گفتگویِ نوشتاری

******** سلام دوست عزیز و ارجمندم آقای علمداری! ازپاسخ تان سپاسگزارم. نکاتی درنوشتۀ شما هست که اهمیّت پرداختن به آنها بسیارمهّم ترازتبادل نظردربارۀ مناسبات باسلطنت طلبان است. ولی بااین حال، چون موضوع اصلی تبادل نظرفعلیِ ما، همین مناسبات است؛ لذا، رویِ چند نکته به اختصار، مکث می کنم. قصدم، چنانکه مرامی شناسید، مجادله ومناقشه نیست؛ بلکه بازترکردن بحث به امید تفاهم بیشتر است. درنگاه دوباره، متوجّه شدم که بناچاربعضی مطالب تکرارشده است. امیدوارم ببخشید.
1ـ دوست ارجمندم! شما بهترازمن می دانید که مردم ایران لااقل از1400 سال به این سو، با دونهاد ریشه دار، که متاسفانه حامل وآورندۀ استبداد وخودکامگی درایران بوده اند، روبروبوده است. درتمام این سده های بس دراز، سلطنت ودین همچون زوجی جدائی ناپذیر، ویارویاور، حکومت های استبدادی خودکامه رااستمرارداده اند.
چنان دان که شاهی وپیغمبری دوگوهر بُوَد دریک انگشتری!
این پدیده به ویژه ازهنگامی که «عصبیّت دینی» با«عصبیّت قومی»اقوام وطوایف مهاجم ترک ومغول وترکمن پیوند خورد، تشدید گردید؛ که درژارگون سیاسی، ازآن بنام «استبدادآسیائی»، سخن می رود.
درپی انقلاب بهمن 57، (مستقل ازارزیابی ما دردرست بودن یا نبودن این انقلاب، که بی گمان، جای تبادل نظرمستقلی رادارد)؛ به هرحال، آنچه پیش آمد، ازمیان برداشته شدنِ یکی ازاین دونهادِ پایه ایِ استبداد کهنسال ازصحنۀ سیاسی کشوربوده است. نهادی که حتی 1400سال نسبت به عاملِ نهاد دین اسلام، درایران، قدمت بیشتری داشته است. بسته شدن دفترِاین نهاد استبداد پرور وریشه دارِتاریخی را، باید به فال نیک گرفت. بباورمن، کسانی مثل شما ویامن، که درتلاش برایِ استقراردولتی هستیم که در آن، همۀ نهادهای حکومتی می بایست برارادۀ مردم استوارباشد؛ به عبارت دیگرمنشاء همۀ قوابرخاسته ازاراده ملت وناشی ازانتخابات آزاد باشد؛ می باید ازدست زدن به هرگونه اقدام وبرداشتن گامی که ممکن است، حتی به مقدارکم، ببازسازی واحیاء دوبارۀ نظام موروثی پادشاهی یاری رساند؛ نهادی که ملت ایران درتعیین وگزینش آن نقشی نداشته وندارند، پرهیزکنند.
بگذریم ازبحثی که درنامۀ پیشین خود مطرح وعرض کردم. جماعتی که امروزدرپوششِ مشروطه خواهان، درپی استقراردوبارۀ خاندان پهلوی اند، درزمان محمدرضا شاه، که به واقع جنبش مشروطه خواهی مطرح بود، عملاًمشروطه کُش بودند. ولی اینک، با مشاهدۀ نظام به غایت استبدادی ولایت فقیه ودرنگ درمخالفت فزایندۀ مردم با حاکمان برسرکار؛ همین مشروطه کشان دیروزی، اینک درپوششِ مشروطه خواه، وارد میدان شده اند. بااین امید که آنچه را که دیروزباخته بودند، شاید دوباره بدست آورند.
نکتۀ دیگری که دررویکردمابه جریانات سیاسی ازنوع سلطنت طلبان وسازمان مجاهدین خلق، اهمیّت دارد، این است که آنها خودراآلترناتیوجمهوری اسلامی می پندارند. وتوفیق درآن رافقط درگرو ودر صورت سرنگونی آن، به هرقیمت وبااتکاء به هرنیروی داخلی وخارجی، می دانند. بنابراین ، مشکل بتوان تصورکرد که این جریانات به روند یک پیکارآرام وتدریجی برای گذاربه دموکراسی درایران، واقعاًعلاقمندباشند. زیرادرتغییروتحول آرام ومسالمت آمیز، که قاعدتاً می باید دردرون کشورتکوین بیابد، شانسی برای پیروزیِ اینگونه جریانات سیاسی، وجودندارد.
این راهم ناگفته نگذارم که معضل مناسبات ما با سلطنت طلبان طرفدارخاندان پهلوی؛ درگروِ انتقاد آقای رضاپهلوی ازآباء واجدادش، نیست. اگرایشان چنین کاری بکنند که بباورمن لازم است، اساساًبلند نظری وعلّو طبع خود را، به عنوان مردسیاسی بازتاب خواهد داد. ولی اصل اختلاف را که اشاره کردم، ازمیان برنخواهد داشت.
ملاحظه می شود که میان خواست آنهاکه استقراردوبارۀ سلطنت خاندان پهلوی ازهرراه وروشی است؛ باخواست ما، که استقراریک جمهوری مبتنی برآزادی وحقوق بشروجدائی دین ازدولت، باتوسّل به راه وروش آرام ومسالمت آمیزاست، واقعاًوجه مشترکی وجود ندارد تا درجستجوی منافع مشترک باشیم؟ تاآنگونه که شمادرنامه ات خاطرنشان کرده ای: «برای رفع اختلافات ودست یابی به توافق حول منافع مشترک» تلاش بکنیم؟
اگراحتمالاًمنظورتان از«منافع مشترک»، دموکراسی خواهی است؛ درآنصورت، نیروهای واقعی وکار سازاین پیکار، درخارج ازجمهوری خواهانی ازتبارشما وما؛ اساساً دردرون کشورند. بدیهی است که آنها هم باماها تفاوت هاواختلافاتی دارند. بنابراین، آیا بهترنیست که نیروی خودرابرایِ نزدیکی و تفاهم وکاهش تفاوت هابااین نیروی ملیونی بکاربیندازیم وباآنها«برای رفع اختلافات ودست یابی به توافق حول منافع مشترک» تلاش بورزیم؟
فکرنمی کنی که درخارج کشورنیز، ارجح تراین باشد که ماهمین نیروی معینی که داریم برای تقویت جبهۀ جمهوری خواهان که پروژۀ سیاسی آنهاگذاربه دموکراسی تمام عیاروبرقراری وتامین واقعیِ آزادی های دموکراتیک درکشور، جدائی نهاد دین ازدولت(State)، انتخابی کردن همۀ نهادهای حکومتی است، بکاربیندازیم؟ آیابهترنیست که خانواده های سیاسی ازقبیل مجاهدین خلق وسلطنت طلبان طرفداراستقراردوبارۀ خاندان پهلوی ویاطرفداران دیکتاتوری پرولتاریا وتجزیه طلبان«قومی» رابه حال خودبگذاریم؟ ازبه حال خود گذاشتن، منظورم این است که نه بیخودی باآنها بجنگیم ونه درتلاش نزدیکی باچنین نیروهائی، وقت وانرژی خودرا تلف سازیم. کارکم ثمری که ممکن است حتی امکان تفاهم ونزدیکی ما با نیروهای بالقوّۀ آزادیخواه ودموکراسی خواه درون کشوررا، دشوارتروحتّی ناممکن سازد!
اگرهرکدام ازاین جریانات سیاسی یاایدئولوژیک، توانستند بااتکاء به نیروی خود، قاطبۀ مردم رابسوی خود جلب کنند، ودریک انتخابات آزاد پیروزشدند؛ دراین صورت، دیگرگناه روی کارآمدن آنها بردوش ما سنگینی نخواهد کرد. آنگونه که نقش، ولومحدودما درروی کارآمدن روحانیّت طرفدارولایت فقیه در انقلاب بهمن، هنوزوهمچنان بروجدان ماسنگینی می کند وآزارمی دهد وقابل بخشش هم نیست.
کاظم جان! من مساله ای بامشروطه خواهان واقعی وشناخته شده، نداشته وندارم. منتها، همانگونه که دریادداشت پیشین خود نوشتم؛ برایِ من، وبگمانم درحافظۀ تاریخی تک تک ما، نماد مشروطه خواهی درایران، دکترمحمد مصدق وجبهۀ ملی ونهضت آزادی وحزب ملت ایران ونظایرآنها بودند که دررژیم گذشته سرکوب شدند. ولی اینگونه مشروطه خواهان اصیل وواقعی، عموماً پس ازانقلاب بهمن، به صفوف جمهوری خواهان پیوسته اند. تشکّل هائی که امروز، بنام جبهۀ ملی یا نهضت آزادی وحزب ملت ایران، فعالیّت خودراادامه می دهند، همه درشمارجمهوری خواهان اند.
تنها دکتربختیار، تا مدت ها، البته اونیزبه شیوۀ خود، همچنان مشروطه خواه باقی مانده بود. درمیان سازمان های چپ ایران، من اولیّن کسی بودم که به سراغ اورفتم وباآن رادمرد، مصاحبه کردم که درنشریّۀ راه آزادی چاپ شده است. بخاطراین مصاحبه ورابطۀ ما با دکتربختیارودراعتراض به آن، انشعاب مهمّی درحزب دموکراتیک مردم ایران رخ داد. ولی ما تحمل کردیم وبه راه اتحاد بااو و همفکرانش ادامه دادیم. حتی درجریان گفتگووطراحی جبهۀ مشترکی باایشان وزنده یاد ناخدااحمد مدنی وآقای حسن نزیه بودیم که آدمکشان جمهوری اسلامی ناجوانمردانه اوراازپای درآوردند. وباانتقال دریا دارمدنی به آمریکا وافسردگی عمومی پس ازاین قتل، این طرح عقیم ماند.
بنابراین مسالۀ ما بااین جماعتی است که پس ازبرافتادن ژریم پهلوی، تازه به فکرمشروطه خواهی افتاده اند. برای این جماعت که اعتبارسیاسیِ خودرادرپیِ انقلاب بهمن درمیان آزادیخواهان ایران از دست داده اند، برای کسب مشروعیّت، بسیارپراهمیّت است که بازیگران سیاسی معتبرجریان چپ، به آنهانزدیک شوند ودست دوستی بدهند.
دوست عزیزم! نبایدازنظردورداشت که سلطنت طلبان طرفدارخاندان پهلوی، درعین حال، اینگونه نزدیکی ها وهمکاری هارا، برای جلب حمایت حامیان خارجی خود نیزلازم دارند. من آگاهی دارم که چندسال پیش، مقامات آمریکائی به آقای پهلوی گفته اند که نمی توانند به تنهائی ازاوهمچون آلترناتیو جهموری اسلامی حمایت کنند. برای حمایت موثر، ائتلاف«مشروطه خواهان» باسایرنیروها ضرورت دارد. آمریکائی هاهنوزازکومپلکس کودتای مرداد1332، رنج می برند. ونمی خواهند درافکارعمومی چنین وانمود شود که قصدِ آوردنِ دوبارۀ سلسلۀ پهلوی به سلطنت، رادارند. نمی خواهم بگویم که سلطنت طلبان تنها ویا دلپسند ترین گزینش آنها برای جانشینی جهمهوری اسلامی است. ولی بیگمان یکی ازآلترناتیوهای روی میزدولت آمریکا دراین دنیای پرحادثه وپیش بینی نشده است.
دوست عزیزترازجانم! چگونه است که شمابااین همه دانش وتجربه، به این مسائل عنایت نمی کنید؟ چراباید انسان فرهیخته وخوشنامی ازتبارکاظم علمداری، اعتباروحیثیّت سیاسی خودراصرفاًبخاطرآزاد منشی وآزاداندیشی اش، برای اعادۀ حیثیّت این جماعت، درخدمت آنها بگذارد وفردا دوباره افسوس بخورد؟
آیا شما واقعاً امید دارید که گفتگوونشست وبرخاست شما باآقای رضا پهلوی «می تواند برای قانع کردن اوبه پذیرفتن نظام جمهوری هم باشد»؟ بباورمن چنین امیدی، توهّمی بیش نیست. ازاین گذشته، به نظر من، اساساًچه سودی دارد که دست به چنین کاری زد؟ چنانکه قبلاً گفتم، وزن واعتباروجایگاه سیاسی – اجتماعی اوبدین خاطراست که ایشان شاهزاده پهلوی است. رضاپهلوی جمهوری خواه چیزی فراتراز یکی ازماهانخواهدشد. اگرایشان واقعا معتقدبه آزادی ودموکراسی است، که بعیدهم نیست چنین باشد. زیراعمری درآمریکا واوروپا گذرانده وبا فرهنگ این جوامع آشنا شده وخوگرفته است. اگرفرض را براین بگذاریم که ایشان واقعاً به آزادی ودموکراسی اعتقاد دارد؛ دراین صورت، من اگربجای شما بودم، بجای صرف وقت فراوان به امید جمهوری خواه کردن ناشدنیِ رضا پهلوی، اورا تشویق می کردم که درمیان طیف سلطنت طلبان وخانوادۀ سیاسی خود بماند وطرفداران خویش را، که به هرحال بخشی ازمردم ایرانند وازامکاناتی هم برخوردارند، باارزش های آزادی طلبانه ودموکراسی خواهی آشنا کند وببار آورد.
دوست عزیزوگرامی ام آقای دکترعلمداری! درنامۀ شما مطالب مهم تری دررابطه با نیروهای سیاسی اصلاح طلب درون کشوروپروسۀ گذاربه دموکراسی هست که تبادل نظردربارۀ آنها به نظرمن اساسی تراست. متاسفانه چون وضع مزاجی ام مدتهاست که رضایت بخش نیست، وتمام روز، خسته وکوبیده و بی حال وحوصله هستم، بیش ازاین نتوانستم. بی آنکه اطمینان بدهم، امیدوارم دررابطه باآن مطالب، بتوانم درروزهای آینده چند کلمه ای بنویسم.
ارادتمند بابک امیرخسروی 25/04/2012