احمدي نژاد ما را رها نمي كند: نقدي بر پوپوليسم موعودگرا

مکرر شنيده ايم عده اي در چند سال اخير در نقد جريان اصلاحات مي گويند: «چرا تحليلگران اصلاح طلب پس از گذشت چند سال از عمر دولت روحاني، هنوز از مسائل و مصائب دولت هاي نهم و دهم سخن مي گويند و از عملکرد دولتي که از آن حمايت کرده اند، کارنامه اي ارائه نمي دهند؟» حتي بعضي به آيه «تلک اُمّة قد خلت لها ما كسبت و لكم مّا كسبتم و لاتسئلون عمّا كانوا يعملون» (بقره: ١٣٤) تمسک جسته و مي گويند: «شما را چه به گذشتگان؟ آنها هرچه کردند در پيشگاه خداوند جواب گو هستند؛ شما مسئول اعمال خودتان هستيد».

من منکر خطا هاي دولت هاي يازدهم و دوازدهم نبوده و نيستم و در چندين مقاله و گفت و گو مواردي را مطرح کرده ام؛ ولي معتقدم خطاي دولت محمود احمدي نژاد به قدري بوده است که تا سال هاي سال گريبان کشور را رها نخواهد کرد و ملت ايران تاوان آن را پس خواهند داد. در اينجا لازم به ذکر است که هدف اين مقاله، نه پرداختن به اشخاص بلکه کالبدشکافي يک تفکر سياسي است تا کمک شود جامعه مجددا در دام آن نيفتد. پس مباحث از جنس حملات امروز راست سنتي به يار پيشين شان نيست؛ چنان که معتقدم ياران رئيس جمهور سابق اگر در چارچوب قانون اساسي خواستار حقوقي ازجمله دادگاه علني هستند، بايد خواسته آنها اجابت شود.
پرسش محوري اين است که چگونه مي شود همه اسباب بزرگي آماده باشد، اما کسي نتواند از آن بهره اي ببرد؟ به قول حافظ «اسباب جمع داري و کاري نمي کني». حدفاصل سال هاي (١٣٨٤-٩٢) دريچه جمعيت جوان به روي ما باز بود و سرمايه فراواني نيز از قِبل فروش نفت به دست آورديم، اما دريغ از ايجاد شغل. متاسفانه «پوپوليسم موعودگرا» همه چيزمان را بر باد داد؛ سرمايه ملي، سرمايه مادي و سرمايه معنوي مان را. پوپوليسم گونه هاي مختلفي دارد که خطرناک ترين آنها «پوپوليسم موعودگرا» است که آثار ديرپايي از خود بر جاي مي گذارد.

پوپوليسم چيست؟
پوپوليسم سرمايه آتي يک کشور را به روز کرده و در زمان حال، بي آنکه مسئوليت تعهدات، وعده ها و چک هاي بلامحل خود را بر عهده بگيرد، منابع را به قصد کسب پايگاه مردمي و جلب محبوبيت خرج مي کند و از آنجايي که ذاتا ضداليت است، در راستاي تحکيم گفتمان خود، «يقه آبي» را عليه «يقه سفيد» مي شوراند و به طور مستمر از تمايزات ميان خواص و عوام سخن مي گويد.
فرد پوپوليست براي مثال به منطقه اي بي آب مي رود و دستور حفر چاه صادر مي کند و در واقع با اتکا به برق ارزان، ذخاير آب را از ميان مي برد؛ در اين قبيل فرايندها، رضايت مردم حاصل مي شود، اما به قيمت تاراج منابع. يا مي بينيم فرد پوپوليست نزد مردم بي مسکن مي رود و در حالي که بسترها فراهم نيست، در بيابان پروژه مسکن انبوه را کليد مي زند؛ در اينجا نيز مردم عاجلا راضي مي شوند، اما نمي دانند مسکن مهر قابليت سکونت ندارد و مآلا بر سرشان آوار مي شود. بر همين سياق، به همه دهک ها يارانه مي دهد و آن را پول امام زمان مي خواند و قس علي هذا. بنابراين مي توان گفت فرد پوپوليست دنبال مردم راه مي افتد و منافع زودگذرشان را اجابت مي کند. او براي تحقق وعده هاي انباشته، رفقايش را استخدام مي کند و در نتيجه دولت را فربه و ثروت ملي را حيف و ميل مي کند. لازم به توضيح است که واژگان «حيف» و «ميل» به ترتيب به «ناکارآمدي» و «فساد» راجع هستند و لزوما برگرفته از ادبيات رايج نيستند. براي تقريب به ذهن، «حيف» ها شامل به باددادن درآمد نفتي، بي کفايتي در ايجاد شغل، رشد منفي و همچنين تورم نزديک به ٤٠ درصد و «ميل» ها شامل انواع انگل هايي مي شود که مدت ها از بدن دولت ارتزاق کرده و سال ها زمان مي برد تا دستگاه قضائي [اگر بخواهد و بتواند] ردشان را بگيرد و آنها به سزاي اعمالشان برساند.

پوپوليسم موعودگرا چيست؟
پوپوليسم موعودگرا چنان که ذکر شد، خطرناک ترين گونه پوپوليسم است؛ زيرا براي خود رسالت الهي نيز قائل است؛ پوپوليست هاي موعودگرا خود را مسيحايي قلمداد مي کنند که از طرف خدا مامور به رهانيدن مردم از آلام و رنج ها شده اند.
اين نوع پوپوليسم حوزه هاي گسترده اي مانند تفکر، زندگي، اخلاق، سياست و… را در بر مي گيرد. براي شناخت بهتر آن مي توان به نارودنيسم اشاره کرد. نارودنيک ها در سال هاي دهه ١٨٧٠ براي بسيج مردم عليه «اليت» حاکم در جامعه روسيه به ميدان آمدند؛ ايده نارودنيسم بر الغاي مالکيت فئودالي، حمايت از دهقانان و ايجاد جامعه کمونيستي بنا شده بود، اما در زمان تبليغ چندان محل استقبال خلق روس قرار نگرفت. تئوريسين هاي نارودنيسم معتقد بودند روشنفکر بايد خود را به لحاظ اخلاقي با خلق همراه و آرمان شهري اخلاقي بنا کند. اين سنخ عبارات و دنباله روي نارودنيک ها از خواسته هاي عاجل خلق، باعث شد لنين که حزب را پيشاهنگ توده ها مي دانست، درباره آنها به کنايه بگويد: «اينان اسب را دنبال ارابه مي بندند». در ادامه راه، تضادي اساسي ميان اين پوپوليست هاي روس به وجود آمد و در ميان آنها اين پرسش مطرح شد که بايد بر مبارزه سياسي تاکيد بيشتري بگذارند يا بر تبليغات سياسي؟ لشک کولاکوفسکي در کتاب «جريان هاي اصلي در مارکسيسم»، اين دوگانگي را اين گونه شرح داده است: «مشي نخست [مبارزه سياسي] عملا به اين معني بود که آنها مي بايست براي آزادي هاي قانوني و براي ليبرال شدن روسيه، بر طبق الگوي تجربي، مبارزه مي کردند. ولي معضل پوپوليست ها اين بود که چنين مشي اي با آرمان هاي سوسياليستي شان دست کم در ظاهر تضاد داشت. اگر روسيه را نظامي ليبرالي و پارلماني دربر مي گرفت، آنگاه چشم انداز نيل به سوسياليسم هم به آينده اي نامعلوم [موکول] مي شد؛ زيرا بعيد به نظر مي رسيد که سوسياليسم بتواند از راه انتخاب و نمايندگي عمومي به قدرت برسد. مناديان ايدئولوژي سنتي پوپوليستي ناگزير سياست تبليغات و آموزش انقلابي را ترجيح مي دادند و در عين حال، هم با فکر وحدت با ليبرال ها (که در آن زمان شمارشان اندک بود) مخالفت مي کردند و هم با فکر تسخير قهرآميز قدرت.» (١:٣٦٧-٣٦٨) دوگانگي پديدآمده منتج به آن شد که اين پوپوليست ها به دو گروه تقسيم شوند؛ گروهي با محور فعاليت تبليغي و گروه با محور فعاليت تروريستي.
با وجود تعاريف و مصاديق در دو حوزه تاريخ و انديشه به زعم برخي نمي توان تعريفي دقيق از پوپوليسم موعودگرا به دست داد. براي نمونه فدوتوف، فيلسوف و الهي دان اهل روسيه، پوپوليسم موعودگرا را اين چنين تعريف کرده است؛ «همه چيز از خلق، همه چيز براي خلق». وي توضيح مي دهد: «در روسيه «همه چيز براي خلق» به معني قرباني کردن همه ارزش هاي فرهنگي در راه رفاه خلق است و «همه چيز از خلق» به اين معناست که خلق خود را منشا همه منابع تصور کنند، به خصوص ارزش هاي اخلاقي.» (٢:٢٧) ولي همين نويسنده تعريف خود را تا حدودي گمراه کننده خوانده و آن را مشابه تعريف کلاسيک از مفهوم دموکراسي مي داند.
باري، با غور در ديگر تعاريف مي توان اين گونه گفت که در پوپوليسم موعودگرا مردم قدسي تلقي شده و در جايگاه خدايي مي نشينند. اساسا بذر پوپوليسم در کشورهايي با فرهنگ ديني و در غياب احزاب سياسي جوانه مي زند؛ به نحوي که شخصيتي کاريزماتيک در زمانه اي که شکاف هاي اجتماعي به حداکثر خود رسيده اند، در قامت منجي در ميان مردمِ رهاشده و مايوس ظاهر شده و آنها را هدايت مي کند. پوپوليسم موعودگرا با اصول و شعارهاي ثابت، در لباس هاي گوناگون و در کشورهاي مختلف ظهور کرده است. چاوزيسم در ميان موج سوم پوپوليسم آمريکاي لاتين يکي از نمونه هاي آشنا براي مردم ايران است. هوگو چاوز با اتکا بر درآمد نفتي ونزوئلا و با هدف جلب رضايت فقرا، سياست بازتوزيع ثروت را تحت عنوان «اقتصاد اجتماعي» در پيش گرفت. «اين سياست ها شامل بازتوزيع ثروت، اصلاحات ارضي، دموکراتيک سازي محل کار و ايجاد تعاوني هايي بود که مالکانش، کارکنانش بودند و چاوز عنوان «ماموريت بوليوار[ي]» را براي آنها برگزيده بود… هزينه هايي که او پيوسته در امور اجتماعي مي کرد موجب شد پولي براي آينده باقي نماند.» (٣:٣٤٦) چاوز خود را نه تنها منجي ونزوئلا و آمريکاي لاتين بلکه نجات دهنده يک جغرافيا معرفي مي کرد و بر اساس ثروت ملي و گرايشي که ذکر آن رفت، بر آن بود، غرب، کشورهاي سرمايه داري و جهان را تحت نفوذ خود در آورد. از اين رو آمريکا را دشمن اصلي خود قلمداد مي کرد و مدام در شيپور دشمن خارجي مي دميد و با ساختن دوگانه هاي «خدا و شيطان»، «حق و باطل» و… تنش هاي داخلي و بين المللي را افزون مي کرد. در نمونه اي ديگر مي توان به نمونه روماني و به طور مشخص انتخابات سال ٢٠٠٤ اين کشور اشاره کرد. در آن انتخابات چه در شعارهاي رئيس جمهور منتخب و چه در شعارهاي ديگر کانديداها گرايش به پوپوليسم موعودگرا مشاهده مي شود. براي نمونه مي توان به شعارهاي کمپين انتخاباتي جيجي بکالي اشاره کرد که در آن از برگزيدگي مذهبي و رسالت الهي سخن گفته و حول شعار هايي مانند «قسم به خداوند، روماني را خواهيم ساخت همانند خورشيد در آسمان» يا «من [بکالي] روماني را آن گونه که خداوند مي پسندد، تغيير مي دهم» مانور تبليغاتي داده مي شد. باسسکو پيروز آن انتخابات نيز براي خود چنين رسالتي قائل بود و در قامت مسيح، خود را منجي مردم روماني معرفي مي کرد. همچنين مي توان به نمونه هايي ديگر از جنبش هاي پوپوليستي موعودگرا مانند عثمان دن فوديو و محمد احمد المهدي نيز اشاره کرد؛ شخصيت هاي متمهدي که يا از سوي مردم «مهدي» خوانده مي شدند يا شخصا خود را «مهدي» معرفي مي کردند.

پوپوليسم موعودگرايِ وطني
براي آنکه نشان دهيم پوپوليسم موعودگرا چه آثار ماندگاري از خود به جاي مي گذارد، به نمونه اي وطني در عصر مشروطه اشاره مي کنيم. در ايران، از نيمه دوم قرن نوزدهم ميلادي مناسبات زمين داري و روابط زمين دار-دهقان بالاخص در مناطق شمالي کشور دستخوش تحولاتي شد و تاجران و سرمايه گذاران خارجي رغبت بيشتري براي تجارت در کشاورزي، ماهيگيري و… نشان دادند. اين امر، ورود شرکت هاي خارجي، انعقاد قراردادهاي طويل المدت جهت برداشت و صادرات محصولاتي همچون چاي، زيتون، ماهي، ابريشم و… را در پي داشت. مناسبات حاکم ميان کارگر و کارفرما در اين برهه، چندين اعتصاب و شورش را به همراه داشت. اين شورش ها نخست از سمّاکان گيلان آغاز شد، سپس به ديگر اصناف سرايت کرد تا اينکه دست آخر دهقانان منطقه، عليه زمين داران و اربابان شوريدند و يک صدا گفتند ديگر به اربابان اجاره نمي پردازيم. در اين هنگام انجمن رشت به موضوع ورود و در بيانيه اي دستور پرداخت اجاره بهاي عقب افتاده اراضي را صادر کرد؛ مجلس شوراي ملي نيز اقدام دهقانان را محکوم و دستوري مشابه انجمن رشت صادر کرد. در اين هنگام جمال شهرآشوب و رحيم شيشه بر، دو نفر از صنعتگران انجمن رشت بر خلاف نظر انجمن متبوع شان به ميدان آمده و از دهقانان جانبداري مي کنند و نهايتا از انجمن اخراج مي شوند اما در مقابل، مورد حمايت دهقانان و صنعتگران گيلان قرار مي گيرند. ژانت آفاري، پژوهشگر ايراني-آمريکايي در اين باره مي نويسد: «…در خرداد ١٢٨٦، شهرآشوب براي تشکيل انجمن محلي به منطقه لشت نشا فرستاده و در آنجا به عنوان حامي دهقانان ظاهر شد؛ ٤هزار گوني از برنج هاي ارباب را ميان آنان توزيع کرد و اجاره بها و ماليات هفت سال گذشته را بخشيد. وي نهايتا خود را سيدجلال الدين شاه ناميد و توده دو-سه هزارنفري را گرد خود جمع کرد.» (٤:١٥١) دهخدا نيز ماجراي فوق را در صوراسرافيل ذيل يادداشتي با عنوان «ظهور جديد» اين گونه روايت مي کند: «اگر به يك مسلمان ايراني بگويند مومن آب دماغت را بگير، مقدس چرك گوشَت را پاك كن، دشمن معاويه! ساق جورابت را بالا بكش كار به اين اختصار براي اين بيچاره مشقت و مصيبت بزرگي است! اما اگر بگويي آقا، پيغمبر شو، جناب، ادعاي امامت كن، حضرت نايب امام باش، فورا مخدومي چشم ها را با حالت بهت به دَوران مي اندازد، چهره را حالت حُزن مي دهد، صدايش خفيف مي شود و بالاخره سينه اش را سپر تير شماتت محجوبين، منافقين و ناقضين عصر مي سازد، يعني تمام ذرات وجود آقا براي نزول وحي و الهام حاضر مي گردد، منتها در روزهاي اول صدايي مثل دَبيبِ نَمْل يا طنين نَحْل به گوش آقا رسيده، بعد از چند روز جبرئيل را در كمال ملكوتي اش به چشم سر مي بيند… عجب است، با اينكه امروز مزاياي دين حنيف اسلام بر همه دنيا مثل آفتاب روشن شده، با اينكه آن همه آيات محكمه و اخبار ظاهره در امر خاتميت و انقطاع وحي بعد از حضرت رسالت پناهي وارد گرديده، با اينكه اعتقاد به تمام اين مراتب از ضروريات دين ماست، باز تمام اين پيغمبران دروغي و نواب كاذبه همه دنيا را مي گذارند و در همين قطعه خاك كوچك، كه مركز دين مبين اسلام است، نزول اجلال مي فرمايند. يك نقطه اولي، يك جمال قدم، يك صبح ازل، يك من يظهره الله و يك ركن رابع در هيچ يك از كوهستان هاي فرنگستان و در هيچ يك از دهات آمريكا به امر قانون و به حكم عموميت معارف، قدرت ابراز يكي از اين لاطائلات را ندارد و اگر هزار دفعه جبرئيل براي اظهار بعثت امر صريح بياورد از روي ناچاري جواب صريح مي گويد. اما ماشاءالله خاك پربركت ايران در هر ساعت يك پيغمبر تازه، بلكه نعوذ بالله يك خداي جديد توليد مي نمايد و عجيب تر آنكه هم به زودي پيش مي رود و هم معركه گرم مي شود! … براي اثبات همه اين مراتب دليلي واضح تر از اين مكتوب نيست كه از رشت رسيده و هر مسلمان صاحب غيرت را دچار حيرت مي كند: سيدجلال وكيل معروف به شهرآشوب كه چندي قبل در رشت به واسطه ارتكاب خلافي در حبس حكومت بود، زن و اطفالش با قرآن به انجمن ملي رشت آمده و خلاصي او را خواستگار شدند. وكلاي انجمن براي ترحم به اطفال صغير او محبوس را از حكومت خواسته و پس از اثبات تقصير به مجازات خودش رسانده مرخصش كردند. سيد استدعا كرد حالا كه انجمن ملي مرا از حبس رهايي داده، بايد در تمام عمر در خدمت همين انجمن باشم. وكلا هم اجازه داده سيد مدتي مشغول خدمات انجمن رشت بود تا اينكه در لشت نشاي جناب امين الدوله، رعايا به واسطه فقر و فلاكت به شورش و هيجان مجبور شدند. از طهران تلگرامي براي سد جلو بي نظمي به انجمن رشت و جناب حاجي ميرزا محمدرضا كه طرف اطمينان انجمن اند و قبوليت عامه دارند، به رفع غائله مامور شدند و سيدجلال وكيل مزبور را نيز همراه بردند. پس از آنكه اندك سر و صورتي به كارهاي آنجا دادند، حاجي ميرزا محمدرضا به رشت مراجعت كردند و سيدجلال براي اينكه از امنيت آنجا كاملا مطمئن شود، در لشت نشا ماند كه بعد از چند روز مراجعت كند. همين كه حاجي ميرزا محمدرضا مراجعت كردند، سيد شهرآشوب خوابي مي بيند كه امام عليه السلام فرموده اند تو نايب من هستي و در مدت هفت سال كه هنوز از غيبت من باقي است، از جانب من رئيس و پيشواي امتي، قول تو قول من، كرده تو كرده من است… كاغذ خيلي مفصل است ولي خلاصه مطالب اين است كه سيد در مدت چند روز دوازده هزار مريد و معتقد پيدا كرده و ماليات هفت ساله را به اهالي آنجا بخشيده و وعده داده است كه عن قريب خود حضرت ظهور مي كند و آن وقت ديگر هر چه فرمودند همان طور رفتار خواهيد كرد. چندين دفعه از انجمن رشت كاغذهاي سخت به شهرآشوب نوشته اند، در جواب گفته آن كاغذها معني ندارد و به اطمينان حمقا دلگرم است و هر دفعه هم امر كرده است كه پنج تومان به حامل رقعه بدهند و عجب آنكه به محض فرمودن اين يك كلمه صد نفر هر يك با پنج تومان حاضر مي شوند كه به حامل كاغذ بپردازند و بر يكديگر در اطاعت امر آقا مسابقت بورزند». بنا به ديگر روايات، شهرآشوب در مدت حضور در منطقه لشت نشا بخشي از اراضي خاندان امين الدوله را نيز ميان دهقانان و ساکنان منطقه تقسيم کرده است. از جنبش جنگل تا دوره پهلوي با نقش آفريني افرادي چون خانم فخرالدوله و… مالکيت اراضي مذکور دچار تحولات زيادي شد اما تا چندين دهه عوارض حاتم بخشي شهرآشوب پابرجا ماند تا آنجا که حتي ردپاي موضوع به دعاوي پس از انقلاب نيز کشيده شد. چنانکه مي بينيم وقايع مورد بحث در مدتي محدود و در يک شهر کوچک رخ داد ولي آثار آن تا مدت ها گريبان دولت مرکزي را گرفت. حال با کمي تامل مي بايست اين پرسش را مطرح کنيم که آثار فعاليت هشت ساله دولت احمدي نژاد، که نه تنها در يک کشور بلکه در سطح جهان صورت گرفت، چه زمان از ميان خواهد رفت؟
رئيس دولت نهم، در انتخابات رياست جمهوري سال ١٣٨٤، از ساده زيستي، عدالت خواهي و احقاق حق مردم سخن گفت و به زعم آقاي مصباح يزدي با «دعاهاي خاصي که به وجود مقدس حضرت ولي عصر (عج) شد» نهايتا در قامت منجي مردم بي پناه به پاستور ورود کرد. البته اين گرايش و شيوه تبليغي وي محدود به دوره تبليغات انتخابات نبود؛ چنانکه في المثل پس از انتخاب شدن اظهار داشت، نمي خواهد به کاخ رياست جمهوري برود [و کاخ نشين شود] هر چند مدتي بعد اظهار داشت، الزامات امنيتي و پاره اي از مسائل وي را به عهدشکني واداشته است. وي سپس مانند نارودنيک ها، استراتژي «به ميان مردم رفتن» را پيش گرفت و سفرهاي استاني را کليد زد. شعار «همراه مردم بودن» احمدي نژاد کارگر افتاد! آنگونه که وي در اجلاس شکرانه اتحاد دولت، قوه قضائيه و مجلس گفت: «امسال که گذشت به نيويورک رفتيم، سال قبلش سفير ما گفت يکي از سناتورهاي دموکرات مي خواهد با شما ملاقات کند. آمد گفت فلاني ما در حزب مان تصميم گرفتيم در انتخابات از همين شعارها و جهت گيري هاي ملت ايران استفاده کنيم، بعد اسم برد، ما مي خواهيم شعار عدالت، تحول، شعار همراه مردم بودن بدهيم. آيا شما حمايت مي کنيد؟ من به ايشان گفتم اينها حرف هاي خيلي خوبي است. اگر شما واقعا دنبال اينها باشي، طبيعي است که ملت ايران حمايت مي کند. نمي خواهم وارد جزئيات بشويم. بالاخره از اين اتفاقات زياد مي افتد، جلسات زياد است. مي خواهم تراز ملت ايران را ببينيد. نگاه جهان به ايران امروز و انقلاب اسلامي کجاست».
احمدي نژاد در سياست خارجي نيز شيوه هاي خاص خود را در پيش گرفت. چنان که يکي از نويسندگان مي نويسد: «[احمدي نژاد] کوشيد بيش از آنکه سوژه اخبار باشد، به توليدکننده خبر بدل شود.» (٥:٩٦٧) عملکرد رئيس دولت نهم استثنا و بي قاعده بود. او بنا به تعبيري استراتژي «شطرنج در مقابل کاسپاروف» را به کار بست و در مناسبات جهاني خلاف قواعد بازي و پيش بيني ناپذير عمل کرد؛ هولوکاست را افسانه ناميد، از محو قريب الوقوع اسرائيل سخن گفت و حتي به تقابلي بزرگ در عرصه بين المللي نيز اشاره کرد؛ تقابلي که مقدمه ظهور حضرت قائم است.

 احمدي نژاد ما را رها نمي كند
البته بايد اشاره کرد در گفتار و سخنراني رئيس دولت معجزه هزاره سوم کاربرد کلماتي مانند ظهور صغري، موعود، مسيح، مهدي و عباراتي مانند الهامات الهي و هدايت اوليا فراوان است؛ از سخنراني در جمع علما و روحانيون آذربايجان غربي که از ديدار با علماي بزرگ مسيحي! و موعوديت در مسيحيت و اسلام پرده برداشته شد تا صدور پيام تسليت براي مرگ هوگو چاوز که احمدي نژاد بازگشت چاوز به همراه مسيح را بشارت داد! بنابراين نمي توان اطلاق عنوان مزبور و تبليغات متعاقب آن را ناآگاهانه و تصادفي قلمداد کرد.
رئيس دولت نهم در اقدامات زميني خود نيز تلاش کرد حمايت سه گروه اصلي حامي دولت اصلاحات، جوانان و زنان و طبقه کارگر را به دست بياورد. او به همين منظور از «وام ازدواج، ورود بانوان به استاديوم هاي فوتبال و…» سخن گفت و در ادامه براي تمديد حضور خود در پاستور به اقداماتي در حاشيه شهرها دست زد که بارها از آنها سخن به ميان آمده است.
اکنون براي نشان دادن تبعات درازمدت اقدامات دولت هاي نهم و دهم به نمونه ميلياردر نفتي استشهاد مي کنيم. فردي گمنام به نام بابک زنجاني با پيشينه اي نامشخص به اقتصاد کلان کشور و معاملات نفتي وارد شد؛ حمايت چندين عضو کابينه را جلب کرد، بر پايه بانک هاي جديدالتاسيس و اغلب کاغذي اش و همچنين بهره گيري از دلال هاي چندمليتي پيشنهاد «دور زدن تحريم ها» را روي ميز صاحبان تصميم گذاشت. دولت روحاني از ميزان بدهي، تعهدات و اموال زنجاني و همچنين امکان بازپرداخت بدهي او سخن گفته است؛ اما غرض از طرح اين مثال آن است که فارغ از وصول شدن يا نشدن بدهي نفتي، براساس تصميمي برآمده از يک بوروکراسي فاسد، چهره نهاد دولت و وزارتخانه هاي درگير در داخل [و نزد مردم] و با مطرح شدن نام افرادي مانند رضا ضراب [و مناسبات فرامرزي]، وجهه و روابط بين المللي جمهوري اسلامي فداي مديريت جهاني شد؛ تا آنجا که پس از گذشت چند سال از آن رخداد هنوز شاهد کشف ابعاد جديد پرونده هستيم؛ بي آنکه اساس موضوع شفاف شده باشد.

موخره
نتيجه آنکه پس از دولت روحاني نيز همچنان با گزاره «دوره احمدي نژاد» مواجه هستيم. چه سکان دولت در دست اصلاح طلبان باشد، چه در دست اصولگرايان. متاسفانه بايد گفت ريشه هاي پوپوليسم موعودگرا با آن همه عوارض پيدا و پنهان هنوز خشک نشده است و افرادي از قشرهاي مختلف در پي آبياري آن هستند. چنان که شاهد بوديم، رئيس جمهور سابق پس از اتمام دوره رياست جمهوري، در تجمع هوادارانش در نارمک به ملاقات خود با نايب امام زمان اشاره کرد و گفت: «بايد به سمت امام برويم. (زمزمه جمعيت حاضر: ان شاءالله). عطر او پيچيده است. همه جاي دنيا الان بحث امام است. انديشمندان، صاحب نظران، حتي مردم عادي… يک زمان وقتي اسم امام مي آمد، مقاومت مي شد و انگ و برچسب مي زدند. البته الان هم يک عده مي زنند؛ ولي ديگر از اينها عبور کرده ايم. الان شاهد استقبال هستيم.» (خبرگزاري ايسنا، ١٤ مرداد ١٣٩٢) يکي ديگر از ياران بهاري نيز در همايش «خادم مظلوم» به صراحت اعلام کرد: «در آينده اي نزديک احمدي نژاد که در تبعيت از نيابت امام عصر (عج) سنگ وفاداري را به طور کامل گذاشت و وفادارترين و هوشمندترين پيرو امام زمان بود و نيابت او را تبعيت مي کرد، ان شاءالله در رجعتي ديگر همراه با امام عصر (عج) حکومت مطلوب را پيگيري خواهد کرد». (خبرگزاري فارس، ٣ تير ١٣٩٢).
اکنون، خطر پيش رو آن است که مردمي که زير خط فقر قرار دارند، به هر پيشنهادي آري بگويند. افزايش متقاضيان دريافت يارانه نقدي در دولت يازدهم حاکي از آن است که مردم به چشم انداز نهاد دولت در ايران اميدي ندارند و تنها در امروز شان سير مي کنند. در اين وضعيت با وجود آنکه جامعه تا حد زيادي به لحاظ معرفتي آگاه شده ؛ ولي ممکن است اسير مسئله اقتصاد شود و به پوپوليسم که در پوشش حامي و منجي عرضه مي شود، آري بگويد. چنان که لاکلائو نيز با تفکيک ميان ادعا (claim) و درخواست (request) به عنوان دو سنخ متفاوت از مطالبه مي گويد، زماني که ساختار پاسخ گوي ادعاها نباشد، شکاف «ما» و «آنها» پديد آمده، ميان مردم و حکومت فاصله مي افتد و پوپوليسم ظهور مي کند.

*پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.

 روزنامه شرق ، شماره 3126

Print Friendly, PDF & Email