زئوس و پرومته در یونان امروز
از میان عوامل گوناگون بحران یونان دو عامل را شاید بتوان اصلیترین دانست: فساد، فرار مالیاتی و سو ء مدیریت اقتصادی دولتهای پیشین یونان از یکسو و زیادهخواهی اتحادیه اروپا که با ترویکا (کمیسیون اروپا، بانک مرکزی اروپا و بانک جهانی) در راه مجازات دستهجمعی مردم عادی یونان و مالیات بستن بیرویه به آنها، محروم کردنشان از خدمات عمومی ابتدایی و تامین اجتماعی و نیز برای معاف کردن هرچه بیشتر ثروتمندان از ریاضت و باز گذاشتن دستشان برای غارت اموال عمومی و در نتیجه سلطه بر این کشور از سوی دیگر میکوشند. به سخن دیگر نوک پیکار اصلی در نبرد میان قدرتمندترین مراکز اقتصادی اروپا و دولت چپگرای یونان قرار دارد.
محافل عمده اقتصادی اروپا و در راس آن آلمان و گروه سهگانه در این روزها تپانچه خود را روی شقیقه «آلکسیس سیپراس»، نخست وزیر یونان گذاشته و میگویند یا شرایط ما را بپذیر یا شلیک میکنیم. در حالی که نیروهای سوسیال دمکرات، چپ، سبزها و لیبرالهای اروپا بدرستی تنها راهکار نجات یونان را در این میبینند که بخشی از بدیهیهای یونان بخشیده شود و مابقی هم در مدت زمانی طولانیتر بازپرداخت شود تا اقتصاد فلج شده یونان، زمانی برای بهبود وضعیت خود بیابد. در پس رفراندوم یونان و جدالهای تند سران اروپا در بروکسل بسیاری از مفاهیم تاریخی نظیر چالش با نظم حاکم، انتخاب راه، حق و ناحق، اعمال زور و پایداری، زیادهخواهی و حرص، نتیجهمندی رویکردها و مرزهای سازش، مورد بحث محافل اقتصادی و سیاسی جهان قرار دارد.
این مفاهیم را اگر از افق فلاسفه یونان باستان بنگریم میتوان به بازخوانی جدالی که بر سر این کشور در جریان است از منظری دیگر نیز پرداخت.
یونانیان باستان از اولین کسانی بودند که به گفتن شعر، غزل، و نوشتن نمایشنامه، داستان و نقد اجتماعی، آثار کمدی و تراژیک پرداختند. این خلاقیتها آنان را به تعمق فکری و منظم کردن ادبیات رهنمون شد. تصادفی نیست که بسیاری از اصطلاحات امروزی ادب و اندیشه و معرفت که در سراسر جهان رواج دارند دارای ریشه یونانیاند، مانند: دراماتیک، سن(صحنه نمایش)، آنالیز (تحلیل) و غیره.
تصادفی نیست که اساطیر دوران یونان باستان در تمام طول تاریخ اندیشه و ادب از دوران آنتیک تا امروز همواره حضور داشتهاند، اما در هر دورهای به گونه خاص و با هدف منطبق بر نیازهای هر دوره بازتولید و بازخوانی شدهاند. «زئوس»، «آتنا»، «آپولو»، «آفرودیت» و دیگر خدایان که هر کدام نقاط قدرت و ضعف بشری خود را داشتند. دو قهرمان نامی آثار هومر در «ایلیاد و اودیسه» آشیل Akilles و اودیسه Odysses نام دارند که کاراکتر و مشخصات آنها همواره در ادبیات غرب بازتولید شده است. آشیل مظهر وفاداری و قهرمانی و اودیسه نماد پیچیدگی و زیرکی است.
ارثیه فرهنگی بجا مانده از دوران کهن همواره در ادبیات و طرز تفکر غربی حضوری سنگین داشته است. سایه این حضور نه تنها از طریق قرائتهای تازه درهر دورهای بلکه در طرز نگاه و انسان شناسی امروزی غربی نیز ملموس است. انسان همواره در معرض پاداش و مجازات قرار دارد. او هرگز نباید از خاطر بزداید که انسان است و مرزهای معینی در کسب قدرت و خوشبختی در روی زمین دارد. خدایان یونان باستان همواره به بشر هشدار دادهاند که دچار تکبر و نخوت نگردد و از قدرت و توانایی خود گستاخ نگردد. تکبر و خود خواهی مستحق غضب خدایان است
زئوس خدای خدایان که بر فراز کوه المپ میزیسته مظهر و نماد قدرت و آفرینندگی است. با وجود قدرت و نفوذ بسیار، زئوس در برابر زنان زمینی دارای ضعف بوده است و در این پهنه زیاده خواهی میکند. پرومته قهرمان اسطورهای یونان باستان که آتش را از خدایان ربود و به انسان داد، نمادی است که با وجود به زنجیر کشیده شدن و شکنجههای بیرحمانه، حاضر به بندگی و طلب عفو از زئوس نگردید. پرومته نماد تنهایی، بلندپروازی، پایداری، شجاعت، ایستادگی و حقانیت است. بازیابی پرومته و دلجویی از وی را مثلا در نوشتههای گوته شاعر بلندآوازه آلمانی همچون نماد فردیت و مقاومت میتوان ملاحظه کرد.
خدایان یونان باستان نه تنها آتش بلکه احساس وفاداری و عدالت را نیز به انسان ارزانی داشتند. همین دو ارمغان بود که امکان برپایی دمکراسی و مدنیت را به انسان داد. بدون این دو ارمغان بزرگ مسیر کنکاش انسانها و جوامع به انحطاط و خودکامگی فرو میغلطد، یا به هرج و مرج و آشفتگی منجر میشود که جنگ همه با همه نتیجه آن است. لذا تنها حرکت به سوی دموکراسی و مدنیت است که انسان را از زیادهخواهی، سرکشی و پایمال کردن حقوق دیگر انسانها باز میدارد. مدارا و عفو مفهومی است که در طول تاریخ بارها از سوی سرآمدانی همچون شکسپیر، جان لاک وهابز بازتولید شده و رعایت آن اکیدا هشدار داده شده است تا انسان قادر به لگام زدن بر زیادهخواهی و پیشگیری از تعصب و خاماندیشی گردد. با چنین پشتوانهای است که مدارا، بخشش و سازش همچون ستون فقرات برپایی دموکراسی و مدنیت جای مهمی در فرهنگ مغرب زمین یافته است. اعطای حس عدالتخواهی از سوی خدایان یونان باستان به انسانها، فضیلتی بزرگ را به ارمغان آورد و این امکان را به آدمی بخشید که عقل و معرفت خود را به کار گیرد. چرا که تنها از این طریق میتوان به آزادی و رهایی انسانی به روی زمین دست یافت. کاربرد عقل و معرفت یگانه ضامن تفکیک میان خیر و شر و نیکی و زشتی از سوی انسانهاست. حس عدالتخواهی همچنین پشتوانه کوشش در راه برابری میان انسانها و مهمترین ضامن دموکراسی و مدنیت است.
یک ارثیه فرهنگی دیگر یونان باستان اندیشه آزادی است. ساکنان آتن آزادی را به معنای خودمختاری افراد انسانی در نظر داشتند. گرچه آتنیها توانستند در پهنه هنر به آزادی دست یابند، اما در دموکراسی یونان باستان اندیشه آزادی تحقق نیافت. زیرا حرص قدرت و ثروت که نزد آدمی سیریناپذیر است بر اعتدال و خویشتنداری که ستون فقرات آزادی است، غلبه یافت. در این باره توکیدیدس (Thukydides) مورخ یونان باستان چنین میگوید: «آتنیها به چنان مرحلهای رسیدند که دیگر به پنهان کردن زشتیها و عیوب خود با کلمات زیبا اهمیتی نمیدادند. گناهان همچون فضیلت شمرده شدند و خویشتنداری و اعتدال رخت بربست. نیکخواهی ناپدید گردید و سوتفاهم و بیاعتمادی همهگیر شد. تمنای قدرت و ثروت بیشتر دیگر جایی برای خویشتنداری باقی نگذاشت.»
از همان دورانی که هرکول قهرمان اسطورهای یونان باستان این گزینه را یافت که میان فضیلت و رذیلت حق انتخاب دارد، «انتخاب» به یکی از مهمترین مولفههای عقلانیت تبدیل شد. لذا «حق انتخاب» و پیوند آن با مسئولیتپذیری انسان در برابر رفتار خود، به مهمترین معیار سنجش و نیز به یکی از اصلیترین درونمایههای اندیشه و ادبیات غرب بوده است. در عین حال حق انتخاب این مفهوم را نیز میرساند که انسان قربانی نیروهای دیگر نیست. چرا که هر تصمیم و رویکرد در سر بزنگاههای زندگی انسان را در برابر انتخاب از میان راهها و گزینههای گوناگون قرار میدهد. لذا انسان با انتخاب یکی از گزینهها در حقیقت خود گام به وادی مسئولیت و اختیار میگذارد و بنابراین در برابر اعمال و رفتار انتخابی خود نیز پاسخگوست.
اسطوره زئوس و پرومته
از میان اساطیر گوناگون یونان باستان اسطوره زئوس و پرومته از همه نافذتر است. لذا این اسطوره بارها در طول تاریخ مورد بازخوانی شعرا و نویسندگان و فلاسفه قدیم و جدید قرار گرفته است. رابطه زئوس خدای خدایان که نماد قدرت است با پرومته که آتش را از خدایان ربود و به انسان داد، همچون نماد رابطه انسان با قدرت و یا نمایش پاداش و مجازات و یا بلندپروازی و ایستادگی بارها مورد باز خوانی قرار گرفته است. در این اسطوره پرومته نمادی است که از سوی زئوس به زنجیر کشیده شد و مورد بیرحمانهترین شکنجهها قرار گرفت. اسطوره پرومته در فرهنگ، ذهنیت و فلسفه غرب جایگاه ویژهای دارد و در هر دوره از یک منظر مورد بازخوانی و پرسش قرار گرفته است. کارل مارکس پرومته را همچون مظهر شورش و طغیان علیه قدرت زورمندانه حاکم مورد تجلیل قرار داد و از آن همچون پیکار زیردستان علیه انقیاد مذهبی و یا نظم بورژایی یاد کرد. مهمترین پرسشهایی که اسطوره پرومته در برابر سیاست، اندیشه برآورده و در بحران کنونی یونان تقریبا همه این روایتها و تفاسیر سخنگویانی یافتهاند و از منظر خود آنرا پیش میکشند، از این قرار است؛
۱- آیا پیکار پرومته در ربودن آتش از بارگاه خدایان که نماد برهم زدن نظم حاکم بر جهان بود دارای حقانیت (مشروعیت) است؟
۲- انگیزه واقعی پرومته در ربودن آتش از بارگاه خدای خدایان چه بود؟ آیا در پشت آن یک انگیزه فردی نهفته بود و یا انگیزه منافع همگانی مردم؟
۳- نتیجه این عمل پرومته چه بود؟ آیا انسانها در نتیجه ربودن آتش گامی در راه انسانتر شدن برداشتند؟ آیا انسانیت با این اقدام به مرزهای خدا گونه نزدیکتر شد؟
۴- ربودن آتش بهرحال تاثیر مهمی در موفقیت و بهبود زندگی انسانها داشت. اما آیا هزینه سنگین عمل با نتیجه واقعی آن برابری میکرد؟ آیا دزدی آتش مقدمه و شروعی برای سواستفاده از قدرت در میان انسانها نبود که همزاد تاریخ بشری است؟
۵- یا مجازات اعمال شده نظام الهی حاکم بر جهان (زئوس) بر پرومته، عادلانه است و یا نمایانگر بیعدالتی وحشتناک حاکم بر جهان است؟
۶- آیا نظام الهی حاکم بر جهان که به زبان فلسفی نظم طبیعی خوانده میشود، حاکی از موقعیت فرمانبری و طاعت انسان نیست؟ آیا چنین نظمی مانع آزادی و رشد کامل انسانی نمیشود؟
۷- آیا نافرمانی پرومته در پیشگاه خدای خدایان نشانگر ناسپاسی و تکبر در برابر پرودرگار و یا سرکشی علیه نظم طبیعی حاکم بر جهان نیست؟ بنابراین آیا لازم نیست که چنین ناسپاسی و تکبری به حکم خدا و یا طبیعت از طریق غضب الهی و یا طبیعی مورد مجازات قرار گیرد؟
راه و روش پیکار پرومته با زئوس مهمتر از نافرمانی کردن یا قربانی شدن
این پرسشها در طول تاریخ همزاد ذهن انسان متفکر و از مرکزیترین مسایل سیاست، فلسفه، دین و اندیشه و ادبیات بوده است. در دنیای پیشرفته کنونی نیز همین پرسشها همچنان مطرحاند. پیشرفت غولآسای تکنیک در برابر عواقب تخریبگری همچون جنگها، بحرانهای اقتصادی و ویرانیهای محیط زیست که تهدیدی علیه موجودیت بشر است، برای بسیاری از متفکران کنونی یادآور اسطوره پرومته و زئوس از زاویهای دیگر است.
در پاسخ به این پرسشها تنها میتوان گفت که سیاست به عنوان علم بر این باور استوار است که سیاست بطور کلی موضوع عمل است. لذا ارسطو سیاست را پهنهای عملی و پراگماتیستی میشمرد و بر این باور است که سیاستورز موفق کسی است که قادر باشد هم بطور عقلایی اوضاع را تحلیل کند و هم بتواند با آزدمودگی و چیره دستی و بهموقع دست به تصمیمگیری زده و در عمل گره گشایی کند و راه خویش بجلو را بگشاید. در این راه هیچ چیز اجتناب ناپذیر و از پیش تعیین شده نیست بلکه به پرومته بستگی دارد که در نبرد با زئوس از کارتهای خود به بهترین شکلی بدون اینکه خود را قربانی کند، بهره برد. یک معیار مهم سیاستورزی از نظر ارسطو کسب موفقیت و پیروزی در دسترسی به اهداف سیاسی است. این راه و روشی است که «آلکسیس سیپراس»، نخست وزیر یونان با درسگیری از پرومته در جدال با زئوس در پیش گرفته است.
از دید یونانیان باستان خویشتنداری، اعتدال و هارمونی (توازن) پیش شرطهای اساسی تحقق آزادیاند. یونانیان باستان بر این باور بودند که در جهانی که جدال میان خیر و شر و حق و باطل دائما تکرار میشود، برای گریز از این ثنویت، راهی جز اعتدال و توازن وجود ندارد. لذا آزادی در پیوند با احساس مسئولیت و وجدان آگاه آدمی امکانپذیر است، وگرنه تخطی از مرزهای اعتدال و توازن به سواستفاده از آزادی منجر میشود. لذا افراطگرایی و تندروی از هر سو چه از سوی زئوس و چه از سوی پرومته فرجامی جز خودکامگی و یا هرج و مرج و اغتشاش ندارد.
این که دولتهای قبلی یونان در بروز وضعیت کنونی سهم بهسزایی داشتهاند دلیل نمیشود که گروه سهگانه در محاسبات زیادهخواهانه خود با کاربرد مشتی ارقام هر شرط و شروط سلطهگرایانه و هر ریاضت و فلاکتی را به مردم آن کشور تحمیل کند. بنابراین تنها راهکار نجات یونان در یک سازش و مصالحه میان قدرتمندترین مراکز اقتصادی اروپا و دولت چپگرای یونان است. تا از این طریق به نتایج همه پرسی و خواست مردم یونان و رهبران این کشور احترام گذاشته شود، هم یونان یورو را حفظ کند و در اتحادیه اروپا باقی بماند و هم بر لجام گسیختگی نیروهای راست اروپا و طمع ورزی قدرقدرتان سرمایهداری اروپا مهار زند. زیرا بدون اینکه بخشی از بدیهیهای این کشور بخشیده شود و مابقی هم در مدت زمانی طولانیتر بازپرداخت شود، راهی برای اقتصاد فلج شده یونان، با پرهیز از شکنجه مردم، در دراز مدت وجود ندارد.