به مناسبت دوم اسفند روز زبان مادری
محسن رنانی (استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان و پژوهشگر حوزه توسعه): ما با تحمیل آموزش زبان فارسی، فرایند تکامل ذهنی و شخصیتی نزدیک به نیمی از جمعیت کشور خود را برای چند سال کُند یا متوقف میکنیم و فرصتهای آنان را به سود کودکان فارسی زبان، تخریب میکنیم. و بدین ترتیب فرصتهای عمومی حضور در فرایند توسعه در استانهایی که جمعیت آنها غیرفارسی زبان است را فرو میکاهیم. شاید بخشی از شکاف و عدم توازن توسعه که میان استانهای مرکزی و مرزی کشور وجود دارد ناشی از همین مساله باشد. علاوه بر همه بیعدالتیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیگر، این شکل از بی عدالتی آموزشی نیز یک بیعدالتی ویرانگر است که ما در هفتاد سال گذشته، بی سروصدا و آرام بر اقوام ایرانی غیرفارسی زبان تحمیل کردهایم.
آموزش به زبان مادری تا چه اندازه در ایران ضرورت دارد؟
وقتی درباره آموزش به زبان مادری صحبت میکنیم منظور آموزش ضد تبعیض است. هم آموزش زبان مادری و هم آموزش به زبان مادری و هر نوع استفاده از زبان مادری، در طول پروسه یادگیری، یکی از نمودهای آموزشِ ضد تبعیض است.
میخواهم سوال شما را با بیان پرسشی دیگر که روشنکننده موضوع است پاسخ دهم. آیا سوال شما این است که ضرورت آموزش ضدتبعیض چقدر است؟ ضرورت آموزش ضد تبعیض بینهایت است. اصولا سیستمهای آموزشی بدون آموزش ضد تبعیض کارکردی ندارند و در این صورت بهتر است که وجود نداشته باشند. از این رو اگر چنین هدفی نداشته باشند در حقیقت به پروسه سرکوب کمک میکنند. پس اگر پرسش را از این زاویه مطرح کنیم، پاسخِ واضح این است که چنین موضوعی، بینهایت مهم است.
داشتن آموزش به زبان مادری و استفاده از زبان مادری در روند یادگیری امر مهمی است. اگر این بُعد از آموزش ضدتبعیض را نداشته باشیم، در حقیقت در حال مخابره این پیغام هستیم که ما نه تنها در حال سرکوب شاگردانی هستیم که زبانشان زبان غالب نیست، بلکه احتمالا انواع و اقسام سرکوبهای دیگر هم در این سیستم موجود است.
بنابراین بسیار واضح است که چنین پرسشی درباره آموزش ضدتبعیض است. این بعد فلسفی، اخلاقی و چشمانداز برنامهریزی تحصیلی است اما از سوی دیگر میدانیم که ابعاد دیگری هم ضرورت دارند. میدانیم که بخش مهمی از موفقیت تحصیلی کودکان به استفاده از زبان مادریشان بستگی دارد. میدانیم که باعث بالندگی جوامع در اقلیت قرار داده شده از نظر اقتصادی و توسعهای میشود. از این رو کاملا واضح است که هرچه زودتر باید این مسأله حل شود.
چگونه آموزش زبان مادری منجر به افزایش همبستگی و صلح در جامعه خواهد شد و در عین حال از تنشها، تعارضها و ایجاد مرزبندیهای جدید جلوگیری خواهد کرد؟
استفاده از زبان مادری لزوما منتهی به ایجاد مرزبندیهای جدید نمیشود. زبان رسمی با زبان آموزش فرق دارد. شما میتوانید در یک کشور یک زبان رسمی داشته باشید با وجود چندین زبان آموزش. برای اینکه زبان آموزشِ یک کلاس یا یک منطقه یا یک مدرسه یا حتی گروهی از دانشآموزان در یک کلاس را تغییر دهید، احتیاجی به تغییر در زبان رسمی یا تغییر در مرزبندیهای جغرافیایی نیست. چنین تصور میشود که وقتی تصمیم به تغییر سیستم میگیریم، سیستم تمام مدارس هم تغییر خواهد کرد.
اولا این پروسه یک پروسه بسیار آرام خواهد بود چرا که چنین تغییراتی اصولا تغییرات حساسی هستند و باید با مطالعه و پروژههای راهبردی و با تعداد کمی از مدارس شروع شوند تا نتایج را بررسی کنیم. ثانیا سیستم آموزشِ سیالِ چند زبانیِ مد نظر ما، دامنه بسیار گستردهای را در بر میگیرد. یک سوی این محدوده از روشها این است که با همین سیستم موجود به معلمها آموزش دهیم که باید از روشهای ضد تبعیض استفاده کنند. این بدان معناست که اگر یک معلم در یک منطقه غیرفارسی زبان مشغول تدریس زبان فارسی است، دستکم باید این را بداند که لهجه شاگردان خود را مسخره نکند. یا اینکه این معلم باید حداقل این را بداند متونی که برای تدریس به زبان فارسی انتخاب میکند، باید به فرهنگ منطقه مورد نظر نزدیک باشد.
معلمان در مناطق غیر فارس زبان باید این را بدانند که در سیستمهای امتحانیِ خود، روشهایی را به کار ببندند تا به نوعی بتوانند به شاگردان خود کمک کنند.
این تنها یک بخش از مسأله است. حتی در سیستم آموزشی فعلی که زبان فارسی به عنوان زبان مسلط در آن تدریس میشود، میتوان یک سیستم ضد تبعیض را در برنامههای مربوط به تربیت معلم به اجرا درآورد.
در طرف دیگر طیفِ یاد شده مدارسی هستند که از آموزش چند زبانیِ شناور و با محوریت زبان مادری برخوردارند. در این مدارس، شاگردان با زبان مادری شروع به سوادآموزی میکنند و پس از طیِ یک دوره مشخص، آموزش به زبان میانجی یا رسمی را شروع میکنند.
این پیچیدگی اصولا برای کسانی که استفاده از زبان مادری در تدریس را جزوی از دیدگاههای سیاسی و ایدئولوژیک خود میبینند، عموما قابل درک نیست. پیشنهاد من برای کسانی که دیدگاههای اینچنینی دارند این است که بهتر است بدانند زبان رسمی در یک کشور هیچ ربطی به زبانی ندارد که در سیستم آموزشی به کار گرفته میشود و این دو مقوله باید کاملا جدا از یکدیگر در نظر گرفته شوند. در کنار یکدیگر قرار دادنِ این دو مقوله از اساس اشتباه است.
۱۱۰سال است که با انقلاب مشروطیت فاز صفر استقرار دولت مدرن و ورود جامعه مان به دنیای مدرن را کلید زده ایم. اما همچنان حکومت در ایران تا تحقق دولت مدرن فاصلهها دارد و جامعهمان هنوز در سردرگمی دوره گذار به سر میبرد. ما گامهایی بهپیش رفتهایم اما همچنان تا نقطه مطلوب فاصله ها داریم. نه حکومت ما اکنون رنگ غالبش رنگ دولت مدرن است و نه جامعه ما خوی غالبش خوی جامعه مدرن است.
همه مسیرهایی را که گمان میکردیم ما را به توسعه برساند، آزمودیم. راهها و جادههای کشور را توسعه دادیم، خط آهن کشیدیم، برق آوردیم، سدهای فراوانی زدیم، آموزش مدرن آوردیم، دانشگاه را تا روستاها بردیم، صنعت مونتاژ وارد کردیم، بر جایگزینی صادرات تاکید و صنایع داخلی را تشویق و حمایت کردیم، دولت گرایی کردیم، سپس به خصوصی سازی روی آوردیم، در قیمتها مداخله کردیم، سمهیه بندی کردیم، یارانه دادیم و سپس دست به آزاد سازی گسترده زدیم. صادرات را تشویق کردیم، واردات را محدود کردیم و باز به سوی اقتصاد باز حرکت کردیم. اما هر چه کردیم چیزی عوض نشد و فقط منابع ما بیشتر و بیشتر تخریب و تبخیر شد.
ما کجای کار خطا کردهایم؟ ما فکر کردیم اگر تعداد انبوهی دانشگاه داشته باشیم مشکل نیروی انسانی ما حل میشود، پس دست به تکثیر بیرویه دانشگاههایمان زدیم.
اما این تنها خطای بزرگ ما نبود. ما خطای دیگری نیز مرتکب شدیم و آن حذف نیمی از جمعیت کشورمان از حضور فعال و بهنگام در فرایند توسعه بود. بر اساس یک سیاست کاملا خطا و نژادپرستانه، هیچ آمار رسمی از سهم جمعیت اقوام و زبانها در کشور ما جمعآوری و منتشر نمی شود. اما بر اساس برآوردهای مختلف، جمعیت اقوام ایرانی غیرفارسی زبان در کشور ما بین ۴۲ تا ۴۹ درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند. ما در طول هفتاد سال گذشته فرزندان نزدیک به نیمی از جمعیت کشور، یعنی اقوام غیرفارسی زبان کشورمان، را مجبور کردهایم که از سال اول دبستان زبان فارسی بیاموزند و به زبان فارسی آموزش ببینند. فاز صفر توسعه در هر کشوری در دوران کودکی، در دبستان و پیش دبستان، شکل میگیرد. هر چه ما برای آینده کشورمان می خواهیم، باید بذر آن را در این سنین بکاریم. ما با تحمیل آموزش زبان فارسی به کودکانی که زبان مادریشان فارسی نیست، آنان را با یک توقف چند ساله در حساسترین سالهای عمر در فرایند اجتماعی شدنشان روبه رو میکنیم. این که ۶۷ درصد مردودی دانشآموزان پایه یک و دوی دبستان متعلق به ۹ استان دو زبانه کشور است، موید چنین مشکلی است.
ما توجه نکردیم که زبان مادری، تنها زبان سخن گفتن نیست، زبان عاطفه، زبان احساس و زبان زندگی فرد است. زبان مادری زبان درونی انسانهاست و فرایند تفکر نخست به زبان درونی هر فرد رخ می دهد و سپس به زبان گفتاری او ترجمه می شود. مطالعات نشان داده است که در گروههای جمعیتی دو زبانهها اگر زبان مادری را خوب یاد گرفته باشند، مغز آنان در پردازش اطلاعات هیجانی و حوزه دریافت معنایی توانایی بیشتری دارد. در واقع ما با عدم آموزش زبان مادری و تحمیل زبان فارسی به کودکانی که زبان مادری آنها فارسی نیست، در همان سنین کودکی، تکامل زبان درونی و زبان تفکر آنان را متوقف میکنیم و آنان با تحمل فشارهای روانی و روحی زیادی و با چند سال تاخیر، سرانجام میتوانند به زبان تحمیلی جدید، تفکر کنند و سخن بگویند. اما آنچه در این میان از دست رفته است فرصت های تکامل ابعاد پرورشی و وجودی آنهاست که توانایی های ارتباطی و توسعه آفرینانه آنها را شکل می دهد.
چه تناقضی است که ما از یک سو سرمایه های زیادی را برای حفظ کتبیه ها و آثار مرده تاریخی خرج میکنیم و از سوی دیگر سرمایه های زیادی را برای محدود کردن و تضعیف زبانِ زندهي مادریِ اقوامِ ایرانیِ غیرِفارسی زبان صرف میکنیم. تخریب زبان به تخریب فرهنگ و تخریب فرهنگ به تخریب هویت می انجامد. آنگاه وقتی هویت تخریب شد جای آن را نفرت و خشونت پر خواهد کرد. زبان مادری ابزار بسط سرمایه اجتماعی است و تخریب آن یعنی تخریب سرمایه اجتماعی. ما گمان کرده ایم که با فارسی سازی همه چیز در استانهای غیرفارسی زبان، به بسط انسجام اجتماعی کمک کرده ایم. اما چنین نیست. زبانِ تحمیلی، نوعی مقاومت درونی در یادگیرنده ایجاد می کند و او را آماده می کند تا در زمان مقتضی انتقام خود را از گروه تحمیل کننده بگیرد.
کاتلین هوگ (زبانشناس کاربردی اجتماعی و متخصص سیاستهای زبانی در دوران پسااستعمار): هر فرد برای نیل به اهداف آموزشی خاص نیازمند دستیابی به مهارت زیاد در زبانمادری است و بدون آن، زندگی عقلانی وی دچار محدودیتهای زیادی میشود. استفاده از زبانمادری تقریبا در آموزش همه کودکان جهان ضروری است.
هیچ مدرکی وجود ندارد گواه بر اینکه آموزش به زبانمادری، امنیت را به خطر انداخته و تخلف و تخطی از قانون محسوب شود. حتی بیشتر کشورهای آفریقایی اذعان میکنند که تنوع زبانی یک واقعیت است و وحدت ملی نیازمند بهرسمیت شناختن همه زبانها و افراد متکم بدانهاست. اگر حل مساله زبان در کشور بسیار فقیری چون اتیوپی ممکن شده است، پس چرا نتوان آن را در کشورهای دیگر نیز ممکن کرد؟
حق آموزش و تحصیل به زبان مادری، یکی از حقوق اساسی انسانها به شمار می رود، این حق در میثاقهای بین المللی، حقوق بشر،حقوق مدنی و شهروندی، حقوق کودکان، حقوق ملی اقلیتهای ملی – زبانی و سایر منشورهای بین المللی مورد تایید و تاکید قرار گرفته است. آموزش به زبان مادری، نقش به سزایی در دوران کودکی در سلامت روانی و پیشرفت فکری و شکوفایی استعدادهای نهفته کودکان دارد و کیفیت درک و همچنین مهارت خواندن و نوشتن را افزایش و روند یادگیری را تسهیل می کند. برای عموم مردم نیز چه کودک و چه بزرگسال، زبان مادری، مشحون از مفاهیم ارزشی، احساسات پاک انسانی، ظرافتهای عاطفی، لطافتهای گویشی ویژه زبان مادری هست و مردم باید فرصت لذت بردن از ویژه گیهای زبان مادری شان را داشته باشند.
ایران کشوری است با تنوع ملی و زبانی که در آن در کنار زبان فارسی، زبانهای ترکی (آذربایجانی)، کردی، عربی، ترکمنی، بلوچی و… رواج دارند. علیرغم اینکه هر زبانی برای متکلمین آن عزیزست، در صد سال اخیر، زبانها در ایران به زبان اصلی و حاشیه ای تقسیم شده اند.
زبان فارسی بعنوان زبان اصلی کشور بجای اینکه نقش زبان ارتباطی بین ملیتهای متفاوت ساکن ایران را داشته باشد، چماقی شده است در دست شوونیستها و اغلب سیاستورزان کشور در سرکوب زبانهای دیگر و مانع تراشی برای رشد و شکوفایی آنها. حال آنکه زبانهای مستقل محققا” مانع رشد و شکوفایی سایر زبانها نیستند؛ بلکه زبان های گوناگون مکمل یکدیگرند. میراث فرهنگی جهان، ثمره تاثیرگذاری مثبت زبانهای گوناگون بر همدیگرند. شکوفایی تمدن نیز حاصل فعالیت جمعی تمامی زبانهای دنیاست. زبان ها قویترین ابزار حفظ و توسعه میراث فرهنگی و مدنی ما هستند.
با وجودی که این تبعیض ملی و زبانی عمر صدساله دارد، مقاومت مدنی و مبارزه ملی علیه این استبداد، تبعیض ملی و تمرکزگرایی نیز عمری همسان دارد. تنها نهضتهای دموکراتیک و ملی در آذربایجان و کردستان در سالها ۲۵ – ۱۳۲۴ فرازهای نمونه وار این مطالبات ملی و دموکراتیک هستند. مبارزه علیه تبعیضات ملی و درخواست رسمیت زبانهای مادری در ایران عمری طولانی دارد. فرازهای شکوهمند مبارزه مردمی در کردستان و ترکمن صحرا و سایر حرکتها و مطالبات ملی، در فردای انقلاب بهمن، سبب شد، هرچند بشکل نیم بند، دو ماده ۱۹ و ۱۵ قانون اساسی اختصاص به این مسئله یابد و خواهان آزادی زبانهای ملی و بومی شوند، هرچند که خود قانونگزاران، مانع اصلی اجرای مفاد این مواد قانونی شدند و این مواد هرگز اجرا نشدند.
روز جهانی زبان مادری، فرصت مناسبی است برای فعالین ملی و طرفداران زبانهای مادری که مطالبات ملی- فرهنگی و آموزش زبان مادری خود را با صدای رسا اعلام کنند. برغم سیاست تعقیب، دستگیری و زندان فعالین، در سالهای اخیر فعالیت طرفداران زبانهای مادری غیرفارسی زبان در ایران شدت بیشتری یافته است؛ این فعالیتها خود را در کل کشور و در اشکال گوناگون نشان می دهد. گسترش فعالیت های هنری، موسیقی، تئاتر، تلاش برای یادگیری درست زبان مادری، فعالیت های ادبی و مطبوعاتی، تبلیغ گسترده اهمیت زبان مادری به اشکال مختلف و… تنها قلل کوه یخی است که از عمق و بطن جامعه مشحون از بحران ما بیرون زده است. امروزه مبارزه برای اهداف ملی آنقدر گسترش یافته که به سطح یکی از مطالبات جدی دموکراتیک جامعه ارتقاء یافته است. رسمی شدن زبانهای ترکی (آذربایجانی)، کردی، عربی، ترکمنی، بلوچی و…، آموزش و تحصیل به زبان های مادری، انتشار تولیدات فرهنگی بشکل کتاب و مطبوعات به این زبانها، رفع تبعیضات دامنه دار فرهنگی – زبانی، ، رفع تمرکزگرایی، تولید برنامه های رادیویی و تلویریونی به زبانهای مادری تنها قسمتی از این مطالبات می باشند. با اینحال رسمیت یافتن تحصیل به زبان مادری در مرکز این خواسته ها قرار دارد.
جا دارد که جامعه روشنفکری ایران به مسئله اهمیت زبان های مادری توجه ویژه ای بکند؛ مشکلات ملی و ناسیونالیستی اگر به موقع و بشکل درستی، فهمیده و حل نشود، سبب اختلالات و مشکلات بیشتری در جامعه شده و به وحدت ملی بشکل خطرناکی ضربه وارد می کند. بالعکس اگر جدی گرفته شود، در خدمت وحدت ملی و انسجام اجتماعی و فرهنگی قرار خواهد گرفت.
روز جهانی زبان مادری را به فعالان ملی و طرفداران رسمیت یابی زبان مادری و همه فعالان فرهنگی در کشورمان تبریک گفته و در دستیابی به آماجهای انسانی آنها، موفقیتهای هرچه بیشتری را آرزو می کنیم.
دوم اسفند ۱۴۰۲