چماقسالاری و فرجام آن!
اکبر ترکان از “سابقون” نظام جمهوری اسلامی است. دو دوره وزارت در دولتهای رفسنجانی و عنوان “ابولمشاغل” دولت اول روحانی را در پرونده دارد. با “نظام” زندگی کرده و آنرا خوب میشناسد. او در گفتگو با خبرنگار انتخاب در پاسخ به این سوال که چرا ریاست جمهوری جواد ظریف در انتخابات ۱۴۰۰ نمیتواند مطرح باشد، روی نکتهای دست میگذارد که کلید شناخت نظام ج.ا. ایران است. ترکان میگوید ظریف نمیآید و نمیتواند بیاید، زیرا “موتور سواران” نمیگذارند! او در ضمن، مرور کوتاهی میکند به تاریخ موتور سواران امروز، از انصار حزبالله، لباسشخصیها، نیروهای خود سر و.. که چگونه یک نیروی مشخص در دورههای مختلف با اسامی متفاوت، اعمال قدرت کرده است!
برای شناخت این پدیده قدرتمند “موتور سواران”، باید اندکی به عقب و روزهای شکلگیری این نظام باز گردیم. پس از سقوط سلطنت، بخش تعیینکننده قدرت به دست مثلثی متشکل از روحانیت به رهبری خمینی، تجار بازار به ریاست موتلفه و اراذل و اوباش و پادوهای بازار افتاد. این سه نیرو، پیش از انقلاب کارائی ائتلاف خود را در بهراه انداختن دستجات عزاداری محرم آزموده و به نمایش گذاشته بودند. پس از پیروزی، هر یک از آنها سهم خود را در کاسه ائتلاف حکومتی گذاشت: موتلفه کاسبکاری و روشهای غارت ثروت ملی را، روحانیت، حلال کردن جان و مال مردم، عوامفریبی و قدرت بسیج عوامالناس را و اراذل هم چماق را!
داستان اما به اینجا ختم نشد. ائتلاف حاکم که در میان بهت و ناباوری، صاحب ثروتی به بزرگی کشور ایران شده بود، در گام اول کمیتهها و سپاه را به عنوان ارگان اعمال قهر نظام جدید تاسیس کرد. به آن بسنده نکرد و در کنار آن یک “ارتش خصوصی” را هم سازماندهی کرد که در هیچ کجا حضور رسمی نداشت، اما در همه جا حاضر بود. این ارتش مجمعالجزایری از دستجات مسلح و غیرمسلح و در سراسر کشور پخش بود و هست. سرنخ هر دسته و گروهی به اشخاصی در نهادهای رسمی، از دولت و سپاه تا بیت، وزارت اطلاعات، قوه قضاییه، بازار و حوزههای علمیه وصل است.
بخشی از کادرها و اعضای این ارتش خصوصی موجوداتی چند منظوره و چندگانه سوزند. هم به عنوان افسر و درجهدار در سپاه و بسیج حقوق میگیرند و هم به عنوان لباسشخصی، سفارت آتش میزنند، اسید میپاشند و ترور میکنند. وقتی سران، همنظر و همصدا هستند، این ارتش خصوصی هم متحدا وارد صحنه میشود تا حرف آخر را بزند! اما زمانی که در بالا اختلاف وجود دارد، این یا آن دسته به فرمان ولی نعمت و فرماندهاش، دست به عملیات ایذائی و با برد محدودتر میزند.
انتخابات، کم کردن روی اصلاحطلبان و لتوپار کردن نیروهای اپوزیسیون و فعالین مدنی، از جمله مواردی است که در این ارتش عموما اجماع و وحدت نظر وجود دارد.
در طول ۴۳ سال حیات جمهوری اسلامی، فقط قمهکشها به سطح موتورسواران ارتقا پیدا نکردند، در بالا هم اتفاقاتی افتاد و مثلت اولیه “روحانیت – بازار – اراذل” با طی کردن دگردیسی خاص خود، به “مافیای نظامی- امنیتی- رانتی” تحول یافت. اراذل، سردار و پاگوندار شدند، لیسانس و دکترا خریدند، داماد آیتالله فلانی و حاجآقا بهمانی شدند. خواهرشان به عقد پسر آیتاللهی در آمد که خودش پدر زن آقازاده فلان حاج آقای بازار است. در حوزه اقتصاد هم روند درهمآمیزی با شتاب طی شد. موتلفه وارد شراکت با سرداران و روحانیون شد و به آنها درس ثروتاندوزی آموخت و هنگامی که قیمت نفت به عرش آسمان رسید، آنها نظرکرده امام زمانشان را در مقام ریاست قوه مجریه یافتند و به کمک او صدها میلیارد دلار ثروت ملی را چپاول کردند.
همه این تحولات، گرچه در برخی حوزهها موشک را جایگزین قمه کرد، اما در ساختار ارتشهای خصوصی تغییر چندانی بوجود نیاورد. حتی زمانی که بخشهائی از این ارتش به خارج از مرزها هم امتداد یافت، هیچ سردستهای به ادغام در قوای رسمی رضایت نداد و هیچ صاحبقدرتی هم اجازه طرح چنین افکاری را نداد تا برای روز مبادا، بیچماق نماند!
ارتش خصوصی حضرات از یک نیروی ذخیره بزرگ نیز برخوردار است که آن را هم در صورت نیاز به زیر “پرچم” فرا میخواند. حاشیه شهرهای بزرگ و زندانهای عادی محل استقرار این نیروی ذخیره است. سردار همدانی که مسولیت امنیت تهران بزرگ را در ایام جنبش سبز بر عهده داشت و در سوریه کشته شد، با افتخار از توانایی خود برای بسیج ۵۰۰۰ “آدم پای کار” و “جمع کردن” جنبش سبز یاد کرده است. این اعتراف، تایید دیگری بر این حقیقت است که در ج.ا.، بهرغم همه تحولات داخلی و جهانی، “چماق” کماکان حرف اول و آخر را میزند. زمانی مستقیما بر فرق سر دختر و پسر سبز و حقطلبان آبان فرود میآید، زمانی در شکل قتل عامهزاران زندانی سیاسی عرض اندام میکند و زمانی دیگر در شکل موشک با شعار نابودی فلان کشور به آسمان میرود و یا در شکل امداد غیبی بر پالایشگاه بهمان کشور فرود میآید!
”چماقسالاری” تنها دکترین “جمع کردن” جنبشهای اجتماعی در ج.ا. نیست. امنیت ملی و سیاست خارجی هم بر پایه دکترین چماق مدیریت میشود. به فرمان چماق، رییس جمهور خاتمی باید در سرویس بهداشتی محبوس شود تا مبادا مجبور به پاسخ دادن به لبحند بیل کلینتون، رییس جمهور وقت آمریکا شود و رییس جمهور روحانی که خود نیز با چماق انس و الفت و صنمها داشته، ناچار میشود که در تمکین به فرمان آن، با حسرتی به دل برای یک گفتگوی تلفنی با اوباما، به تهران باز گردد.
همه خرده نظریههایی که از اذهان علیل امثال سردار نقدی و سرپاس عباسی تراوش میکنند، از “ام القرا” تا “عمق استراتژیک” و همه “ابزارهای دیپلماتیک نظام” از گروگانگیری دو تابعیتیها تا ترورو انفجار در خارج و تا تبدیل سفارتخانهها به “لانههای ترور” همگی زیرمجموعههای اصل حیاتی و راهبردی “چماقسالاری” هستند.
حوزه تاثیر چماق به سیاست داخلی و خارجی محدود نیست. اقتصاد و فرهنگ هم به وسیله این ابزار جادویی مدیریت میشوند. سپاه و بیت بیش از ۵۰ در صد اقتصاد کشور را با چماق مال خود کردهاند و امپراطوریهای سیاه اقتصادی خود را از هر گونه کنترل اجتماعی و تاثیرگذاری قواعد اقتصادی منفک نمودهاند. سرداران با چماق از سرمایهگذاران بخش خصوصی باج میگیرند و سرمایهگذاران خارجی را هم با چماق فراری میدهند.
سایه چماق بر عرصه فرهنگ از همه عرصههای دیگر سیاهتر و درازتر است. “سر تاسر دشت خاوران، سنگی نیست، کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست!” از حجاب اجباری و انقلاب فرهنگی، تا فاجعه کتابهای درسی، تا قتلهای زنجیرهای نویسندگان و هنرمندان، صداوسیما، اسید پاشیها و…. ابعاد فاجعه سلطه چماق بر فرهنگ، چنان بزرگ و عمیق است که بسیاری از تحلیلگران آن را بزرگترین ضربه ناشی از استقرار نظام مبتنی بر ولایت فقیه بر پیکر ایران میدانند.
داشتن ارتش خصوصی، مختص جمهوری اسلامی نیست و تقریبا در همه کشورهائی که در مرحله پیش از تشکیل “دولت- ملت” قرار دارند، امری متداول است. افغانستان یک نمونه ناب این پدیده است. شاید بتوان نقطه عطف تعیینکننده در شکلگیری “دولت- ملت” را تفویض حق انحصاری اعمال قهر به دولت و تضمین اعمال دموکراتیک این حق از سوی دولت دانست. در ایران، در دو دهه آخر سلطنت پهلوی دوم، کشور تا آستانه عبور از این پیچ تاریخی پیش رفت. در نتیجه اشتهای سیریناپذیر شاه به استبداد فردی، کوتهبینی گروههای برخوردار جامعه و خاماندیشی جوانان شورشی، ایران در عبور از این پیچ تاریخی، ناکام ماند و انقلاب بهمن، ایران را از نظر شکلگیری دولت- ملت و تمرکز دموکراتیک اعمال قهر در دست دولت، چندین دهه به عقب پرتاب کرد و کشور نه تنها به تیول آن مثلث مرتجع در آمد، بلکه به عرصه تاخت و تاز دستجات مسلح “سردار و خودسرنما” بدل شد.
ریشهکن کردن دستجات خشونتورز وابسته به باندها و جناحهای مختلف حکومتی، دیر یا زود به مطالبه بخشهای آیندهنگرتری از گروههای برخوردار جامعه بدل شده و میشود. همه نمیخواهند و نمیتوانند به گزینه مهاجرت همیشگی متوسل بشوند و گروههای بهرهمندی نظیر سرمایهداران، مدیران، فنسالاران و دیوانسالاران، برای زندگی در این کشور و همراهی با حکومت، به تکاندن آستینها از مارهای سمی خودسر و قانونمند کردن اعمال قهر نیازمند هستند.
به همان نسبت که این گروهها با ناامنسازیهای انواع چماقداران فاصله میگیرند، مافیای رانتی- نظامی- امنیتی، خود را به اعمال قهر فراقانونی و به دستجات ارتش خصوصی نیازمندتر حس میکند و در نتیجه شکاف بین مافیا و متحدان کوچکتر آن، عمیقتر خواهد شد. با نزدیک شدن سال شاهمرگی، در سایه شدت تضادها در حکومت و جامعه از یک سو و و نیاز هسته سخت قدرت به عبور موفقیتآمیز به دوران پسا خامنهای، نقش بسیار پررنگی بر عهده “گروههای خود سر” سپرده خواهد شد، تا هر نغمه ناسازی را در نطفه خفه کنند.
سال شاهمرگی احتمالا مهمترین عرصه میدانداری چماق و چماقسالاری در طول حیات جمهوری اسلامی خواهد بود. آیا چماق پیروز این میدان هم خواهد بود؟ جامعه ایران و بویژه بخش فرهنگی آن، از خشونت بیزار است و گروههای برخوردار بزرگی هم در پیروزی چماق، خود را ذیفع نمیبینند. اینها و بیشتر از اینها، دلایل نیرومندی بدست میدهند تا به این پرسش پاسخ مثبت داده نشود.