اتحادیه عرب؛ مدافع دولتها نه ملتها
“بهار عربی” سبب شد که نهاد کم اثر و ناکارآمدی همچون اتحادیه عرب نیز نقشی قابل اعتنا پیدا کند. سمتوسوی بهار عربی عملاً تا حدود زیادی از فعالشدن اتحادیه عرب و تصمیمگیریهای آن متاثر بوده است. اما در این تصمیمگیریها تا حدود زیادی بر همان پاشنه سابق میچرخد.
در ۶۷ سالی که از تاسیس اتحادیه عرب میگذرد، تصمیمات و رویکردهای نه چندان موثر این نهاد تابعی از توازن قدرت و سمتگیریهای کشورهای نسبت قدرتمند عرب عضو آن بوده است. در دوران بهار عربی نیز به نظر میآید که همین رویه ثابت و پابرجاست، با این تفاوت که نقش و تصمیمات آن به گونهای بیسابقه بر روند و فرآیند تحولات جاری در کشورهای عربی تاثیرگذار شده است.
اهدافی که روی کاغذ ماندند
تاسیس اتحادیه عرب به عنوان نخستین نهاد فراگیر و بینالمللی عربها بیش از هر چیز ناشی از برآمد ناسیونالیسم ملتهای عرب بود. حمایت دولت بریتانیا نیز در تاسیس چنین نهادی بیتاثیر نبود.
در فاصله دو جنگ جهانی، جنبشهای آزادیبخشی درجهان عرب شکل گرفتند که دو هدف را دنبال میکردند: استقلال کشورهای عربی و سپس وحدت و تشکیل حکومت واحد عربی از کشورهای استقلالیافته. بریتانیا نیز برای حفظ نفوذ خود در جهان عرب حتی در دورهی پسااستعمار، بهتر آن دید که از زبان آنتونی ایدن، وزیر خارجه ونخست وزیر وقت بریتانیا از این ایدهها حمایت کند.
“در ۶۷ سالی که از تاسیس اتحادیه عرب میگذرد، تصمیمات و رویکردهای نه چندان موثر این نهاد تابعی از توازن قدرت و سمتگیریهای کشورهای نسبت قدرتمند عرب عضو آن بوده است”
مبانی تاسیس اتحادیه عرب در سال ۱۹۴۵ پیشنهادهایی بود که مصر مطرح کرد. ۷ کشور عربی، یعنی مصر، عربستان سعودی، عراق، سوریه، لبنان، یمن و اردن با امضای پیمانی مبتنی بر این پیشنهادها بنیانگذار اتحادیه عرب شدند. در این پیمان پیوستن سایر دول عرب به اتحادیه پیشبینی شده بود، بدین ترتیب دیگر کشورهای عرب که بعد از جنگ جهانی دوم به استقلال رسیدند، یکی بعد از دیگری به اتحادیه پیوستند.
درحال حاضر اتحادیه عرب شامل ۲۲ کشور عرب از آسیا، آفریقا و سازمان آزادی بخش فلسطین می شود.
درسال ۱۹۵۰ یک قرارداد دفاع متقابل شبیه قرارداد دفاعی ناتو نیز بین دولت های عضو اتحادیه به امضا رسید.
کارنامهای غیردرخشان در ۶۰ سال
پرتحرکترین دوران اتحادیه عرب را شاید بتوان دوران حکومت جمال عبدالناصر در مصر در فاصله ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ تلقی کرد
کارنامه ۶۷ سال گذشته اتحادیه عرب موفقیت چندانی را در جهت تحقق اهداف یادشده در قرارداد تاسیس آن نشان نمیدهد. شاید تا شروع بهار عربی، پرتحرکترین دوران اتحادیه عرب را بتوان دوران حکومت جمال عبدالناصر در مصر در فاصله ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ تلقی کرد که این نهاد را به خدمت ناسیونالیسم عربی خود گرفت و از آن به عنوان اهرمی برای همراهکردن سایر کشورهای عربی در مناقشات و جنگ با اسرائیل بهره برد.
در همین دوران بود که با دخالت اتحادیه عرب و به ویژه مصر گروههای مختلف فلسطینی در سازمان آزادیبخش فلسطین جمع شدند و با عضویت این سازمان در اتحادیه عرب تاکید بر حقوق فلسطینیها نیز مبانی روشنتری پیدا کرد.
در کنار چالشها و رقابتهای تاریخی، منطقهای و سیاسی میان کشورهای عضو اتحادیه، مسائلی همچون پراکندگی جغرافیایی، سطح متفاوت توسعهیافتگی اقتصادی و سیاسی، سمتگیریهای متفاوت به سوی دو اردوگاه در دوران جنگ سرد و فقدان دموکراسی و ضعف جامعه مدنی در خود کشورهای عربی از عوامل های عمده ناکامیهای اتحادیه عرب به شمار میروند.
منشور تاسیس اتحادیه عرب که هر گونه موضعگیری در باره روندهای داخلی کشورهای عضو را قدغن کرده و نحوه دشوار تصمیمگیری و اجرای تصمیمها در این اتحادیه نیز از دیگر دلایل عدم موفقیت آن تلقی میشوند.
جابهجایی قدرت در اتحادیه عرب
پایان حکومت ناصر در مصر همزمان شد با قدرتگیری اقتصادی کشورهای نفتخیز خلیج فارس و از جمله عربستان که دعوی آنها در سلطه بر اتحادیه عرب و تاثیرگذاری بر تصمیمات آن را فزونتر کرد. با اخراج مصر از اتحادیه عرب در سال ۱۹۷۹ به دلیل امضای قرارداد کمپدیوید با اسرائیل، نفوذ و قدرت کشورهای یادشده افزایش بیشتری یافت و اتحادیه به لحاظ تامین مالی خود نیز بیش از پیش به کمکهای کشورهای ثروتمند خلیج فارس متکی شد. این امر اما در فعالیتها و تحرکات اتحادیه عرب تاثیر محسوسی بهوجود نیاورد.
فشار جورج دبلیو بوش اتحادیه عرب را به تکاپو انداخت که به اصلاحات در درون بیاندیشید
حمله عراق به کویت در سال ۱۹۹۰ اتحادیه عرب را با چالشی بزرگ روبرو کرد. شکافی که به سبب این رویداد در اتحادیه به وجود آمد تا ده سال بعد مانع از آن شد که اتحادیه فعالیت نه چندان موثر پیشین خود را هم بتوان ادامه دهد. به جای اجلاس سالانه سران در هر سال، در این ده سال تنها یک بار چنین اجلاسی برپا شد.
اصلاحاتی که در حد حرف باقی ماندند
سال ۲۰۰۰ با رسمیتیافتن دبیرکلی عمرو موسی بر اتحادیه عرب بحث اصلاحات در این اتحادیه و تحرکبخشیدن به فعالیت و تاثیرگذاری آن هم بیش از پیش در دستور کار قرار گرفت.
هدف این بود که اتحادیه در تاثیرگذاری بر ساحت سیاسی کشورهای عضو، پایبندسازی آنها به رعایت حقوق بشر و موازین دموکراسی نقش پیدا کند و حتی به سوی تبدیل شدن به نهادی همچون اتحادیه اروپا گام بردارد.
در این میان دولت جورج دبلیو بوش در چارچوب طرح “دموکراتیکسازی خاورمیانه بزرگ” بر کشورهای عربی فشار وارد میکرد که دست به اصلاحات سیاسی و اجتماعی بزنند و همین مسئله اتحادیه عرب را نیز به تکاپو انداخت که هم به اصلاحات در درون خود بیاندیشید و هم چارچوب اصلاحات در کشورهای دیگر را نیز طراحی و تصریح کند.
کشورهای مختلف عربی برای اصلاحاتی که عمدتا از سر اجبار حاضر به بحث در باره آنها شده بودند، پیشنهادهایی را مطرح کردند که تناقضات و اختلافهای گاه اساسی با یکدیگر داشت و توافق بر سر آنها کار آسانی نبود. گستردگی این اختلافات و از نفسافتادن دولت بوش در پیشبرد طرح خاورمیانه بزرگ به سبب مشکلاتی که در عراق و افغانستان با آنها روبرو شد، همه و همه باعث شدند که هم اصلاحات در اتحادیه عرب همچنان به محاق تعویق بیفتد و هم کشورهای عربی از اصلاحات درونی خود سرباز زنند.
به این ترتیب اتحادیه نتوانست در اصلاحات درونی خود موفق شود و به جز تصویب طرح “صلح در برابر زمین” برای حل مناقشه فلسطینیها و اسرائیل، در چارچوب وظایف خود هم از عهده نقشی برنیامد، چنان که در بحران جنگ آمریکا علیه عراق و جنگهای اسرائیل علیه حزبالله و حماس در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۹ یا در حل مناقشات داخلی لبنان و سودان نقشی عمدتا حاشیهای ایفا کرد.
تحرک اتحادیه بر بستر نفرت از دیکتاتور لیبی
بروز ناآرامی ها در لیبی در فوریه سال گذشته سبب شد که افکار عمومی جهان عرب و خواستهای آن جدی گرفته شود
بروز ناآرامی ها در لیبی در فوریه سال گذشته سبب شد که افکار عمومی جهان عرب و خواستهای آن جدی گرفته شود. موضوعی که اتحادیه عرب هم نمیتوانست به آن بیتفاوت بماند.
افزون بر این، کشورهایی مانند عربستان و قطر که اینک در غیاب مصر بحرانزده و زیر فشار قرار گرفتن قذافی، جایگاه باز هم قویتری در اتحادیه عرب پیدا کرده بودند نیز درصدد برآمدند که این اتحادیه را به نماد “تصمیمگیری جمعی عربها” در عرصه بینالمللی بدل کنند و تصمیمهای خود را از طریق آن اجرا کنند. به این ترتیب اتحادیه عرب با فراخوانی به ایجاد منطقه پرواز ممنوع بر فراز لیبی و موافقت با رهبری ناتو در انجام این عملیات عملا با کارنامه و منشور ۶۶ ساله خود وداع کرد و برای اولین بار به دخالت از خارج در امور یکی از کشورهای عضو خود چراغ سبز نشان داد.
اگر اتحادیه عرب به همان اندازه لیبی در مورد بحران سیاسی در بحرین و یمن و سیاستهای سرکوبگرانه رژیمهای این دو کشور هم واکنش میداد بیش از پیش مبنا و پشتوانهای برای این تحلیل فراهم میآورد که فعالشدن اتحادیه بیش از همه ناشی از فشار افکار عمومی جهان عرب و در هماهنگی با خواست دموکراتیکی است که از رباط تا ریاض به این یا آن اندازه در حال غلیان و بروز است.
اما انفعال اتحادیه در قبال اصرار دیکتاتور یمن در ماندن بر مسند قدرت و گردن نگذاشتن او به خواست مخالفان یا سکوت در برابر اعزام نیرو از سوی عربستان و امارات به بحرین برای مهار جنبش نشانگر آن است که فعالشدن اتحادیه در مسایلی مانند بحران لیبی تا حدود زیادی به نقش فعال قدرتهای قدر آن و تاثیر چالشهای دیرپای آنها با دیکتاتوری مانند معمر قذافی برمیگردد و نه لزوما به انگیزههای ناشی از بسط دموکراسی و حقوق بشر در جهان عرب.
انگیزههای متفاوت در عمدهشدن دوباره اتحادیه عرب
قطر که اینک نقش اصلی را در درون اتحادیه عرب بازی میکند انعطاف چندانی برای تحولات دموکراتیک در این کشور نشان نمیدهد
هم عربستان و هم قطر که اینک نقش اصلی را در درون اتحادیه عرب بازی میکنند انعطاف چندانی برای تحولات دموکراتیک در کشور خودشان نشان نمیدهند. تلویزیون الجزیره که به قدرت نرم قطر برای تاثیرگذاری بر تحولات در دیگر کشورهای عربی بدل شده در مورد وضعیت درون قطر و به ویژه تحولات بحرین تقریباً ساکت است. در واقع قطر با اتکا به درآمدهای نفتی و تاثیرگذاری از طریق الجزیره و اتحادیه عرب بر سیر تحولات در بخشهایی از جهان عرب، درصدد است که به رغم کوچکی در هیات یک قدرت منطقهای ظاهر شود.
تلاشهای قطر در حل برخی از بحرانهای عربی مانند مسائل لبنان یا معضل دارفور در سودان و میانجیگری میان جناحهای مختلف فلسطینی نیز تا حدود زیادی به تحقق این مدعای قطر کمک کردهاند. رهبری قطر در پیگیری مدعای خویش از به کارگیری اهرم مالی چه در درون اتحادیه عرب و چه در بیرون آن نیز ابایی ندارد. این بخش از سیاست قطر اصطلاح تازه “چک دیپلماسی” را وارد فرهنگ سیاسی معاصر کرده است.
عربستان نیز که در پی سرنگونی صدامحسین با قدرتگیری کمسابقه ایران و برخی جاهطلبیها و دعوی هژمونی رهبری این کشور در سطح منطقه مواجه است، خلا قدرت سنتی کشورهایی مانند مصر و لیبی و سوریه در درون اتحادیه سعی دارد تا با کمک به قدرتگیری هر چه بیشتر نیروهای غیرشیعی در منطقه، تاثیر جمهوری اسلامی و حوزه نفوذ آن را محدود کند. با توجه به اتحاد استراتژیک سوریه و ایران، فعالشدن اتحادیه عرب در بحران سوریه قاعدتا با تلاشهای عربستان نیز بیارتباط نیست.
سوریه، چالشی دشوار برای اتحادیه عرب
نقش سوریه به عنوان یکی از “خاکریزهای اصلی مناقشه اعراب و اسرائیل” سبب شده که به رغم نقض گسترده حقوق بشر در سوریه، دخالت فعال اتحادیه در آن با دشواری رو به رو شود
اما بر خلاف لیبی، سوریه در منطقه استراتژیک حساسی واقع است که بحران آن ابعاد بیرونی گستردهای میتواند به خود بگیرد.
نقش سوریه به عنوان یکی از “خاکریزهای اصلی مناقشه اعراب و اسرائیل”، چهرهای که رژیم دمشق به عنوان مدافع ناسیونالیسم عرب از خود ساخته، نقش مهمتری که این کشور در قیاس با لیبی در درون خود اتحادیه عرب داشته به علاوه ترکیب قومی و مذهبی متفاوتی که رژیم سوریه را همچنان از حمایتهایی در داخل کشور برخوردار میکنند، همه و همه سبب شدهاند که به رغم نقض گسترده حقوق بشر در سوریه، دخالت فعال اتحادیه در آن، به سبکی که در لیبی پیش رفت را با دشواری روبرو کند.
در واقع این موارد سبب شدهاند که در درون خود اتحادیه عرب نیز دستیابی به وحدت نظر برای اتخاذ موضعی مشترک در قبال بحران سوریه با موانع و دستاندازیهایی روبرو باشد. شکست احتمالی ماموریت هیات نظارت اتحادیه عرب در سوریه نیز شاید لزوما به کاهش اختلاف نظر در درون اتحادیه کمک نکند. حمایت قدرتهای بینالمللی مانند روسیه و چین از سوریه نیز بر دشواری پیشبرد مواضعی مانند آنچه که اتحادیه در قبال بحران لیبی نشان داد میافزایند.
صرفنظر از این که بهار عربی تا چه حد و با چه سرعتی به شکلگیری ساختارهای دموکراتیک در کشورهای عربی کمک کند، اتحادیه عرب نیز نمیتواند با ساختار و کارکرد کنونی خودش به حیات ادامه دهد و بسان سابق بیش از افکار عمومی مردم کشورهای عربی از منافع و سمتگیریهای دولتهای حاکم بر این کشورها و به ویژه اعضای قدر خود تبعیت کند.
نسیمی که اتحادیه را نیز بینصیب نمیگذارد
در واقع اگر برملاشدن عقبماندگی ساختار و رویکردهای اتحادیه در ۶۷ سال گذشته آن را به ایجاد تحول درونی رهنمون نشد و اگر فشارهای ناشی از “طرح خاورمیانه بزرگ” جورج بوش هم نتوانست این اتحادیه را به نهادی همپا و همگام با نیازها و ضرورتهای زمان بدل کند و به راهگشای دموکراسی و حقوق بشر در کشورهای عضو بدل سازد، بهار عربی اینک میرود که چنین ضرورتی را دیر یا زود به اتحادیه و نهادهای مشابه در جهان عرب تحمیل کند.
نسیم دموکراسی، گردش آزاد اطلاعات و رساترشدن جنبش مطالباتی اقشار مختلف در جهان عرب نه کشورهای همچنان بسته خاورمیانه را در میان مدت از تحول و تغییر در امان خواهد گذاشت و نه ساختار و سیاست سخت و منجمدشده اتحادیه عرب را.

