در ستایش انقلاب

بهار انقلاب که سپری شد و باد خزان خشونت و سرکوب که وزید پرندگان بسیاری از سرما و بیم صیاد کوچ کردند؛ بسیاری از آنان که ماندند لب‌گزیده که چه شد که گل ها پرپر شدند.

این خشونت از کجا پدید آمد. چه شد که یاران و همسنگران تیغ بر روی دوست کشیدند و همسایه حرمت دوستی سالیان را نگه نداشت.

کم کم زمزمه‌ها و گلایه‌ها فریاد شد «مرگ بر انقلاب»؛ که انقلاب نجات‌بخش نیست، بلکه ویرانگر است آن یکی طوفانش خواند و دیگری سیلاب. یکی آتش دانست که بر خرمن جامعه می‌افتد و آن دیگری آن را به تیری تشبیه کرد که در طویله گاوها شلیک شود و «گاوهای رها شده همه کس ر بر سر راهش لگد کوب می‌کنند.»

اندک اندک این گلایه‌های موردی شکل فلسفی گرفت که تاریخ نشان داده انقلاب طوفانی است ویرانگر که می‌آید و همه جا را به ویرانی می‌کشد. انقلاب فرانسه و شوروی و چین تحسین نمی‌شد بلکه شیوه تحول تدریجی انگلستان بر آن آتش فشان‌ها برتری یافت و چه انقلابیون بسیاری فریاد برداشتند که «مرگ بر انقلاب»؛ بلایی که دیدیم با ما چه کرد. ایرانیان را ناگزیر کرد که سر در جهان بگذارند و کشور  ایران را هم صدسال به عقب رانند. البته این فریادها بیشتر از دهان بخش متجدد جامعه بر می‌آمد و کم کم به اقشار دیگر سرایت می‌کرد.

در تحسین انقلاب

سخن از دست آوردهای انقلاب و مدعی شدن که دستاوردهای انقلابات به ویژه انقلاب ایران که ایرانیان ویرانگرترینش می‌دانند جسارت بسیار می‌طلبد و از پیش می‌دانم بیش از آن که عموم خوانندگان نوشته را به پیشگاه عقل ببرند و در مسلخ دل خونینشان سر می‌برند و بجای داوری به ستیز با آن بر می‌خیزند. بر طبل اتهامات می‌کوبند که نویسنده در پی رضایت دل اربابان قدرت است تا بیان درد ملت.

پیش از ورود به مطلب ذکر یک نکته بسیار اساسی است و راه را  بر بسیاری از کج فهمی‌ها می‌بندد:

حساب انقلاب را از حساب حاکمان انقلاب جدا کنید

حاکمان و رهبران انقلاب کوتاه مدتی زمام انقلاب را بر دست می‌گیرند. یا با شکست انقلاب آنان نیز از صحنه قدرت بر کنار می‌شودند٬ یا دگرگونه شده و دارای هویتی تازه و مناسب شرایط می‌شوند. اما اثرات انقلاب دیرپا است. آنان که انقلاب را به گربادی عظیم و آتش فشانی مهیب یا سیلابی ویرانگر تشبیه کرده‌اند بر خطا نرفته‌اند. این بلاها نه قابل پیشگیری‌ هستند و نه به اراده ما می‌آیند. هر زمان که شرایط آن فراهم شود به وقوع می‌پیوندند و یکی از شرایط ویژگی فرهنگی آن جامعه هستند. اما آن همان سیل ویرانگر و طوفان است که طبیعت را بارور می‌کند و یا آن آتش فشان است که ذخایر عظیم درون زمین را در دسترس ما قرار می‌دهد.

انقلاب فرانسه که جهان را دگرگون کرد و مفاهیم شهروندی و برابری در برابر قانون را وارد فرهنگ بشری کرد و دوران ارباب و رعیتی را به سر آورد و سرمایه داری را جایگزین دوران ارباب و رعیتی کرد چنان کشتاری و قساوتی در آن رفت که نیاز به گیوتین بجای قطع سر با شمشیر پیش آمد؛ روبسپیر مخالف اعدام٬ بیشترین اعدام را نه از ضدانقلاب که انقلابیون کرد.

از سر سرخوردگی انقلاب بود که مردم به دنبال رهبر قدرتمندی به نام ناپلیون بناپارت رفتند. اما دیری نشد که بتهوون و فرنسیسکو  گویا پشیمان از حمایتی که از او کردند٬ یکی نام سمفونی‌ای را که به افتخار وی ساخته بود عوض کرد و با عنوان ساده سمفونی شماره ۳ اجرا کرد٬ دیگری شاهکاری آفرید که در آن تابلو جنایات لشگر انقلابی فرنسه را به تصویر کشیده شد.

فرانسویان ناامید از ناپلیون و سر به زیر افکنده از گناه انقلاب کردنشان به سراغ خانواده سلطنتی  لویی٬ که بر علیه آن انقلاب کرده بودند٬ برای اداره مملکت رفتند. این رفت و برگشت حاصل  از احساس پشیمانی از انقلاب سبب شد که جمهوری کنونی فرانسه جمهوری پنجم خوانده شود.

انقلاب شوروی در کشوری به ثمر رسید که بر مبنای سنت «برواژ» رعیت با زمین یک جا فروخته می‌شد و هیچ رعیتی حق سفر بدون اجازه مالک روستا نداشت. درست است که استالین و رهبران دیگرش جنایات عظیم کردند اما همان کشور عقب‌مانده تبدیل به یکی از دو قدرت بزرگ جهان شد و نخست آنان بر کره ماه قدم گذاشتند.

همچنین مردم این کشور بعد از انقلاب در بسیاری از زمینه‌ها از جمله ورزش پیشرفت غیرقابل تصوری کردند. حتی در عکس العمل به آن نظام‌های سوسیالیست و دولت های رفاه در اروپا به وجود آمدند.

در مورد چین و بی‌رحمی‌های انقلاب فرهنگی آن بسیار گفته شده است. گفته می‌شود حاصل نظریه جهش به جلوی مائو مرگ پنجاه ملیون چینی بود. اما با تمام این فجایع کشوری که چنان حقیر و ذلیل بود که رهبرش طی نامه‌ای با تضرع از ملکه انگلستان خواسته بود تا آنان را مجبور نکنند که تریاک بخرند. بلایی که چند عضو خانوده خود او را نابود کرده بود. اما نه او نه دیگر استعمارگران حاکم غرب به این درخواست کمک انسانی او وقعی نگذاشتند و هر جنبش مخالف فروش تریاک را به شدت سرکوب کردند. انقلاب چین از این کشور مفلوک که کمتر از یک سوم جمعیت آن نوشتن و خواندن می‌دانستند٬ ابر قدرتی شده خار چشم دیگر ابرقدرت‌های جهان. کشوری که دیگر کسی در آنجا گرسنه سر بر بالین نمی‌گذارد و مریضی از بی‌درمانی نمی‌میرد و کشوری توان تعیین تکلیف بر او را ندارد.

با این پیش درآمد اگر در  این نوشته از دست آوردهای انقلاب ستایش می‌شود٬ به هیچ عنوان بیانگر تایید عملکرد حاکمان آن نیست.

در ذیل طی چند نوشته  پاره ای از این دست آوردها را بر می‌شمارم

زنان

از زنان آغاز می‌کنم که هم شناخته شده‌ترین هستند و هم شیوه مبارزاتی آنان بهترین الگو ی مبارزاتی است. آنان نشان دادندکه لاءتسو  «متفکر بزرگ چین» درست گفته که آب برنده ترین سلاح دنیا است. هر راه را بر آن ببندی از راه دیگر می‌آید و در نهایت حریف را از پای در می‌آورد٬ حتی اگر کوهساری عظیم و سنگ خارا باشد.

حدود بیست سال پیش شاگردانم پرسیدند «چه گونه است که زنان هند و پاکستان و بنگلادش و فیلیپین از زنان آمریکا در سیاست پیشرفته‌ترند. در این کشورها مردم برای بالاترین مقام کشورشان زنی را انتخاب می‌کنند ولی در آمریکا حتی یک زن کاندیدای ریاست جمهوری نمی‌شود و جامعه تصور یک رییس جمهوری زن را ندارد.» به آن‌ها پاسخ دادم در آن کشورها این زنان به خاطر پدر یا شوهرشان انتخاب می‌شوند و انتخاب آنان تاثیر چندانی بر توده زنان جامعه ندارد. در حالی که در آمریکا زنان به خاطر لیاقت و مبارزات خودشان انتخاب می‌شوند. این منتخبین نشان درجه واقعی رشد و آزادی زنان جامعه هستند. صبر کنید رشد با افزایش قدرت زنان در جامعه  تا رسیدن به مرز واقعی برابری زنان و مردان نوبت کسب مقام ریاست جمهوری هم می‌رسد.

ایران نه در مقایسه با کشورهای پیشرفته جهان٬ بلکه در مقایسه با کشورهای همسایه٬ عقب مانده‌ترین و مردسالارانه‌ترین قوانین را در مورد زنان دارد . ولی به اعتراف همگان زنان ایران از زنان تمام منطقه آگاهتر و پیشرو ترند. این خود نشان می‌دهد که چه گونه مردم گاه می‌توانند ده‌ها برابر از حکومتشان پیشرفته‌تر باشند.

سال‌های اول انقلاب فرد آگاهی به من گفت «این ملایان حاکم با دست خود زنان را بلای جان خود خواهند کرد. اینان برمبنای نیازشان زنان را به میدان می‌آورند اما نمی‌دانند این غولی که از بطری بیرون می‌آورند را دیگر نمی‌توانند درون بطری کنند و دیر یا زود این غول بلای جان خود آن ها می‌شود.» گفتم اما این فعالیت‌ها برنامه‌ریزی شده و با هدایت مردان است. اینان زنان را به تظاهرات می‌کشانند و به جبهه می‌فرستند و به عنوان بسیجی و غیره اسلحه به دستشان می‌دهند  لذا هر زمان که خواستند با نهیب مردشان به خانه بر می‌گردانندشان. گفت تو فکر می کنی زنی که در روز چند مرد یا زن را بازداشت کرده و به نیروی اسلحه اش آنها را جلو انداخته و به پاسگاه و کمیته و غیره برده است شب که به خانه بر می‌گردد همان زن ضعیفه ترسیده از مردش هست به ویژه که حال حقوق هم می‌گیرد و بخشی از مخارج خانواده را تامین می‌کند.

در اخبار خواندم که زنی در نیک‌شهر بلوچستان  برای شهرداری انتخاب شده. اگر می‌خواندم ایران توانسته فضانوردی را در کره ماه پیاده کند٬ باورش برایم آسان‌تر بود. زیرا در سال پنجاه که اولین کتابم را در مورد بلوچستان چاپ کردم و آن نخستین کتاب در مورد بلوچستان بود٬ با آن که چند سالی در انجا پرسه زده و از سوی مردم پذیرفته شده بودم٬ دو سال بعد که همسرم را با خود بردم و بسیار محبت کردند چون ماه عسلمان بود و قصد اقامت احتمالی.

به او گفتم در میان زنان که هستی سوالات مورد نظرم را بپرس زیرا برای من حتی پس از این همه سال و پذیرش از سوی مردم امکان گفتگو با زنان ندارم . زنان این جا٬ جز زنان طبقات پایین در بیرون از خانه دیده نمی‌شوند. آنان عموما ستری هستند که حتی پسرعموها و پسرخاله هایشان هم آنان را نباید ببینند و اگر باید بیرون بروند٬ شب می روند و یا در مسیری که مردی حتی آنان را در لباس پوشیده هم نبینند.

در همین نیک شهر مشکل دکتر آن بود که برای زدن آمپول نه تنها شوهر یا پدر و برادر زن باید در اتاق باشد٬ بلکه سوراخی در پیراهن زن می‌برند تا از آن سوراخ آمپول زده شود. حال  چگونه می‌توانستم باور کنم که درظرف چهل سال در جامعه‌ای که پیش از قرون وسطی زیست می‌کردند٬ مردان تن به انتخاب یک شهردار زن داده باشند. تحولی که در غرب چندین قرن طول کشید.

گفتگو با خانم حمیرا ریگی تا حدی بر این تاریکی نوری می‌افشاند. او ۲۵ ساله بود که فرماندار مومن و شریف چابهار  با وجود مخالفت همگان وی را بخشدار مرکزی شهر چابهار کرد. او می‌گوید مدت‌ها در هر سفر مردان حتی برای کارشان با من صحبت نمی‌کردند و به وقت ضرورت شوهرم را خطاب می‌کردند. بارها بزرگان محل و فامیل بلند می‌گفتند این ننگ و بی‌ناموسی است که زنی بر مردان مسلط شود. حتی عریضه‌ای را که ناگزیر برای من نوشته بودند را به زنانشان دادند که به دفتر من بیاورند.

او در عمل نشان داد که از مردان کاراتر و در توسعه شهر موفق‌تر است. اما درنهایت دلگیر از این توهین ها و حق ناشناسی ها بخشداری را رها کرد و  متصدی ////شد که با مردم کاری نداشته باشد. اما چند سال بعد مردم شهرستان قصر قند و حتی ریش‌سفیدان شهر با شعری که در وصف او سروده بودند نزدش رفتند و خواهش کردند لطف کرده و فرمانداری قصر قند را که یکی از شهرهای بزرگ بلوچستان است بپذیرد؛ و او شرمنده از این همه سپاس و قدر دانی آن را پذیرفت.

این داستان منحصر به این شهر نیست که در این محرومترین استان سال  گذشته ۴۳۵ زن با رای مردم به عضویت شوراهای شهر و روستا برگزیده شدند. سامیه بلوچی شهردار کلات شد. شهر دلگان شهرداری را انتخاب کرد که جوان ترین شهردار استان بود. خانم مهناز محمدی شهردار شهر اسپکه شد. منطقه‌ای که در سالهایی که من در آن جا بودم راه ماشین رو نداشت. به عضوپیت شورای نوگور گرانکشان انتخاب شد تا به گفته خودش سوزن دوزی را که ازمنابع درآمد زنان روستا است رونق دهد.

مرضیه اعلم عضو شورای شهر همایون شد٬ در حالی که همه ریش سفیدان بر آن بودند که انتخاب نخواهد شد. ساره باور رییس آموزش و پرورش نیک شهر شد. در این لیست در همین خانم معصومه یرند فرماندار شهرستان هامون شد وخانم /// معاون استاندار //// که از مشوقین سخت کوش زنان در شرکت در فعالیت های اجتماعی است. به طور کلی ۱۶ در صد مقامات استان در دست زنان است. اینان حتی یک نماینده مجلس خود را از میان زنان انتخاب کرده‌اند.

درست است که در اثر توجه ویژه دولت٬ به ویژه دولت آقای روحانی و انتصاب استانداران لایق و فرهیخته٬ زنان این عقب مانده ترین استان کشور رشد استثنایی داشته‌اند٬ اما این روند رشد از پایین زنان در بیشتر نقاط کشور در حال جریان است. از جمله در استان های کرمانشاه٬ ایلام، ارومیه و سنندج، ۵۴ زن به عضویت شوراهای شهر و روستا انتخاب شده‌اند. در اردبیل خانم زهرا قدیمی و در بندر عباس خانم فاطمه جراده به ریاست شورای شهر برگزیده شده‌اند. در مشهد و یزد و اراک زنان به عضویت شورا انتخاب شده‌اند. در آذربایجان شرقی خانم بدر آذر اولین شهردار استان شد و زنی که پیشتر شهردار منطقه چهار تبریز بود. شهردار شهر سهند از توابع اسکو نیز زن است. در تهران تعداد اعضای زن منتخب شورای شهر از سه نفر به شش نفر افزایش یافته است.

رپیس شورای شهر رباط کریم خانم پریسا ایدانلو است. هم چنین به ترتیب خانم هایی سوسن سلیمانی٬ فایزه عبداللهی٬ ستاره فتاح پور و زهرا حاتمی منفرد به ریاست شورای شهرهای  کنگاور٬ گرگان٬ سردشت و مهاجران انتخاب شده اند. خانم اعظم صمصامی با داشتن مدرک کارشناسی از دانشگاه شیراز شهرداری شهر آب پخش در استان بوشهر را با تمام محرومیت‌هایش پذیرفته است. خانم شکوفه شهابی با داشتن مدرک کارشناسی معماری شهردار شهر تازه تاسیس شده در گزحاجی آباد در استان هرمزگان شده است.

این رشد تنها در زمینه سیاسی نیست که زنان چون آب هرجا راهی پیدا کرده‌اند و وارد عمل شده‌اند. در حالی که حکومت از ورود زنان به استادیوم برای تماشای فوتبال جلوگیری می‌کند٬ در بسیاری از شهرها زنان تیم فوتبال و فوتسال یا فوتبال درون سالنی تشکیل داده‌اند و چند سال است که لیگ مسابقات کشوری دارند.

هیچ یک از این دست آوردهای بزرگ از صدا وسیما و رادیو و تلویزیون پخش نمی‌شود. این بی‌توجهی و بی‌مهری نه تنها از سوی حکومت٬ بلکه شامل رسانه‌های خارج از کشور هم می‌شود. آنان در حالی که اخبار ستم در مورد زنان را٬ برای مقاصد سیاسی٬ با وسعت تمام پخش می‌کنند اما به این دست آوردهای بنیانی و مردمی و تحسن برانگیز نمی‌پردازند. گویا پخش دست آوردهای زنان را نیز امتیاز دادن به حکومت می‌دانند.

گفتنی است که همه این افتخارات با سختی بسیار و مبارزه علیه تعصبات قومی و جنسی و مذهبی به دست می‌آیند. آن هم نه آسان٬ که در بسیاری از موارد ناموفق بوده‌اند. از جمله در شهر رشت تنها یک زن توانسته به عضویت شورای شهر رشت با ۴۰ عضو انتخاب شود. زنان نامزد برای انتخاب به عضویت در شورای شهرهای کهکیلویه و بویر احمد و یاسوج  هم موفق نشدند.

آنچه در این انتخابها باعث امید و به آینده است دو عامل است: ۱ـ اینان عموما منتخب مردم هستند نه منتصب از بالا ۲- این حرکت از پاییین ترین لایه اجتماع شروع شده.

این دستیابی به مقامات انتصابی و از بالا نیست که دامنه تاثیرش در قشر محدودد نخبگان باشد ـ امری که در زمان شاه معمول بود ـ آن زمان با وجود آن که زنانی به مقام وزارت رسیدند و یا روسای نهادهای شیر و خورشید یا سازمان زنان سازمان زنان و کانون پرورش فکری شدند. اما با تمام مزایای این انتصابات و با وجود تمام تلاش صادقانه آن زنان این موقعیت‌ها تاثیر چندانی در جامعه نداشتند و در حقیقت آنان از نظر مردم آنان اعضای همان کلوپ مردان حاکم بودند اما این رشد فراگیر و مردمی و از پاپین‌ترین بخش‌های جامعه برگشت ناپذیر است و هر حکومتی بیاید قادر به مهار این رودی که به راه افتاده نخواهد بود رودی که هر روز فرآگیرتر می‌شود و مزارع ذهنی مردمان را سرسبزتر می‌کند.

 

Print Friendly, PDF & Email