شاخه زیتون احمدینژاد برای آمریکا
سخنان احمدینژاد در خصوص ضرورت مذاکره و رابطه با آمریکا نه تنها یک دور کامل 180 درجه بود، بلکه اگر نصف یا ثلث آن را روسایجمهور پیشین در دوران مسوولیتشان گفته بودند، کافی بود تا جریانات مخالف آنان کار میکردند که در همان نیویورک مجبور شوند حرفهایشان را پس بگیرند. فرض بگیریم که به هر حال از جایگاه یک رییسجمهور تقریبا مستقل، آقای احمدینژاد میکوشد به آمریکاییها بگوید که ما سر جنگ و ستیز با شما نداریم؛ از اول هم نداشتهایم و این ستیز و جنگ میان ما و شما؛ هم به ما و هم به شما خسارت وارد کرده است و با این انگیزه، پیشنهاد مصالحه و توافق به آمریکاییها میدهد. به باور آقای احمدینژاد مشکلات و تخاصمات میان ایران و آمریکا حول محور دو موضوع اصلی است؛ فعالیتهای هستهای ایران و افغانستان. در خصوص فعالیتهای هستهای وی ضمن بینتیجه دانستن مذاکرات با 1+5، به آمریکاییها پیشنهاد کرده که بیاییم و در فضای جدیدی که قرار است میان تهران و واشنگتن برقرار شود، ما و شما خودمان مساله هستهای را حل و فصل کنیم و در خصوص افغانستان هم به آمریکاییها پیشنهاد کرده که بعد از انتخابات آمریکا (حدودا دو ماه دیگر) ما حاضریم با شما بر سر افغانستان مذاکره دوجانبه کنیم. علیالقاعده انتظار آقای احمدینژاد آن است که آمریکاییها اگر آب دستشان است، آن را زمین بگذارند و بلافاصله پیام دوستانه و گرمی برای آقای احمدینژاد بفرستند که ما هم بسیار خوشحالیم از تغییر لحن و تغییر نگاه رییسجمهور ایران و چراغ سبز و شاخه زیتون وی را با لبخند، تشکر و اظهار امتنان دریافت کنند اما به نظر میرسد، ایشان موضوع را ساده، فرض کردهاند. زیرا مقامات کاخ سفید زحمت فشردن دست دوستی که از جانب احمدینژاد به سوی آنان دراز شده است را به خود نخواهند داد. انسان وقتی در اخبار میخواند که آقای احمدینژاد را 160 نفر که برای 20 نفر از آنها ویزا صادر نمیشود و مابقی همراه رییسجمهور به نیویورک رفتهاند، کمترین انتظارش آن است که دستکم یکی، دو نفر از خیل آن یکصد و بیست، سی نفر به الفبای وضعیت سیاسی آمریکا اشراف میداشتند و ایشان را در جریان وضعیت سیاسی کلان آمریکا قرار میدادند.
اگر این اتفاق میافتاد در آن صورت آقای احمدینژاد به دولت جدید آمریکا پیشنهاد مذاکره بر سر افغانستان نمیداد. همچنین در خصوص مساله هستهای هم پیشنهاد مذاکرات دوجانبه نمیداد. در مورد افغانستان آمریکاییها مشکل دارند، اما اولا مشکلات و مسایلشان حاد نیست. از کمتر از دو سال دیگر خروج آمریکاییها از افغانستان شروع میشود، همچنان که در عراق اتفاق افتاد. البته طالبان به هیچ روی در افغانستان تضعیف نشدهاند، اما این مشکل خود افغانهاست نه آمریکاییها. اما فرض بگیریم که حق با آقای احمدینژاد است و افغانستان مهمترین مشکل و مساله سیاست خارجی آمریکا باشد، سوال اساسی آن است که ایران چه کمکی میتواند در از بین بردن طالبان افغانستان کند؟ رهبری «طالبان» و «القاعده» در افغانستان کدام تبعیت را از ما دارند؟ ما چه نفوذی بر پشتونها و سایر اقوام افغانستان داریم؟ اگر هم افغانستان معضل آمریکاییها باشد، چه کاری از دست ایران برمیآید برای رفع آن معضل؟ پیشنهاد آقای احمدینژاد در خصوص مذاکرات دوجانبه مستقیم با آمریکا از پیشنهاد مذاکره مستقیم بر سر افغانستان هم غیرواقعبینانهتر است. اولا اگر آمریکاییها اعتقادی هم به مذاکرات مستقیم با ایران بر سر مساله هستهایمان داشته باشند، بدون هماهنگی با 1+5 و متحدان مهم آن کشور تن به چنین مذاکراتی نخواهند داد، نه به دلیل آنکه آمریکاییها خیلی پایبند به اخلاق هستند، خیر. به علت اینکه مساله هستهای برای ما یک مساله اساسی شده است. برای آمریکاییها اینگونه نیست. ثانیا از دید آمریکاییها حل مساله هستهای ایران خیلی نیاز به مذاکرات پیچیده و مفصل نه با 1+5 دارد و نه با خود آمریکاییها به صورت مستقیم. آنها مدعیاند ایران همواره خواهان نابودی اسراییل است. بنابراین بخشهایی از فعالیتهای هستهای ما که به ادعای غرب میتواند بالقوه ما را قادر کند که تسلیحات هستهای تولید کنیم، باید متوقف شوند. اگر اعضای تیم مذاکرهکننده ایران با آمریکاییها هم مستقیما وارد مذاکره شوند، خواسته آمریکاییها تغییری نخواهد کرد: متوقف شدن بخشهایی از فعالیتهای هستهای ما که آنان مدعی هستند ایران را قادر میکند که هرگاه اراده کند، بتواند به فاصله چند ماه تا یک سال سلاح هستهای تولید کند. با توجه به اینکه ایران هیچگاه حاضر نشده تن به این خواسته بدهد، عملا مذاکرات مستقیم هم حاصلی به بار نخواهد آورد.
ثالثا اگر دردم یکی بودی چه بودی! مساله هستهای صرفا یکی از مناقشات ما با واشنگتن است. ما یک دوجین مساله و مشکل با آمریکاییها داریم که هستهای صرفا یکی از آنهاست. آنها ادعا میکنند ما در عراق، سوریه، خلیجفارس، لبنان و فلسطین با آمریکا مشکل داریم.
روزنامه شرق