نئوامپریالیسم در سده بیست‌ویکم؛ آیا رژیم پوتین فاشیستی است؟

مصاحبه با فرانسیسکا دیویس، پژوهشگر تاریخ اروپای شرقی، عضو شورای آکادمی دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ و پژوهشگر دپارتمان تاریخ این دانشگاه است.

برگردان: د. شایان

فرانسیسکا دیویس، پژوهشگر تاریخ اروپای شرقی در مصاحبه با سایت ntv.de‏ آلمان می‌گوید، دیکتاتور روسیه خود را “در یک مأموریت تاریخی می‌بیند تا اوکراین را بار دیگر روسی کند”. به همین دلیل از دیدگاه پوتین، اوکراین نباید به پیمان ناتو تعلق پیدا کند. این امر ربط چندانی به ادعای بارها مطرح شده پوتین مبنی بر “منافع امنیتی” روسیه ندارد، بلکه بیشتر “داعیه نئوامپریالیستی” روسیه را می‌رساند.‏
از نظر دیویس، جامعه آلمان فاقد روح همدلی (‏Empathie‏) برای درک دیدگاه تاریخی مردم کشورهای اروپای شرق و مرکزی است. او در این مصاحبه می‌گوید: “این را در بحث‌هایی که در مورد ارسال تسلیحات به اوکراین جریان دارند، می‌توان شاهد بود. در آلمان این پرسش مطرح می‌شود که آیا بهتر نیست اصلا سلاحی نفرستیم؛ یا این پرسش که بهتر نیست اوکراین کوتاه بیاید، زیرا هر نوع صلحی بهتر از جنگ است.”‏
از نظر دیویس، به این پرسش‌ها می‌توان با تاریخ پاسخ داد: اینکه در آلمان حافظه فرهنگی و تاریخی در این مورد وجود ندارد که علیه دشمنی که می‌خواهد کسی را نابود کند، می‌توان جنگید، و‌ای بسا که حتا باید جنگید.‏
او در این مصاحبه از راستگرایان افراطی در اوکراین، موقعیت تاریخی و کنونی آن‌ها می‌گوید و در باره شخصیت تاریخی استپان باندراس، رهبر ناسیونالیست‌های افراطی اوکراین توضیح می‌دهد.‏
دکتر فرانسیسکا دیویس (‏Franziska Davies‏)، پژوهشگر تاریخ اروپای شرقی، عضو شورای آکادمی دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ و پژوهشگر دپارتمان تاریخ این دانشگاه است.‏

***

ان‌تی‌وی: پوتین از یک رشته دلایل برای حمله به اوکراین نام برد، از جمله گسترش ناتو به سوی شرق، سرکوب روسی‌زبان‌های اوکراین و ضرورت “نازی‌زدایی” از اوکراین. به نظر شما آیا پوتین این دلایل را خیلی جدی مطرح می‌کند؟
فرانسیسکا دیویس: این ادعای او که مسئله‌اش حفاظت از اوکراینی‌های روسی‌زبان است، کاملا پوچ است. درست همین گروه از مردم اوکراین هم‌اکنون بیشترین رنج را از حمله روسیه می‌برند. هدف ادعایی “نازی‌زدایی” نیز مسخره است. پوتین بارها گفته بود، چه کوتاه پیش از حمله نظامی و چه حتا یک سال پیش در جستاری با عنوان “درباره وحدت تاریخی روس‌ها و اوکراینی‌ها” عنوان کرده بود که موجودیت اوکراین یک خطای تاریخی بلشویک‌ها بوده است. از نگاه پوتین، اوکراین به روسیه تعلق دارد. علت تعیین‌کننده جنگ کنونی نیز همین نگرش اوست؛ این نگرش همچنین نوع پیشروی ارتش روسیه را نیز توضیح می‌دهد: پیگرد هدفمند نخبگان، روسی کردن نظام آموزشی و نابود کردن هر نوع میراث فرهنگی اوکراین. پوتین خود را در یک مأموریت و رسالت تاریخی می‌بیند که اوکراین را بار دیگر روسی کند. بنابراین خیلی منطقی است که از دیدگاه پوتین، اوکراین نباید در جبهه پیمان ناتو قرار گیرد.‏

ان‌تی‌وی: تاریخ برای پوتین چه جایگاهی دارد؟ آیا او واقعا خود را یک پتر کبیر دوم می‌داند؟
فرانسیسکا دیویس: پوتین سال‌هاست که خود را یک تاریخ‌دان می‌داند. او با نگاه به آغاز جنگ جهانی دوم به این ادعای مهمل رسید که لهستان نیز در شروع جنگ مقصر بوده است. اغلب دست کم گرفته می‌شود که تفسیر خودسرانه‌ای که پوتین از تاریخ دارد، تا چه اندازه در سیاست‌های او نقش‌آفرین و مهم است. زیرا از نگاه غربی، بسیار ناهمخوان با زمان (آناکرونیستی) است که سیاستمداری در اروپای سده بیست‌ویکم می‌تواند وجود داشته باشد که بر مبنای یک ایدئولوژی، جنگی را به راه اندازد. از این رو بسیاری می‌کوشند جنگ پوتین را عقلانی کنند. اما پوتین واقعا هم خود را مجری یک مأموریت تاریخی می‌بیند. بنابراین من اظهارات پوتین درباره پتر کبیر را خیلی جدی می‌گیرم، آنجا که خود را با عظمت امپراتوری روسیه سده‌های ۱۸ و ۱۹ مقایسه می‌کند. این گفته‌ی بارها نقل شده او که فروپاشی اتحاد شوروی “بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیک سده بیستم” بوده است، هیچ ربطی به این ندارد که او یک کمونیست می‌تواند باشد. او هرگز کمونیست نبوده است. فاجعه از نظر او در این است که روسیه با پایان اتحاد شوروی، عظمت امپراتوری خود را از دست داد.‏

ان‌تی‌وی: آنچه پوتین انجام می‌دهد را چگونه می‌توان طبقه‌بندی کرد؟ رژیم او آیا امپریالیستی، فاشیستی یا هر دو است؟ آیا مفهوم فاشیسم آن معنای خود را از داده است، چون پوتین مدام از آن استفاده می‌کند؟
فرانسیسکا دیویس: این یک رژیم امپریالیستی است. دقیق‌تر، من آن را یک دیکتاتوری عوامانه ناسیونال-امپریالیستی می‌نامم. رژیم پوتین بدون تردید عناصر فاشیستی نیز دارد. اما مفهوم فاشیسم مسئله‌ساز است، زیرا مفهومی نسبتا نامشخص است.‏

ان‌تی‌وی: کدام عناصر دیکتاتوری او فاشیستی است؟
فرانسیسکا دیویس: برای مثال کیش رهبری. البته در یک نکته با فاشیسم کلاسیک متفاوت است، و آن اینکه برای پوتین هنوز مهم است که مردم روسیه را در بی‌تفاوتی و بی‌احساسی نگه دارد. ما نمایش حمایت توده‌وار مردم از پوتین را در ورزشگاه لوشنیکی مسکو در ماه مارس شاهد بودیم. اما واقعیت این است که بخش بزرگی از جامعه روسیه از نظر سیاسی دچار بی‌تفاوتی و بی‌احساسی است، و پوتین از قرار معلوم می‌خواهد همین گونه بماند. یک سیستم فاشیستی بی‌تفاوتی در این مقیاس را برنمی‌تابد. و واقعیت هم این گونه است که “فاشیسم” به یک مفهوم رزمی بدل شده است. این، کاربرد فاشیسم به عنوان یک مفهوم تحلیلی را دشوار است.‏

ان‌تی‌وی: اولاف شولتس، صدراعظم آلمان در آغاز جنگ گفت، “اگر ما در کتاب‌های تاریخ به قدر کافی به گذشته‌ها بازگردیم، آنگاه دلایلی برای جنگ‌هایی که می‌توانند صدها سال به طول انجامند و یک قاره را نابود سازند را می‌توان یافت”. چرا پوتین این را نمی‌فهمد؟
فرانسیسکا دیویس: برای اینکه او نظم امنیت اروپایی مبتنی بر حقوق ملل را رد می‌کند. پوتین به دنبال نظمی است که سمت‌گیری آن به سوی سده نوزدهم یا جنگ سرد سده بیستم است؛ دوران‌هایی که در آن امپراتوری‌هایی با یک داعیه گسترده قدرت وجود داشتند و می‌توانستند این داعیه را حتا به ضرب جنگ به کرسی بنشانند.‏

ان‌تی‌وی: آیا پوتین می‌تواند با اتکا به یک چنین ایدئولوژی، به کمتر از سراسر اوکراین قانع شود؟
فرانسیسکا دیویس: من فکر می‌کنم که هدف او همچنان نابود کردن اوکراین به منزله یک دولت و یک ملت است. این احتمال هم هست که پوتین زمانی مجبور شود از نظر نظامی جنگ را متوقف کند. در این صورت احتمالا این گونه نمایش خواهد داد که با اشغال میزان معینی از اراضی رضایت خواهد داشت. اما این خطر همیشه باقی خواهد ماند که او از یک آتش‌بس به منظور تجمیع و تجدید قوای نظامی استفاده کند تا در موقعیتی دیگر تهاجم خود را ادامه دهد. این جنگ در واقع جنگ جدیدی نیست، بلکه دنباله جنگی است که از ۲۰۱۴ آغاز شده است.‏

ان‌تی‌وی: پوتین مدام ادعا می‌کند که نئونازی‌ها بر اوکراین چیره شده‌اند و روایت او در محافلی در آلمان بارها تکرار و پذیرفته شده است. صحت این ادعا تا چه حد است؟
فرانسیسکا دیویس: هیچ. در پارلمان بوندستاگ آلمان راست‌گرایان افراطی بیشتری نشسته‌اند تا پارلمان اوکراین. حزب راست افراطی “اسووبودا” در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۹ اوکراین با وضوح تمام حتا حد نصاب آرا برای ورود به پارلمان را به دست نیاورد و تنها یک نماینده با انتخاب مستقیم از حوزه انتخابیه‌اش راهی پارلمان شد. اما این نیز صحت دارد که در دفاع از سرزمین اوکراین در سال ۲۰۱۴ بریگادهای داوطلب راست افراطی مشارکت داشتند، از جمله گردان “آزوف”. زیرا در آن زمان ارتش اوکراین توان و آرایش لازم را نداشت و این بریگادها نقشی مهمی ایفا کردند. این امر باعث شد که جایگاه آنها در افکار عمومی سیاسی تا اندازه‌ای مشروعیت پیدا کند. امروز نیز همین رویداد دارد تکرار می‌شود. به دلایل قابل درک، در وضعیت کنونی اوکراین، کمتر کسی علاقه دارد به این مسئله بپردازد که گردانی مانند آزوف در اصل چه ایدئولوژی‌ای داشته است. در این فاصله اما گردان آزوف بخشی از گارد ملی است و بسیاری افراطیون راست آن را ترک کرد‌ه‌اند، و از این رو به یک واحد ناهمگون تبدیل شده است. و جالب اینجاست که این سربازان راست افراطی امروز از چیزهایی دفاع می‌کنند که قاعدتا باید از نظر ایدئولوژیک آن را رد کنند، مانند دموکراسی کثرت‌گرا و یا حقوق همجنس‌گرایان و تراجنسیتی‌ها.‏

ان‌تی‌وی: چه نقشی استپان باندِرا در حافظه فرهنگی اوکراینی‌ها دارد؟
فرانسیسکا دیویس: استپان باندِرا در اوکراین چهره‌ای بسیار مناقشه‌برانگیز است. او یکی از رهبران شاخص سازمان ناسیونالیست‌های اوکراین بود که در سال ۱۹۲۹ در وین بنیانگذاری شد و هدف آن مبارزه برای تأسیس یک دولت مستقل اوکراینی بود. ایدئولوژی این سازمان، فاشیستی، ضدیهودی، ضدروسی و ضدلهستانی بود. شبه‌نظامیانی که به باندِرا نزدیک بودند، در جریان جنگ جهانی دوم در نابودی یهودیان در غرب اوکراین مشارکت داشتند. ارتش شورشی اوکراین، به عنوان بازوی نظامی سازمان باندِرا، مسئول قتل ۷۰ هزار لهستانی یهودی است که در فاصله ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۴ در وولهینیا رخ داد. شخص باندِرا توسط آلمانی‌ها در ژوئیه ۱۹۴۱ زندانی شد، و این کوتاه پس از حمله آلمان نازی به اتحاد شوروی بود.‏
در آغاز جنگ جهانی دوم، ناسیونالیست‌های اوکراینی هنوز انتظار کمک از آلمان برای تأسیس یک دولت مستقل اوکراینی را داشتند، اما خیلی زود روشن شد که چنین کمکی در کار نیست. به دنبال آن بود که ارتش شورشی اوکراین می‌بایستی هم علیه آلمان و هم علیه اتحاد شوروی می‌جنگید. درست در همین غرب اوکراین تا همین امروز اقلیتی وجود دارد که خود را دنباله سنت ناسیونالیست‌های افراطی می‌شناسد. اما برای اکثریت اوکراینی‌ها، باندِرا تنها یک نماد ساده‌ی جنگ رهایی‌بخش ضدشوروی است. این افراد، جنایت علیه یهودیان و لهستانی‌ها را یا نمی‌خواهند ببینند و یا از آن آگاهی ندارند. بنابراین نمی‌توان گفت، هر کس که باندِرا را قهرمان می‌داند، به طور خودکار یک ناسیونالیست افراطی است. و چنان‌ که گفتم، شخص باندِرا در اوکراین یک چهره مناقشه‌برانگیز است. طبیعتا برای اوکراینی‌های یهودی، تمجید از باندِرا مانند سیلی به صورت آنهاست.‏

ان‌تی‌وی: پس به نظر می‌آید که این بحث هنوز در اوکراین پایان نیافته است؟
فرانسیسکا دیویس: این بحث مدت‌هاست که جریان دارد، اما در لحظه کنونی اوکراین با مشکلات دیگری دست به گریبان است تا تفاهم بر سر گذشته‌ها. در اتحاد شوروی، باندِرا یک انگاره دشمن بود، اما آن‌ها هم‌زمان یاد و حافظه هولوکاست را نیز سرکوب می‌کردند. تازه در دهه‌ی ۱۹۹۰ بود که رنج ویژه یهودیان در اوکراین به رسمیت شناخته شد، از جمله با بناهای یادبود و نمایش آثاری در موزه‌ها. بسیاری از تاریخ‌دانان اوکراینی این تلاش قابل تقدیر را از خود به خرج داده‌اند و در زمینه هولوکاست در اوکراین دست به پژوهش زده‌اند. به همین دلیل شخصا سازنده نمی‌دانم که از جایگاه آلمان امروز، با ژست برتری اخلاقی به سوی اوکراین انگشت نشان دهیم. از نظر من، سازنده‌تر این است که با اوکراین وارد بحث شویم.‏

ان‌تی‌وی: گفته می‌شود، تنها جنگ بود که باعث شد اوکراین هویت خود را کشف کند. آیا این درست است؟ یعنی اوکراین پیش از ۲۴ فوریه هویت واقعی نداشت؟
فرانسیسکا دیویس: این ادعا به طور قطع غلط است. پویایی جنبش ملی اوکراین، مانند تمام جنبش‌های ملی دیگر، در سده نوزدهم نضج گرفت. این جنبش، مانند تمام جنبش‌های ملی دیگر، نخست یک پروژه نخبگان بود. امپراتوری روسیه سعی در سرکوب این جنبش داشت، اما در امپراتوری‌هابسبورگ اوکراینی‌ها از آزادی بیشتری برخوردار بودند. پس از یک مرحله کوتاه در دهه ۱۹۲۰ که فرهنگ اوکراینی مورد حمایت اتحاد شوروی قرار گرفت، تلاش شد با “هولودومور” [کشتار اوکراینی‌ها با قحطی و گرسنگی در دوران استالین به دلیل فروش غلات در بازار جهانی برای جبران کمبود ذخیره ارزی که به بهای جان ۳،۵ میلیون اوکراینی تمام شد] و قصد نسل‌کشی، کمر اوکراین در مقام یک ملت را بشکنند. بسیاری از روشنفکران موسوم به “اینتلیگنسیا”ی اوکراینی با اتهام ناسیونالیست بودن تیرباران شدند. بنابراین انگاره دشمنی که روس‌ها از ناسیونالیست‌های اوکراینی ساختند به خیلی قبل‌تر از جنگ جهانی دوم بازمی‌گردد. اما به‌رغم به حاشیه راندن هر آنچه که نشانی از اوکراین در اتحاد شوروی داشت، آگاهی نسبت به هویت اوکراینی پایدار ماند و این آگاهی را در انقلاب نارنجی ۲۰۰۴ و شورش و درگیری‌های یورو-میدان ۲۰۱۴ شاهد هستیم. البته که پس ۲۰۱۴ اوکراینی‌هایی بودند که خود را در همدلی و پیوند با روسیه احساس می‌کردند. اما از ۲۴ فوریه بدین سو این حس از میان رفت. نزد اکثریت قریب به اتفاق اوکراینی‌ها دیگر همدلی با روسیه را شاهد نیستیم، زیرا پوتین این حس را بمباران و نابود کرد. امروز بسیاری از اوکراینی‌ها حتا از سخن گفتن به زبان روسی امتناع می‌کنند؛ پدیده‌ای که از ۲۰۱۴ آغاز شد و امروز بار دیگر تقویت شده است.‏

ان‌تی‌وی: شما و همکارتان کتابی در باره یادها و خاطره‌های دوره جنگ جهانی دوم در اروپای شرقی نوشته‌اید. آیا تفاوتی میان حافظه فرهنگی روسی و دیگر کشورهای اروپای شرقی در رابطه با جنگ جهانی دوم مشاهده کرده‌اید؟
فرانسیسکا دیویس: تفاوت‌های بزرگی وجود دارد. قوانین روسیه می‌گویند، هر نوع تصور و بیان اینکه استالینیسم و ناسیونال‌سوسیالیسم دو نظام خویشاوند هستند و هر دو دست به جنایت زده‌اند، ممنوع است. در حالی که در کشورهای اروپای شرقی و میانه این موضوع در کانون بحث‌ها و پژوهش‌هاست. در لهستان، در کشورهای بالتیک، و حتا در غرب اوکراین که در آغاز جنگ جهانی دوم بخشی از خاک لهستان بود، خاطره‌ها از اشغال دوگانه یاد می‌کنند: یادهایی از پیمان هیتلر-استالین و سپس اشغال توسط آلمان نازی و بعد اتحاد شوروی. بخشی از این یادها و خاطرات می‌گویند که پایان جنگ نه تنها به آزادی واقعی نینجامید، بلکه سیاست اشغالگری تحت عنوانی دیگر ادامه یافت. از این لحاظ اوکراین یک مورد جالب است، زیرا هر دو حافظه فرهنگی را می‌توان در آنجا شاهد بود: از یک سو حافظه فرهنگی متأثر از اروپای شرقی و مرکزی در غرب اوکراین، و از سوی دیگر متأثر از اتحاد شوروی و حس غرور پیروزی این کشور بر فاشیسم در شرق اوکراین.
پرزیدنت زلنسکی پس از آغاز این جنگ به وضوح تأکید کرد که او اجازه نمی‌دهد که میراث ضدفاشیستی اتحاد شوروی را روسیه تنها برای خود تصاحب کند. علاوه بر این، اوکراین شوری در آغاز دهه ۱۹۳۰ قربانی یک دوره قحطی و گرسنگی مرگبار موسوم به ‏”هولودومور” شد. جنایات استالینیسم در حافظه فرهنگی اوکراینی‌ها جایگاه ثابتی دارد. در روسیه اما این طور نیست.‏

ان‌تی‌وی: آیا شما مشاهد می‌کنید که در آلمان یک درک و فهم برای فرهنگ یاد و خاطره برای کشورهای اروپای شرقی و میانی وجود دارد؟
فرانسیسکا دیویس: نه. در آلمان فقدان دانش و نیز عدم شناخت از حس و درد و چشم‌انداز مردم این کشورها کاملا محسوس است. این را در بحث‌های حول ارسال تسلیحات آلمانی به اوکراین می‌توان دید: در این کشور می‌پرسند، بهتر نیست سلاحی نفرستیم، بهتر نیست که اوکراین تسلیم شود، زیرا هر صلحی بهتر از جنگ است. این نوع رویکردها را نیز می‌توان با تاریخ پاسخ داد: در کشوری مانند آلمان، یاد و خاطره‌ و حافظه تاریخی وجود ندارد که بگوید، علیه دشمنی که می‌خواهد تو را نابود کند می‌توان جنگید، و‌ای بسا که حتا باید جنگید. آلمان، برخلاف کشورهای اروپای شرقی، هرگز در اشغال درازمدت یک رژیم بیگانه جنایتکار نبوده است. درست در نمونه اوکراین، پژوهش‌های تاریخی نشان داده‌اند که این تصور درست نیست که اشغال بهتر از جنگ است. به هنگام اشغال اوکراین توسط آلمان نازی، شمار قربانیان در پایان عملیات جنگی بسیار بیشتر از زمان درگیری‌های نظامی بود. بنابراین اوکراینی‌ها خیلی خوب می‌دانند که در مناطقی که امروز اشغال می‌شوند چه اتفاقی می‌افتد. این درک امروز با بوچا و دیگر مناطق نیست که ایجاد شده، بلکه شناختی است که از به اصطلاح جمهوری‌های خلق دونباس به دست آمده که در واقع شبه‌دولت‌های ترور بوده‌اند.‏

Print Friendly, PDF & Email

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *