عربستان در قبال ايران، دچار سردرگمي شده است

سياست هاي تنش زاي دولت عربستان در قبال ايران، هرچند موضوع تازه اي نيست اما به نظر مي رسد از سطح موضوع «عرب و عجم» يا «شيعه و سني» فراتر رفته و اين کشور نسبت به آينده روابط ايران و غرب و توسعه همسايه فارس خود، دچار مسئله شده است. داوود هرميداس باوند از جمله تحليلگران روابط خارجي است که به سبب سال ها حضور در وزارت خارجه و تدريس روابط بين الملل، اشراف کاملي بر اين حوزه دارد. وي در گفت وگو با «شرق»، به دلايل رفتار امروز عربستان در قبال ايران به ويژه در دولت ميانه رو حسن روحاني پرداخت.

در ابتداي روي کارآمدن دولت روحاني، همه فکر مي کردند روابط ايران و عربستان؛ رفتارهايي که در دوران احمدي نژاد دچار تنش هاي جدي شده بود، امکان بهبود و ترميم خواهد داشت. اما واقعيت هاي جديد منطقه گويا حکايت از شرايط پيچيده تري در اين روابط دارد. به نظر شما گام هاي لازم در اين باره از سوي دولت يازدهم برداشته شد؟
مسئله عربستان و نوع رابطه پادشاهي سعودي با ايران را نمي توان بدون درنظرگرفتن فرايند حوادث خاورميانه و نافرجامي ها و ناکامي هايي که عربستان با آن روبه رو شده است تحليل کرد. عربستان فارغ از موضع گيري هاي رسمي ايران و سطح روابط دوجانبه، بخشي از اين نافرجامي ها را مرتبط با نفوذ جمهوري اسلامي ايران مي داند. عربستان قويا از آمريکايي ها خواسته بود استراتژي سخت افزاري در قبال ايران در پيش بگيرند. تحريم، گام کافي از نظر آنان ارزيابي نمي شد و حتي به گزينه جنگ فکر مي کردند.

ماجراي مشهور درخواست سفير عربستان در آمريکا از مسئولان کاخ سفيد براي «کوبيدن سر مار» و مواضع سعودالفيصل براي فشار بيشتر بر ايران، در دولت گذشته رخ داد که دليل آن، مديريت نادرست روابط با اعراب عنوان مي شد. چرا امروز هم عربستان در همان مسير حرکت مي کند؟
پادشاهي سعودي اين انتظار را داشت که در زمان طرح اين درخواست، به آنها جامه عمل پوشانده شود اما سياست «تاخير و تعلل» اوباما حاکي از عدم استقبال از اين نظريه بود. حالانه تنها خبري از سياست هاي سخت گيرانه نيست که غرب به سمت نوعي مصالحه با ايران پيش مي رود و همين مسئله سبب عصبانيت بيشتر حکام اين کشور شده. مسئله بهار عربي هم اثرات متفاوتي بر عربستان داشت. بهار عربي جنبش مردمي بود براي تغيير وضع موجود در نظام هاي استبدادي و استقرار دموکراسي در اين کشورها، اما عربستان و قطر از آن به سود خود بهره گرفتند. اين در حالي است که اگر قرار باشد درباره دموکراسي صحبت شود، عربستان آخرين کشوري است که حق اظهارنظر در اين باره را دارد. پس از اتفاقاتي که در تونس، مصر و ليبي رخ داد، آنها به سراغ سوريه رفتند. ابتدا پادشاه اردن گفت ايران به دنبال «هلال شيعي» است و از استقرار و گسترش نفوذ در اين هلال استفاده مي کند تا اگر آمريکا خواست با ايران وارد تنش شود، اين برخورد در جهان عرب صورت بگيرد و عراق، سوريه، لبنان و حماس و جهاد اسلامي به عنوان بخشي از کشور فلسطين به حمايت از ايران برخيزند. پس از آن، ترکيه و عربستان و قطر از سه زاويه مختلف، سوريه را هدف قرار دادند. ترکيه بر اين باور بود همان نقش ميانجي را که در ليبي ايفا کرد در سوريه انجام دهد، اما وقتي مشاهده کرد بخشي از مردم سوريه به عنوان معترض سياست هاي اسد وارد عمل شده اند فکر کرد اين اتفاق زودتر به نتيجه مي رسد و با هزينه کم، دستاوردي بزرگ -حذف حکومت اسد و روي کارآمدن حکومتي متمايل به ترکيه- را کسب مي کند. عربستان در همين راستا و از زاويه اي ديگر، سرمايه گذاري قابل توجهي کرد که نه تنها اثر نداشت بلکه به شکل عکس عمل کرد و پديده تکفيري هاي تندرو در قالب عناوين مختلف، حالاخود سعودي ها را نيز تهديد مي کند. آنها با تبليغات گسترده اعلام کردند سوريه از سلاح شيميايي عليه مخالفانش استفاده مي کند تا آمريکا را براي ازبين بردن سلاح هاي کشتار جمعي، به غائله سوريه وارد کنند، اما پذيرش بازرسان سازمان ملل در دمشق و اعلام استفاده برخي گروه هاي مخالف از سلاح شيميايي عليه ارتش، بار اتهام دولت اسد را کاهش داد. پس از آن دولت سوريه موافقت کرد سلاح هاي شيميايي تحت نظارت سازمان ملل قرار بگيرد، بنابراين اين انتظار عربستان که آمريکا عليه سوريه دست به اقدام نظامي يا تنبيهي بزند هم منتفي شد. در کنار همه اين ناکامي ها، آمريکا مسئله توليد نفت شل را آغاز کرد که قبلااعلام شده بود از نظر محيط زيست اشکالاتي دارد، اما دولت اوباما سبب شد نه تنها نياز آمريکا به نفت خارج، به ويژه خاورميانه از بين برود، بلکه با مازاد توليد هم مواجه شود و بهاي نفت خام کاهش يابد. موضوع بعدي، تغيير استراتژي مسلط آمريکا از خاورميانه به خاور دور و آسياي جنوب بود. پيش از آن، انتخابات رياست جمهوري سال ٩٢ در ايران برگزار شده بود و آقاي روحاني به پيروزي رسيد و اعلام کرد سياست گفت وگوي سازنده با هر کشوري در هر مکاني براي خروج از بن بست سياست خارجي را در دستور کار دارد. مذاکرات در حاشيه مجمع عمومي سالانه سازمان ملل، مکالمه تلفني با اوباما، آغاز مذاکرات هدفمند هسته اي و توافق ژنو، حاکي از موفقيت اوليه ايران بود و امکان بهبود رابطه با غرب، ضربه جدي تري براي عربستان به شمار مي رفت. به همين دليل وقتي عربستان به عنوان عضو غيردائم شوراي امنيت انتخاب شد آن را نپذيرفت و اعلام کرد چون اين شورا سياست يک بام و دو هوا اتخاذ کرده، رسالت آن نهاد را نمي پذيرد اما در حيقيت خطاب آنها به آمريکا بود. پس از آن اعلام شد عربستان سياست خارجي مستقل خود را در پيش خواهد گرفت. اما اصل ماجرا همان مسئله رقابت بر سر احراز جايگاه اول منطقه بين ايران، ترکيه و عربستان است. آنها انتظار داشتند اين جايگاه را کسب کنند اما امروز مشاهده مي کنند که به صورت نسبي با نافرجامي هايي مواجه شده اند و ايران کمابيش برنده اين رقابت بوده و هست؛ پس به سراغ مواجهه علني با ايران رفته است به اين خيال که اين شرايط را تغيير دهد.

عربستان ظرفيت تغيير اين موازنه به ضرر ايران و به سود خود را دارد؟
خير. گاهي در شرايط خاص و در يک مقطع زماني، حوادث خارج از حوزه نفوذ کشورها به گونه اي به نفع کشوري مشخص رقم مي خورد بدون آنکه آن کشور، امکان ايجاد آن شرايط به سود خود را داشته باشد. حادثه يازده سپتامبر، به نظر براي ايران تهديد بود اما اقدام به موقع دولت اصلاحات و تلاش هاي آقاي خاتمي و نوع نگاه نئوکان ها به حادثه مذکور سبب حمله به افغانستان و عراق و ازبين رفتن دو دشمن اصلي ايران يعني طالبان و صدام شد. شيعيان و کردها در عراق قدرت گرفتند و حوزه نفوذ سنتي ايران دوباره برقرار شد. بدون آنکه ايران يک گلوله در عراق شليک کند، جايگاه خود را پس گرفت و در افغانستان هم دقيقا همين اتفاق افتاد و دولت رسمي اين کشور حالابه دنبال روابط حسنه با ايران است و نيروهاي نزديک به ايران در افغانستان، قدرت قابل توجهي دارند. در داستان بهارعربي هم تصادفا ايران بدون اينکه صحنه گرداني کند، از تحولات سود برد. مجموعه حوادث اين مقطع، چنان نابساماني ايجاد کرد که نه تنها اعراب به سوي دموکراسي نرفتند، بلکه از استبدادي به يک استبداد سنگين تر و تازه وارد تر رسيدند. اخوان المسلمين در زمان مبارک، ٨٠نماينده در مجلس مصر داشت و امروز، کشتار و اعدام در انتظار آنهاست و شکاف دروني سبب شد تا اين کشور از يک استبداد نظامي تعديل شده به يک استبداد نظامي خشن تر برسد، اما ايران وضعيت باثباتي دارد. در نتيجه اين انتظار عربستان که مجموعه حوادث سبب مي شود جايگاه رفيعي را احراز کند، تماما رنگ باخته است. آنها نسبت به آينده نيز دچار ترديد ها و نااميدي هايي شده اند پس براي کسب مشروعيت دست به اقداماتي مي زنند و براي بلندپروازي هاي خود به دنبال بهانه و سپر بلامي گردند. ابتدا از موضوع داخلي بحرين، داستان دخالت ايران را بيرون آوردند تا بتوانند براي حضور نظامي خود در آن کشور و کمک به رژيم آل خليفه، مشروعيت ايجاد کنند. امروز هم در مورد يمن به دنبال همان سناريو هستند. اين در حالي است که غرب و آمريکايي ها مي گويند نشانه اي از دخالت مستقيم ايران پيدا نکرده اند اگرچه از منظر ارزشي، ايران حامي حرکت هايي نظير انصارالله است و برخي از چهره هاي آن در ايران هم بوده اند. بااين حال همه مي دانند سال هاست حوثي ها در يمن سرکوب شده اند و حکومت هاي تحت کنترل عربستان، سبب تنفر مردم اين کشور از سعودي ها شده و احساس مي کنند عربستان، يمن فقير را به آنها تحميل کرده است.

البته آنها در همين موضوع يمن تا حدي توانسته اند فضاي ملتهبي عليه ايران ايجاد کنند.
در مواضع اوليه کشورهايي چون ترکيه و پاکستان اثر داشتند اما حالادر کمتر از سه هفته، پاکستان از همراهي با عربستان و چند کشور عربي عقب نشيني کرده است. آنها به اندازه اي درگير مسائل و مشکلات داخلي هستند و از سويي از تيرگي روابط با ايران استقبال نمي کنند و ترجيح مي دهند بي طرف بمانند. ترکيه هم ابتدا با هياهوهاي هميشگي اردوغان که حاصل نپختگي وي در سياست خارجي است، مواضعي عليه ايران گرفت، اما رفتار درست دولت روحاني در برگزاري سفر نخست وزير ترکيه به ايران و تعديل نظرات وي سبب شد، درک کند که درگيرنشدن در يمن به سود آنکاراست. تنها اميد عربستان به کمک هاي اطلاعاتي آمريکاست و اين کمي به حکام سعودي قوت قلب داده است البته مشروط بر آنکه به صورت زميني وارد «باتلاق» يمن نشوند. من بر اين باورم که دير يا زود عربستان، ايران و ترکيه بايد با هم بنشينند و با مذاکرات صريح و مستقيم، وضعيت يمن را روشن کنند. عربستان در شرايط رواني اي قرار دارد که حاضر نيست به اين سادگي، يک ناکامي ديگر را هم بپذيرد و با ايران بر سر يک ميز بنشيند.

ايران هم با وجود مسائل پيش آمده و حادثه اخير فرودگاه جده، نمي تواند و نبايد پيشنهاد دهنده چنين جلسه اي باشد.
البته عربستان در آغازبه کار دولت روحاني اعلام کرد مايل است ملاقاتي با وزير خارجه داشته باشد که با مقطع مذاکرات هسته اي و برنامه فشرده دکتر ظريف مواجه شد. من وزارت خارجه را به سبب سال ها فعاليت در آن به خوبي مي شناسم و به شما مي گويم اگرچه سفر معاون وزير خارجه به جاي دکتر ظريف انجام شد اما به دليل اعتبار بين المللي وزير خارجه، سطح وزير و معاون در شرايط فعلي بسيار متفاوت است.

اما دکتر ظريف و سعود الفيصل در حاشيه مجمع عمومي سازمان ملل با هم ديدار کردند.
در عرف بين الملل اين دست ملاقات ها کوتاه و گذرا است و در آن ابراز اميدواري مي شود دو طرف در آينده اي نزديک با هم به طور جدي ديدار و مذاکره کنند. اگر در آن مقطع که عربستان به دنبال ديدار وزراي خارجه بود، اين اقدام صورت مي گرفت، بسيار معقول و خردمندانه بود. عربستان متقاضي بود و با توجه به اعتباري که براي خود قائل است، توقع نه شنيدن نداشت. در عين حال فوت پادشاه عربستان و مسائلي که پس از آن درون دستگاه حکومتي عربستان رخ داده هم به استيصال اين کشور کمک کرده است و مواضع انفعالي بيشتري از آنها ديده مي شود.

نوعي تناقض در رفتار دولت عربستان ديده مي شود. از يک سو در زمان احمدي نژاد، مديريت نادرست سياست خارجي و مواضع رئيس دولت هاي نهم و دهم را عامل تنش ميان دو کشور مي دانستند و از سوي ديگر، امروز که ديپلماسي کارآمد و منطقي به همراه سياست تنش زدايي در دولت روحاني دنبال مي شود، به شکل ديگري به دنبال ايجاد تنش است. اساسا خواست اين کشور از ايران چيست؟
دوران احمدي نژاد دوران اظهارنظرهاي شعارگونه بود که بيش از اينکه آنهايي که مورد خطاب بودند متضرر شوند اتفاقا منتفع مي شدند. اگر اسرائيل ماجراي کهنه و فراموش شده هولوکاست را مي خواست زنده کند حتما به اين راحتي که احمدي نژاد باعث آن شد، نمي توانست. پس از آن مجمع عمومي سازمان ملل يک قطع نامه با اجماع گذراند، پارلمان اروپا نيز چنين کرد و هر نوع نفي هولوکاست، جرم تلقي شد. مجموعه اينها فضا را به نفع اسرائيل تغيير داد. آن رژيم از اين نوع هياهوها براي تداوم حيات سياسي خود که در معرض تهديد است، استفاده مي کند. آنها اعلام کردند به صورت مستقل، ايران را تهديد مي کنند و با همين حربه، علاوه بر کمک چند ميليارددلاري سالانه آمريکا، سلاح هاي جديد هم دريافت کردند.

همسويي ميان برخي مواضع اسرائيل با عربستان، امري بر اساس اصل منافع است يا امکان هماهنگي هم وجود دارد؟
نکته عجيب در اين پروسه همسويي نزديک ميان عربستان و اسرائيل عليه ايران بود که هنوز هم ادامه دارد. در ماجراي به گروگان گرفته شدن اسرائيلي ها توسط حزب الله، عربستان و اردن هم با اين رژيم همسو شدند تا شايد حزب الله را خلع سلاح کنند و به سوريه هم ضربه بزنند اما اين مسئله باعث کسب اعتبار براي سيدحسن نصرالله شد. در مورد نوار غزه هم همين اتفاق افتاد و نوعي همسويي ميان رفتارهاي اتحاديه عرب و اسرائيل ديده شد؛ گويي اساسا فلسطين، مسئله اعراب نيست و مسئله ايران است. معتقدم عربستان ترجيح مي دهد افرادي در کشورهاي متخاصم اين کشور بر سر کار باشند که مواضع هيجاني بگيرند تا با تهييج فضا و کار تبليغاتي، فضا را به ضرر آنها تغيير دهند. به هر حال شخصيت روحاني مثل خاتمي، سبب ايجاد اطمينان در جهان شده و اين کاملادر تضاد با منافع عربستان است. ضمن اينکه مشکلات اقتصادي پيش آمده براي عربستان و مسئله بهار عربي سبب شد ايران بيشتر به جزيره ثبات تبديل شود و همسويي مصالح و منافع بين ايران و آمريکا پديدار شود. امروز ترکيه از تلاش ايران براي قدرت مسلط شدن منطقه سخن مي گويد و نتانياهو براي ترساندن اعراب، از احياي امپراتوري ايران سخن مي گويد.
اختلاف بر سر عراق و سوريه، لبنان، فلسطين و حالايمن، شرايط تازه اي را در ديپلماسي دو کشور ايجاد کرده است. موضوع رفع تحريم ها و بهبود روابط ايران و غرب هم مطرح است اما سوال اينجاست که آيا به دليل نگراني از بهبود شرايط يک کشور، کشور ديگر بايد فضاي منفي ايجاد کند و حتي وزير خارجه خود را براي برهم زدن توافق به ژنو بفرستد؟ اين در حالي است که عربستان هم حوزه نفوذ زيادي در منطقه و غرب دارد و ايران در اين سال ها با اين مسئله کنار آمده است.
فراموش نکنيم عربستان دچار استيصال شده و در چنين شرايطي، خط مشي هاي اتخاذشده در دستگاه ديپلماسي اين کشور هم تحت تاثير اين درماندگي قرار گرفته است. حتي آمريکايي ها نيز اين مسئله را فهميده اند و کاخ سفيد تلاش مي کند با موافقت براي حضور در ائتلاف عليه داعش، ماجراي يمن، مذاکره با عربستان در مورد موضوع هسته اي ايران و مسائلي از اين دست، مانع درماندگي بيشتر عربستان شود و به نوعي از اين کشور دلجويي کند. اينها براي دلداري دادن به عربستان است اما اوباما مي داند راهي که براي بازسازي روابط با ايران و کوبا انتخاب کرده را نمي تواند در ميانه راه به کنار بگذارد. همه سرمايه گذاري سياست خارجي دموکرات ها روي ايران و کوبا است و اين دستاورد بزرگي براي حزب دموکرات و خانم کلينتون به عنوان کانديداي احتمالي اين حزب در انتخابات سال ٢٠١٦ است. عربستان اين را درک کرده اما نتوانسته با آن کنار بيايد.
اما وزير خارجه اين کشور ٤٠ سال است سکان هدايت دستگاه ديپلماسي سعودي ها را در اختيار دارد. انتظار مي رود حتي اگر قرار است بر عليه ايران فعاليت کنند، رفتارهاي ديگري را در پيش بگيرند نه اينکه حادثه فرودگاه جده را نديده بگيرند.
وزارتخانه هاي امور خارجه هم در چنين شرايطي با هر ميزان سابقه و تجربه مي توانند دچار اشتباه شوند. گاهي مجموعه رويداد ها و حوادث سبب ناکامي مي شود و تمرکز سياست خارجي را به هم مي زند. درست است که عربستان جامعه بازي ندارد اما در همان کشور، عملکرد دولت اين کشور منتقدان زيادي دارد. اعلام اينکه حماس جزء گروه هاي تروريستي بين المللي است در خود کشورهاي عربي، موضع منفي در قبال عربستان ايجاد کرده است. اخيرا هم عمان اعلام کرد رفتار عربستان در يمن نادرست است و عراق و سوريه هم همين موضع را گرفتند. به هرحال نقش ايران در منطقه ديگر قابل کتمان نيست و مسئولان عربستان بايد اين موضوع را درک کنند. مسئله فرودگاه جده نيز مي تواند يک اقدام خودسرانه از سوي آن دو مامور باشد که حتي اگر چنين باشد، عربستان بايد با درک درست از آسيبي که اين رويداد براي حيثيت جهاني اين کشور دارد، آن را به اختلاف با ايران گره نزند. وقتي فضاي رواني به شدت ميان دو کشور بالاگرفته، چنين مسائلي مي تواند تا حد يک فاجعه کارکرد داشته باشد.

در تحليل ها آمده اساسا عربستان و ايران به سطحي از رقابت رسيده اند و عرب ها در موضعي قرار دارند که نمي خواهند ايران به ترميم رابطه با غرب بپردازد و بر قدرت منطقه اي آن افزوده شود. اين مسئله سبب شده کار از دست اين دولت و آن دولت خارج شود. از طرفي تغيير هيات حاکمه در عربستان هم گويي خيلي به سود روابط نبوده و کار را بدتر کرده است. اميدي به بهبود رابطه وجود دارد؟
فکر مي کنم مصلحت ايران و عربستان در اين است که به اتفاق ترکيه به يک تفاهم در مورد منطقه دست يابند. حالاکه پاکستان و ترکيه ظاهرا اظهارنظري در جهت تاييد اقدام عربستان ندارند فرصتي پيش آمده تا ايران از عربستان بخواهد نقش سازنده اي در منطقه ايفا کند. اينکه عربستان در اين سال ها تلاش کرده با ايجاد دردسرهاي منطقه اي، نفوذ ايران را خنثي کند عملاشکست خورده است. روزگاري فکر مي کردند مسئله سوريه در سه ماه حل خواهد شد و حالاپنج سال است بشار اسد همچنان بر سر کار مانده و اتفاقا تروريست هاي تکفيري در افکار عمومي جهان، منفور شده اند. ترکيه و عربستان نمي توانند نقش خود را در تقويت داعش انکار کنند. حالاصد ها هزار پناهنده سوري، وبال گردن ترکيه شده اند. اگر در مقطعي، ترکيه در شرايط توسعه اقتصادي و مواضع سياسي مقتدرانه قرار داشت، امروز در داخل خود دچار بحران شده است. اردوغان متهم به ايجاد نوعي حکومت خودکامه در اين کشور است و منتقدان، او را به خودبزرگ بيني و عثماني گري متهم مي کنند. در عربستان هم شرايط بعد از مرگ ملک عبدالله، چندان مساعد نيست. به نظر من، ترکيه هم مايل است کاري کند که برايش جنبه مثبت داشته باشد و ميان ايران و عربستان ميانجي گري کند تا از منافع آن سود ببرد. به هرحال عربستان در موضوع يمن بايد بداند، رئيس جمهوري که از کشورش فرار کرده و به خاک کشور ديگر پناه برده و متهم به «مهره»بودن است، ديگر نمي تواند جايي در آينده يمن داشته باشد. ايران، ترکيه و عربستان اگر به تفاهم دست يابند و اجازه بدهند گروه هاي سياسي و قبايل يمن به گفت وگوهاي جامع بپردازند، مي توان براي يمن راه حل يافت و آغازي براي روابط سازنده منطقه اي ميان ايران و عربستان مشاهده کرد.

حامد طبيبي، شرق