گفتگویِ نوشتاری
گفت و گوهای زیر در جریان بحث در ای میل لیست اتحاد جمهوریخواهان ایران بر سر نحوه برخورد با نیروهای دیگر از جمله سلطنت طلبان صورت گرفته است. مجموعه ای از این بحث ها بین آقایان بابک امیرخسروی و کاظم علمداری انتخاب شده و برای انتشار در اختیار مطبوعات قرار داده شده است
دوست ارجمندم آقای دکترعلمداری، پس ازعرض سلام!
باآنکه به دلایلی، قویّاً اکراه داشته ودارم که دراین بحث ها شرکت بکنم؛ ولی نوشته های متعدد شما وسایرعزیزان را که این روزه ها، به ویژه پس ازگردهمآئی یا کنفرانس واشنگتن(دکترمهرداد مشایخی) راخواندم، تذکرچند نکته به نظرم ضروری رسید.
1 ـ دوست ارجمند! اولاً به گمان من، درمیان ما، اختلافی برسرشعار«ایران برایِ همۀ ایرانیان» نیست. زیرارعایت این امر، لااقل برای ماها، ازبدیهیّات وازباورهای پایه ای وخلل ناپذیرماست. ازدیدگاه ما: آزادی، اساساً، آزادی دگراندیش است! وگرنه آزادی معنی ندارد. بدیهی است که در ایرانی که من وشمابرای برپائی آن تلاش می ورزیم، وآرزو وخواست ماست؛ همانگونه که شما از قول دکتراهری، مورد تاکید قرارداده اید: «همۀ طرفداران دیکتاتوری پرولتاریا تا طرفداران دیکتاتوری فقها تا سطنت طلبان و دمکراسی خواهان وغیره همه ایرانی هستند وباید ازحق برابر برخوردار باشند». اضافه براین گرایشات سیاسی ذکرشده، تاکید آن لازم است که همۀ باورمندان به ادیان مختلف، ازمسلمان وشیعه گرفته تا بهائی و مسیحی وزرتشتی ونیزبی دینان نیز، ایرانی هستند و می باید ازهمان حقوق وآزادی وبرابری، برخوردار باشند. بنابراین خواهش می کنم نگران این امر نباشید. زیرا همه براین اصل، باورمندیم. پس بهتراست این موضوع راکناربگذاریم.
2 ـ نکتۀ دیگرازمنظرودیدگاه ما، که دراساسنامه نیزبازتاب دارد، این است که اگرفردی ازمیان ما تشخیص بدهد ومفید بشمارد وصلاح بداند؛ نشست وبرخاست وگفتگوی او، بااین ویاآن فرد ویا حضوروشرکت درسمیناروکنفرانس وگردهمآئی هائی که به ابتکاراین وآن تشکیل می شود، اگردرچار چوب کاملاًفردی صورت بگیرد وسوء تفاهمی ایجاد نکند، اصولاً اشکالی ندارد.
3ـ مشگل تنهاهنگامی آغازمی شود ودرخوردرنگ بیشتری است که پاراازاین نشست وبرخاست ها و تبادل نظرهافراتربگذاریم ووارد همکاری های سیاسی وائتلاف واتحاد سیاسی بشویم. ازآن جمله، همین بحثِ رابطه با طرفداران سلطنت پهلوی است. زیرادرآنجا مرزها وخانواده های سیاسی ازهم جدا می شوند؛ بی آنکه ضرورتاًبه دشمن یکدیگرمبدل گردند.
هنگامی که من وشما دست به دست هم دادیم واتحاد جمهوری خواهان ایران راپایه گذاری کردیم؛ اولین اقدام ماتدوین یک منشورجمهوری خواهی بود. انگیزۀ مامتحدساختن نیروهای پراکندۀ سیاسی جمهوری خواه بود که هدفشان برقراریِ یک: نظام جـمهوری پارلمانی براساس تفکيک قوای سه گانه وتضمين حقوق وآزادي های فردی واجتماعی مندرج دراعلاميه جهانی حقوق بشرورعایت اصل تناوب قدرت و انتخابی بودن سران کشورودولت، که هرگونه ادعای امتيازموروثی، دينی ومسلکی را درامرحکومت بی اعتبار میسازد!
بباورمن، هنوزهم کارووظیفه اصلی ما متحد ساختن نیروهای سیاسی جمهوری خواهِ باورمند به آزادی و دموکراسی و پایبند به تحولات آرام وتدریجی ومسالمت آمیزاست. این نیروها هنوزپراکنده اند وبرسربرخی مسائل مهّم اختلاف نظردارند. کارووظیفۀ اصلی ما همسو کردن هرچه بیشترنظرها و متحد کردن هرچه گسترده ترکردنِ صفوف جمهوری خواهان است. بنابراین، بهتراست ازهراقدامی که به این وظیفۀ اساسی صدمه واردکند وخط ومرزهارامخدوش سازد، پرهیزنمود.
4 ـ به گونۀ ما، حزب مشروطه خواهان ایران نیزمنشورخود رادارد. منتهی شاه بیت آن، استقرار مجدد خاندان سلطنی سرنگون شدۀ پهلوی است؛ ونامزد مشخص آنهانیزآقای رضاپهلوی می باشد. آقای رضا پهلوی نماد وتجسّم «حزب مشروطه خواهان ایران»، واساساً علّت وجودی آنهاست. این دو، ازهم جدائی ناپذیرند. رضاپهلوی درخارج ازجایگاه نامزد سلطنتی وبریده ازحزب مشروطه خواهان ایران، دربهترین حال، مبدّل به یکی ازمبارزانِ متوسّط سیاسی آزادی خواه خارج از کشورِ ایران می شود، نه بیشتر!
بنابراین کاظم جان نمی شود آنگونه که توازدیگران می خواهی باآقای پهلوی برخورد کرد. می گوئی: «بااوبه عنوان انسان مستقلی برخورد کنید وازاوبخواهید که به عنوان انسان مستقل، عاقل وبالغ خود را درعرصه سیاست معرفی کند». این شدنی نیست. زیرااگرچنین کند، نقش اصلیِ وویژۀ سیاسی خودرانفی می کند وموقعیّت اجتماعی- سیاسی خودراازدست می دهد.
چنانکه ملاحظه می فرمائی، ما با دوجریان سیاسی متفاوت ومتباین مواجهیم. دریکسوحزب مشروطه خواهان است که هدفش استقرارمجدد سلطنت پهلوی بپادشاهی رضا پهلوی است. ودرسوی دیگرازجمله اتحاد جمهوری خواهان است که برای برقراری نظام جمهوری تلاش می کند که درآن، همۀ ارگان های حکومتی، انتخابی است.
درست است که نباید با پیشداوری منفی، حسن نیّت آقای رضاپهلوی وآن گروه سیاسی که تحت نام مشروطه خواهان ایران متشکل شده اند، زیرپرسش برد. این حرف درست است که نباید رضا پهلوی رابخاطراعمال ورفتارپدرایشان محکوم کرد. ولی این واقعیّت تاریخی رانیزنباید ازنظردورداشت که نظام سلطنتی درایران، طّی هزاران سال، استبدادی ودردوره های طولانی، حتّی خودکامه بوده است. این موضوع را تودرکتاب پربارِخود(«چراایران عقب ماند و…»)، به روشنی مورد تاکید قرارداده ای. سلسلۀ پهلوی نیزبخشی ازاین تاریخ غم انگیزوبی گمان آخرین آنست.
حالاطرفداران آن نظام، خودرامشروطه خواه می نامند. حال آنکه نماد مشروطه خواهی درآن زمان، دکترمحمد مصدق بود که فریاد می کشید: شاه سلطنت می کند، نه حکومت! نماد حزب مشروطه خواه نیزجبهۀ ملی ونهضت آزادی وحزب ملت ایران بود. این گروهی که امروز، پس ازبرافتادن سلسلۀ پهلوی«مشروطه خواه» شده اند، دردوران پهلوی، مشروطه کش بودند! دیدیم که چه برسرِ آن رادمرد آوردند وچگونه جبهۀ ملی ونهضت آزادی راسرکوب کردند. وبا خلاء سیاسی که پیش آمد، زمینه برای روی کارآمدن وقدرت گرفتن روحانیت طرفدارآیت الله خمینی فراهم آمد.
ما نه خصم این گروه سیاسی هستیم ونه درآروزی نابودی آنها. درمیان آنها انسان های فرهیخته کم نیستند. شادروان داریوش همایون ازنمونه های درخشان آنست. ولی بااین حال: عیسی به کیش خود، موسی بدین خویش!
بباورمن، بهتراست ما دررابطه با این جریانات وشخصیّت ها، بااحتیاط روبروبشویم. کارواقدامی نکنیم که مرزها مخدوش بشود. خشم ما ازگردانندگان جمهوری اسلامی ورفتارواعمال تنفرآنگیزآنها، نباید سبب سازهرائتلافی با هرنیروئی باشد که داعیۀ آنها صرفاً«مبارزه» با جمهوری اسلامی است.
ارادتمند بابک امیرخسروی 23/04/2012