سنگلاخ رابطهٔ ایران و عربستان؛ از دردسر عکس قاسم سلیمانی تا ماجرای استقرار در هتل

در طی سه ماهی که احیای رابطه تهران و ریاض به جریان افتاده، برخی اتفاقات نشان می‌دهد که ایجاد اعتماد و حسن رابطه تا چه حد با مشکل روبه‌روست و محوریت «میدان» و سیاست‌های نامتوازن داخلی و خارجی جمهوری اسلامی چگونه دستیابی به مناسبات عادی و حسنه با منطقه را مشکل می‌کند.

آشتی و مصالحه‌ای که اسفند پارسال با میانجی‌گری چین میان ایران و عربستان به جریان افتاد، در تهران با شوق و هیجان اعلام شد. محافل سیاسی و رسانه‌ای نزدیک به هسته سخت قدرت ابایی نکردند که از این رویداد به‌عنوان مقدمه‌ای برای «اتحاد و همگرایی کشورهای اسلامی منطقه و بلاموضوع‌شدن هر چه بیشتر حضور آمریکا در خاورمیانه« یا «شکست محور عبری، غربی و عربی« و توصیفاتی از این دست یاد کنند.

با این همه، این سؤال مطرح بود که با توجه به تجربهٔ تنشِ نه‌چندان نادر در رابطهٔ دو کشور در ۴۳ سال گذشته و قطع و وصل مکرر مناسبات و به‌ویژه با توجه به دامنه و وسعت تبلیغات و جنگ نیابتی و اقدامات منفی دو کشور علیه یکدیگر در سال‌های پس از حمله به سفارت عربستان در تهران و نیز تداوم مناقشه در پرونده هسته‌ای جمهوری اسلامی، آیا احیای مناسبات فوراً به صلحی گرم و همه‌جانبه و مبتنی بر اعتماد متقابل بدل می‌شود و گذشته‌های دور و نزدیک به فراموشی سپرده خواهد شد؟ آیا عربستان در نزدیک‌شدن به ایران بی‌محابا و بی‌توجه به حساسیت ایالات متحده و سایر شرکای غربی‌اش عمل خواهد کرد؟ آیا…

دست‌کم در تهران تلاش می‌شد که چنین فضا و شرایطی القا شود. صحبت از سرمایه‌گذاری‌های عربستان در ایران به میان آمد و نیز از ایجاد نیروی دریایی مشترک. بازگرداندن سوریه به اتحادیه عرب هم ثمرهٔ آشتی میان تهران و ریاض تلقی شد، درحالی‌که خود محافل سیاسی عربستان و منطقه هم کتمان نمی‌کردند که روند عادی‌سازی مناسبات جهان عرب با سوریه و عراق عمدتاً در خدمتِ کاستن از نفوذ و حضور ایران در این کشورهاست.

تهران، در راستای درک و دریافتی که از برقراری مناسبات القا می‌کرد، در بازگشایی سفارت و کنسولگری خود در ریاض و جده درنگ نکرد. طرفه آن که این بازگشایی در همان روزهایی صورت گرفت که آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا، برای گفت‌وگوهایی جامع درباره بازآرایی مناسبات راهبردی دو کشور در عربستان بود و هر ناظری می‌توانست دریابد که رابطه راهبردی ۸۰ ساله ریاض و واشینگتن به‌رغم برخی نوسانات و کدورت‌ها در سال‌های گذشته پیچیده‌تر و گسترده‌تر از آن است که قربانی مناسبات رو به گسترش عربستان و چین شود یا ریاض به اعتبار احیای رابطه با تهران بخواهد آن را مشمول تغییرات اساسی کند.

احیای رابطه با تهران، برعکس، این جرئت و جسارت را هم به ریاض داده است که تحت عنوان پیگیری ایجاد «ارتباط متوازن با کل منطقه» برقراری مناسبات با اسرائیل را هم کمتر از گذشته نفی کند، ولی در ازای آن مطالبات سنگین‌تری را از واشینگتن بخواهد؛ از موافقت آمریکا با داشتن برنامه هسته‌ای شامل غنی‌سازی تا گسترده‌کردن چتر دفاعی آمریکا بر عربستان به‌گونه‌ای که از همان امکانات و حمایت‌های کشورهای عضو ناتو برخوردار باشد تا دیگر موارد.

به‌خصوص تأکید بر داشتن برنامه هسته‌ای نوعی ایجاد توازن با جمهوری اسلامی (و اسرائیل) و حاوی این پیام است که یا برجام به گونه‌ای بازنویسی شود که ایران از ظرفیت غنی‌سازی برخوردار نباشد و توافق حاصل از آن مسائل مورد مناقشه با ایران در امور منطقه‌ای را هم در بر گیرد، یا حق داشتن برنامه هسته‌ای برای ریاض هم به رسمیت شناخته شود. بیانیه اخیر سران شورای همکاری خلیج فارس، حاوی این تأکید که کشورهای این شورا هم در مذاکره هسته‌ای با ایران حضور و نقش داشته باشند، نیز در همین راستاست.

وقتی که دیپلماسی «میدان» را دور زد

طرفه این‌که اسرائیل که در مسیر ایجاد رابطه با امارات مخالفت خود با تحویل اف ۳۵ به این کشور را پس گرفت، فعلاً اما مخالف دسترسی ریاض به برنامه هسته‌ای است.

جمهوری اسلامی اما برای فرستادن پیام «حسن اعتماد »، بدون توجه یا شاید هم با نادیده‌گرفتن انگیزهٔ ریاض در دستیابی به برنامه اتمی و باز هم برای «کاستن از نقش و اهمیت آمریکا در منطقه و برهم‌زدن برتری اتمی اسرائیل«، پیشنهاد داده که تجربه و امکانات هسته‌ای خود را در اختیار عربستان قرار دهد؛ پیشنهادی که به جای قراردادن منطقه در مسیر عاری‌شدن از برنامه و تسلیحات هسته‌ای آن را تشدید می‌کند و با توجه به مناسبات پیچیده و متناقض ریاض و تهران به‌سختی می‌توان تصور کرد که به آن اعتنا شود.

پیچیدگی و غامض‌بودن مناسبات تهران و ریاض و غیرواقعی‌بودن آن‌چه تهران می‌خواهد در این رابطه القا کند، در همین مدت اخیر که تلاش‌ها برای احیای رابطه در جریان بوده هم به‌خوبی آشکار شده است.

در این زمینه ازجمله می‌توان به تغییر محل کنفرانس مطبوعاتی مشترک فیصل بن فرحان، وزیر خارجه عربستان، و همتای ایرانی‌اش در تهران اشاره کرد.

بن فرحان، پس از هفت سال قطع رابطه، ۲۷ خرداد به تهران رفته بود ولی حاضر نشد در سالنی با حسین امیرعبداللهیان به سؤالات خبرنگاران پاسخ دهد که تصویری از قاسم سلیمانی هم بر دیوار آن نصب است. تصویر را پایین نکشیدند، ولی مقامات تهران چاره‌ای جز تغییر سالن ندیدند.

ماجرا از این جهت قابل‌ اعتناست که قاسم سلیمانی چهره شاخص «میدان» (حضور و فعالیت نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی در منطقه با محوریت نیروی قدس سپاه) شناخته می‌شد و علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، ابایی نکرده است که آن «میدان» را در سیاست خارجی ایران بالاتر از «دیپلماسی» (کل فعالیت‌ها و سازوکارهای دیپلماتیک وزارت خارجه) قرار دهد. منتها نهایتاً دیپلماسی و میانجی‌گری و منافع مشترک چین و عربستان در برقراری ثبات و آرامش در منطقه بود که لزوم احیای رابطه با ایران را در دستور کار قرار داد، نه لزوماً اقدامات نظامی «میدان» و حمایت‌های آن از نیروهای نیابتی در منطقه و…

تغییر محل کنفرانس مطبوعاتی هم عملاً ضربه‌ای وهن‌آلود و خوارکننده به میدان‌داری «میدان» و چهره شاخص آن تلقی شد. رسانه‌ها در خود ایران این رویداد را با عنوان «دیپلماسی میدان را دور زد» تعبیر کردند و یک چهره دانشگاهی‌ هم نوشت «اگر همواره در سیاست خارجی به اندازه کافی عملگرا بودید، هیچ وقت به این اندازه دچار تناقض نمی‌شدید. اگر موقعِ در قدرت بودنِ رقیب آن‌قدر تندرو نبودید، الان این‌قدر به تناقض دچار نمی‌شدید. خودکرده را تدبیر نیست. حالا هم تحمل کنید و یاد بگیرید. یادگیری باعث می‌شود کمتر خسارت بزنید».

تغییر محل کنفرانس مطبوعاتی عملاً ضربه‌ای وهن‌آلود و خوارکننده به میدان‌داری «میدان» و چهره شاخص آن تلقی شد.

فرحان در بهمن‌ماه ۱۳۹۸، اندک زمانی پس از کشته‌شدن قاسم سلیمانی، در مصاحبه‌ای با سی‌ان‌ان ابایی نکرد که حضور نیروهای آمریکایی در عراق را ضروری بداند و درباره کشتن سلیمانی هم بگوید «من نیز با وزیر خارجه آمریکا بر سر این مسئله که منطقه بعد از کشتن سلیمانی امن‌تر شده است، موافق هستم».

ریاض صریح و غیرصریح ایران و «میدان» را پشت حملهٔ سال ۲۰۱۸ به تأسیسات نفتی آرامکو و تقویت تسلیحاتی حوثی‌ها در یمن دیده است. طبیعی است که تداوم فعالیت این «میدان» و اهمیت و نقشی که رهبر جمهوری اسلامی برای آن در معادلات منطقه‌ای قائل است، لزوماً برای ریاض خوشایند نباشد و خواست فرحان در تغییر سالن علاوه بر نوع نگاه به فرمانده پیشین «میدان» حاوی پیامی در ارتباط با همین ناخشنودی و نگرانی هم تلقی شود.

جمهوری اسلامی اما هنوز به نظر نمی‌رسد که در ارزیابی خود دربارهٔ نقش و وزن «میدان» تغییری اساسی داده باشد. این تصور نادرست در تهران همچنان جولان می‌دهد که می‌توان در بخشی از سیاست‌های منطقه‌ای تغییر ایجاد کرد، رابطه با عربستان و بحرین و مصر را احیا نمود و همهٔ این‌ها را نیز، همچنان و به‌رغم ارزیابی‌های کاملاً متضاد کشورهای منطقه، در راستای تضعیف و ضربه‌زدن به آمریکا و اسباب انزوای «رژیم صهیونیستی» و تقویت جبهه علیه آن تلقی کرد.

به‌عبارتی، احیا و عادی‌سازی رابطه با بخشی از منطقه و تداوم خصومت با بخشی دیگر از آن که در تداوم شعار نابودی اسرائیل یا تن‌زدن از مذاکرهٔ جدی و مستقیم با آمریکا برای حل مشکلات و معضلات نمود یافته، با هم نمی‌خوانند و مانع می‌شود که آن احیای رابطه به گشایشی اساسی در معضلات بین‌المللی ایران منجر شود.

سیاستی معیوب که همچنان تنش‌‌آفرین است

در همان روزهایی که فرحان به‌عنوان حرکتی نمادین و مهم در روند احیای رابطه به تهران رفته بود، رهبران حماس و جهاد اسلامی هم در تهران بودند تا «مقاومت» خود علیه «رژیم صهیونیستی» را هماهنگ‌تر کنند. در همین دیدارها خامنه‌ای دوباره از لزوم مسلح‌کردن کرانه غربی سخن گفت و حتی مهلت ۲۵ ساله‌ای را که برای «نابودی اسرائیل» تعیین کرده بود، کاهش داد. او پیش‌بینی کرد که این کشور هشتاد سالگی خود (پنج سال دیگر ) را هم نمی‌بیند.

حلقه اصلی در معضلات سیاست خارجی جمهوری اسلامی همین رویکرد در قبال اسرائیل و کوبیدن بر شعار نابودی آن و کمک به انواع و اقسام نیروهای رادیکال در مقابله با آن و نیز لجاجت در ندیدن این واقعیت است که بدون حل مشکلات با آمریکا و عادی‌سازی مناسبات با این کشور، حتی چین و روسیه هم در گسترش رابطه با تهران محتاط و دست‌به‌عصا خواهند بود، چه رسد به اروپا یا کشورهای کوچک‌تری که آمریکا را همچنان برترین قدرت دنیا و از مهم‌ترین شرکای خود تلقی می‌کنند.

عادی‌سازی رابطه با بخشی از منطقه و تداوم خصومت با بخشی دیگر از آن، که در تداوم شعار نابودی اسرائیل یا تن‌زدن از مذاکرهٔ جدی و مستقیم با آمریکا برای حل مشکلات و معضلات نمود یافته، با هم نمی‌خوانند.

سال‌ها تهران به دنبال شکاف‌انداختن میان آمریکا و اروپا و برقراری رابطه گسترده با این دومی بود؛ سیاستی که شکست خورد. حالا هم که به سیاست «نگاه به شرق» (نزدیکی به چین و روسیه) و سیاست «همسایگی» (کاهش تنش و تشنج با بخشی از منطقه) و استفاده از همهٔ این‌ها در مقابله با آمریکا و «رژیم صهیونیستی» و «خنثی‌سازی تحریم‌ها» دل بسته، بعید است که توفیقی به دست آورد، به‌خصوص که غنی‌سازی و توسعه صنایع موشکی و گسترش حضور در منطقه و آب‌های بین‌المللی و… هم با شعارها و گفتارها و بعضاً اقداماتی تحریک‌آمیز و تشنج‌‌آفرین پیوند خورده باشد.

همهٔ این‌ها به‌علاوهٔ تداوم محوریت «میدان» در رویکرد منطقه‌ای جمهوری اسلامی و نیز نوع رفتار منعطفی که جمهوری اسلامی در برابر عاملان حمله به سفارت و کنسولگری عربستان پیش گرفت، ریاض را به در پیش گرفتن رویکردی محتاطانه در احیای رابطه سوق داده است.

بعد از آن حمله، آیت‌الله خامنه‌ای سه هفته‌ای خاموش بود و بعد که دربارهٔ آن اظهارنظر کرد، ضمن تقبیح حمله زنهار داد که کسی اجازه ندارد نیروهای مخلص حزب‌اللهی را به‌بهانهٔ این حمله تضعیف کند و مورد اعتراض و انتقاد قرار دهد:

«برخی دائماً کلمهٔ “تندروها” را تکرار می کنند که منظور آن‌ها جریان مؤمن و حزب‌اللهی است، درحالی‌که نباید جوانان انقلابی و حزب‌اللهی را متهم به تندروی کرد زیرا این جوانان با اخلاصِ تمام و با همهٔ وجود در میدان حاضرند و هرگاه که دفاع از مرزها و دفاع از هویت ملی لازم باشد، وسط میدان هستند. نباید به صِرف یک اتفاق بسیار بد و غلط همچون حمله به سفارت عربستان، پای حزب‌اللهی‌ها و جوانان مؤمن و انقلابی را وسط بکشند.»

همین موضع دوپهلو در کنار سخنان تحریک‌آمیز و پر از پرخاش قبلی خودِ او دربارهٔ عربستان ظاهراً مبنایی شد که دستگاه قضایی مطیع و فرمانبر ایشان وقتی پرونده برای محکوم‌کردن عوامل حمله به سفارت باز می‌کند، از اصطلاحاتی مانند ضربه به امنیت و منافع ملی استفاده نکند. اتهامات این عده «مشارکت در تخریب عمدی اموال سفارت عربستان» و «اخلال در نظم عمومی از طریق جنجال و تجمع غیرقانونی» عنوان شد.

و حالا می‌توان سراغ گرفت که متهمان این پرونده («جوانان انقلابی و حزب‌اللهی») چقدر زندان و مجازات گرفتند و چهرهٔ معروف‌شان، یعنی حسن کردمیهن، کجاست و…

به‌عبارت دقیق‌تر، تکلیف «نیروهای خودسر» در جمهوری اسلامی هنوز هم مشخص و قطعی نیست. این نیروها که حالا در «حکومت یک‌دست» به وجود و برآمدشان نیاز چندانی نیست، به‌نوشته یک تحلیل در یک وب‌سایت داخلی، بعضاً «در دولت جدید پست گرفتند و برخی دیگر جذب نهادهای تازه سربرآوردهٔ فرهنگی_هنری شدند که در این سال‌های اخیر فضای هنری کشور را قبضه کرده‌اند. برخی به صداوسیما راه پیدا کردند، عده‌ای تهیه‌کننده و کارگردان شدند، برخی در نهادهای اقتصادی خصولتی حل شدند و حتی برخی به کرسی دانشگاه رسیدند و این‌گونه به نظر می‌رسد با آمدن رئیسی، زمان استراحت این گروه نسبتاً پرکار فرا رسید. دولتِ یک‌دستِ انقلابی و مجلسِ همراه و صداسیمایِ پشتیبان جایی برای اعتراض و خودسری باقی نمی‌گذارد…».

ماجرای علاقهٔ سعودی‌ها به استقرار در هتل به جای سفارت

این بدان معناست که این یا آن تغییر در شاکلهٔ دولت و مثلاً بروز شرایطی مثل دوران محمد خاتمی یا حسن روحانی که حکومت تمام‌وکمال در قبضهٔ هستهٔ سخت قدرت نبود و خود رأساً همهٔ اهرم‌های فشار علیه جامعه را اعمال نمی‌کرد، می‌تواند دوباره نیاز به فعال‌شدن «نیروهای خودسر» را در دستور کار قرار دهد. چنین اتفاقی هم می‌تواند محمل فشارهای غیررسمی بیشتر بر جامعه شود و هم به زیان و ضرر و محاسبه‌ناپذیری رفتار و رویکردها در مناسبات خارجی بینجامد.

ظاهراً همین نگرانی‌ها سبب شده که عربستان در بازگشایی سفارت خود عجله‌ای نداشته باشد و کل فعالیت دیپلماتیک خود را تا اطلاع ثانوی در یک هتل مستقر کند؛ هتلی که لزوماً یک هتل عادی نیست.

روزنامه «جهان صنعت» در شماره ۱۸ خرداد خود از قلم تحلیل‌گر خود نوشته است که به‌رغم احیای رابطه، مناسبات دو کشور هنوز در «شرایط و انگاره‌ای از آشفتگی دائم و ناامن» قرار دارد و در عمل این گونه به نظر می‌رسد که دو کشور تا دستیابی به «صلح گرم» راه درازی در پیش دارند.

همین تحلیل بعدتر ماجرای تمایل سعودی‌ها به استقرار کادر دپیلماتیک خود در یک هتل را زیر ذره‌بین گذاشته وبا اشاره به مطمئن‌نبودن سعودی‌ها از بروز حوادث مشابه سال ۱۳۹۴ نوشته است: «هتل اسپیناس‌پالاس، به‌واسطهٔ داشتن باند فرود بالگرد در بالای ساختمان، ضریب امنیت کارکنان و دیپلمات‌های سفارتخانه را در صورت حملهٔ احتمالی مجدد رادیکال‌ها و مخالفان این روابط بالا می‌برد و این امکان برای آن‌ها وجود خواهد داشت که به‌واسطهٔ بالگرد‌ها و عملیات‌های اورژانسی و فوریتی به حریم‌های کم‌خطر و امن انتقال یابند.»

در یک جمع‌بندی مختصر می‌‌توان گفت که گرچه کاهش هر تنشی در مناسبات ایران به سود جامعه و امنیت و آرامش داخلی و منطقه‌ای است، ولی مادام که در این زمینه به‌صورت جزیره‌ای عمل شود، کل سیاست منطقه‌ای مورد بازبینی قرار نگیرد، عادی‌سازی مناسبات با آمریکا و داشتن رابطه‌ای موزون با همهٔ جهان موضوع محوری نشود و در داخل هم تغییرات و گشایش‌های اساسی صورت نگیرد و ضرورت پایان‌دادن به فعال مایشائی نهادهای موازی و گروه‌های فشار و «خودسر» فرادستی پیدا نکند، چرخش اساسی منتفی خواهد ماند.

چنین تغییرات و چرخشی به‌سختی در مختصات کنونی ایران قابل تصور است، به‌خصوص که حکومت بر ساختاری مبتنی بر ولایت فقیه مبتنی است، با حداکثر اختیارات و قدرت و صفربودن امکان حسابرسی وپاسخگویی، و با رهبری که خود را «انقلابی» می‌داند و نه «یک دیپلمات» و به غیر از مواقعی که فشارها چاره دیگری باقی نمی‌گذارد و «نرمش قهرمانه» را الزامی می‌کند، با نفرت به رویکردهای متعارف و عملگرایانه و غیرایدئولوژیک در امر زمامداری نگاه می‌کند.

همه چیز به تلاش و مبارزاتِ ولو آرام و زیرپوستی جامعه و تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم آن وابسته شده است.

رادیو فردا

Print Friendly, PDF & Email

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *