جامعه ایران در چه وضعی است؟ و راههای برونرفت آن کدام است؟
با مشاهده سه رخدادی که در یک سال گذشته اتفاق افتاده میتوان گفت جامعه ایران در «شرایط بحرانی و خطیری» قرار دارد. آن رخدادها اینها است: اعتراضات دیماه نودوشش که در ده شب و در شصت شهر ایران رخ داد. بعضی از این شهرها به لحاظ «اعتراض جمعی» در نقشه وزارت کشور، جزو شهرهای آرام و سفید کشور محسوب میشده است؛ رخداد دوم اعتصاب بازار تهران در چهارم تیر ماه سال نودوهفت بود. این معترضان عمدتا از فروشندگان و مغازهداران (نه تجار) بودند. این قشر در زندگی روزمره خود با انواع مشکلات بدهی، مالیات و اجاره روبرو هستند و معمولا محتاط و محافظهکارند و دیر به اعتراضات جمعی میپیوندند ولی نارضایتی آنها در آن روز به حدی رسیده بود که دست به اعتصاب زدند؛ رخداد سوم وقوع اعتراضات متعدد مطالباتی نه در شهرهای بزرگ کشور بلکه در شهرهای کوچک کشور است- مثل اعتراضات کارگران بدون حقوق، مالباختگان، یا اعتراضات شهر کازرون و خرمشهر. اینک سوال اصلی این نوشته این است که با کمک از سنخهای تحلیلی جامعهشناسی این «شرایط خطیر جامعه ایران» را چگونه میتوان توضیح داد؟ در این نوشته در قسمت اول به سه صورتبندی مفهومی و تحلیلی اشاره میکنم. مزیت این صورتبندیهای تحلیلی این است که هرکدامشان بخشی از واقعیت جامعه ایران را برجسته میکنند. در این قسمت من از صورتبندی سوم دفاع میکنم. در قسمت دوم به چهار راه برای برون رفت جامعه ایران از این وضعیت خطیر اشاره مي كنم و مورد ارزیابی قرار میدهم. در این قسمت به اين پرسش پاسخ مي دهم: در چه شرایطی خطر «ناامنشدن ایران» جدی میشود. و با یک جمعبندی این نوشته را به پایان میبرم.
قسمت اول: صورتبندیهای تحلیلی
۱-يك دیدگاه براي وصف و فهم شرايط امروز ايران از سنخ تحلیلی «وضعیت انقلابی» استفاده میکند و میگوید سه ویژگی «شرایط انقلابی» در ایران وجود دارد. اول اینکه ما با تراکمی از نارضایتیهای سیاسی (شکاف میان بالانشینان و پاییننشینان)، اقتصادی (شکاف میان داراها و ندارها)، اجتماعی (نارضایتی بخاطر اعمال سبک زندگی مطلوب حاكميت بر سبکهای زندگی متنوع مردم)؛ جنسیتی (ناشی از امکانات نابرابر برای زنان و مردان در عرصه عمومی) در ایران روبرو هستیم. ویژگی دوم اینکه کثیری از مردم از بالا (یعنی از حاکمیت و جریانهای اصلی سیاسی مثل اصولگرایان و اصلاحطلبان) قطع امید کردهاند. سوم اینکه شرایط بینالمللی به کمک تغییر رژیم آمده است. منظور این دیدگاه اشاره به ائتلاف (ترامپ، نتانیاهو و بنسلمان) علیه جمهوری است.
اما به نظر من شرایط فعلي ایران انقلابی نیست. زیرا دو مولفه مهم شرایط انقلابی در ایران موجود نیست. یکی اینکه در ایران گفتمان مسلط گفتمان انقلابی نیست. گفتمان انقلابی راه نجات کشور را تنها انقلاب و تغییر رژیم میداند و شهروندان ایران را برای مبارزه و ایثار کردن در راه آماده میکند. در شرایط فعلی در ایران با گفتمانهاي متنوعي روبرو هستیم که اغلب روی مطالبات و کیفیت زندگی بهتر کار میکنند. این گفتمانها بجای فرد ایثارگر براي انقلاب، فرد مطالبهگر تولید میکند. دوم اينكه در ایران امروز با سازماندهی و رهبری متمرکز انقلابی روبرو نیستیم. در ایران کنونی ما بیشتر با ناراضيان متكثر در شبکههای اجتماعی مواجهيم که مقاصد گونگونی را دنبال میکنند. بنابراین امروز جامعه ایران در شرایط انقلابی نیست یا ایران در موقعیت سال ۱۳۵۷ قرار ندارد.
۲-دیدگاه دوم با دیدگاه اول مخالف است و جامعه ایران را در شرایط «پیشافروپاشی» صورتبندی میکند. در این دیدگاه گفته میشود کسانی که بر دو مولفه «گفتمان انقلابی» و «سازماندهی و رهبری انقلابی» تاکید میکنند تحت تاثیر نظریه هاي كلاسيك انقلاب اند، که البته حرف درستی است. این لنین بود که در توضیح شرایط انقلابی روی اين دو مولفه (كه گفتيم در ايران با آن مواجهيم) تکیه میکرد. ولی این نقد تبارشناسانه مشکل این دیدگاه را حل نمیکند. چون در تدوین شرایط انقلابی دو مولفه «گفتمان و سازماندهی انقلابی» مهم است، صرفنظر از اینکه چه جريان نظري و کسی بر این مولفهها تاكيد داشته است (معمولا مفاهیم جامعهشناسی انقلاب را صاحبنظران انقلابی، اصلاحطلب و محافظهکار تولید کردهاند و محققان میتوانند برای تحلیل شرایط جامعه از این مفاهیم تحلیلی سنجشگرانه استفاده کنند). به بیان دیگر بالاخره در یک وضعیت انقلابی باید یک عده فعال باشند که انقلاب را با مبارزات خود «بیاورند».
با اینهمه در این دیدگاه تاکید میشود جامعه ایران در شرایط آنومی و آشفتگی اجتماعی است. بدین معنا که نهادهای اصلی جامعه مثل دولت، دین، آموزشوپرورش، دادگستری و اقتصاد از ارزشها و رویهها به نحو موثري دفاع نمیکنند و افراد جامعه از هم گسیختهاند، به هم اعتماد ندارند و جامعه در وضعیت ناامیدی است. در چنین وضعیت آشفتهای عدهای پیدا میشوند و قول تغییر اساسی به مردم میدهند و ممکن است انقلاب «بیاید». حتی اگر در جامعه انقلاب «نیاید» اتفاقا فرایند آشفتگی و فروپاشی گسترده میشود و میتواند به گسترش آنارشیسم، ناامنی و تجزیه کشور منجر شود. در نقد این دیدگاه میتوان گفت بله نظر سنجیها وضعیت بیاعتمادی و ناامیدی را در جامعه نشان میدهد. ولی نظر سنجیها برای لحظهای از جامعه یک «تصویر و عکس» بر میدارند و همه پویاییها و تواناییهای جامعه را نشان نمیدهد. بعنوان مثال همین جامعه یک سال پیش یک انتخابات با مشارکت بیش از هفتاد در صد را انجام داد، یا همین جامعه یاریرسانی کم نظیری را به زلزله زدگان كرمانشاه به نمایش گذاشت، يا وقتی اعتراضات مردمي ديماه به خشونت کشیده شد، جريان اصلي شهرها به این اعتراضات نپیوستند.
۳-دیدگاه سوم وضعیت جامعه را در شرایط انقلابی و یا فروپاشی نمیداند ولی جامعه را در وضعیت بحرانی و خطیر میبیند و معتقد است دولت و جامعه همچنان توان عبور از بحرانهایش را دارند. در این دیدگاه از یک طرف بحرانهای چهارگانه دولت در «بالا» مورد توجه قرار میگیرد تا تصوير دقيقي از وضعيت حاکمیت و دولت پيدا كند. و از طرف ديگر به وضع جامعه در «پایین» توجه مي شود تا مشخص شود در جامعه چه «قدرت اجتماعی» در برابر دولت شکل گرفته است. در این دیدگاه جمهوری اسلامی از میان چهار بحران دولتها بیشتر با یک بحران روبرو است و لذا جمهوری اسلامی، عليرغم همه آسيبها و بحرانهايش، رژیم پوشالی نیست. اول اینکه دستگاههای کنترلی جمهوری اسلامی با بحران روبرو نیستند. دوم اینکه بحران مشروعيت جمهوری اسلامی تام نيست (حدود يك سوم جمعيت مشروعيت و مقبوليتي براي نظام قائل نيست، حدود یکسوم از جمعیت جمهوری اسلامی را در مجموع قبول دارد و بقیه جمعیت هم جمهوری اسلامی را بصورت سلبی مي پذيرند، یعنی نبودن جمهوری اسلامی را نگران کننده میدانند و از اصلاحات در جمهوری اسلامی دفاع میکنند. سوم اینکه جمهوری اسلامی با بحران «مدیران اداره کنندگان» حکومت روبرو نیست. در میان مدیران کشور اختلافنظر هست، عدهای اعتدالی و قاعدهگرا هستند و عدهای تندرو و استثناگرا هستند، ولی این اختلاف هنوز بحرانی نیست. همه دیدیم پس از اعتراض بازار با یک هماهنگی در حاکمیت همه مدیران استثناگرا دست از مخالفت با دولت روحانی برداشتند. چهارم اینکه جمهوری اسلامی با بحران حجیمی، لختی، فساد و ضعف کارایی روبرو است. این حکومت نتوانسته موتور توسعه پایدار و حتی اقتصادی باشد. و از این ناحیه است که جمهوری اسلامی با بحران اصلي و جدي روبرو است.
در برابر بالا وقتی به پایین و جامعه نگاه میکنیم جامعه با بحرانهای اقتصادی و زیستمحیطی و آسیبهای اجتماعی روبرو است و ناراضی زیاد و فزاينده است، ولی در برابر این بحرانها در جامعه تواناییهایی در میان زنان و مردان خصوصا در زمینه آموزش و بهداشت و مهارت شکل گرفته است. در اینجا نکته مهم این است که ناراضیان فاقد «قدرت اجتماعی» متمرکز و هدفمند در برابر بالا هستند. زیرا همانطور که در نقد دیدگاه اول اشاره شد در جامعه سازماندهی و گفتمان ایثارگری و انقلابی وجود ندارد، گرچه مطالبات برای زندگی بهتر قوی است. بنابراین در این دیدگاه جامعه در وضعیت انقلابی یا فروپاشی یا اضطراری نیست ولی جامعه در وضعیت «بحرانی» و خطیر محسوب مي شود؛ وضعيت بحراني اي كه تداوم آن میتواند به بیثباتیسیاسی بيانجامد.
قسمت دوم: چهار راه برون رفت جامعه از وضع بحران
باتوجه به بحثهای قسمت اول جامعه در وضعیت انقلابی یا در وضعیت فروپاشی نیست ولی در وضعیت بحرانی که هست. حال سوال اين است كه برای برون رفت جامعه از این وضعیت بحرانی و خطیر چه باید کرد؟ از چهار راه میتوان سخن گفت:
راه اول برون رفت
راه اول و راه دوم راه از بالا و راه شناخته شدهای در ایران معاصر است. در این دو راه مسولیت خطیر روی دوش حاکمیت است که قصد دارد بر بحران مولد نارضایتیها فائق بیاید. خمیر مایه این راه حرکتی از بالا، یا انجام «انقلاب از بالا» با انجام یک تغییر و توسعه اقتصادی فراگیر است تا حاکمیت بتواند از طریق رونق دادن به معیشت مردم نارضایتیها و بحرانها را مهار کند. از مصاديق راه اول از جمله راه تغییر اقتصادی مردمانگیزانه و احمدینژادی بود. در این راه تلاش شد از راه دور زدن مستقیم بوروکراسی حاکمیت، منابع ارزی کشور و پول نفت در سایه یک رجزخوانی عظمتطلبانه علیه آمریکا و اسرائیل بین مردم توزیع شود، بين دهها هزار مردم مضطر که پشت ماشین مقامات میدویدند و عريضه به دست داشتند پول پخش كند (لاقل پنجاه هزار تومان). این انقلاب از بالا البته در مقام عمل همچون کوهی بود که موش زایید و در کمتر از چهار سال دست کشور ایران را برد زیر ساطور شورای امنیت، بوروکراسی کشور را که به اصلاح نیاز داشت ویرانتر کرد، و بجای حل وضعیت معیشتی مردم بر بحرانهای کشور افزود. انقلاب از بالای مردمانگیزانه و پاپولیستی عقیم بود و نسخهای نیست که بتوان برای آینده ایران پیچید.
راه دوم برونرفت
راه دوم انقلاب از بالای حسن روحانی بود. دولت او سعی كرد بجای تغییرات اقتصادی و معیشتی قلابی راه اول، یک برنامه توسعه اقتصادی را در تعامل با کشورهای جهان برای مهار نارضایتیها در ایران پیاده کند. دولت روحانی پس از نرمش قهرمانانه حاکمیت با «برجام» گام موثری برای به حرکت انداختن چرخهای اقتصادی مردم برداشت و مردم را به این راه امیدوار ساخت (بطوریکه در دور دوم شش میلیون بیشتر از دور اول به او رای دادند). اما در ایران بخش دیگری از حاکمیت با استعانت از صدا و سیما (خصوصا کسانی که از تحریمهای دوره احمدی نژاد سود برده بودند) در برابر برجام و در برابر سیاستهای تعاملی روحانی ایستادند و در آمریکا هم ترامپ نامتعادل بر سرکار آمد و گسترش سیاستهای رونق اقتصادی را با مانع روبرو کرد. امروز متاسفانه نظرسنجیها نشان میدهد که بیش از دوسوم مردم به ثمربخشی رونق اقتصادی دولت روحانی امید ندارند. نگارنده امید دارد که حاکمیت در ایران خصوصا بعد از رخداد اعتراض بازار و تداوم اعتراضات در شهرهای کوچکتر ایران دولت موازی را در کارشکنی علیه تعاملگرایی دولت روحانی مهار کند و به این دولت کمک کند تا این دولت بتواند هم از گردنه دشوار تحریمهای اقتصادی ترامپ عبور کند و هم بتواند به طور موثرتری به معیشت مردم رونق بدهد. همچنان رونق بخشیدن به معیشت مردم یکی از راههای کنترل بحرانهای جامعه ایران است.
راه سوم برونرفت
راه سوم راه «اصقلاب» یا «انقلاب آرام و بدون خشونت» یا راه رفراندومیستها است. در این راه گفته میشود جمهوری اسلامی رژیم متصلب، رانتخوار و ناکارآمدی است و بیستسال است که جلوی تقاضای اصلاحات مردم ایران ایستاده است. از این از نظر روندگان این راه، راه نجات ایران و راه مهار بحرانهای کشور را این میدانند که مردم بصورت آرام در یک رفراندوم تعیین نوع رژیم شرکت کنند تا پس از تغییر رژیم مسیر مهار بحرانهای کشور فراهم شود. پس از اعتراضات دیماه ۱۳۹۶ و پساز رویکار آمدن ترامپ در آمریکا بخشی از نیروهای محذوف سیاسی و بخشی از رسانههای ماهوارهای از چنین راهی برای نجات ایران دفاع میکنند. این راه سوم یا راه «خیالاندیشانه» تغییر در زمینه و زمانه کنونی ایران چندین اشکال دارد که در این نوشته فقط به یک اشکال مخرب آن اشاره میکنم.
چرا راه سوم قابل دفاع نیست
یکی از مشکلات راه اصقلاب این است که ایران را با «دورهای از بیدولتی» روبرو میکند. زیرا پيش شرط انجام رفراندوم یعنی اين است كه حاکمیت بپذیرد که مشروعیت ندارد و چنان به زانو درامده باشد كه آماده باشد تا رای نامشروعی خود را از مردم تحویل بگیرد. این فرایند به فرض امكان تحقق لااقل یک سال طول میکشد. معنای این سخن این است که ایرانی که الان با انواع بحرانها روبرو است برای یک سال اقتدار جمهوری اسلامی را به مرخصی بفرستد. یعنی همین اتفاقی که در بهار عربی در کشورهای لیبی، مصر و تونس اتفاق افتاد. اتفاقا تجربه کشورها در بهار عربی نشان میدهد که «دوره بی دولتی» چه دوره خطرناکی است و بجای مهار بحرانهای جامعه میتواند ایران را وارد «جهنم» کند. ممکن است طرفداران انقلاب آرام بگویند وضعیت جامعه ایران مانند لیبی، مصر و سوریه نیست و مثل مردم تونس مردم ایران میتوانند دوره رفراندوم و بی دولتی را با سلامت طی خواهند کرد.
به نظر من ارزیابی فوق خطا است. من اتفاقا برای تحكيم ادعايم به تجربه کشورهای عربی خصوصا مصر اشاره نمیکنم. بلكه به تجربه دوره «بیدولتی» در ایران در سال ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ اشاره میکنم. همه میدانیم انقلاب ٥٧ در هنگام پیروزی یک انقلاب خشونتپرهیز و آرام بود و پس از پیروزی انقلاب رفراندوم تعیین نوع رژیم برگزار شد تا حاکمیت جدید تشکیل بشود و این فرایند عملا دو سال طول کشید. ببینیم در این دو سال چه اتفاقاتی در ایران افتاد؟ لااقل سه اتفاق خونین افتاد. اینکه عدهای میگفتند ایران در دوره بی دولتی، ایرانستان میشود سخن بی ربطی نبود. زیرا هنوز دو ماه از انقلاب نگذشته بود که حزب دموکرات کردستان هفدههزار از مردم را (که کثیری از آنها اسلحه در اختیار داشتند، چون اکثر پادگانها و پاسگاهها در جریان انقلاب خلع سلاح شده بود و این اسلحهها در اختیار حزب دموکرات و کومله بود) در شهر نقده جمع کرد تا دفتر حزبش را در این شهر کوچک مرزی (که متشکل از جمعیت آذری و کرد بود) افتتاح کند. حزب دموکرات میخواست با این قدرتنمایی مردم آذری شهر نقده شهر را ترک کنند تا پس از آزادسازی شهر نقده پیشمرگههای حزب دموکرات بتوانند سه پادگان مهم شمال غرب را (پادگانهای پسوه، جلدیان و پیرانشهر) را خلع سلاح کنند. مردم نقده هم شهر را ترک نکردند و جنگ نقده شروع شد. پس از وقوع این جنگ خانمانسوز بود که در تهران زمینه و ضرورت شکل گیری سپاهپاسداران و بسیج شکل گرفت. و واقعا اگر قدرت عظیم اجتماعی و مردمی امام و بسیج و سپاه نبود واقعا کردستان سقوط میکرد. توجه داشته باشید جنگ نقده هنگامی رخ داد که هنوز جمهوری اسلامی تشکیل نشده بود و سركوبي هم نكرده بود و اين ماجرا از سوی یک حزب کردی شروع شد. توجه داشته باشید در دوره بیدولتی نقل و نبات پخش نمیکنند. همین اتفاقات مذکور بنام دموکراسی و خودمختاری اتفاق میافتد.
رخداد دوم جنگ قدرت و جنگ شهری برای تعیین نوع رژیم در میان نیروهای انقلاب بود. جریان بازرگان وقتی در برابر پیشروی روحانیان مبارز و سیاسی به اختلاف رسید نجیب بود و به اسلحه امید نبست ولی سازمان مجاهدین خلق ایران با این ادعا که پانصد هزار میلیشیا داریم (مثل حزب دموکرات کردستان) با نیروهای مدافع امام و انقلاب وارد نبرد شهری شدند و در حالیکه ایران با صدام در حال جنگ بود جهنم سال شصت را درست کردند. (قدرت اسلحه چنان جذاب بود که بنیصدر رئیس جمهور وقت راه بازرگان را نرفت و گول رجوی را خورد و با او همراه شد). میلیشیای رجوی (که پدران داعش هستند) امامجمعهها، یاران امام در حزب جمهوری و نخستوزیری را تکه تکه کردند و بقال و قصاب محله را کشتند و از آن طرف هم نیروهای مردمی در قالب کمیته، بسیج و سپاه به دنبال سركوب میلیشیا افتادند و بدینسان ایران جهنم سال شصت را پشت سر گذاشت.
رخداد سوم جنگ صدام علیه ایران بود. وقتی ایران که پانزده همسایه دارد وارد دوره بی دولتی شد صدام حسین فکر کرد برای جبران قرارداد الجزایر میتواند با جنگش علیه ایران خوزستان را آزاد کند. و به نظر من اگر قدرت اجتماعی و مردمی امام و انقلاب نبود هم ایران ایرانستان میشد و هم صدام میتوانست پیروز شود كه با ایثارگری ایرانیان صدام این آرزو را به گور برد ولی ایران ما یک میلیون شهید و زخمی داد.
بنابراین همه ایرانیان بايد توجه کنند که ورود ایران به «دوره بی دولتی» خطرناک، پرريسك، انتحاری و ايرانسوز است. زیرا قدرت اجتماعی و مردمی امام که در اوایل انقلاب بود و مانع فروپاشي شد امروز در جامعه نیست (بحث آنرا در دیدگاه اول در بالا آوردم) و از طرفی دشمنانی همچون ائتلاف شیطانی ترامپ، نتانیاهو و بنسلمان (تا خرخره مسلح شده) هستند و برای تمامیت ایران نقشه دارند. بعبارت دیگر تجربه خود ایران (و نه تجربه سوریه، لیبی و مصر) نشان می دهد که ورود ایران به دوره بی دولتی میتواند ایران را ناامن و سوریهای کند
راه چهارم
راه چهارم همان راه اصلاحطلبی است. یعنی نیروهای جامعه مدنی باید تشویق کنند که در درون همین جمهوری اسلامی حاکمیت تن به اصلاحات سیاسی (تصحیح نظارت استصوابی و مهار دخالت دولت موازی در دولت رسمی)، اصلاحات اقتصادی (تصحیح اقتصاد نئو تیولدارانه)، اصلاحات اجتماعی (مدارا با سبکهای زندگی) و اصلاحات در سیاست خارجی (پذیرش دیپلماسی نرمال بجای دیپلماسی پرهزینه استثنایی) بدهد. ممکن است که گفته شود که راه اصلاحات كه در ایران در بیست سال گذشته جواب نداده است، حالا چگونه میتواند در آینده ایران بحران زده را نجات دهد؟
با چهار دلیل همچنان از راه اصلاحطلبی میتوان دفاع کرد. اول اینکه درست است اصلاحطلبی و اصلاحطلبان همه وعدههاشان در بیست سال گذشته تحقق نیافت و دولت موازی تمام قد جلوی آن ایستاد، ولی اولا دولت موازی با حمایت از استثناگرایی و حمایت از راه احمدینژاد گلی به سر ایران نزد و با دفاع از نظارت حداکثری استصوابی شایستگان را از نظام سیاسی دور کرد و حاکمیت ایران را با ناکارآمدی و فساد و رانتجویی روبرو کرد و ثانیا جریان اصلاحات در دولت خاتمی توانست شاخصهای اقتصادی و اجتماعی قابل دفاعی را در اداره کشور از خود بجای بگذارد و ثالثا جریان اصلاحات با تقویت فرهنگ سیاسی مدارا و خشونتپرهیزانه وضعیتی را فراهم کرد که نیروهای جامعه مدنی به دنبال راههای تغییر خشونت گرایانه نباشند و همه دیدیم که جامعه مدنی با خشونت اعتراضات دیماه همراهی نکرد و اعتراضات بازار هم در تیرماه سال ۹۷ آرام بود و در مجموع جامعه مدنی از سنگپرتابی معترضین در کازرون و خرمشهر دفاع نکرد.
دلیل دوم این است که بايد بين راه اصلاحطلبی برای برون رفت کشور از بحران و عملکرد اصلاحطلبان تفكيك كرد. ميتوان ضمن نقد عملكرد اصلاح طلبان، همچنان از اصلاح طلبي دفاع كرد. اصلاحطلبان در شرایط فعلی متناسب با بحرانهای جامعه ایران تجهیز نشده اند. مختصات گفتمانی، سازمانی و راهبردی جبهه سیاسی اصلاحطلبان باید تغییر کند تا بتواند متناسب با بحرانهای جامعه حرکت کند. البته تغییرات در جبهه اصلاحطلبان یک تغییر انفرادی نیست به «گفتگو و اقدامات اجماعی» نیازمند است که هم اکنون در جریان است ولی هنوز به ثمر نرسیده است. دلیل سوم اینکه راه اصلاحات برای بخشی از جمعیت خصوصا جوانان راه جذابی نیست ولی اولا راه اصلاحات راهی کم هزینه هست و ایران را با «دوره خطرناک بیدولتی» روبرو نمیکند و ثانیا برای ایراندوستان راهی جز راه اصلاحات برای نجات ایران باقی نمانده است. دلیل چهارم اینکه به نظر میرسد، برخلاف بیستسال گذشته، حاکمیت و دولت موازی دارند به تدریج متوجه میشوند که بحرانها در جامعه جدی است، و مسجد جای هرکاری نیست.
جمعبندی
۱-در قسمت اول نشان داده شد جامعه در وضعیت انقلابی، فروپاشی و اضطراری نیست ولی در وضعیت بحرانی و خطیر است و تداوم این وضعیت میتواند جامعه را نه به وضعیت انقلابی که به وضعیت ناامنی و تلاطم روزافزون نزدیک کند.
۲-راه نجات کشور تاسی به انقلاب از بالا مانند پاپولیسم اقتصادی احمدینژادی نیست. راه نجات کشور اولا همراهی حاکمیت و دولت با تاسی به دیپلماسی نرمال است تا شرایط توسعه اقتصادی ایران فراهم شود. با توزیع فقر نمیتوان انتظارات فزاینده ایرانیان ناراضی را پاسخ داد. ثانیا حاکمیت مقاومت بیست ساله در برابر اصلاحات را باید کنار بگذارد. اگر حاکمیت تن به اصلاحات (که ذکر شد) ندهد هم حاکمیت و هم ایران را با بحران بیشتر روبرو میکند. اگر امروز حاکمیت با اصلاحات همراهی کند بهتر از سال دیگر است.
۳- راه رفراندوم و راه اصقلاب و انقلاب آرام در بادی امر جذاب به نظر میرسد ولی ایران را میتواند با بیدولتی پرريسك و پرخطر روبرو کند و ایران را وارد دوره تاریک ناامنی کند.
۴-برخلاف جوی که در فضای آنلاین و رسانههای ماهوارهای پمپاژ میشود راه نجات کشور در تضعيف و تخريب جمهوری اسلامی نیست. نیروی نجات دهنده کشور از بحرانهایش همچنان بروكراسي حكمراني و نیروی اصلاحطلبی و نیروهای جامعه مدنی است. ائتلاف حاکمیت، اصلاحطلبان و جامعهمدنی ایران میتواند ائتلاف شیطانی ترامپ، نتانیاهو و بنسلمان را که علیه ایران شکل گرفته خنثی کند.
۵-بخشي از حاميان سرنگوني (از جمله مجاهدين خلق) بعنوان ستون پنجم ائتلاف «ضدایران ترامپ» در فضای آنلاین دنبال طرح براندازی دومرحلهای اند (صراحتا مي گويند اول باید اصلاحطلبان را بی اعتبار و براندازي کرد و بعد باید به سراغ اصل جمهوری اسلامی رفت). بی جهت نیست که ترور شخصيت چهره هاي اصلاح طلب و جعل خبر و تخريب سازمان يافته عليه انها فزوني گرفته است.
۶-اگر اصلاحطلبان دست به بازسازی گفتمانی، سازمانی، راهبردی و تاکتیکی خود نزنند فرایند ریزش پایگاه آنها بیشتر میشود و جامعه ایران که با انفجار انتظارات روبرو است میتواند وارد دورهای از ناامنی و آنارشیسم شود.
۷-حاکمیت و همه ایراندوستان شايسته است همه تحلیلهای نگران كننده اي که از وضعیت فروپاشی خبر میدهند جدی تلقی کنند. زیرا درست است که الان جامعه با وضعیت فروپاشی روبرو نیست ولی اگر حاکمیت (خصوصا رانتجویانی که در دور حاکمیت لانه کردهاند) پذیرش اصلاحات را جدی نگیرد ایران و حاکمیت را از وضعیت تضمین شده خارج میکند و آينده جامعه بیشتر تهديد میشود (الان آثار این وضع را در محاورات شوخی مردم که میپرسند: کی تقش در میاد؟! میتوان شنید.) و معمولا در وضعیتهای بحرانی فاصله شوخی و جدی مردم میتواند زیاد نباشد. وضعیتهای بحرانی جوامع مانند وضعیت بیماری افراد در سنین بالا است. اگر در میان پزشکان فقط یک پزشک وضع بیمار را خطیر ارزیابی کند (و بقیه پزشکان وضع بیمار را قابل كنترل ارزیابی کنند) عاقلانه آن است که مدیران مریض آن ارزیابی بدبینانه را جدی بگیرند. اگر چنین نکنند و بیماری كشنده به مریض هجوم بیاورد ممکن است مدیران مریض فرصت درمان پیدا نکنند. بنابراین عاقلانه آن است که حاکمیت و ایراندوستان ارزیابیهای منفی درباره ایران را که میگویند ایران در وضعیت پیشافروپاشی است جدی بگیرند و اجازه ندهند بحرانها هجومندهتر شود. در این نوشته گفتيم راه انقلاب آرام پرهزینه است و نباید انقلابها را «آورد» ولی خوب است بدانیم که واقعیت اجتماعی کله شق است و اگر حاکمیت و اصلاحجویان به موقع متناسب با وضع خطیر عمل نکنند ممکن است انقلاب یا فروپاشی خودش «بیاید».
برگرفته از سایت امروز