جنگ قره‌باغ و مسأله اقوام

درگیری نظامی میان دو کشور آذربایجان و ارمنستان بر سر منطقه قراباغ، آتش مشاجرات و نزاع‌های لفظی را به نحو کم سابقه‌ای میان دو طیف از نیروهای سیاسی اجتماعی که بی اعتنا به تفاوت‌های معنی‌دار بین آنها، در چارچوب دو عنوان و هویت کلی قوم گرایی و ملی گرایی گنجانده شده‌اند، شعله ور ساخته است. در این سوی مرزهای دو کشور درگیر در جنگ، بویژه در آذربایجان و برخی دیگر از مناطق ترک نشین ایران، طیف گسترده‌ای از آذری‌هایی از اقدام جمهوری آذربایجان برای بازپس‌گرفتن بخشی از سرزمین اشغال شده خود قره باغ توسط ارمنستان حمایت و با آنها ابراز همدلی می‌کنند.

این تظاهرات همدلانه با مردم آذربایجان، با توجه به وجود گرایش‌های مختلف قومی و اغراض قدرت‌های رقیب در همسایگی ایران و دو کشور آذربایجان و ارمنستان، جمعی دیگر از هموطنان مان را نگران مخاطراتی کرده است که تصور می‌کنند اگرنه دو طرف درگیر، دستکم حامیان دور و نزدیک آنها، با مداخلات خود، چه در راستای تشدید نزاع و چه درجهت تلاش برای توقف جنگ و ممانعت از پیشروی ارتش آذربایجان و ایجاد مصالحه بین طرفین، وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران را هدف گرفته‌اند.

اولین خطا در تشخیص واقعیت‌ها و انتظارات این است که در افراد یک طرف مشاجرات این تصور پدید آید، که گویا هیچ یک از افرادی که با مردم جمهوری آذربایجان در این موضوع همدلی کرده‌اند، دغدغه مصالح ملی ایران را ندارند و از علاقه به حفظ وحدت و همبستگی ملی و تمامیت سرزمینی ایران تهی هستند. و در طرف دیگر این انتظار بوجود آید که چون در این منازعه به لحاظ حقوقی و قوانین و میثاق‌های بین المللی حق با آذربایجان است، دولت ایران نیز باید در حمایت ازآن دولت قدم پیش گذاشته درگیر معرکه‌ای شود که پیآمدهایش به ویژه در شرایط حساس کنونی – برای امنیت و منافع ملی ایران می‌تواند فاجعه‌بار باشد. بنظر می‌رسد که آن داوری از واقعیت دور و این انتظار آن هم در موقعیت حساس و پرمخاطره کنونی، با مصالح کشور ناسازگار است. البته عدم دخالت و حمایت نظامی به معنای خودداری از هرنوع ابتکار سیاسی و دیپلوماتیک با هدف رفع اشغال از طریق مذاکره و به گونه‌ای صلح‌آمیز نیست.

از سوی دیگر قراین و شواهد نشان می‌دهند که افراد و گروه‌های درگیر در مشاجرات زبانی پیرامون این قضیه در فضای مجازی و واقعی جامعه، اهداف و انگیزه‌های یکسان و همسو ندارند، معدود افرادی در انتهای هر دو طیف اندیشه و شعارهایی را مطرح و تبلیغ می‌کنند که نه با گرایش‌های فکری فرهنگی غالب بر جامعه مدنی به لحاظ قومی و مذهبی متکثر ایران سازگاری دارند و نه با مصالح ملی و اصول همبستگی میان همه اقوام و پیروان مذاهب که هزاران سال است در چارچوب فرهنگ و تاریخ و سرزمین مشترک همزیستی مسالمت آمیز دارند. هر دو اقلیت با تأکید بر اصالت قومیت و نژاد، که نه ریشه در واقعیت تاریخی ایران دارد و نه اساس علمی تجربی، درگیر ستیزی آشتی‌ناپذیر میان دو گرایشی می‌شوند که صورتی متضاد ولی آبشخوری واحد دارند. یکی اسیر در بند نوعی ملیت گرایی نژادی، از اصالت و برتری و حق تامه و همیشگی حاکمیت اخلاف اصیل آریایی‌های باستان دم می‌زند و دیگری همین برتری و امتیاز و حاکمیت بر سرزمین را چونان برخی ادوار گذشته ازآن خود می‌داند. در صورتی که تمایلات ملی در اکثریت مردم ایران دموکراتیک و جوشیده از درون مبارزه در راه کسب آزادی و حاکمیت و استقلال ملی در عصر مشروطه و دوران نهضت ملی است و ربطی به ملیت‌خواهی نژادگرایانه باستانی (ازجنس ناسیونالیسم اروپایی) و برتری و تقدم یک قوم بر اقوام دیگر ندارد. و وحدت فرهنگی، تمامیت سرزمینی و تداوم تاریخی موجودیت و استقلال ملی ایران نیز وابسته به وجود و عملکرد یک قوم خاص و نژاد برتر(آریایی) نبوده و نیست. ازآن سو نیز نمی‌توان و نباید درخواست اعاده حقوق تضییع شده اقوام ایرانی اعم از ترک، کرد، عرب ، فارس و بلوچ و ترکمن را که خواهان بر قراری عدالت قومی و بهره مندی از حقوق برابر سیاسی و فرهنگی‌اند، به گرایش‌های تجزیه طلبانه و قوم مدارانه منتسب کرد.

مشکل کسانی که نگران عواقب طرح و پی گیری این نوع مطالبات برابری خواهانه مثلا در زمینه آموزش زبان و ترویج و اعتلای فرهنگ‌های قومی و حق اولویت در مدیریت امور محلی استانی از سوی مردم اقوام و اقلیت‌های مذهبی ایرانی هستند، وآن‌ها را برای مصالح ملی کشور پرمخاطره ارزیابی می‌کنند، این است که بین این نوع مطالبات که در چارچوب وحدت ملی و سیاسی و برپایه آرمان‌های مشترک مردم ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ مطرح می‌شود و انگیزه‌های معدودی قوم گرایان افراطی فرق نمی‌گذارند، چرا که نه سرشت هویت‌خواهی اقوام ایرانی را به درستی می‌شناسند و نه از واقعیت‌های تاریخ چند هزاز ساله ایران و راز بقای موجودیت آن، اصل وحدت در کثرت آگاهی عمیق دارند.

یک ویژگی مهم و پایدار در فرهنگ ایرانیان از آغاز شکل‌گیری جامعه و شروع آفرینش‌های فرهنگی و تمدنی و تأسیس دولت تاامروز، تنوع و تکثر قومی فرهنگی و مذهبی و همزیستی و همکاری وهمبستگی میان آنها بوده است. به گواهی واقعیت‌های تاریخی، حتی در بحرانی‌ترین ادوار تاریخ که نیروی گریز از مرکز زیر فشار سرکوب و اجحاف و ستم از ناحیه حکمرانان مستبد و خودکامه و یا اشغالگران بیگانه با شدت عمل کرده است، بسیاری از همین اقوام وقتی جان به لبانشان می‌رسد و راههای مقابله مثبت و اثربخش برای رفع ستم وسرکوب را به روی خود بسته می‌بینند، برای فرار از مهلکه ممکن است به هجرت و دوری از وطن و ساکن شدن در سرزمین بیگانه رضایت دهند ولی اندیشه جدایی و تجزیه از پیکر ایران را در سر نمی‌پرورانند. از تجربه فرقه دموکرات آذربایجان دیرزمانی نمی‌گذرد؛ تا زمانی که رهبران از رفع تبعیض و محرومیت از همه مردم ایران و درخواست برابری و عدالت قومی برای مردم آذربایجان سخن می‌گفتند توانستند حمایت و همدردری بسیاری را به خود جلب کنند، اما به محض آن که علم جدایی طلبی را برافراشتند و حمایت قدرت بیگانه را طلب نمودند، پشتشان را خالی کردند.

در عین حال از این نکته نمی‌توان غافل بود که بین شدت علاقه و احساس مسؤلیت نسبت به حفظ سرزمین و همبستگی ملی و میزان بهره مندی افراد اقوام و مذاهب از حقوق و آزادی‌های سیاسی، رفاه و عدالت اجتماعی و استقلال فرهنگی رابطه مستقیم وجود دارد، محرومیت درازمدت و نهادی شده در شرایط انسداد، ناخواسته، تضعیف علایق جمعی و تعهدات ملی را در پی دارد. به همین دلیل است که تحت حاکمیت دولت‌های یکه تاز و فاسد و سرکوب‌گر، همبستگی و حس مسؤلیت ملی و جمعی ضعیف و گرایش به گریز و پناه گرفتن در حصار علایق وارزش‌ها و عصبیت‌های قومی، مذهبی و محفل‌ها و گروههای فرقه گرا ویا دژ درون فردیت خویش، تقویت می‌شود. عکس این حالت را در دوره‌های اوج گیری جنبش‌های ملی برای استقلال، آزادی از سلطه استبداد واستعمار، یا مبارزه برای برقراری حاکمیت ملی دموکراتیک -‌ در اوان پیروزی مشروطیت، نهضت ملی و سال‌های نخست بعداز پیروزی انقلاب و مقاومت در برابر تجاوز بیگانه، شاهد بوده‌ایم. دراین ایام اقوام ایرانی بدون استثناء با حفظ هویت قومی و زبان و فرهنگ قومی خود، در چارچوبت هویت ملی دموکراتیک متحد و یکپارچه در دفاع از استقلال ملی و تمامیت ارضی کشور و آرمان و ارزش‌های مشترک فراقومی همکاری دارند بی‌آن که نشانی از گرایش‌های تجزیه‌طلبانه وضد ملی ازخود بروز دهند.

آنچه در برخی برهه‌ها مثلا در سالهای انحطاط پادشاهی ساسانیان، دوره افول سلطنت صفویه و متعاقب سقوط رضاشاه و ایام سلطنت فرزندش خلاف آمد این سنت و قاعده اتفاق افتاد، پیآمد تحمیل زورمدارانه هویت برساخته حکومتی بر مردم بوده است، هویتی مصنوعی که زمانی (از جمله در عهد ساسانیان و پهلوی‌ها)، برپایه قومیت انحصاری و نژادگرایانه آریایی، و زمانی دیگر بر پایه مذاهب وابسته به حکومت‌ها، نظیر شریعت زرتشتی (در عهد ساسانیان)، مذهب شافعی (در عهد سلجوقیان) و شیعی دوازده امامی (در عهد صفویه و جمهوری اسلامی). این نوع برنامه‌های یکسان‌سازی قومی، فرهنگی و مذهبی(ایدیٔولوژیک)، برخلاف مدعیات برنامه‌ریزان و مجریان آن، نه فقط کمکی به توسعه و پیشرفت جامعه نکرد بلکه با از بین بردن تنوع و تفاوت‌های فکری فرهنگی، جامعه را از یک پیش‌زمینه ضروری برای بروز ابتکار و نوآوری محروم و از انگیزه سبقت‌جویی در عرصه آفرینش آثار بدیع فرهنگی، علمی و فناوری تهی ساخت. مضافا به این که معمولا به مثابه دستآویزی توسط دولت‌های اقتدارگرا برای تمرکز قدرت همه منابع تولید اقتصادی و فرهنگی از طریق حذف همه گروهها و جریان‌های فکری سیاسی ناهماهنگ باگرایش غالب و مسلط بکار گرفته شدند. و چون عموما با اعمال تبعیض‌های آشکار مادی و فرهنگی آزاردهنده برضد جماعت‌های مطرود و قربانی همراه بودند، علاوه بر تعمیق شکاف بی‌اعتمادی میان ملت و دولت، ظرفیت رواداری و همدردی بین اقوام و گرایش‌های مذهبی متفاوت را نیز کاهش داده آنها را تحریک‌پذیر و مستعد درگیرشدن در نزاع‌های قومی مذهبی می‌نمود. خصومت و نزاع بین افراد و پیروان اقوام و مذاهب مختلف که خود قربانی تبعیض و بی‌عدالتی قدرت‌های متمرکز سیاسی و اقتصادی‌اند، باعث تقویت روحیه خودمداری و عصبیت‌های قومی و مذهبی می‌شود، در نتیجه مطالبه سیاست‌های مبتنی بر عدالت و برابری از صاحبان قدرت، با اعمال تبعیض وخشونت نسبت به افراداقوام و پیروان مذاهب «رقیب» همراه می‌گردد. ازاین وضعیت آشفته و آلوده به زهربی اعتمادی و خصومت وسوء ظن نسبت به یکدیگر، تنها جریان‌ها وعوامل زیر منتفع می‌شوند: ناسیونالیست‌های نژادگرای به لحاظ فرهنگی تمامیت خواه، قوم گرایان افراطی جدایی طلب، نیروهای اقتدار گرای داخلی و قدرت‌های استیلاجوی وتوسعه طلب خارجی.

مشاجرات بر سر نحوه مواجهه با جنگ بین دو کشور آذربایجان و ارمنستان، ضرورت جریان یافتن گفت‌وگوی انتقادی میان نیروهای فعال در جامعه مدنی و سیاسی برسر ابعاد مطالبات اقوام و چگونگی پی گیری آنها را بیش از پیش نمایان ساخت.

قبل از هرچیز می‌باید کلیت اصول و ارزش‌های مشترک ومورد قبول همگان که قرار است گفت وگو و توافق‌ها همه درآن چارچوب انجام گیرد تعیین گردند. این مبنای مشترک از اختلاط دیدگاه‌های متعارض و متناقض که باعث اغتشاش فکری و نظری و ابهام وشبهات گمراه کننده می‌گردد جلوگیری می‌نماید. و این امکان را فراهم می‌آورد که اگر گفت‌وگو تحت شرایط مطلوب جریان یابد، دیدگاه‌های مختلف و یا به ظاهر متضاد، بر مبنای اصول وارزش‌های توافق شده به هم نزدیک و روی اهداف و مطالبات اصلی مردم خود به اجماع دست یابند. شفاف شدن خواسته‌ها و اصول و ارزش‌های پایه آنها زنگار سوء ظن و بی‌اعتمادی و تعبیر و تأویل‌های کاذب و گمراه کننده را از روابط و تعامل‌های میان نیروهای فعال می‌زداید و اعتماد وحمایت گسترده نیروهای جامعه مدنی و سیاسی را جلب می‌نماید.


منبع: کانال شخصی دکتر حبیب‌الله پیمان

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *