خامنهای در تله!
اندک زمانی پس از تهاجم شبهنظامیان حماس به خاک اسرائیل و گشودن آتش به روی شهروندان بیدفاع و ناباور برخی از مناطق مرزی این کشور، مقامات دولتهای آمریکا و اسرائیل اعلام کردند که هیچ شاهدی دال بر دست داشتن جمهوری اسلامی در این حمله وجود ندارد و آنها متقاعد شدهاند که تهران در این ماجرا دخیل نبوده است. این اقدام در شرایطی صورت گرفت که اثبات عدم شرکت جمهوری اسلامی، به مراتب دشوارتر از باور به دست داشتن خامنهای در این حمله نسبتا گسترده بوده است!
اگر در آمریکا و اسرائیل ارادهای برای به میان کشیدن پای جمهوری اسلامی وجود میداشت، بیش از یک دوجین سند «رسانهپسند» روی میز کار بایدن و نتانیاهو قرار داشت و متقاعد کردن افکار عمومی جهانی به دست داشتن فقها در این جنایت، کار دشواری نبود. این همه بر این فرضیه دلالت دارد که حذف هماهنگ و با عجلهی نام جمهوری اسلامی از لیست متهمان، اقدامی سیاسی و هدفمند بوده است که با هشدار بسیار جدی بایدن به ج.ا. و اعزام رزمناوهای آمریکایی به آبهای منطقه تکمیل شده است.
خط زدن اسم جمهوری اسلامی و هشدار بایدن، حاوی این پیام به ج.ا. بود که حاضریم همه آنچه را تا امروز در ستیز با اسرائیل و تقویت حزبالله، حماس و جهاد اسلامی انجام دادهاید، تا اطلاع ثانوی، نادیده بگیریم، اما از امروز دست از پا خطا نکنید!
پیام بایدن در تهران به خوبی شنیده شد و خامنهای به فاصله اندکی اعلام داشت که اگرچه شانه و بازوی تروریستهای حماس و جهاد را میبوسد، اما او در این ماجرا نقشی نداشته است.
در ادامه جنگ و تکرار جنایتهای وسیع جنگی از سوی ارتش اسرائیل، خون مسلمانان و اعراب به جوش آمد و در سراسر جهان، صدها هزار نفر در مخالفت با بمبارانهای بیامان غیر نظامیان غزه بوسیله جنگندههای اسرائیلی، به خیابانها آمدند. روشن است که موضع جمهوری اسلامی نمیتوانست به یک اعلام برائت ساده محدود شود و از این جا به بعد، آشکار شد که خامنهای در تلهای گرفتار شده است و هیچ راهی برای خلاصی از آن ندارد.
یک ضلع این تله، در گسست کامل حکومت با مردم ایران به وجود أمده بود. گسستی که در آن مردم هر نوع موضعگیری، در هر زمینهای را عملا منوط به مخالفت با موضع حکومت کردهاند و در خشم از سالها لگدمال کردن پرچمهای آمریکا و اسرائیل، نه تنها در حمایت از فلسطین به خیابان نمیآیند، بلکه از حواله کردن پرچم فلسطین به ناکجای حکومت هم ابایی ندارند.
ضلع دیگر تله را بایدن و نتانیاهو با برخورد حساب شده اخیر به وجود أوردهاند. خامنهای که صدها میلیارد دلار از ثروتهای ایران را خرج تغذیه هلال شیعه، ایجاد «عمق استراتژیک» در خاک همسایگان مسلمان و سازماندهی ارتشهای نیابتی کرده بود، حالا در مقابل یک تصمیم بزرگ قرار گرفته است:
اگر از ترس مردم ایران، بایدن و نتانیاهو، در مقابل فاجعه غزه فقط تماشاچی بماند، چه پاسخی به ایرانیان، حزباللهیهای داخل، نیابتیها و افکار عمومی مردم کشورهای اسلامی خواهد داشت و اگر به رغم همه مخاطرات و آمادگی نسبی افکار عمومی در غرب برای «زدن سر مار»، پیام بایدن را نشنیده بگیرد، آیا حکومتش را درگیر جنگی ویرانگر نخواهد کرد؟ جنگی که از سوی ملت ایران هرگز پشتیبانی نخواهد شد، اما در سوی مقابل از پشتیبانی و مشروعیت وسیع در افکار عمومی برخوردار است، چه سرنوشتی را برای امالقرا اسلام رقم خواهد زد؟
اگر پراگماتیسم سنتی روحانیت شیعه به داد خامنهای نرسد و او باور نکند که بازی را باخته است و کمترین بهای رهایی از تله مرگ، سبک کردن کشتی نظام و به دریا ریختن «عمق استراتژیک» و همه مخلفات آن است، آنگاه ایران در معرض خطر بزرگ ناشی از آخرین جنون دیکتاتور قرار خواهد گرفت.
به نظر میرسد اتاقهای فکری که این بازی بزرگ را طراحی کرده و آن را مدیریت میکنند، خامنهای را گام به گام به سمت اتخاذ تصمیم سخت پیش میرانند. تا اینجای کار، عملیات ایذایی کماثر علیه تاسیسات آمریکایی و برگزاری شوهای مسخره از نوع سفر عاشقان فلسطین با پراید به مرز خسروی، تنها استیصال دیکتاتور را به نمایش میگذارند.
اگر این فرضیه هر روز تقویتشونده را نادیده بگیریم که حمله حماس به خاک اسرایئل چندان غافلگیر کننده هم نبود و در کنار سطوح پیدا، لایههای ناپیدایی هم در شکل دادن به فاجعه نقش داشتهاند، اما نمیتوانیم تهدیدات نتانیاهو در مورد تصمیم به ایجاد خاورمیانه جدید و هشدارهای پادشاه اردن در مورد خطراتی که تمام منطقه را تهدید میکنند را نشنیده بگیریم و تصور کنیم که به خامنهای اجازه داده خواهد شد بدون پرداخت بهای سنگین، از مخمصه خود ساخته، رها شود.
چه خامنهای برای ورود سنگین به درگیری تصمیم بگیرد و چه کشتی نظام را سبک کند، اوضاع کشور ما پایدار نخواهد ماند. مستقل از هر تصمیمی که سایر بازیگران بزرگ جهانی بگیرند، به نظر میرسد که فضا برای مردم ایران مساعدتر خواهد شد تا یک بار دیگر شانس خود را برای به دست گرفتن حاکمیت بر سر نوشت خویش امتحان کنند.
این شب سیاه آبستن طوفان است و شاید بازی بزرگ هنوز شروع نشده باشد.
پیش از آنکه دیر شود، کاری بکنیم!
این درست است که دست بایدن چندان پر نیست، اما دست خامنه ای به مراتب خالی تر است.
تمرکز بر شرق دور، جنگ اوکراین، تورم بالا و نزدیکی انتخابات، بایدن را وادار می کنند که در خاورمیانه با حداکثر احتیاط حرکت کند و همراهی با اسرایئل را به گونه ای مدیریت کند که به جنگ با جمهوری اسلامی منجر نشود.
در سوی ایران ، دست حکومت به ندرت تا این اندازه خالی بوده است. زخم های ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ همچنان خونین است، صندوق دولت خالی است ، تورم بالای ۵۰ درصدی کمر مردم را شکسته است و فساد و ناکارآمدی پخمگان دزدی که سردار، وزیر و وکیل شده اند، میان حاکمیت و مردم دره ای عمیق پدید آورده و مردم به جان آمده، دیگر نمی خواهند سر به تن خامنه ای، سرداران و روحانیون حاکم ببینند.
در چنین فضایی، پوکر نفس گیر خامنه ای با روسای جمهور آمریکا وارد فاز نفس گیری شده است. بایدن با تاکید بر اینکه « از جنگ غزه دور بمان!» بازی خود را کرده است و اکنون همه چیز در گروی واکنش خامنه ایست. اگر او با مشاهده کارت های بد بایدن، بجای عقب نشینی و فدا کردن حماس، بخواهد ذخایر عظیم آمریکا را نادیده گرفته، با طناب پوسیده پوتین به ته چاه رفته، تصمیم به ادامه بازی بگیرد، همه هستی ایران را با مخاطره ای بزرگ روبرو خواهد کرد. آمریکایی ها همه چیز را برای او روشن کرده اند و تردیدی باقی نگذاشته اند که تحرکات نظامی نیابتی ها و هر اقدام نظامی که هدف نجات حماس یا درد سر آفرینی برای آمریکا را دنبال کند، با پاسخ های سختی روبرو خواهد شد.
تصمیم گیری برای خامنه ای اما، اصلا آسان نیست. شاید فدا کردن حماس سنی- اخوانی ، به عنوان فرزند خوانده، برای ج.ا. قابل تحمل باشد، اما مساله اینست که این باخت به همینجا محدود نخواهد ماند و دیر یا زود دامن بقیه را هم خواهد گرفت. رابطه خامنه ای با نیابتی ها، نه از جنس رفاقت، اخوت و ایدئولوژی، بلکه از جنس قدرت و ثروت است . وقتی پدر خوانده مافیا بجای پشتیبانی، نظاره گر نابود سازی قهری یکی از شرکا بماند، زنگ خطر برای همه به صدا در می آید و آنگاه، دیوار های آنچه خامنه ای به عنوان « عمق استراتژیک» به قیمت صد ها میلیارد دلار برپا کرده است، شروع به ریزش خواهند کرد و پدر خوانده، رانده از ایران و مانده در منطقه، به شدت آسیب پذیر خواهد شد . همین او را به وحشت از عقب نشینی، گروگان گرفتن ایران و تداوم بازی مرگ تشویق می کند.
روشن است که ملت ایران نباید به این دیکتاتور پیر و خونریز اجازه بدهد که پای کشور را به جنگی ویرانگر بکشاند. این امر از جمله در گروی آن است که سیاسیون میهن دوست با مردم ایران- همه اقشار مردم، از حزب اللهی تا شاه اللهی – حرف بزنند و آنها را به ضرورت دفع خطر از سر خانه مشترک خود آگاه و متحد کنند.
پیام مشترک مردم ایران به حکومت باید این باشد که اگر با ماجراجویی، ایران را در معرض هر شکلی از تهاجم نظامی قرار بدهید، روی ما حساب نکنید! ما بجای جنگ کردن، گور تان را می کنیم!