اعترافات تلویزیونی با ریتم ‘شش و هشت’
فیلمی که هفته گذشته از اعترافهای چند ستاره اینستاگرامی در تلویزیون ایران پخش شد طبق نوشته (استوری) الناز، یکی از دستگیر شدگانی که در فیلم صحبت میکند، جدید نیست و یک ماه از ضبط آن می گذرد و افرادی که در این فیلم ناچار به اعتراف شدهاند، در حال حاضر و تا برگزاری دادگاه آزادند.
ویژگیهای این فیلم چیست؟ چرا و چگونه ضبط شده است؟ هدف از انتشار فیلمی که به ظاهر نه به حوزه سیاست و قدرت مربوط است، و نه جرم و جنایتی است که جامعه را دچار بحران کند، نه کالبدشکافی تبهکاران و سارقان است و نه حتی به کنشهای مدنی جنبشهای اجتماعی مربوط است چیست؟ چرا راه به رسانه ملی باز کرده است و چرا بعد از یک ماه و در آستانه فرارسیدن ۱۸ تیر منتشر میشود؟
در این یادداشت تلاش میکنم به این سوالها به اختصار پاسخ بدهم یا طرح مساله کنم.
اتاق بازجویی در تلویزیون
تصویری که از اعترافهای دستگیرشدگان در تلویزیون ایران نشان داده میشود، بازنمایی یک اتاق بازجویی است. کسی که نقش مجری یا مصاحبه کننده را به عهده دارد، در واقع بازجو است. در اتاق بازجویی قرار نیست چهره بازجو دیده شود. متهم باید بین نشستن رو به دیوار یا داشتن چشمبند، یکی را انتخاب کند. اینجا هم با توجه به اینکه شناختن متهمان مشکل نیست، نام و تصاویر آنها اگرجه در فیلم در تاریکی قرار دارد، اما همه جا، در رسانهها و در شبکههای اجتماعی هست و اساسا دلیل دستگیریشان هم همین چهره بودنشان است، بنابراین تنها کسی که در این اتاق چهرهاش را نمیبینیم شخص بازجو است، نه متهم.
این اولین بار نیست که تلویزیون ایران تصاویر اعتراف اجباری را پخش میکند. از دهه شصت و متهمان سیاسی که ناچار به اعتراف و توبه سیاسی شدهاند، افراد مختلفی رو به دوربین تلویزیون نشسته و از فعالیتهای سیاسی تا زندگی خصوصیشان داستان گفتهاند.
در بیشتر این فیلمها هم ما پرسنده را نمیبینیم. مصاحبهکننده یا همان بازجو در پس پرده نشسته است. زیرا این گفتوگو نیست. بازجویی است و اینبار هم نورپردازی خاص و استفاده از تاریکی، نقش تار عنکبوت در پس زمینه، موسیقی ابتدای فیلم و البته نحوه پرسشهای بازجو که تداعی کننده ژانر وحشت است، ربطی به یک مصاحبه تلویزیونی ندارد. بلکه قرار است رعب و وحشت و هراس را در مخاطب ایجاد کند. اما چرا؟ بیننده این تلویزیون قرار است از چه جنایتی به هراسد؟ در حالی که در تمام فیلم به جای اطلاعاتی که مرتبط با این فضای هراس آلود ساخته و پرداخته شده باشد، جز اطلاعات حاشیه ای در مورد اینترنت و دنیای مجازی و اهمیت لایک خوردن و میل به خودنمایی در جوانان و اطلاعات بیربطی از این دست، چیزی دریافت نمیکنیم.
در ادامه و در تضاد با صحنه تاریکی که بازداشتشدگان جوان در آن نشستهاند و یکی از آنها پرسشها را با هقهق پاسخ میدهد، کارشناسانی حضور دارند که در لباس درجهدار یک سرهنگ، معاون دادگستری و متخصص روانشناسی در بخش روشن فیلم ظاهر میشوند؛ زیر نور آفتاب یا نورهای فیلمبرداری تلویزیون. یکی سیاه، یکی سپید. یکی نشاندهنده بیراهه (که عنوان این فیلم است) و دیگری در صراط نور.
اما همه آنچه این افراد متخصص یا صاحب منصب و صاحب نور ارائه میکنند هم از دایره پند و اندرز و هشدار فراتر نمیرود. آیا نصیحت کردن، آموزش دادن به جوانان، رفتار شناسی روانکاوانه فعالان شبکههای اجتماعی یا حتی هشدار و آگاهی دادن درباره مخاطرات دنیای اینترنت نیازمند نمایش اتاق بازجویی آنهم برای چند جوان هفده تا بیست و اندی ساله است؟
درآمدهای اینستاگرامی
با چرخی در دنیای ستارههای ایرانی ایستاگرام، تاثیر این دنیای مجازی بر زندگی اقتصادی آنها قابل توجه است. کسانی که نه با سابقه هنر، استعداد یا ورزش (چیزهایی که معمولا باعث شهرت است) بلکه با نمایش زندگی عادیشان (الگوی ایرانی شده کیم کارداشیان، ستاره هالیوودی) معروف و چهره شدهاند، پس از مدتی توانستهاند توجه سرمایهداران را به خود جلب کنند و از طریق جذب تبلیغات، در مدتی کوتاه، سرمایه قابل توجهی کسب کنند.
کسب درآمد از طریق تبلیغات نه جرم است، نه برای آن ممنوعیت قانونی وجود دارد. پس چرا بازجوی فیلم اعتراف در صفحه تلویزیون به طور دائم از بازداشتشدگان میپرسد که آیا شما درآمد هم کسب میکردهاید، یا مثلا “برای کیف و کفش تبلیغ میکردید؟” مگر تبلیغ کیف و کفش یا حتی تبلیغ موسیقی جرم است؟ در همه جای دنیا تبلیغ کردن بخشی از تجارت است. تبلیغات و رسانهها به هم پیوند خوردهاند و شبکههای اجتماعی از جمله اینستاگرام هم از این موضوع مبرا نبوده است. اما شهروندان چگونه میتوانند وارد این تجارت شخصی شوند؟
به طور طبیعی سیستم درآمدزایی در هر کشوری باید تابع سیستم اقتصادی و مالیاتی آن کشور باشد. یعنی سیستم بانکی بتواند ورود و خروج پول را به طور شفاف تحت نظارت بگیرد، اداره مالیات با بانکها در ارتباط باشد و فرد یا سازمان میزان درآمدش را اعلام کند. در برخی از کشورها دسترسی به میزان درآمد سالانه افراد عرف یا قانونی نیست. اما عرف نبودن یا دسترسی نداشتن عموم مردم به میزان درآمد افراد به معنی عدم شفافیت در سیستم درآمد نیست. دستگاه محاسباتی مالیاتی و بانکها موظفند به اداره مالیات همه ورودیها و خروجیهای افراد را حسابرسی کرده و گزارش دهند.
بیشتر بخوانید:
- ‘اعتراف’ دختران رقصنده اینستاگرام: نمایشی از اقتدار یا وحشت؟
- چرا حکومت ایران از مدلها میترسد؟
- ادامه واکنشها به پخش ‘اعتراف’های دختران رقصنده اینستاگرام
- اعترافات تلویزیونی زنان رقصنده ایرانی؛ ‘برای دل خودم میرقصم’
- صداوسیما: مقام قضایی خواسته بود اعتراف دختران رقصنده حتما پخش شود
اما در شرایطی که در ایران اعلام برگههای درآمد مدیران کشور، نمایندگان مجلس و وابستگان به سیستم سیاسی جزء اکتشافات رسانهای محسوب میشود که در صورت کشف شدن، دست به دست در شبکههای اجتماعی میچرخد، یا در شرایطی که فساد اقتصادی چنان گریبانگیر کشور است که هرازگاهی خبر یکی از اختلاس کنندگان ترند میشود، طبیعتا نمیتوان انتظار داشت کسی که از صفحه اینستاگرامش و با توجه به قابلیتهای فردی مثل پخت و پز، ورزش، رقص یا هر استعداد و توانایی شخصی دیگری کسب درامد میکند، گزارش نکردن آن را جرم بپندارد.
از سوی دیگر این موضوع وقتی بیشتر توجه را جلب میکند که بدانیم برخی از همان ستارههای اینستاگرامی، که اتفاقا پوشش آنها هم مطابق با چارچوبهای بسته جمهوری اسلامی نیست، با درآمدهای بسیار بالاتری که در صفحههایشان هم قابل مشاهده است (از طریق همین تبلیغات و قیمتهای اعلام شده) از حاشیههای امن برخوردارند و حتی به مراسم رسمی تبلیغاتی مثل اهدای جایزه ماشین های گران قیمت بر روی سن تالار وحدت دعوت هم میشوند. پس موضوع نه درآمد است و نه رفتار خلاف عرف. تفاوت این است که فاصله این ستارهها با منابع سیاسی و امنیتی چگونه تنظیم میشود.
قهرمان یا قربانی؛ فاصله نزدیک است
دختری که در جریان دستگیری گروه رقصنده با ترانه “هپی” معروف شده بود، بعد از چندی مبلًغ سیاسی (در حوزه آن لاین) یکی از نامزدهای ریاست جمهوری دوره قبل شد. بدون شک حق هر شهروندی است که گرایش و کنش سیاسیاش را انتخاب کند. اما سوال اینجاست که دادن یا پذیرفتن مسوولیت یک کار تبلیغاتی-انتخاباتی سیاسی آیا با تکیه بر انرژی اجتماعیای نبوده است که با بازداشت این هنرمند جوان به دلیل رقصیدن به دست آمده؟ اگر او به دلیل ممنوعیت رقص در معابر عمومی و در مقابل دیدگان مردم دستگیر نمیشد و هزینه سیاسی نمیداد آیا بازهم نامزد ریاست جمهوری از او برای تبلیغات انتخاباتیاش استفاده میکرد؟ ربط بین هزینه سیاسی دادن و مبلًغ انتخاباتی شدن آیا فقط خواست و سلیقه و گرایش شخصی فرد است؟ یا این هزینهها در جهت استفادههای خاص سیاسی صرف میشود.
بهویژه وقتی در جامعهای رسانهها نقش دیدهبانی خود را از دست داده و به بولتنهای سازمانی بیشتر شبیهاند تا دیدهبان اجتماعی و سیاسی، وقتی جامعه مدنی و نهادهای مردمی در سکوت صرفا به امور خیریه مشغولاند و گروههای سیاسی مستقل وجود ندارند و گروههای سیاسی وابسته، در کار نقب زدن به دایره تنگ قدرتاند، شهروندان به طور مکرر و لایه به لایه قربانی میشوند. هنرمند جوان اگر خود را به تمامی در اختیار خواست حاکمیت قرار دهند، آزادی بیان و آزادی عمل را از دست داده است. اگر مستقل بماند و برای خود کار کند، امنیت را باخته است. آنها که عطای خانه را به لقای آزادی بخشیدهاند، مخاطب را از دست میدهند و آنها که میمانند، … به گزاره اول برمیگردیم؛ باید بین آزادی یا امنیت شغلی یکی را انتخاب کنند.
بدون شک من از هنرمندان نامداری که میتوانند گلیمشان را از آب بکشند حرف نمیزنم. از شهروندان جوانی حرف میزنم که برای عرضه هنرشان سیاست، با همه لایههای امنیتی و اطلاعاتیاش با دهانی گشاده روبهرویشان ایستاده است.
بهای سنگین همرنگ نبودن با عفت عمومی
یکی دیگر از نکتههای فیلم اعترافگیری از رقصندگان جوان ممنوعیت رقص در انظار عمومی است. طبق ماده ۲ قانون مجازات اسلامی، جرم به فعل یا ترک فعلی میگویند که قانون برای آن مجازات تعیین کرده باشد. اما در مورد اتهامهایی شبیه آنچه رقصندگان جوان فیلم اعترافگیری درگیر آن بودهاند ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی، تظاهر به عمل حرامی که منجر به جریحه دار شدن عفت عمومی شود را مبنا قرار داده است. اما عفت عمومی که قابل اندازه گیری نیست! بنابراین اینجاست که نقش بازجو دوباره پررنگ میشود آنجا که مساله “یاد دادن رقص”، “تشویق دیگران به رقصیدن” یا همکاری با دیگران را پیش میکشد که پاسخ مثبت به هر کدام از اینها میتواند در مقام “اعتراف”، سندی برای اثبات اتهام فرد مورد بازجویی تلقی شود. بنابراین بازجو افراد را به سمت پذیرفتن اتهامی که هزینههای گزافی هم برای آن در قانون تعیین شده هل میدهد.
عفت عمومی اگرچه در قانون به صراحت توصیف و تعریف نشده، اما دستگاه تبلیغ و ترویج جمهوری اسلامی تلاش میکند تا سبک زندگی اسلامی، که شعار همیشگی و نصیحت رهبر کشور به جوانان است را به عنوان الگوی اجتماعی ارایه دهد. این الگو به هر دلیلی، که جای آن این مقاله نیست، با اقبال و استقبال عمومی در ایران مواجه نشده. از پوشش عمومی مردم و به ویژه زنان و دختران گرفته، تا رفتار اجتماعی آنها. آیا شهروندان باید برای گوش ندادن به نصیحتهای رهبر تنبیه شوند؟ آیا امکان تنبیه همه شهروندان یا تعداد زیادی از آنها وجود دارد؟ پاسخ به این پرسشها سخت نیست.
با این وجود باید پرسید فیلم اعترافات رقصندگان جوان، با توجه به اینکه با دستکم یک ماه تاخیر از تلویزیون پخش شد، چه چیزی را دنبال می کرد؟ ترساندن هنرمندان جوان مستقل؟ ترساندن جوانانی که به اینترنت به چشم ابزاری برای درآمدزایی نگاه میکنند؟ ترساندن چهرههایی که توانایی جلب توجه مردم در شبکههای اجتماعی دارند؟ ایجاد وحشت در دل کسانی که کانالهای درآمدشان را در پناه کانالهای رسمی و در سایه امن مجریان قانون پهن نمیکنند؟ هراساندن کسانی که به توصیههای رهبر کشور مبنی بر سبک زندگی اسلامی بی توجهی کرده و به راه خود میروند؟
بسیج و هدایت احساسات عمومی در حمایت از جوانانی که قربانی هنرستزی و شادیستیزی حکومتاند، آنهم در آستانه سالروز ۱۸ تیر، و در بحبوحه روزهای ملتهبی که مردم در جایجای ایران به سیستم مدیریتی ناکارامد کشور معترضاند؟
بله همه اینها ممکن است. همه اینها که بیشتر به داستانهای اکشن و سوررئال شبیه است، بخشی از حافظه تاریخ سیاسی ماست. در ژانر وحشت یک گزارش مستند امنیتی که با هدف امنیتربایی شهروندان تهیه میشود همه این هدفهای چندلایه امکانپذیر است. میشود حتی از یک قربانی، قربانی دوباره ساخت و نوشت که او و همه ما سوژه نمایشی هستیم که ۱۸ تیر و اعتراضهای مردمی از یاد برود. اما تنها چیزی که از این نمایش آلوده هرگز به گذشته برنمیگردد صدای لرزان و هراسان نسلی است که جوانیاش را در نمایش امنیتی یک اعتراف تلویزیونی گم میکند.
بر گفته ازصفحه ناظران بیبی سی


