هشدار نسبت به «نقشه راه حکومت برای بقا»
هشدار نسبت به «نقشه راه حکومت برای بقا» که اصلاحطلبان و سرنگونیطلبان را غافلگیر میکند
سخن از نارضایتی گسترده از وضعیت به شدت دشوار اقتصادی و احتمال اعتراضات و شورشهای اجتماعی دیگر نه تنها از سوی نیروهای مخالف حکومت و یا از سوی کارشناسان و اقتصاددانان و جامعه شناسان مستقل بلکه امروزه از زبان برخی دست اندرکاران درون قدرت نیز به گوش میرسد.
در مقالات گذشته در نشریه میهن به بررسی کم و کیف برخورد «مردم» با این بحران ها پرداخته ایم مثلا در مقاله «فنر منقبض شده ایرانیان کی خواهد پرید!؟(ریشه های بی انگیزگی برای کنش های اعتراضی)» (اینجا) و یا مقاله «انتفاضه ایرانی به سمت اعتصاب خواهد رفت؟» (اینجا) و همچنین به وظایف «نیروهای سیاسی و مدنی» اشاره کرده ایم مثلا در مقاله نیاز مبرم به برخاستن یک «صدای ملی» (اینجا) ویا مقاله «همگرایی از مسیر بلوک های مختلف سیاسی» (اینجا) و یا به «مباحث راهبردی برای تغییر در ایران» پرداخته ایم از جمله در مقاله «راه های «تحول» به عدد جوامع است! (درس هایی از تجارب «گذار» در کشورهای مختلف جهان)» (اینجا) و یا مقاله «تحول خواهی» چیست؟ (اینجا) و …. در همین امتداد در مقاله زیر میخواهیم به اختصار بر این نکته تمرکز کنیم که در بحبوجه برهمانباشته شدن این همه بحران و در بستر جامعه جنبشی و شورشی و در فضای تحت فشار خارجی؛ «حاکمان» بیت قدرت در ایران چه راههای گریزی را در سر میپرورانند و نقشه راه شان برای بقا چیست؟
سرکوب مهمترین ابزار ماندگاری
سرکوب فراگیر و نقطه به نقطه جامعه سیاسی و مدنی و حرکتهای مطالبه محور و همچنین اعتراضات و شورشهای اجتماعی همچنان مهمترین ابزار دست حاکمان برای مهار اعتراضات و بقای حکومت خویش است. تجربه اما نشان داده که هرچند سرکوب توانسته تا حدی بحرانهای سیاسی را مهار کند اما به علت ریشه داری بحران ها به خصوص بحرانهای معیشتی این نارضایتی ها و کنشها باز دوباره سرباز کرده و خود را بازنمایانده است.
ارعاب و هراس افکنی و درونی کردن ترس
ابزار مکمل سرکوب در همه حکومتهای اقتدارگرا ایجاد هراس و درونی کردن آن است. در مورد این ابزار هم هرچند نقش مهمی در بقای حکومت داشته اما بنا به تجارب تاریخی دیگر در ایران هم به تدریج این ابزار رنگ میبازد و گاه حتی به ضد خودش تبدیل میشود. سلاحی که برای ارعاب استفاده میشود خود به بستری برای عصبی شدن و عکس العمل جامعه می انجامد. اما با تاکید باید گفت دو ابزار سرکوب و ارعاب همچنان مهمترین ابزارهای حفظ حکومت ولایی است که از سوی صحنه گردانان بیت قدرت به کار گرفته میشود.
ساختن و سازماندهی اقلیتی وفادار و سرسپرده
حکومت ایران در سیر چهاردهه ای اش از حکومت اکثریت بر اقلیت به حکومت اقلیت بر اکثریت تبدیل شده است. قدرت بی حد و حصر قانونی ولایت فقیه و ابزار نظارت استصوابی تسهیل گر این استحاله بوده است. به تدریج اما در رابطه با درستی سیاستهای داخلی و خارجی آقای خامنه ای برای آن اقلیت نیز تردیدهای جدی ایجاد شده است. مدتی پیش آقای خامنه ای تردید افکنی در بین نیروهای انقلاب را یکی از ابزارهای دشمن خواند! اینک کلان روایتهای توجیه گر نظام همچون، حجاب اجباری، ضدیت با آمریکا، محروم ستایی و فساد ستیزی و… یک به یک در بین حتی آن اقلیت نیز دچار تردید شده و میرود که کلان روایت ولایت فقیه نیز دچار همین سرنوشت شود.
در ایجاد این تردید مسائل همچون فساد شدید درون بیت قدرت که اینک به زمین و خانه منبری های نزدیک به آقای خامنه ای کشیده شده نقش بسیار مهمی داشته است. حمایت بیت و دستگاه قضایی اش از فساد خودی ها (از سعید طوسی گرفته تا باقر قالیباف و دیگران) نقش مهمی در افتادن نقاب معصومیت و حقانیت بیت ولایت و سیاستهای ولایی داشته است. تیراندازی به سینه مردم فقیر (و حتی تغییر معنای مستضعف) نیز بشدت موثر بوده است. رشد شبکه های مجازی نیز باعث شده اکثریت ناراضی و مخالف به محاصره فکری و سیاسی اقلیت وفادار بپردازند. شهروندخبرنگارها در اتصال به شبکه های مجازی و در پیوند با رسانه های پربیینده خارج از کشور و روزنامه نگاران و فعالان سیاسی دور از دسترش امنیتی نظام باعث شده که روز به روز حقایق هر چه بیشتری از گذشته و حال رفتار حکومتگران در برابر دیدگان همان اقلیت قرار گیرد و به ایجاد شک و تردید و سپس ریزش آنان کمک کند. در این راستا حکومت مجبور به استفاده از چند ابزار جدید شده است.
اثرگذاری، نفوذ، تفرقه افکنی، تخریب و ترور مخالفان و منتقدان
نقشه راه حکومت برای بقا:
سرکوب مهمترین ابزار ماندگاری
ارعاب و هراس افکنی و درونی کردن ترس
ساختن و سازماندهی اقلیتی وفادار و سرسپرده
اثرگذاری، نفوذ، تفرقه افکنی، تخریب و ترور مخالفان و منتقدان
بکارگیری زور عریان در خیابان و سازماندهی تیم های ضربت محلی
تزویرها و فریبکاریهای مفتضح
سازماندهی اشرار واقعی برای سرکوب مردم معترض
تغییر «به ناچار و برای حفظ نظام» مسیر سیاست خارجی
کمترین گزینه محتمل حکومت ولایی تغییر رویه داخلی و عقب نشینی سیاسی است
یکی از ابزارهای همه حکومت های اقتدارگرا و تمامیتخواه تلاش برای اثرگذاری به طرق مختلف در میان منتقدان و مخالفان در داخل و خارج از کشور است. این امر با شیوه های گوناگونی از جمله با نفوذ مستقیم و یا باواسطه در میان آنها، تلاش برای ایجاد تفرقه بین ایشان و یا تخریب مداوم چهره های سیاسی موثر از طریق تشکیل صفی متنوع از«اپوزیسیونِ اپوزیسیون» توسط کسانی که بعضا در ظاهر نقاب اپوزیسیونی دارند و سرمایه گذاری مادی و معنوی روی آنها و خلاصه تخریب و ترور سیاسی و گهگاه فیزیکی آنان صورت میگیرد. این شیوه در اوایل دهه شصت رواج بیشتری داشت و شکل نرم تر آن در سالهای اخیر به شدت در پیش گرفته شده است. در مقاله «اطلاعات بیخ گوش اپوزیسیون» اشاره وار به بعضی موارد پرداخته ام.
بکارگیری زور عریان در خیابان و سازماندهی تیم های ضربت محلی
اعدام نوید افکاری و صدور حکم اعدام برای تعداد زیادی از معترضان مردمی علیرغم همه اعتراضات نشان از ریشه یافتن هراس در عمق بیت قدرت برای سست نشدن پایه های حکومت است. در همین رابطه از شروع اعتراضات مردمی از سالهای پیش دست به سازماندهی محله محور گروههای ضربت متشکل از نیروهای جوان ولایی که با شستشوی مغزی همچنان وفادار به بیت قدرت ولایی اند برای برخورد با عناصر آمریکایی (که بعدا نامشان را به اراذل و اشرار تغییر دادند)، زدند.
تزویرها و فریبکاریهای مفتضح
در امتداد این هراس زدگی؛ کوتوله های سیاسی و کوته فکران لانه کرده در تاریکخانه اتاق فکرهای قدرت حاکم هر روزه دچار مشکل جدیدی میشوند. آنها عادت کرده اند با فرهنگ دهه شصت با مردم مواجه شوند. آنها ابلهانه و ساده اندیشانه فکر میکنند هر چه در تریبونهای انحصاری بگویند مورد پذیرش و باور مردم و یا حداقل همان اقلیت مورد نظرشان قرار میگیرد. از این روست که سناریوهایی سست درست می کنند و داستانهای مضحک میبافند. قاتل ندا آقا سطان را انگلیسیها و مجاهدین و … معرفی می کنند. نوید افکاری را قاتل و علت قتلش را قصاص می نامند. معترضان به گرانی بنزین را اشرار متصل به خارج لقب می دهند و … اما روز بروز قدرت اثر گذاری این فریبکاری ها در درون جبهه خودی ها هم کمتر میشود. ریزش های فرهنگی و سیاسی پیامد طبیعی این ضعف در اقناع نیروهای طرفدار است. تنها راهی که باقی می ماند دست بردن به انبان دیگری است.
سازماندهی اشرار واقعی برای سرکوب مردم معترض
وقتی دامنه اعتراضات مردمی گسترده و دامنه نیروهای وفادار کاهش بیابد تنها راه بکارگیری نیروهای وفادار یا مزدور غیرایرانی و یا اراذل و اوباش داخلی است. در جنبش سبز نیز بنا به اعتراف صریح سردار همدانی دو گردان از اراذل و اوباش برای سرکوب مردم معترض سازماندهی شدند. اما حضرات خود به خوبی می دانند که تفاوت این گردانها با نیروهای ولایی شستشوی مغزی داده شده چیست. آنها حاضر نیستند تا پای جان در برابر مردم معترض بایستند. هر گاه و در هر صحنه ای جنگ مغلوبه شود آنها یا به مردم میپیوندند و یا فرار را بر قرار ترجیح می دهند.
تغییر«به ناچار و برای حفظ نظامِ» مسیر سیاست خارجی
هشداری که امروزه به برخی متوهمان روی اصلاحات و یا در جهت مقابل آن، سرنگونی طلبان متکی به قدرتهای خارجی، میتوان داد این است که با یک چرخش قهرمانانه دیگر حکومت و زد و بند با قدرتهای خارجی بیت ولایت می تواند هر دو جبهه را بور کند. هم به حرکت پیشین اش در از رده خارج کردن صندوق رای ادامه بدهد و هم با کنار آمدن با قدرتهای خارجی و دستی به سر و روی اقتصاد مملکت کشیدن و مهار خیابان از سوی دیگر به تصور و توهم هم اصلاح طلبان و هم بخش ترامپیست سرنگونی طلب خاتمه بدهد. این سیاست یعنی کنار گذاشتن مسیر توهمی کره شمالی و رفتن تدریجی به سمت مسیر چینی. اتخاذ چنین تصمیم هایی از ساختار قدرت حاکم اصلا بعید نیست اما اینکه چقدر جواب بدهد و چه پیامدهایی خواهد داشت خود بحث مهمی دیگری است.
برای آقای خامنه ای سیاست خارجی اش مقدس و ناموسی شده است. اما نباید فراموش کنیم که در عین اینکه سیاست ضدیت با تمدن و تجدد غرب و دشمنی با آمریکا و … و نیز سیاست هلال شیعی و رهبری جهان اسلام (و سپاس عالم تشیع) برای آقای خامنه ای بسیار بسیار مهم است اما در عین حال یک اصل نهادینه شده و ژنتیک در ساختار قدرت جمهوری اسلامی نیز وجود دارد: اصل مصلحت نظام و «حفظ نظام اوجب واجبات است». بالا کشیدن جام زهر و نرمش و چرخش قهرمانانه از این ویژگی ژنتیک و غریزه بقای رهبران ج.ا ناشی میشود. بدین ترتیب علیرغم همه لجبازی های پیرانهسر آقای خامنه ای هیچ بعید نیست همان اتاق فکرها وقتی ببینند امکان اعتراضات و شورشهای اجتماعی بالاست (که تاکنون نیز در بولتنهای خصوصی امنیتی هر دو نهاد امنیتی وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه علیرغم برخی اختلافاتشان در این امر همصدا هستند و هردو هشدار می دهند)، بنا به همان غریزه بقا و مصلحت حفظ نظام توصیه و مقدمه سازی برای یک چرخش و نرمش قهرمانانه جدید و آن هم در کلیت سیاست خارجی عملیاتی شود. حضرات حاکم وقتی فضا را بحرانی ببینند نه در سیاست داخلی و در رابطه با مردم و میهن بلکه در برابر قدرتهای خارجی کوتاه میآیند. همانند مذاکرات مک فارلین و مذاکرات عمان و بسان چرخشهای پایان گروگانگیری آمریکاییهای سفارت و پایان جنگ و بتون ریزی رآکتورهای هسته ای، باز اصلا بعید نیست که در دوران بعد از انتخابات آمریکا به خصوص اگر بایدن سر کار بیاید (و حتی اگر چنین نشود) حاکمان با یک شامورتی بازی تبلیغاتی جدید تن به تغییر سیاست خارجی ماجراجویانه خود در منطقه بدهند و پای معامله «امنیت» بروند. امنیت برای حفظ حکومت از این سو و امنیت برای حفظ سرمایه و ایمنی متحدان منطقه ای آمریکا از آن سو. آمریکاییها به طور عام و ترامپ به طور خاص دغدغه ای روی دموکراسی و حقوق بشر ندارند. مشکل طرفین روی امنیت است و حاکمان ایران هم استعداد کافی برای کوتاه آمدن بزنگاهی برای حفظ حکومت دارند.
البته آقای خامنه ای تا جایی که فکر کند اندک ذخیره ای در انبان بیت المال خصوصی(صندوق ذیخره ارزی که نامش به صندوق توسعه ملی تغییر یافت و انبان های نهادهای متعدد اقتصادی زیر نظرش) و بیت المال عمومی اش (همان منابع رسمی دولت ظاهری) باقی است و تا جایی که از خطر اعتراضات مردمی در امان باشد دیرتر و دیرتر به این چرخش تن خواهد داد. ولی احتمالا در نهایت چه او و چه اتاق فکرهای پیرامونش و چه احیانا جانشین او و همان اتاق فکرها وارد این مرحله خواهند شد.
در این صورت قدرت ولایی حاکم که هم اکنون نیز صندوق رای و اثرگذاری آن را از دایره معادلات سیاسی کنار گذاشته است، با دادن امتیازهای اقتصادی سعی خواهد کرد عرصه خیابان را نیز مهار کند.
این نکته که معادلات و معاملات خارجی و ورود به فضای بین الملی چه اقتضائاتی دارد و آیا خود به خود و یا به صورت غیرمستقیم به بهبود روند دموکراسی و توسعه سیاسی در ایران کمک خواهد کرد یا خیر امری است که باید مستقلا بدان پرداخت.
هشدار!
هشداری که امروزه به برخی متوهمان روی اصلاحات و یا در جهت مقابل آن، سرنگونی طلبان متکی به قدرتهای خارجی، میتوان داد این است که با یک چرخش قهرمانانه دیگر حکومت و زد و بند با قدرتهای خارجی بیت ولایت می تواند هر دو جبهه را بور کند. هم به حرکت پیشین اش در از رده خارج کردن صندوق رای ادامه بدهد و هم با کنار آمدن با قدرتهای خارجی و دستی به سر و روی اقتصاد مملکت کشیدن و مهار خیابان از سوی دیگر به تصور و توهم هم اصلاح طلبان و هم بخش ترامپیست سرنگونی طلب خاتمه بدهد. این سیاست یعنی کنار گذاشتن مسیر توهمی کره شمالی و رفتن تدریجی به سمت مسیر چینی. اتخاذ چنین تصمیم هایی از ساختار قدرت حاکم اصلا بعید نیست اما اینکه چقدر جواب بدهد و چه پیامدهایی خواهد داشت خود بحث مهمی دیگری است.عنصر «سیاست مردمی و تحولخواه» تنها راه وادار کردن حکومت به «تغییر یا اضمحلال» و عبور از آن است. سیاست مردمی متکی بر نیروی اجتماعی اقشار مختلف مردم، نیروهای سیاسی و مدنی و حقوق بشری، تشکل یابی صنفها و قشرهای مختلف، پیوند خوردن تدریجی پویش های ناراضیان سیاسی، ناراضیان اقتصاد و ناراضیان اجتماعی؛ ائتلاف نیروهای سیاسی همسو در بلوکهایی که میتوانند به تدریج به سمت یک جبهه فراگیر بروند، اتصال نیروهای ملی و وطندوست داخل و خارج از کشور و بالاخره پیدایش رهبرانی با اعتبار اجتماعی که هریک می توانند در طیفی سیاسی یا قشری اجتماعی نفوذ موثر داشته باشند. البته همیشه و همواره یک سوی تعیین کننده این روندها نحوه بازی طرف مقابل است. بازی حاکمان بدعادتی که همیشه از موضع بالا و اقتدارگرایانه با مردم و منتقدان و مخالفان مواجه شده اند. همه چیز به توازن قوای سیاسی و اجتماعی دو سوی این معادله بر میگردد و میزانی از عقلانیت و یا حداقل غریزه بقایی که احیانا در اتاق فکر کوتوله های سیاسی درون حکومت باقی مانده باشد.
اما چند بار باید این رخدادها و تجارب در همین چهاردهه تکرار شود که متوهمان و سراب اندیشان را از رویاهایشان بیرون بیاورد!؟ متاسفانه یکی از خصایص منفی ما ایرانیهای احساسی درس نگرفتن از تاریخ حتی از تاریخ بیخ گوشمان است.
در اینجا قابل تاکید و تصریح است که در هردو صف یاد شده حساب کسانی که در پوشش اصلاحات میخواهند سر سفره نظام بهره مند باشند و یا در صف مقابل میخواهند از طریق قدرتهای خارجی در ایران به قدرت برسند و یا سلطنت از دست رفته شان را پس بگیرند از این بحث و «هشدار» نهفته در آن جداست. اصلاح گرایی اینها و سرنگونی طلبی آنها علت دارد تا دلیل. این هشدار را خطاب به افراد صادق و وطن دوست و ملی ای نوشتیم که دچار اشتباه محاسبه اند نه دنبال کسب قدرت و مکنت.
کمترین گزینه محتمل حکومت ولایی تغییر رویه داخلی و عقب نشینی سیاسی است
بدین ترتیب به صراحت می توان گفت نقشه راه ج.ا برای بقا؛
در مرحله اول حفظ وضعیت موجود تا سرحد ممکن و بکارگیری ابزارهای مختلف سرکوب و بکارگیری زور آشکار و هراس افکنی و سازماندهی نیروهای ضربتی ولایی و به موازات آن بهره گیری از اراذل و اوباش در امتداد فریبکاریها و سناریوهای هر روز کمرنگ شده و …؛
و در مرحله بعد امتیازدهی به خارجی ها و تغییر سیاست خارجی است؛
اما عقب نشینی سیاسی داخلی و دست برداشتن از مانع های ستبری که برای توسعه سیاسی و مدنی و هموار کردن حکومت اکثریت بر اقلیت، آخرین و تقریبا دشوارترین تصمیم برای حاکمان است.
وادار کردن حکومت به اتخاذ این تصمیم و یا قرار دادنش در برابر دو راهی «یا اضمحلال یا عقب نشینی» مستلزم عنصر دیگری خارج از معادله حکومت مستقر و جهان پیرامون و نظم ناعادلانه آن است.
«سیاست مردمی» و «تحول خواه»
ما درون یک جنگل مه آلود در حال حرکتیم. فقط میدانیم روند دموکراتیزاسیون و توسعه همه جانبه در ایران یک دوی ماراتن است نه دوی صد متر. آنچه آن سوی مه پدیدار میشود اینک بر هیچکس مشخص نیست. مهم اما این است که جهت درستی را انتخاب کنیم، در صف مردم باشیم و در طی مسیر از اصول و پرنسیب های یک حکرت سیاسی مبتنی منافع ملت ایران و اکثریت زحمتکش و تحت فشار آن و یک سیاست ورزی اخلاقی دور نیفتیم.
عنصر «سیاست مردمی و تحولخواه» تنها راه وادار کردن حکومت به «تغییر یا اضمحلال» و عبور از آن است. سیاست مردمی متکی بر نیروی اجتماعی اقشار مختلف مردم، نیروهای سیاسی و مدنی و حقوق بشری، تشکل یابی صنفها و قشرهای مختلف، پیوند خوردن تدریجی پویش های ناراضیان سیاسی، ناراضیان اقتصاد و ناراضیان اجتماعی؛ ائتلاف نیروهای سیاسی همسو در بلوکهایی که میتوانند به تدریج به سمت یک جبهه فراگیر بروند، اتصال نیروهای ملی و وطندوست داخل و خارج از کشور و بالاخره پیدایش رهبرانی با اعتبار اجتماعی که هریک می توانند در طیفی سیاسی یا قشری اجتماعی نفوذ موثر داشته باشند. البته همیشه و همواره یک سوی تعیین کننده این روندها نحوه بازی طرف مقابل است. بازی حاکمان بدعادتی که همیشه از موضع بالا و اقتدارگرایانه با مردم و منتقدان و مخالفان مواجه شده اند. همه چیز به توازن قوای سیاسی و اجتماعی دو سوی این معادله بر میگردد و میزانی از عقلانیت و یا حداقل غریزه بقایی که احیانا در اتاق فکر کوتوله های سیاسی درون حکومت باقی مانده باشد.
ما درون یک جنگل مه آلود در حال حرکتیم. فقط میدانیم روند دموکراتیزاسیون و توسعه همه جانبه در ایران یک دوی ماراتن است نه دوی صد متر. آنچه آن سوی مه پدیدار میشود اینک بر هیچکس مشخص نیست. مهم اما این است که جهت درستی را انتخاب کنیم، در صف مردم باشیم و در طی مسیر از اصول و پرنسیب های یک حکرت سیاسی مبتنی منافع ملت ایران و اکثریت زحمتکش و تحت فشار آن و یک سیاست ورزی اخلاقی دور نیفتیم.