۵۶ ماه حبس؛ مجازات اعتراض بهاره هدایت به سرنگونی هواپیمای اوکراینی

دستگاه قضایی جمهوری اسلامی برای دهها معترض سرنگونی هواپیمای اوکراینی به دست پدافند سپاه، حکم زندان صادر کرده است. در تازهترین نمونه، بهاره هدایت، فعال مدنی، به چهار سال و هشت ماه زندان و محرومیتهای اجتماعی محکوم شد.
شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب، بهاره هدایت، فعال دانشجویی و حقوق زنان را به اتهام اعتراض به شلیک موشک به هواپیمای مسافری و حضور در تجمع دانشگاه پلیتکنیک تهران، به ۵۶ ماه زندان محکوم کرده که چهار سال آن لازم الاجراست.
این دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران، بهمن ۹۸ پس از احضار از سوی حراست دانشگاه، برای پنجمین مرتبه دستگیر شد. او که در واکنش به ضرب و شتم و اعمال زور ماموران، اعتصاب غذا کرد، هشت روز بعد با کفالت ۲۰۰ میلیون تومانی آزاد شد.
بهاره هدایت در توییتر مینویسد که حکم ابلاغی، به بازداشت ۲۱ بهمن و دادگاهی مربوط میشود که ۳۱ تیر تشکیل شد: «۴ سال به اتهام اجتماع و تبانی، بابت شرکت در تجمع جلوی دانشگاه امیرکبیر در اعتراض به انهدام هواپیمای اوکراین. ۸ ماه حبس تعزیری به اتهام تبلیغ علیه نظام، بابت توییتها.»
این کنشگر مدنی و سیاسی خبر میدهد که دادگاه او را برای دو سال از عضویت در گروهها نیز محروم کرده و ۳ ماه خدمت در آسایشگاه سالمندان برایش در نظر گرفته است. او مینویسد: «اینها فقط حکم چند سال حبس و محرومیت است اما آن ۱۷ نفر رفتند و دیگر بر نمیگردند. کشتههای آبان هم…»
این چندمین مورد بازداشت و محاکمه شهروندانی است که به شلیک موشک سپاه به هواپیما و لاپوشانی سه روزه این فاجعه اعتراض کردهاند.
رئیس حراست دانشگاه تهران، در زمان دستگیری هدایت، به دو دانشجوی دیگر به نامهای امیرمحمد شریفی و معین زارعیان اشاره کرده و گفته بود: «این دانشجویان به علت حضور در تجمعات اخیر و شعارهای تند و ساختارشکنانهای که سر دادهاند بازداشت شدهاند.»
اواخر فروردین نیز مصطفی هاشمیزاده، دانشجوی رشته مهندسی عمران دانشگاه تهران، از محاکمه خود در دادگاه انقلاب و ۵ سال حبس تعزیری به خاطر تجمع اعتراضی در محوطه دانشگاه علیه سپاه و سرنگونی هواپیما اوکراینی خبر داده بود.
مسعود حکمآبادی، هنرمند تئاتر در مشهد نیز که در واکنش به سرنگونی هواپیما از جشنواره تئاتر فجر انصراف داده بود، به سه سال زندان محکوم شده است. دادگاهی در آمل هم برای ۱۶ نفر از حاضران در یک تجمع اعتراضی مربوط به هواپیمای اوکراینی، احکام حبس صادر کرد. ۱۱ نفر به هشت ماه و پنج نفر به شش ماه زندان محکوم شدند.
بهاره هدایت، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت (شاخه علامه)، در جریان اعتراضات مربوط به نتایج مناقشه برانگیز انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، بازداشت شد و هفت سال زندان را تحمل کرد.
پنهانکاری و دروغگویی سه روزه مقامات لشگری و کشوری جمهوری اسلامی در فاجعه سقوط هواپیما، با موجی از خشم و اعتراض شهروندان ایرانی روبرو شد و بسیاری را با شعارهایی علیه سپاه و حاکمیت به خیابانها کشاند. لباس شخصیها و نیروی انتظامی با خشونت و با باتوم، به تظاهرات خودجوش مردم حمله کردند.
معترضان به مرگ ۱۷۶ مسافر هواپیمای اوکراینی در حالی به حبس و محرومیت محکوم میشوند که هیچیک از مسئولان پدافند موشکی و مقامات ارشد سپاه پاسداران، به دلیل این فاجعه در برابر دادگاه قرار نگرفتهاند و دادستانی نیروهای مسلح از بازداشت تنها سه مامور خبر میدهد. سردار امیرعلی حاجیزاده، فرمانده هوافضای سپاه در این میان مورد تمجید و قدردانی نیز قرار گرفته است.
خانوادههای کشتهشدگان فاجعه سرنگونی هواپیما که “انجمن دادخواهی” تشکیل دادهاند، بیش از هر چیز خواستار شناسایی و مجازات آمران و عاملان اصلی این واقعه و روشن شدن علت باز ماندن آسمان ایران در شب عملیات نظامی هستند.
دویچه وله
******
بهاره هدایت؛ انتقام چندباره از «سوژهای» که تسلیم نمیشود
یادداشتی از علی افشاری: صدور حکم ۵۶ ماه حبس تعزیری و دو سال محرومیت از برخی حقوق اجتماعی برای بهاره هدایت فعال دانشجویی، حقوق زنان و از چهرههای شناختهشده دموکراسیخواه داخل ایران اتفاقی ویژه است.
این ظلم آشکار برای کسی که هفت سال از سالهای جوانی و بهترین ایام عمر را در زندان سپری کرد، رنج غیرقابل تحملی نیست اما برای ساختار سرکوب نشانگر بنبست است؛ بنبستی که عجز از به تسلیم کشاندن بانوی آزادیخواه و مبارز ایران امروز را به تصویر میکشد؛ شکست از تحمیل اطاعت بر سوژهای مهارناپذیر که اسیر تطمیعها و تهدیدها نشده است.
روانه کردن دوباره او به پشت میلههای عبوس زندان بیش از آنکه برای او هزینه در پی داشته باشد، برای نظام و هر دو جناح آن چالش برانگیز است. سالهای پرشمار زندان و محرومیتها و محدودیتها او را تبدیل به چهرهای نکرد که ناگزیری وضعیت موجود سیاسی را پذیرا شده و به آن تن بدهد.
شماری از فعالان سابق دانشجویی در دگردیسی حیرتانگیز به ضد خود تبدیل شدند، اما او مسیر تکاملی و تعالی بخش را پیمود. در زمانهای که به موازات گسترش فساد اقتصادی ملاکهای مادی و رفاهطلبی و تجملگرایی متأسفانه سکه رایج در جامعه شده، او از این آزمون با سربلندی بیرون آمد که توان بالای شخصیتی میطلبد و کار هر کسی نیست که در برابر وسوسهها گامهایش سست نشود.
البته سیاستورزی او بعد از آزادی از زندان با توجه به فضای خاصی که حرکت بنفش اعتدالی ایجاد کرده بود دچار فراز و نشیب شد اما او راه را گم نکرد؛ بار دیگر اصلاحطلبان و ادعاهای مبتنی بر میانهروی آنها را آزمود، اما قطبنمای او جامعه محوری و تقویت نیروهای جامعه مدنی بود. او به معیار اصلی کنشگری انتقادیاش در انتخاب مردم بین دوگانه قدرت مطلقه و مقاومت اجتماعی وفادار باقی ماند.
بازگشت او به دانشگاه با هدف جبران و اهداف حرفهای و آموزشی بود، اما در وضع موجود هضم نشد و مسئولیت سیاسی و اجتماعی خود در هیئت یک فعال دانشجویی قدیمی را حفظ کرد. اگرچه فضای جدید دانشجویی کشور با تجارب قبلی خود تفاوت زیادی کرده بود، ولی باز بهاره هدایت وزن سنگین خود در جنبش دانشجویی را داشت و حضور وی گرمابخش هر تجمعی بود.
بهاره هدایت به موازات افزایش تجربه سیاستورزیاش نیز صیقل خورد و پختهتر شد. او نه اسیر گرایشهای معطوف به قدرت شد، نه اجازه داد حریت و آزادگیاش خدشهدار شود و در عین حال با رادیکالیسم کور و گذشتهگرایی نیز مرزبندی کرد. بانوی مبارز جنبش دانشجویی اطمینان از اینکه کنش انتقادی نتیجهاش معطوف به تقویت گذار خشونت پرهیز به دمکراسی باشد، تمامی اشکال استبداد اعم از پادشاهی و دینی را توأمان نفی کند، به کشور و زیرساختهای توسعهای آن آسیب نزند، رنج ناموجهی را بر مردم تحمیل نکند و به توانمندسازی قدرت مردم منجر شود را پایه اصلی سیاستورزی خود قرار داد.
این محاسبات، رویکرد عقلانی و اثرگذاری اجتماعی موجب هراس دستگاه سرکوب شد تا باز به حربه قدیمی متوسل شده و تنها راه مهار او را حبس و زندان تلقی کند. بخش مسلط اطلاعاتی جمهوری اسلامی به میانجیگری دادگاه انقلاب تصور میکنند با خلق چهره مخوفتر از قدرت ولایی و نمایش شدت بیرحمی که پروای زندانی کردن مجدد فردی که از حبسی طولانی آزاد شده و در سنین جوانی است را ندارند، به دنبال ناامیدسازی از تغییر مردم بنیاد هستند.
اگرچه بهاره هدایت در کانون این تنبیه قرار دارد اما تنبیه در فراسوی شخص او هدفگذاری شده است تا فعالان سیاسی و مدنی در چنبره یاس و ناامیدی از قدرت خود قرار بگیرند و چاره راه را در قدرتی خارج از اراده و فاعلیت ملت و نیروهای اجتماعی و سیاسی در نظر بگیرند. یا این قدرت از بالا بخش مدعی میانهروی و تجدیدنظرطلبی در نظام سیاسی است و یا یک قدرت خارجی که در تقابل با جمهوری اسلامی است. تصمیمگیران امنیتی شکلگیری این تصورات را در ذهنیت نیروهای معترض به وضع موجود بخصوص فعالان نسل جدید جنبش دانشجویی که در پی خلق فضای تازه با بازخوانی سنت تاریخی دانشگاه در ایران هستند، برطرفکننده تهدیدات ارزیابی میکنند.
آنها بعد از دو دهه توانستهاند اصلاح طلبی (رفورمیست) را به مدد ظرفیتهای ساختاری و مشکلات متعدد در بین اصلاحطلبان (تئوریک، جریانی و اهداف و انگیزهها) مهار کنند. میدانند از این شورهزار گیاهی مفید برای مردم و تغییرات ماندگار مثبت سیاسی نخواهد رست. در حوزه خارجی نیز نظام به گاه خطر آمادگی برای «نرمشهای قهرمانانه» را دارد تا با دادن امتیازات در حوزه خارجی و منطقهای امکان تغییر از ناحیه فشار خارجی مستقیم را منتفی سازد. جدا از آنکه الان هیچ قدرت خارجی و رقیب منطقهای برنامه و ارادهای برای براندازی جمهوری اسلامی ندارد، فشارها برای تغییر رفتار است و سمتگیریهای تقابلی حکم اهرم فشار را دارد.
اینجاست که نقش بهاره هدایتها در داخل کشور برجسته میشود که اسیر وضع موجود نشدهاند؛ بشارتگر غییر با اتکا به خلق قدرت مردم بوده؛ بیراهه دل بستن به عاملیت خارجی در تغییرات سیاسی را رد کردهاند؛ با نگاه به جلو دست رد به تمامی اشکال حکمرانی پیشامدرن زدند و جمهور مردم ایران را دارای توانایی و آگاهی لازم در ساماندهی به اوضاع خود در چارچوب عقل جمعی و دمکراسی دانستهاند، نقشی ویژه پیدا میکنند که ظرفیت دورانسازی دارد.
آنها حجتهای شکست تمامی تدابیر، بصیرتها و طراحیهای امنیتی نظام در دهه گذشته هستند و منادیان دعوت به اکسیر مقاومت که هرچند نیازمند صبر و حوصله است ولی پیروزی ماندگار و به سامان شدن اوضاع میهن و ملت تنها در گرو آن تحققپذیر است.
صدور حکم سنگین بهاره هدایت در این چارچوب قابل درک است که نظام جمهوری اسلامی شکست در تحمیل ناامیدی بر جامعه و فروگذاشتن پرچم مبارزه و مقاومت اجتماعی را با انتقامگیری از سوژهای که منقاد و مطیع نشده است، میخواهد جبران کند.
اما این تصور نیز چون محاسبات قبلی دچار خطای راهبردی است. بهاره هدایت امروز یک فرد نیست، الگوی سیاستورزی او که ادامهدهنده نسلهای قبلی کنشگران مردمی و جویندگان راه رهایی است، اینک در نسل جدید فعالان جنبش دانشجویی تکثیر شدهاست.
رادیو فردا
*******
بهاره هدایت: گزارش یک بازداشت
(رشتهتوئیتهای بهاره هدایت / ۳۰ ژوئیه ۲۰۲۰)
بعد کلاس رفته بودم تو کتابخونه دانشکده نشسته بودم که تلفنم زنگ خورد. حراست دانشگاه بود و گفت میخوان باهام صحبت کنن. درباره؟ «چیزی نیست، یه کار کوچیکه. کی میایید؟ الان کجایید؟»
۲۱ بهمن ۹۸ئه. ساعت ۱۰ صبح.
سوالِ «الان کجایی؟» همیشه بهم یه حس ناامنی میده؛ خیلی مهم نیست که کیه که داره
میپرسه، مهم اینه که این سوال یه جور مبهمی به خاطرات بازداشت منتهی میشه؛
بنابراین هیچوقت با خیال راحت جواب این سوال رو نمیدم. بهجاش گفتم:
+ میام.
– تا نیم ساعت دیگه اینجا باشید.
+ نمیرسم تا اونوقت. ظهر میام.
– چه ساعتی؟
+ تا ۱۲ اونجام.
گوشی رو که قطع کردم تنم میلرزید. با خودم گفتم بیخود ترسیدی، چیزی نیست. مگه حراست میتونه چه کار کنه؟! میخوان تهدیدت کنند، یا نهایتا یه پروندهای برات باز کنن.
سوال: حالا الان به کی بگم که حراست احضارم کرده؟
لیست آدمهایی که ممکن بود بهشون زنگ بزنم تو ذهنم ردیف میشه؛ اما دستم نمیره زنگ
بزنم.
چه اهمیتی داره براشون؟ حراسته دیگه. میرم و میام. چیزی نیست.
به همکلاسیم که کنارم نشسته میگم:
+ علی بریم پایین یه چایی بخوریم، منم یه سیگاری بکشم.
تو کافه دانشکده میشینیم به گپ زدن؛ از اینور و اونور، از داستان زندگیمون. پرت و پلا. تو دلم آشوبه.
از قیافه خونسرد خودم خندهم میگیره؛ من الان کدومم؟ اونی که ترسیده؟ یا اونی که اینجا نشسته پرت و پلا میگه و میخنده؟! «من باید برم. میرم حراست و برمیگردم».
قبل رفتن ۲ تا شماره تلفن بهش میدم و میگم هر وقت منو پیدا نکردی به اینا زنگ بزن بگو
پیدام نمیکنی.
– چیزی شده؟
+ نه. کلاً میگم.
به نگهبان ساختمون حراست کارم رو میگم و میرم طبقه ۵ام.
منشی میگه: «بشینید، صداتون میکنم»
۵ تا صندلی کنارهم اونجاست. ۳ نفر روش نشستهن؛ یه زن چادری و ۲تا مرد؛ یکی تنومند، حدود ۴۰ ساله با موهای کمپشت و صورت اصلاحنشده، و یکی نحیف با موهای آلامد و یه سوییتشرت قرمز و آبی جیغ.
رغبت نکردم تنگ کنارشون بشینم. وایستادم به تماشا کردن. زن زیر چشمی گاهی نگام میکرد، شبیه یه دانشجوی بسیجی تازه فارغالتحصیلشده بود که اومده سفارش بگیره برای استخدام. صورت استخوانی و نگاه دزدکیش یه جور سردی رو از خودش ساطع میکرد. نمیدونم چرا بهنظرم اومد اعتماد بهنفسش کمه.
اون دوتا مرد چی؟ نمیخورد دانشجو باشن.
یکی میخورد قلدرمآب باشه، اون یکی هم.. هیچی. تشخص نداشت. این دو تا اینجا چیکار
میکنن؟..
تلفنم زنگ خورد و مشغول حرف زدن شدم..
بعد یه ربع یه خانمی صدام کرد تو اتاقش.
– شنیدیم احضارتون کردن نگران شدیم.
+ شما؟
– من مسئول بخش مشاورهٔ حراستم.
+ مشاوره.
– بله به دانشجوها کمک میکنیم مشکلاتشون حل بشه.
+ من مشکلی ندارم.
– شنیدیم پدرو مادرتون اخیرا فوت شدن.
+ برای همین منو خواستین؟!
– نه. تو فضای مجازی پخش شده که انگار گفتهید احضارتون کردن. چیه ماجرا؟ ما
میخواهیم به امید خدا کمکتون کنیم؛ شما دانشجوی مایید، ما در قبال شما مسئولیت
داریم.
میخندم.
و همونجور خنده خنده ماجرای احضار تلفنی دیروز رو براش تعریف میکنم. زن مدام با
چادرش در جداله و تمام تلاشش رو میکنه که اعتماد منو جلب کنه.
– چرا میخندی؟ انگار نگران نیستی.
+ نگران چی باشم؟
– میخوای چیکار کنی آخرش؟
+ میخوام فعالیت کنم. حقمه.
– زندگیت پس چی؟
+ زندگیم همینه. چشه مگه؟!
– نمیخوای مادر شی؟
+ این به حراست چه ربطی داره؟
– به عنوان یه خواهر، یه دوست میگم.
میخندم.
بعد نیم ساعت، با روی خوش، منو تا دم در بدرقه کرد.
با خودم گفتم: خب خدا رو شکر چیزی نبود.
اومدم پایین و از ساختمون خارج شدم. موقع رد شدن از جوب یه نفر کنار صورتم
گفت: «خانم هدایت، شما بازداشتید».
نگاش کردم. مرد تنومند بود. همونی که بالا تو واحد حراست دیده بودم.
خندهام گرفت. خبری از دلآشوبه نبود. یکهو انگار آروم شده بودم.
+ حکمتون؟
-بشین، حکمم بهت نشون میدیم… مقاومت نکن، آبروت میره.. بکُنش تو ماشین.
زن چادری اطاعت کرد و بازوم رو قاپید.
ژانگولربازیشون مضحک بود: چه خبره آقا، دزد گرفتید مگه؟!
و میشینم تو ماشین.
به ذهنم میاد که: پس چرا مقاومتی نکردی؟ خودتو جمع و جور کن.. ولی آخرش چی؟
بالاخره که میگرفتنم. مگه میشه بذارن درس بخونم؟!
نردههای سبز دانشگاه از کنارمون رد میشن. تسلیم شدم گویا. عین خیالم نیست.
پسرک لاغراندام پشت فرمون نشسته. مرد تنومند، کنارش، رو به من میگه:
– گوشیت!
+ باید حکم بازداشت رو ببینم.
– بده تا نشون بدم.
گوشی خاموش رو بهش میدم:
+ خب حالا حکم.
زن کنار دستم میگه: یه چیزی هم تو گوشش بود.. خودم اون بالا دیدم.
هندزفریها رو از گوشم درمیارم و میدم:
+ حکم رو ببینم.
– کیفت رو بده.
+ اولین بارتونه کسیو میگیرید؟ حق منه حکم رو ببینم!
– کیفت رو بده بینم، حرف زیادی نزن!
+ نمیدم تا نشون ندین.
خودشو پرت میکنه سمت من تا کوله رو از کنارم برداره. خودمو میندازم روی کوله:
+ چرا مسخرهبازی درمیارید؟! حکم رو بدید بخونم، حق منه!
به زن دستور میده:
– دستبند بزن بهش، کیف رو بگیر.. پرروبازی درمیاری واسه من؟!
رسیدهیم م انقلاب.
+ نمیذارم دستبند بزنید. اول حکم! نه لباس فرم دارید، نه ماشینتون آرم داره. حکم
بازداشت هم ندارید. این آدمرباییه. من پیاده میشم.
دو نفری هجوم آوردن سمتم.
کوله رو چسبیدم و خم شدم روش. ولی مشت و لگدها تعادلم رو بهم میزد، و هر آن ممکن
بود دست راستم دستبند بخوره. سرمو آوردم بالا و دو تا حلقهٔ دستبندی رو که بالای
سرم بازشده منتظر مچهام بود، قاپیدم. دیگه نمیتونستن کاری بکنن؛ حتی اگه دستبند
از یکی از دستهام رها میشد، اون یکی دست میتونست دستبند رو پس بکشه.
تمام مدت جیغ میزدم: حکم رو نشون بدین! حکم!
از سمت راست لگد میخوردم و از جلو با مشت میزدن تو سرم و موهامو میکشیدن. شال هم افتاده بود طبیعتا. حتی نمیتونستم جلوی ضربهها رو بگیرم. با جفت دستهام دستبند رو چسبیده بودم. اونهام دستبند رو میکشیدن و تیزی دندههای حلقهٔ دستبند فرو میرفت تو گوشت دستم. به نفس نفس افتاده بودم ولی خوشبختانه دستام طاقت آورد.
آخرش تنومند بیسیم زد. «متهم تمرد میکنه.. نیرو بفرستید».
وقتی دیگه کتک نزدن و به نظر میومد بیخیال دستبند زدن شدن، دستبند رو ول کردم و
نشستم:
+ حکم رو باید ببینم. حق منه!
چند صدمتر بعد از م انقلاب ماشین نگه داشت. یهو یه مرد مو بور در سمت چپم رو
باز کرد و نشست کنارم:
– پرروبازی درمیاری ها؟! حالیت میکنم..
+ حکم رو..
– دهن کثیفتو ببند. صدات درنیاد.
دستش رو از پشت گذاشت بیخ گردنم و سرمو برد کف ماشین: تکون بخوری گردنتو
میشکنم.
اون یکی گفت:
– آدرس خونهت رو بده.
+ شما آدمربایید. من تا حکم رو نبینم حرف نمیزنم.
– فک کردی آدرس نداریم؟!.. راننده برو سمت نواب.
نفهمیدم چی شد که گردنم رو ول کرد. اومدم بالا.
– آدرس رو بده برات گزارش رد نکنم.
+ حکم.
– حکم رو بده بهش ببینه، فکر کرده ما کی هستیم!
تنومند یه پوشه صورتی رو از جلوی داشبورد برداشت داد به موبور. موبور برگه رو
از توش درآورد و یه جوری گرفت که بتونم بخونم. حکم بازداشت و تفتیش خونه بود از
طرف شعبه ۴دادسرای اوین.
+ خب اینو از اول نشون میدادید چی میشد؟!
– شاید پاره میکردی.
+ پاره میکردم منو نمیبردین؟!
رسیدیم دم در خونه، توی یه کوچه باریک بنبست تو جنوب شهر.
زن از تنومند پرسید: دستبند بزنم؟ این وحشیه، من مسئولیتش رو قبول نمیکنم.
– این که بیآبروئه؛ بزن بذار در و همسایه هم ببینن.
رفتیم بالا و خونه رو گشتن. بعدم منو بردن مرکز فرماندهی ناجا تو خ شریعتی و بعدم بازداشتگاه وزرا… و بازجوییها شروع شد.
پ.ن.
من برای هیچکدوم از این صحنهها طبیعتا شاهدی ندارم، و بنابراین نمیتونم ثابت کنم
یا مدعایی داشته باشم. اولین جلسه بازپرسی بهم گفتن زنی که همراهمون بود به جرم
ضرب و شتم از من شکایت کرده، و برگه پزشکی قانونی هم ضمیمه شکایتشه و دو تا
همکارانش هم شاهدشاند.
بنابراین همینجا اعلام میکنم که همه اینها ساخته و پرداخته خیالات منه؛ داستانه و
واقعیت نداره. اصلا نه ضرب و شتمی در کار بوده و نه (اگه دوست دارید) حتی دستگیریای.
* هدایت در پاسخ به یکی از کاربران توییتر که اتهامش را پرسیده بود، پاسخ داده:
تجمع مربوط به سقوط هواپیمای اوکراین، جلوی دانشگاه امیرکبیر. دیماه ۹۸.