دربارۀ حمله به سفارت بریتانیا، گزارش آژانس و تشدید تحریم ها
مصاحبه سایت «جمهوری» با فرزانه عظیمی
مسئول همآهنگی هیات سیاسی اجرائی اتحاد جمهوریخواهان ایران
حمله به سفارت بریتانیا انعکاس وسیعی در ایران و جهان داشت. آیا اقدام بریتانیا در قطع رابطه مالی با ایران و تحریم بانک ملی ایران می تواند توجیهی برای این اقدام باشد؟
قبل از هرچیز باید بگویم این خبر برای بسیاری غیرمترقبه بود. طی سال های اخیر شاهد تظاهرات در مقابل سفارتخانه ها در ایران بودیم. ولی این اولین بار بعد از اشغال سفارت آمریکا در سال ۵۸ بود که نیروهای بسیج سپاه پاسداران وارد یک سفارتخانه شدند. آن هم در شرائطی که دولت ایران به خاطر پروژه هسته ای بیش از همیشه زیر فشار قرار دارد. کارکنان سفارت خانه ها در ایران با توجه به مصونیت دیپلماتیک شان، به حق انتظار چنین برخوردی در محوطه سفارتخانه بریتانیا را نداشتند. برای دولت های غربی و سازمان های بین المللی که همچنان برای آوردن ایران بر سر میز مذاکره تلاش می کنند، حمله به سفارت تحولی معکوس بود. بخش بزرگی از اپوزیسیون از جمله اتحاد جمهوریخواهان ایران، این اقدام را شدیدا محکوم کردند. این اقدام متاسفانه باعث شد دولت ایران برای سومین بار در هفته اخیر در سازمان ملل و از طرف شورای امنیت، به اتفاق آرا، محکوم شود. علاوه بر آن، این اقدام ماجراجویانه، اتخاذ تصمیم در مورد تحریم های جدید را تسهیل کرد. تحریم هایی که ابعاد آن ها بسیار مخرب تر از آن چیزی خواهد بود که تا به حال مردم ایران با آن روبرو بوده اند. هم چنین، بسیاری از سفارت خانه ها فعالیت خود را موقتا تعطیل کرده و بریتانیا نیز با اخراج دیپلمات های ایرانی، سفارت ایران در لندن را تعطیل کرد. اقدامی که ممکن است فقط به دولت بریتانیا محدود نماند.
در مورد این که آیا تحریم های دولت بریتانیا می تواند توجیهی برای این اقدام باشد، باید بگویم به نظر من هیچ تحریمی نمی تواند توجیهی برای حمله به سفارت بریتانیا در ایران و برخورد توهین آمیز با دیپلمات های آن کشور، به زیر کشیدن عکس ملکه انگلیس، آتش زدن پرچم آن کشور، تجاوز به حریم خصوصی زندگی کارکنان آن، تخریب اموال شخصی و رفتار تحقیر آمیز با کارمندان این سفارتخانه باشد.
فکر می کنید هدف از این اقدام چه بود و طراحان چنین اقدامی به دنبال چه می توانند باشند؟
پاسخ قطعی به این سوال که هدف از این اقدام چه بود و طراحان آن به دنبال چه می توانند باشند، مشکل است. حکومت ایران آمریکا را دشمن اصلی خود میداند، اماً با نبودن سفارت آمریکا در ایران نزدیک ترین متحد آن، یعنی بریتانیا به هدف اصلی مبدل شده است. بخصوص که این کشور در قطع رابطه مالی با ایران و تحریم بانک مرکزی هم پیش قدم شده است. گذشته از این با توجه به وجود مراکز متعدد تصمیم گیری در درون جمهوری اسلامی و به ویژه با تشدید اختلافات درونی آنها مشکل می توان چنین اقدامی را به عنوان یک تصمیم هدفمند از سوی کلیت رژیم تلقی کرد. این نوع بحران آفرینی ها می تواند نشان دهنده جنگ قدرت در درون حکومت و یا اقدامی از سوی یک جناح برای تضعیف جناح رقیب هم باشد. با توجه به اختلافات شدید داخلی و عدم شفافیت در اخباری که تاکنون به بیرون درز کرده است، هنوز کاملا روشن نیست که چه کسی یا کسانی طراحان چنین حمله ای بوده اند. تصویری که مهاجمان از خود برجای گذاشتند، بیش از هرچیز این ادعا را که “دانشجویان” در یک حرکت خودجوش دست به این حمله زده اند، زیر سوال می برد. حضور برخی از نمایندگان مجلس و رهبران بخش هایی از بسیج در بین مهاجمان و انفعال نیروی انتظامی نشان دهنده سازمان یافتگی این حرکت از سوی بخشی از حکومت است. موضع گیری جانبدارانۀ علی لاریجانی رئیس مجلس هم تاییدی بر این واقعیت است. اگرچه اطلاعیۀ وزارت امور خارجه نشان می دهد که چنین حمله ای طرح مجموعه حکومت نبوده و حداقل دولت با آن موافقت نداشته است. آن چه که قطعی است چنین اقدامی در شرایط کنونی تنها ضعف دولت را در انجام وظائف خود در این حوزه به نمایش گذاشت و موقعیت آن را بیش از پیش در مقابل دولت های خارجی از یک سو و مخالفان داخلی خود از سوی دیگر تضیعف کرد.
این که طراحان این اقدام به دنبال چه چیزی بوده اند، به نظر می رسد انگیزه این تهاجم، پیروی از اصل “حمله بهترین دفاع است” بوده باشد. تصور سازماندهندگان این بوده است که با حمله به سفارت بریتانیا، هم پاسخی به قطع رابطه مالی با ایران و تحریم بانک مرکزی از سوی این کشور بدهند و هم هشداری به اتحادیه اروپا که قصد داشت تحریم های جدیدی را بعد از انتشار گزارش آژانس بین المللی انرژی اتمی در مورد برنامه اتمی ایران تصویب کند.
گزارش اخیر آژانس بین المللی انرژی اتمی با لحن متفاوتی تنظیم شده است و رسما جمهوری اسلامی را متهم به داشتن برنامه نظامی نموده است. اخیرا وزرای اتحادیه اروپا جلسه داشتند و تحریم های جدیدی را علیه جمهوری اسلامی تصویب کردند. ارزیابی شما از پیآمدهای تحریم های اخیر و این گزارش چیست؟ تشدید تحریم ها یا حمله نظامی؟
بله گزارش سازمان انرژی اتمی برای نخستین بار از علائم و نشانه هایی در برنامه اتمی ایران صحبت کرده ، که دال بر وجود ابعاد محتمل نظامی در برنامه هسته ای جمهوری اسلامی است. همین هم موجب برخی گمانه زنی ها در مورد احتمال برخورد نظامی با تاسیسات اتمی ایران شده است. اما قبل از همه گزارش آژانس شرائط را برای تحریم های بیشتر هموار کرد. دولت بریتانیا، گام اول را برداشت و مبادلات مالی با ایران را متوقف ساخت و بانک مرکزی ایران را هم تحریم کرد. دولت آمریکا گام های مشابهی را در نظر دارد. وزرای خارجه اتحادیه اروپا ۱۴۱ شرکت و ۳۹ نفر دیگر از اتباع ایرانی را در لیست تحریم های خود وارد کرده است و تا یک ماه دیگر قرار است تصمیمات جدیدتر از جمله در مورد صنایع نفت و پتروشیمی ایران هم گرفته شود. آن چه که روشن است بدون عقب نشینی دولت ایران از مواضع کنونی اش در رابطه با بحران اتمی، روند تشدید تحریم ها ادامه خواهد یافت.
اما باید توجه داشت که این گزارش و پیامدهای آن، که تشدید تحریم ها و ازجمله تحریم بانک مرکزی توسط بریتانیا بود، یکباره صورت نگرفت. بلکه ادامه تحریم هایی بود که از قبل وجود داشت. علاوه بر این، انتشار این گزارش همزمان شد با اتهام طرح ترور سفیر عربستان توسط سپاه قدس در آمریکا و نیز محکومیت ایران به دلیل نقض حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان ملل. در ادامه این حواث است که حمله به سفارت بریتانیا در تهران اتفاق می افتد.
اما متاسفانه رهبران حکومت از تاریخ سی و چند ساله و تجارب خود نیز درسی نیاموخته اند. ما تجربه اشغال سفارت آمریکا و جنگ هشت ساله را پشت سر داریم. لازم به تکرار نیست که اشغال سفارت آمریکا برای کشور ما چه زیان های جبران ناپذیری داشته است. اگر به جام زهر نوشیدن آقای خمینی در پایان جنگ توجه کنیم، می بینم که اگر او حتی به توصیه های اطرافیانش هم گوش کرده بود، حل معضلی را که می توانست با جبران نسبی خسارات ناشی از جنگ به نفع ایران حل شود ، تا مرحله باخت نهایی به عقب نمی انداخت. ظاهرا اختلاف بر سر پروژه هسته ای هم، چنین سرنوشتی پیدا خواهد کرد.
با نگاهی به تاریخ بحران اتمی و موقعیت امروز دولت جمهوری اسلامی در مقابل کشورهای غربی، سه مرحله را می توان متمایز کرد.
زمانی که البرادعی ریاست سازمان انرژی اتمی را برعهده داشت، کشورهای غربی حاضر بودند در مقابل شفافیت برنامه های اتمی ایران، حتی کمک تکنولوژیک برای پیش برد برنامه های صلح آمیز انرژی اتمی در اختیار ایران قرار دهند. آن ها حتی در بسته های پیشنهادی تشویقی خود مواردی را درنظر گرفته بودند که اجرای آن ها برای ایران می توانست مفید باشد، با این امید و درخواست که ایران نیز درمقابل، به شفافیت برنامه هسته ای اش تن دهد و از غنی سازی اورانیوم نیز موقتا چشم پوشی کند. آن زمان حل این تضاد می توانست به نتیجه برد – برد برای ایران منجر شود. متاسفانه ارزیابی اشتباه و عدم اهمیت منافع ایران برای سران رژیم و کوبیدن بر طبل ” غنی سازی اورانیوم – حق مسلم ماست” اجازه نداد تا این تضاد درآن مرحله به شکل مسالمت آمیز حل شود. علاوه بر آن هر گونه بحثی در رسانه ها در این زمینه ممنوع شد وامکان بحث و روشنگری در این رابطه را از مردم تا حد زیادی گرفت. (من در اینجا به موضع اجا دراین مورد نمی پردازم چرا که مفصلا در بیانیه های اجا و نیز مقالات و مصاحبههای اعضای آن موجود است).
با روی کار آمدن دولت اوباما تلاش های جدیدی در این زمینه آغاز شد. دولت جدید حتی به امید حل بحران اتمی و امکان مذاکره با دولت احمدی نژاد، پس از کودتای انتخاباتی و روی کار آمدن احمدی نژاد، در دفاع از جنبش سبز راه تردید و ملاحظه را در پیش گرفت. اما بی نتیجه ماندن تمامی تلاش های برای باز کردن باب مذاکره از یکسو، رخدادهای پرشتاب و غیرقابل پیش بینی سال جاری در منطقه که به بهار عربی معروف شد، و ادامه و تشدید سرکوب در داخل ایران از سوی دیگر، به تغییرات جدیدی در این عرصه منجر شد. تغییر توازن قوا در حکومت ایران، یعنی حذف اصلاح طلبان به عنوان نیروی خواستار روابط صلح آمیز با جامعه جهانی و تحکیم موقعیت نیروهای اصولگرا و افراطی و ادامه سیاست عدم شفافیت در برنامه اتمی و تاکید بر ادامه غنی سازی اورانیوم، به تغییر موضع قدرت های غربی و همچنین موضع آژانس انجامید.
در این مرحله این امکان برای حکومت ایران فراهم بود که با عقب نشینی آبرومندانه ضمن عادی کردن روابطش با کشورهای غربی و آمریکا امتیازات اقتصادی وسیاسی زیادی هم به دست آورد.
تغییر توازن قوا در منطقه ای که بیشتر دولت های باثبات ۳۰ و ۴۰ ساله، که حتی غیرقابل محاسبه ترین آنها مثل قذافی در این اواخر حاضر شده بود نورم های بین المللی را بپذیرد، و سقوط دیکتاتورهای بعضا متفق غرب در زمان حکومتشان، یکی بعد از دیگری، غرب را وادار به بازبینی دوباره سیاستش در منطقه کرد. اما دولت های غربی که بسیاری از آن ها از جمله آمریکا، دولت های دوست رژیم های دیکتاتوری در منطقه بودند، به هنگام شعله ور شدن اولین جرقه های مبارزات مردم منطقه در حمایت از این مبارزات تعلل نکردند. هدف دولت های غربی از این امر، قبل از همه هموار کردن راه دیالوگ با دولت های جدید در منطقه، و تامین و تضمین منافع خود بود. تصور این که دولت اسرائیل به عنوان یکی از مهم ترین متحدان دول غربی و به خصوص آمریکا، به زودی از سوی بسیاری از کشورهای مسلمان یا کشورهایی که سمت و سوی حکومت در آن ها ناروشن است و بی ثباتی آن ها را تهدید می کند، احاطه شود، برای بسیاری از این دولت ها غیرقابل قبول است. با توجه به نقش ایران در حمایت از نیروهای افراطی در بسیاری از این کشورها نیز، ایران به عنوان پارامتری موثر در این معادلات زیر ذره بین غرب قرار گرفته و تصفیه حساب با آن، در واقع به نوعی تصفیه حساب با نیروهای افراطی و رهبران و حامیان آن در منطقه نیز محسوب می شود. تحرکات اخیر نظامی و پرده برداری از دستیابی به سلاح های جدید و احتمال تبدیل شدن جمهوری اسلامی به یک قدرت اتمی در منطقه می تواند به هراس از این نیرو در شرایط فعلی بیشتر دامن بزند. مجموعه این عوامل به نظر من دلیل گزارش اخیر آژانس در این زمینه بوده است، نه الزاما دسترسی به مدارک جدیدی که قبل از این نیز برای آژانس در مجموع ناشناخته نبوده باشد. بنابراین انتشار این گزارش نشانه تغییر زبان غرب در برابر ایران، از خواهش به تهدید برای آوردن ایران به میز مذاکره است. طبیعی است که این به معنی از دست رفتن امکان عقب نشینی به موقع است، گذشته از این خسارت به وجود آمده ناشی از تحریم ها قابل جبران نیست.
اما غرب در عین حال اعلام کرده است که هدفش از این تحریم ها کشیدن ایران به پای میز مذاکره است. ما همیشه مخالفت خود را با تحریم های گسترده اقتصادی اعلام کرده و تبعات آن را برای مردم کشورمان گوشزد کرده ایم. اما باید این را هم درنظر داشت که فعلا برای غرب این تنها امکان خارج از گزینه نظامی است. اگر تا به حال آمریکا نتوانسته بود اجماع جهانی را در این رابطه به دست آورد، حرکات اخیر ایران باعث شد که حتی موضع روسیه و چین در مخالفت با این تحریم ها تضعیف شود و کشورهای عربی و ترکیه نیز آشکارا مخالفت خود را در رابطه با سیاست ها و مواضع ایران اعلام کنند و به فکر تحریم آن بیافتند. در مواردی مثل محکومیت حمله به سفارت بریتانیا در ایران نیز، ما شاهد اجماع بین المللی در محکوم کردن این اقدام و مسئول دانستن دولت ایران در پاسخگویی به آن هستیم . بنابراین به لحاظ توازن قوای بین المللی، رژیم ایران درحال حاضر در وضعیتی نیست که بتواند شرط و شروط اعلام کند. به لحاظ داخلی نیز نه تنها با حذف اصلاح طلبان به یک دستی نرسیده است، بلکه شاید به طور غیرقابل تصوری تضادهای داخلی در حکومت تشدید شده است و این بار دولت از ی کسو و مجلس و طرفداران رهبر از سوی دیگر در مقابل هم آشکارا صف آرایی کرده و هر یک به دنبال جذب بیشتر نیرو و آرای مردم در انتخابات آتی هستند.
علیرغم تشدید اختلافات داخلی اما، و در عین این که بحث های داغ پس از ارائه گزارش آژانس و تشدید تحریم ها یا تهدید به تحریم های بیشتر، امکان حمله نظامی و همچنین ضررهای جبران ناپذیر این تحریم ها در بین اپوزیسیون و جامعه جهانی ادامه دارد، به نظر می رسد حکومت ایران همچنان بر ادعای خود در بی اثر بودن این تحریم ها پابرجاست و قصد آمدن به پای میز مذاکره را ندارد.
به نظر من جنگ همان طور که دول غربی بارها اعلام کرده اند، به عنوان یک گزینه مطرح هست، ولی در شرائط فعلی و تا روشن شدن نتیجه تحریم ها از حد تهدید فراتر نخواهد رفت. رژیم ایران هنوز م یتواند با عقب نشینی و دست برداشتن از سیاست های ماجراجویانه و بازگشت به میز مذاکره جلوی خسارات بیشتر را بگیرد. گرچه این به عنوان خوردن جام زهر تفسیر خواهد شد. اما با توجه به این که ادامه این سیاست ها قطعا می تواند در شرایط متشنج کنونی جهان و منطقه، به جنگ نیز منجر شود ، عاقلانه ترین تصمیم خواهد بود.
ادامه سیاست های کنونی و کوبیدن بر طبل مخالفت با درخواست های شورای امنیت سازمان ملل، تنها می تواند به انزوای هرچه بیشتر ایران در صحنه بین المللی منجر شود. شکست جامعه جهانی در سیاست تشدید تحریم ها برای کشیدن ایران به پای میز مذاکره، به نوبه خود می تواند به تقویت مواضع نیروهای محافظه کار و جنگ طلب در سطح بین المللی منجر شود. در این صورت نمی توان مطمئن بود که این امر مجوزی برای پیشبرد سیاست جنگ طلبانه توسط نیروهای محافظه کار در این کشور و لابی های اسرائیلی آن ها که درحال حاضر بیش از هر زمان دیگر از ایرانی هسته ای در هراس اند، نباشد.
باید درنظر داشت که چه تشدید تحریم های وسیع علیه ایران و چه حمله نظامی احتمالی، درنهایت با توجیه جلوگیری از تبدیل ایران به یک نیروی هسته ای به عنوان خطر بالفعل در منطقه صورت می گیرد. طبیعی است منافع کشورهای غربی اولین انگیزه برای پیشبرد این سیاست هاست و ضررهایی که به مردم ایران یا منطقه در نتیجه آن می خورد، شاید اصولا در معادلات آن ها جایی نداشته باشد. در این حالت، بازنده واقعی رژیم ایران و بعد مردم ایران هستند. غرب گرچه از خطرات چنین گزینه ای آگاه است اما این باخت را کم ضررتر از زمانی می داند که ایران با دستیابی به سلاح هسته ای به یک تهدید جدی قوی در منطقه تبدیل شود. لابی های جنگ برای توجیه سیاست های جنگی خود بر شعارها و ادعاهای ایران تکیه میکنند و نه ظرفیت واقعی ایران برای عملی کردن آن.
نظر شما در قبال مباحثی که اخیرا پیرامون جنگ و حمله نظامی درگرفته است، چیست؟
همان طور که گفتم در حال حاضر و در شرایط امروز گزینه حمله نظامی و درنتیجه جنگ برای کشورهای غربی مطرح نیست و آن را در گفتگوهای رسمی همه آن ها می توان دید. به نظر من تاکید روی خطر جنگ و زیر فشار گذاشتن غرب برای عدم دخالت نظامی در این شرایط، بدون زیر فشار گذاشتن جمهوری اسلامی برای دست برداشتن از سیاست های ماجراجویانه خود، به معنی از دست دادن فرصت کنونی به عنوان آخرین امکان حل بحران موجود است. ما مدام باید تاکید کنیم که فشارهای فعلی بیش از هر چیز نتیجه سیاست های نادرست چندین ساله رژیم ایران بوده است و در صورت ادامه این سیاست ها و وارد شدن به فاز آخر، دیگر راه بازگشتی برای طرفین باقی نمی ماند.
با توجه به توازن قوای جهانی و انزوای بین المللی رژیم ایران، در صورت ادامه چنین روندی متضرر اصلی کشور ما خواهد بود. حکومت مسئول اصلی ادامه وضعیت کنونی است. به همین جهت به نظر من اپوزیسیون ایران و جامعه بین المللی باید امروز بیش از هر زمان دیگر برای تغییر سیاست خارجی ایران و کشاندن جمهوری اسلامی به پای میز مذاکره تلاش کنند.
نشان دادن سرنوشت دیکتاتورهای منطقه و تقویت مبارزات مردم ایران، تقویت جنبش دمکراسی خواهانه و مبارزات آزادی خواهانه مشترک، می تواند راه وادار کردن جمهوری اسلامی برای تن دادن به مذاکره و در پیش گرفتن راه تعامل با جامعه جهانی باشد
تحریم های اقتصادی که در حال اجراست چه تاثیراتی بر جامعه ایران خواهد داشت؟
برخلاف ادعاهای رژیم این تحریم ها تاثیرات مخرب کوتاه مدت و درازمدت بر اقتصاد ایران خواهد گذاشت. آثار این تحریم ها و تشدید آن ها در وضعیت اقصادی ایران آن چنان اشکار است که حتی برخی از دست اندرکاران رژيم مجبور به اعتراف به گوشه هایی از آن گشته اند. در حال حاضر ما شاهد پایین رفتن بیش از پیش ارزش ریال و تشنج و بی ثباتی در بازار ارز و بالا رفتن روزانه قیمت ارزهای خارجی از جمله دلار و یورو هستیم. تحریم بانک مرکزی و تحریم احتمالی نفت و صنایع پتروشیمی، می تواند ایران را در معاملات بین المللی با مشکلات بیشتر مواجه کرده و همچنین کشور ما را از مهمترین درآمد (ارزی) آن تا حد زیادی محروم کند. علاوه بر آن این تحریم ها به فروپاشی بیشتر صنایع نفت، گاز و پتروشیمی منجر شده و امکان بهره برداری آن ها در آینده را محدودتر خواهد کرد. با تشدید بهره برداری کشورهای همسایه از منابع مشترک نفت و گاز، سهم ایران هرچه بیشتر کاهش خواهد یافت. طبق گزارش اخیر بانک جهانی، ایران مقام دومی را در میان صادرکنندگان نفت و گاز از دست داده و به مقام چهارم نزول کرده است. این تحریم ها آثار خود را در زمینه های دیگر از جمله خدمات نیز آشکار ساخته است. این امر منجر به تعطیل یا محدود شدن این بخش و افزایش گسترده تر بیکاری خواهد شد. در نتیجه تحریم ها، ایران حتی از پاسخگویی به نیازهای مسافران داخلی عاجز شده و اجباراً با شرکت هوایی قطر به عنوان جایگزین قرار دادی منعقد کرده است.
علاوه بر این ها، یکی از مهم ترین تبعات سوء تحریم های اقتصادی، از بین رفتن تولیدات داخلی چه در عرصه صنعتی و چه کشاورزی و بالارفتن هرچه بیشتر واردات کالا، حتی واردات میوه مصرفی مردم است. تاثیر مستقیم رشد واردات، تضعیف بخش خصوصی، تشدید رانت خواری و ایجاد زمینه بیشتر برای اختلاس های مالی است که دو نمونه آن اخیرا فاش شد و همچنان پرونده اش در لابلای بسیاری پرونده های دیگر خاک می خورد.
در مجموع می توان گفت نتیجه تشدید تحریم ها، وخامت وضع اقتصادی، تشديد رکود، افزايش فقر و بيکاری و رشد هر چه بیشتر تورم خواهد بود، که بار سنگین آن بر دوش مردم به ويژه طبقات زحمتکش و متوسط بوده و آنها را هرچه بيشتر به سوی فقر و نیستی سوق خواهد داد.
انتخابات مجلس در پیش است و در آن جز یک جناح موسوم به اصولگرا، نیروی دیگری امکان شرکت ندارد. اما هر چه به انتخابات نزدیک تر می شویم، اختلافات بین گروهبندی های درون آن آشکارتر، افشاگری های علیه همدیگر گسترده می شود، ارزیابی شما از این اوضاع چیست؟
درست است که درحال حاضر اصلاح طلبان به کلی از صحنه انتخابات حذف شده اند و شاید به همین جهت نیز اختلافات داخلی بین اصولگرایان در حال حاضرتشدید شده است؛. اما تنها تشدید این اختلافات و گسترده شدن افشاگری ها علیه همدیگر، تا زمانی که نیروی اپوزیسیون قوی در کار نباشد، نمی تواند توازن قوا را به نفع مردم تغییر دهد. چرا که همان طور که می دانیم با توجه به اشتراک منافع جناح های مختلف از یک سو و داشتن پرونده های مختلف هر کدام در دست جناح رقیب از سوی دیگر، این اختلافات و افشاگری ها از محدوده خاصی فراتر نخواهد رفت. از جمله در موضع گیری در قبال اقدام اخیر در حمله به سفارت انگلیس می بینیم که نظرات موافق و مخالف هیچ کدام تمام حرف یک جناح را به طور علنی به نمایش نمی گذارد و هنوز خط قرمز هایی است که هیچ کدام از طرفین از آن- حتی در چنین مورد حیاتی نیز- عبور نمی کنند.
از سوی دیگر آن چه که به اپوزیسیون و جنبش سبز در برخورد به این اختلافات مربوط می شود، اپوزیسیون، جنبش سبز و رهبران آن در موضع گیری در رابطه با اختلافات درونی بیشتر سیاست نظاره گری و انتظار و سکوت پیشه کرده اند، تا دخالت فعال برای استفاده ازاین اختلافات در فضای انتخاباتی و به نفع خود. اعلام عدم شرکت در انتخابات – گرچه با توجه به شرایط فعلی- سیاست درستی می باشد، اما نباید در حد اعلام شروطی از جمله آزادی زندانیان سیاسی محدود بماند. بلکه مثلا باید به فراخوان ها و حرکت فعال و کمپین جهت آزادی زندانیان سیاسی منجر شود. امری که به نظر من در حال حاضر، شرایط برای پیشبرد آن نیز فراهم است. علیرغم ادامه جو پلیسی و سرکوب، باید در نظر داشت که توازن قوا چه در داخل و چه در سطح جهانی امروز با دو سال پیش بسیار فرق کرده است. امروز حساسیت جامعه جهانی نسبت به سرکوب اعتراضات مردمی درمنطقه بیش از گذشته است. گرچه در مورد ایران همچنان مساله بحران اتمی، مساله حقوق بشر را در سایه قرار داده است، اما گزارش احمد شهید و قصد تکمیل آن نشان می دهد که سازمان های بین المللی نسبت به این مساله همچنان پیگیرند.
موضع اجا در قبال انتخابات چیست. آیا امکان یک همکاری مشترک بین نیروهای اپوزیسیون در قبال انتخابات وجود دارد؟
با توجه به این که تنها دو جناح اصولگرا، اجازه شرکت در انتخابات دارند، و حتی مجاری محدود اظهار وجود برای کاندیداهای رقیب مانند اصلاح طلبان که در گذشته جزیی از حکومت بودند هم بسته شده است؛. در صورتی که این شرایط تغییر نکند، موضع ما دعوت به عدم شرکت خواهد بود. در حال حاضر نیز به نظر نمی رسد با توجه به فرصت کم و وضعیت پات درون جناح های فعلی در قدرت، تغییر اساسی در این جهت صورت بگیرد. اما آن چه که نیروهای اپوزیسیون می توانند انجام دهند، برخوردی فعال برای سازماندهی اعتراضات مدنی، در جهت طرح شعارهای اثباتی خود از جمله آزادی زندانیان سیاسی، آزادی احزاب و تشکل های سیاسی و مدنی و نیز مطبوعات به عنوان پیش شرط های یک انتخابات آزاد است.
تجارب جنبش های مدنی و مردم در ایران نه تنها کمتر از کشورهای عربی که بیش از سه یا چهار دهه زیر یوغ دیکتاتوری بوده اند، نیست، بلکه مردم ما تجربه یک انقلاب و یک جنگ و جنبش میلیونی در انتخابات ۸۸ را نیز دارند. بنابراین و با بهره گیری از این تجارب مردم ما و بخصوص جوانان حتی در شرایطی که بسیاری از فعالین و رهبران اپوزیسیون در داخل کشور در زندان یا حبس خانگی به سر می برند، می توانند از امکانات مختلف بهره گرفته و به سازماندهی اعتراضات مسالمت آمیز علیه وضعیت موجود بپردازند. اولین گام می تواند کمپینی مشترک برای آزادی همه زندانیان سیاسی و همچنین پایان دادن به زندان خانگی آقایان موسوی و کروبی و همسران آن ها باشد.
رشد جنبش سبز و دمکراتیک مردم ایران می تواند چشم انداز های جدیدی را نه فقط در عرصه داخلی، بلکه در عرصه جهانی نیز بگشاید. تلاش مشترک اپوزیسیون حکومت در داخل و خارج از کشور با توجه به مجموعه امکانات آن ها، می تواند مبارزه در مسیر استقرار آزادی و دمکراسی را تقویت کرده و به تحمیل اراده مردم به حکومت فعلی از جمله رسیدن به خواست آزادی انتخابات و تعامل مثبت با جامعه جهانی منجر گردد.