردم ماست اما این مجلس فرمایشی که بنا بر برخی دادهها بین ۲۵ تا ۳۰ درصد آرا اقشار حاشیهای شکل گرفته، بیان دانش و تجربه جمعی ما یا حداقل اکثریت ملت ایران نیست. ملت این انتخابات فرمایشی را تحریم میکند اما حکومت بدون توجه به خواست ملت این مجلس را سر همبندی میکند و به دانش جمعی ملت بیتوجهی میکند. ملت ایران به همراه همدیگر در حال فراگیری برای رسیدن به دانشهای مشترک در زمینههای مختلف هستند.
ملت به این نتیجه میرسند که حکومت دینی پاسخگوی نیازهای کشور نیست اما ما نیاز به آن دانش مشترکی داریم که بتوانیم جایگزینی برای حکومت دستگاه دین فراهم سازیم تا وضع کشور از این که هست بدتر نشود بلکه پا در مسیر بهبودی و پیشرفت بگذارد. در هر سه مورد بالا دانش جمعی ما در اساس بر تجربیات بنا شده است و متاسفانه بخشی از ملت به دلایل مختلف تا هنوز با حکومت دستگاه دین هستند و این مشکل را باید حل نمائیم.
در بین مخالفین هم با مشکلاتی روبرو هستیم و عدهای اعتقادی به ایجاد آگاهی مشترک ندارند و معتقدند که پاسخها را دارند و حق خود میدانند که به هر وسیلهای خود را بر مردم تحمیل نمایند و قدرت را از آن خود سازند. آنها نه تلاش میکنند و نه میخواهند به دانش مورد قبول همگانی برسند و در آن چارچوب در میدان سیاست با دیگران وارد رقابت بشوند. این گروهبندیها برای خود امکانات ویژه قائلند و از آن جا که میدانند توانائی بدست گرفتن قدرت را ندارند به جای پیوستن به همه مردم خود را به قدرتهای خارجی وابسته میسازند.
مشکل دیگر ما رسانهها هستند که مانع شکلگیری دانش جمعی و فراگیری جمعی میشوند. تلویزیونها و روزنامهها در انحصار حکومتها هستند و حکومت استبدادی حاکم ۴۰ سال است که از طریق صدا و سیمای ضدملی به مردم دروغ تحویل میدهد و به مرکزی برای ترویج ایدیولوژی افراطی شیعی و خرافات و جعلیات تبدیل شده است. از طرف دیگر تلویزونهای تاثیرگذار در خارج در دست کشورهائی است که در جستجوی منافعی برای خود در ایران هستند و کارکنان و روزنامهنگاران تاثیر چندانی بر سیاستهای آنها نمیتوانند داشته باشند. این یک فاجعه به تمام معنی است و مردم ایران در معرض امواج نصفنیمه حقیت و دروغ و بیدانشی هستند. متاسفانه حتی یک تلویزیون قدرتمند که بتواند برنامهای فرهنگساز داشته باشد وجود ندارد.
جالب است که بدانیم در کشورهای پیشرفته مدیای دولتی و تلویزیونهای خصوصی که در چارچوب قوانین کار میکنند بیشتر بیان حقیقت را در دست دارند و بقیه مانند فیسبوک، اینستا، توییتر و….. به راحتی و بدون مشکل میتوانند نیمهحقیقتها و دروغها را بازتاب دهند و برای جامعه مشکل ایجاد کنند و نیروهای پوپولیستی و راسیستی از این تیپ مدیا استفاده نموده و مشغول تخریب افکار عمومی هستند. اما در ایران مردم در مقابل رسانههای حکومتی و رسانههای دیگر حکومتها فقط میتوانند از مدیای مدرن چون، فیسبوک، تلگرام، اینستاگرام، توییتر، روزنامهها و سایتهای اینترنتی حرفهای خود را به گوش مرم و جهانیان برسانند.
حال که مردم ما در مقابل امواج تیلیغاتی نادرست و نصفونیمه حقیقتها هستند چه باید بکنند؟ چاره کار چیست؟ برای این پرسش باید پاسخی یافت. با هم یاد گرفتن و دانستن حقیقتها بسیار دشوار است اما ناشدنی نیست. ما نیاز به گروههای مرجع، باسواد، مردمی که به دانش خردمندی مجهز هستند داریم. این گروههای مرجع اول از همه باید نادانستههای خود و جامعه را پیدا نموده پرسشها را فورموله کرده و پس از کارهای پژوهشی لازم نتایج را از طریق مدیای مستقل و از طریق کلاسهای درس در محلات، شهرها و در سراسر کشور دست به آموزش جمعی برای فراگیری بزنند. این کار در برخی کشورها از جمله در سوئد که در گذشته روزنامههای سراسری در خدمت قدرتمندان بود به صورت میزگردهای آموزشی انجام میشد و تا هم اکنون نیز ادامه دارد و وظیفه آموزش خردمندی جمعی را به عهده میگیرد. معلمین، اساتید مدارس عالی و دانشگاهی و دانشجویان و فارغ التحصیلان و مجموعه نیروی خردمند و خردورز جامعه میتوانند میزگردهای آموزشی را سازمان بدهند و به آموزش جمعی مردمی دست بزنند. در این میز گردها نه به مانند کلاسهای درس که روی مواد درسی مشخصی کار میشود بلکه هر یک از شرکت کنندگان میتوانند تجارب خود را بیان نمایند و بخشی از امر فراگیری جمعی باشند و تبادل دانستهها انجام بگیرد.
همان طور که گفتم حکام مستبد و مرتجع برنامهای برای آموزش عمومی و فراگیری جمعی ندارند بر عکس به طور سیستماتیک مشغول دروغ پردازی هستند. بهترین مثال این روزها مسئله بحران کروناست که میبینیم چگونه فرمانده سپاه پاسداران، فرمانده کل ارتش و روحانیون و شخص رهبر بدون داشتن دانش لازم در یک کار تخصصی دخالت میکنند. یکی به دروغ میگوید دستگاه کرونایاب و دیگری میگوید دستگاه کروناکش را کشف کرده و سومی نترسیدن و دعا کردن را تشویق مینماید اما تا هنوز میزان کشتهها در حال افزایش است.
در فضای بحث عمومی جامعه ما ارزشهایی چون صلح، برابری انسانها، عدالت، تقسیم عادلانه ثروت، احترام به محیط زیست، برابری زن و مرد، تشدید اختلاف طبقاتی، احترام به مهاجرین افغانستان که هم فرهنگ و همزبان ما هستند، رعایت حقوق حیوانات و ساختن یک جامعه خوب و عادلانه کمتر جایی را به خود اختصاص میدهد. همه آن چیزی که ارزشهای فرهنگ ایرانی و جهانی است توسط رژیم حاکم زیر پا گذاشته میشود. در برون مرز هم آنها که سوار بر امواج رادیوها و ساتلیتها هستند روزانه دهها ساعت برنامه پخش میکنند حتی ۲۰ در صد آنها به ارزشهای گفته شده در بالا توجه ندارند و از هر مسئله منفی که در داخل اتفاق میافتد برای پروپاگاندا و افشاگری بر علیه رژیم استفاده میکنند و کوششی برای آموزش جمعی نمینمایند.
ما باید بتوانیم با فراگیری و دانستنیها خود با امکانات کمی که داریم ارزشهای بالا را به مرکز بحثهای جامعه ایرانی هدایت کنیم و در مقابل ضدارزشهای گروه حاکم، ارزشهای مثبت ایرانی و جهانی را به جامعه ارائه بدهیم. ما ایرانیها باید بتوانیم به دانشهائی دست یابیم که مورد قبول همگانی باشد تا بتوانیم به دموکراسی برسیم.
یک مشکل بر سر راه دانش جمعی بمباران فاکت از سوی همه رسانهها در هر دقیقه و ثانیه است. باید بپذیریم که فاکتها دانش نیستند و بیهوده نبود که سورکر سورلین به نقل از فرانسیس بکن انگلیسی فیلسوف در علم، میگوید قدرت نه در فاکت بلکه در دانش است. از طرفی ما به میزان بالائی نیاز به دانشی داریم که بتوانیم از پس مشکلات کشور بر آئیم و بدون این دانشهای مشترک همان طور که در ابتدا گفتم خطر فروپاشی ایران افزایش خواهد یافت.
ما برای زندگی مشترک با یکدیگر و فهم جامعه ایرانی به مجموعهای از انسانهای مجهز به دانش خردمندی و همچنین به یک جامعه خردمند داریم تا بتوانیم مشکلات کشور را در یابیم و برای آن راه حلی پیدا کنیم. مایکل اوکشاف به نقل از خشایار دیهیمی در کتاب فیلسوفان قرن ۲۰ (صفحه ۱۸۹) میگوید «در فعالیت سیاسی انسانها بر دریایی بیکران و بسیار ژرف میرانند، نه بندری هست نه سرپناهی نه لنگر گاهی، نه مبدائی و نه مقصدی، غرض شناور ماندن و حفظ تعادل است، دریا هم دوست است هم دشمن، و دریانوردی یعنی استفاده از همه امکانات و شیوههای سنتی رفتار برای تبدیل هر موقعیت خصمانه (تهدید) به موقعیت دوستانه(فرصت).»(۲)
در پایان باید تاکید نمایم کاری با این همه اهمیت انجام شدنی نیست مگر این که جامعه با فراگیری جمعی و دانستن جمعی به دانش خردمندی مجهز شود.
————————-
(۱) Sverker Sörlin: till bildningens försvar, Den svåra konsten att veta tillsammans, Natur och kultur.
(۲) خشایار دیهیمی: فیلسوفان قرن سیاسی قرن بیستم: نشر ماهی ۱۳۸۵
***۸۸۸۸۸۸
بخش نخست مقاله: شاخصهایی برای خردمندی
مزدک لیماکشی
mazdaklimakeshi@yahoo.se