یادمان یک تجربه عاشقانه

ولنتاین خونین سال ٨٩ حالا وارد سومین سالگرد خود مى شود؛ همان روز که عاشقان ایران به دعوت رهبران جنبش سبز به خیابانها آمدند تا همزمان با سقوط دیکتاتور تونس و مصر، بار دیگر با “ایران آزاد” پیمان ببندد که وطن را دوباره بسازند. در ٢۵ بهمنِ دوسال پیش، صانع ژاله و محمد مختاری در تهران کشته شدند و اخبار پراکنده اى از کشته و مجروح شدن چند معترض دیگر از جمله در شیراز نیز به رسانه ها رسید. رهبران جنبش سبز در خانه هاى شان زندانى شدند اما جمعیت معترضان حاضر در خیابان هاى تهران در این روز حدود یک میلیون نفر در تهران رقم زده شد؛ این جمعیت پس از سرکوب راهپیمایى ٣ میلیونى معترضان در خرداد ٨٨ که بیش از یکصد شهید و ۵٠٠٠ زندانى به همراه داشت، براى حکومت، غیرمنتظره و هولناک بود تا آنجا که در روزهاى بعد سید احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران به لباس شخصیها توصیه کرد که “از جمعیت باطل، میلیونی هم که باشند نباید بترسند”.
از سرقت رأى تا دزدىِ شهید
در همان نخستین ساعات اعلام شهادت «صانع ژاله»، رسانههای نزدیک به اصولگرایان، از وی با عنوان یک «دانشجوی بسیجی» نام بردند. دروغى که با واکنش خانواده و دوستان وی مواجه و در نهایت منجر به انتشار عکسهای وی در دیدار با آیتالله منتظری شد. دروغ رسانه هاى حکومتى تا آنجا پیش رفت که پیکرش را از خانواده ژاله به سرقت بردند و با حضور بسیجیان وى را تشییع کردند؛ علیرضا پناهیان از هواداران مصباح یزدى و روح الله حسینیان از متهمان قتل هاى سیاسى دهه ٧٠، بر پیکر او حضور یافتند و سخنرانى کردند و سرانجام حسین شریعتمداری، براى آنکه اسناد حضور این معترضِ سبز را انکار کند در تلویزیون ایران حاضر شد و گفت وى «نفوذی کیهان» در سبزها بوده است! رسانه هاى سبز اما تعجب نکردند زیرا این دزدى را نیز ادامه سرقت رأى شان در انتخابات ٨٨ مى دانستند.
نگویید آدم ربایى!
امروز ٧٢٨ روزست که موسوى، رهنورد و کروبى در خانه خود زندانى اند؛ اما هنوز حاکمان جمهورى اسلامى از آنها مى ترسند و در سالگرد حصر به خانه فرزندان شان هجوم مى برند و آنها را بازداشت مى کنند؛
زهرا موسوی درباره این بازداشت و بازجویى به وبسایت کلمه مى گوید: «بازجویی کتبی تا ساعت ۱۲ تمام شد و بعد من را نشاندند داخل راهرو که بعد از آن صدای فریاد هایی را شنیدم که بعدا فهمیدم خواهرم نرگس بوده و با آنها درگیر شده اما در آن لحظه چون نمی دانستم او هم بازداشت شده دقیقا متوجه نشدم که مساله چیست. مامور بازجو که خود را آقا سید نامید همه حرفهای مرا فاقد سند می نامید. در مورد مهندسی انتخابات یا واژه آدم ربایی دربیانیه ما حساس بود اما در برابر هر حرف من می گفت سند بیار. من گفتم ما باور نمی کردیم این نظام در چنین وضعی باشد که مدام ناچار باشیم مدرک علیه افرادش تهیه کنیم قرار بر اینهمه بدی و بی اعتمادی نبود این را بعدا فهمیدیم و یاد گرفتیم. ایشان مصر بود که با روشهای بازجویی حرفهایش را به کرسی بنشاند و حکم کذب بودن حرفهای من از قبل صادر شده بود که گفتم اعدامم هم بکنید فرقی نمیکند و یک کلمه هم خارج از اینکه باور ندارم نخواهم نوشت که ایشان این حرف مرا مصداق بی ادبی درمحضر مقام قضایی دانست».
سر ما کنار سر دیگران
زهرا موسوى مى افزاید: «من فکر می کنم که این ها روزهای بحرانی ای داشتند پشت سر هم، که برایشان روزهای خیلی بدی بود. وقتی رییس مجلس و رییس دولت این طور با هم درگیر می شوند در مقابل چشم مردم و یا اینکه با رییس مجلس در قم چنان رفتاری می کنند، ناچارند که یک شلوغی خبری داشته باشند که حواس مردم را پرت کنند. ضمن اینکه برای ۲۵ بهمن هم می خواستند زهر چشمی از ما بگیرند که می گیریم و می زنیم و می بندیم. ما هم البته در جواب می گوییم سر ما کنار سر همه آنهایی که این مدت در کنار هم بودیم».
با اشتباه، به جنگ اشتباه مى روند
زهرا موسوی تأکید مى کند آنها «از نوشته های ما در فضای محدود و تنگ مجازی و بازتاب ان درجامعه واقعی نگرانند و با توجه به انواع گرفتاریهایی که در درون خود دارند از ایجاد هر بحران نگرانند و در این نگرانی اشتباه کرده و بحران جدید میافرینند آنها با اشتباه به جنگ اشتباه می روند و چون پدر ما این روزهارا پیش بینی کرده بود انتقام آن پیش بینی را با این رفتارها از ما میگیرند».
راه دیگر پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱ – ۱۴ فوریه ۲۰۱۳


