انتخابات آزاد و شرایط کنونی

شک ندارم که در تأکید بر اهمیت این شرایط، اگر گفته شود که انتخابات پیش رو حساس‌ترین انتخابات در تاریخ جمهوری اسلامی است، آماده‌ترین واکنش، که نادرست هم نیست این می تواند باشد که بگویند « چقدر این سخن تکراری است.» راست است! این قید تکراری است اما واقعیت نیز همین تکراراست. شرایط کشور حساس است بس که مسئولان حکومتی ما مدبراند و انتخابات یک بحران است از فرط بهایی که رأی مردم در این کشور یک قرن پس از مشروطیت دارد.

گرچه تردیدی نیست که هر انقلابی به خودی خود تا سالها پس از استقرار یک حکومت مطلوب، شرایط حساسی را در جامعه حاکم می کند که برگزاری انتخابات آزاد به معنای واقعی کلمه نباید در آن شرایط دشوار باشد. جامعه ما نیز حتا اگر درگیر دو گانگی قوانین شریعت و اجتماع نبود، لابد تا مدتها با برگزاری یک انتخابات به معنای عرفی و امروزی‌اش مشکل می داشت همچنانکه اولین و دومین و سومین انتخابات ریاست جمهوری در میان هیجانات انقلاب و خسارات ترورهای داخلی و جنگ خارجی برگزار شد در بی‌ثباتی شرایط همین بس که سه انتخابات ریاست جمهوری تنها در یکسال و اندی برگزار شد!

در چهارمی و پنجمی و ششمی کشور هنوز آشکارا از بلایای جنگ و دشواری‌های اقتصادی و سیاسی ناشی از جنگ و انقلاب رنج می برد.

اما انتخابات دوره ی هفتم در شرایط رکود و خمود بیسابقه ی جامعه سیاسی که حاصل سرکوب‌های خشن دهه شصت بر بستر گسترش بی سابقه مطالبات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی که نفوذ شعارهای جهانی شدن موجب آن میشد، حکومت و جامعه را را به آزمون بی سابقه‌ای فراخواند.

جامعه آزادیخواه اشکال دیگر مبارزه سیاسی را آزموده و در آن راه هزاران قربانی داده بود. حکومت با پایان یافتن جنگ، در مقابل تقاضاهایی قرار می گرفت که دیگر نمی شد به بهانه دشمن خارجی آنها را خاموش کرد. دولت هاشمی رفسنجانی نیز آزموده بود که لیبرالیسم اقتصادی مورد نظر او در فضایی چنین مختنق و بسته محقق نخواهد شد و قدرت اجرایی او بود که راهگشای حضور اصلاح طلبان و پذیرفته شدن‌شان از جانب مجموعه حکومت شد.

دوره هشتم، در دومین کاندیداتوری محمد خاتمی، اقتدارگرایان قادر به ممانعت نبودند و جامعه مدنی ایران علیرغم برخی سرخوردگی‌ها و تحت فشار ضدتبلیغات وسیع علیه دولت اصلاحات، در مجموع به این نتیجه رسید که بر مطالبه ی آزادی پای فشاری و این فراز از تاریخ ایران را مؤکد کند.

دوره نهم آزمون دو سر باختی شد برای حکومت و اصلاح طلبان و اساساً جامعه! حکومت به زعم خود گوش به فرمان‌ترین و مطیع‌ترین عنصر خود را برگزیده بود. اصلاح طلبان از سوی دیگر، به جای گزیدن معدلی میان خود و اجماعی بر سر هاشمی یا کروبی، با چهره‌های متعدد که هم زمینه تفرق آرا و هم امکان دستبرد را فراهم تر می کرد به عرصه آمدند. چنین شد که پس از انتخابات، اصلاح طلبان کیش مات و اقتدارگرایان که حالا برای پنهان کردن هویت‌های گوناگون و گاه متضادشان « اصولگرا» شده بودند، سراز پا نشناختند تا فردا بشنوند آن بانگ را….

فردایی که تنها رئیس جمهور «اصولگرا» آنچنان اوضاعی را رقم زد که کمدی تکرار تاریخ را برای « اصولگرایان» رقم زد. به نوعی که در آستانه ی دوره دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد در سال هشتاد و هشت، حکومتی‌ها در همان وضعی قرار گرفته بودند که در خرداد سال هشتاد و کاندیداتوری مجدد خاتمی! اقتدار گرایان همچنان که آن زمان از تعامل بر سر آمدن خاتمی به عرصه انتخابات پشیمان اما از ادامه آن نیز گریزی نداشتند ، اینجا نیز از ترس اصلاح طلبان و جبهه هر روز سیال تری که که سرانجام جنبش سبز را رقم زد، بار دیگر ناگزیر شد که به احمدی نژاد که اینک بی‌تدبیری و از آن مهمتر گردنکشی‌اش آشکار شده بود، رضا بدهد.

اما گذشته از واقعیت‌های مادی سال‌های نخست انقلاب که می توانست در هر کشوری، آزادی انتخابات را مخدوش کند، ذهنیت حاکم بر سیاست رسمی که دستاورد انقلابیون حاکم بود، مانعی جدی حتا بر سر اجرای قوانینی که خود مصوب کرده بودند، ایجاد می کرد. ذهنیتی که از ابهام و دشواری رهیافت میان جمهوریت و اسلامیت نظام برمی خاست. دشواری این رهیافت، از همان آغاز آن دوگانگی مشهور و ناگزیر را میان اسلامیت و جمهوریت، میان احکام قابل تفسیر دینی و حق حاکمیت مردم و یعنی در بطن این حکومت ایجاد کرد. و طبیعی است که یکی از حتمی‌ترین عرصه‌های بروز این دوگانگی در عمل، باید امر انتخابات می بود و چنین نیز شد! این مشکل به یمن امکان تفسیرهای جزم گرایان از قانون اساسی و نیز قدرت گرفتن هر روز بیشتر‌شان و با استفاده از این نقطه ضعف ایدئولوژیک، که به فرصت طلبان امکان صحنه سازی می داد، رخنه قدرت طلبان و اصحاب زور و زر در حکومت، بزرگ و بزرگتر شده ست تا اینجا که برگزاری انتخابات را هر روز برای جمهوری اسلامی دشوار تر و برای آزادیخواهان نفس گیر تر ساخته است به ترتیبی که واقعیت هر بار آشکارتر، دشواری هر روز بیشتر برگزاری «انتخابات آزاد » برای جمهوری اسلامی است. طرفه است آری! حکومتی که حاصل مبارزه پر درد و شکنجه ی چند نسل از مبارزانی ست که برای تأمین مشارکت مردم در سرنوشت خود است، «انتخابات آزاد » را پاشینه آشیل خود یافته است.

لابد انقلابیون حاکم در آغاز تصور نمی کردند که شعار «آزادی » که خود همپای مردم سر داده بودند، روزی چون هیولایی در مقابل آنان بایستد! و لابد تصمیمی نیز برای آینده‌ای که دادگاههای تلویزیونی برای مدافعان انتخابات آزاد ترتیب دهند نداشتند. اما مشکلی در میان بود که می شد و هنوز می شود که برای رفع آن اندیشید. آن مشکل این بود که درک و گمان انقلابیون اسلامی حاکم از «آزادی » همانی نبود که بخش‌های مدرن و نسبتاً مدرن جامعه ایران ، از این مقوله داشتند و بیش از صد سال بود برای آن رزمیده بودند و نسل جوان ایران به آن امید بسته بود! اندیشمندان حاکم در بیرون و درون حکومت باید می خواستند و می توانستند راهی برای درک متقابل پدید بیاورند و از آنهمه مصیبت و آنهمه قربانی جلو بگیرند یا بکاهند. اما دریغا که حکومت و جامعه ما از این راه نرفت. یک سو جزمیتی که بازاندیشی در بنیادهای اولیه را برنمی تابد و سوی مقابل جامعه یی که همراه با مجموعه جهان نه فقط ازتکنولوژی و صنعت نو که مورد قبول حاکمان ایران نیز هست استقبال می کند، بلکه شاهد فرو ریختن دیوارهای جزمیت در جهان اندیشه نیز هست که حاکمان لجوجانه آن را انکار یا تکفیر می کنند و این یعنی هر روز پیچیده تر شدن کلاف ارتباط میان حکومت و جامعه! ارتباطی که تنها انتخابات آزاد و سالم می تواند آن را سامان صحیح ببخشد؛ زیرا آنچه در میان این تجزیه و واگرایی میان انقلابیون و از پی آن میان حکومت و جامعه روی می داد و پیش می رفت، هر ازگاه محاسبات را در دوسوی حکومت و اپوزیسیون به هم می زد و هر ازگاه «مردم» را به حاکمان یادآوری می کرد، تنها و تنها « انتخابات» بود!

این واقعیت آشکاری است که پس از انقلاب بهمن، هیچ حرکت سیاسی نتوانسته است همچون « انتخابات» مردم ایران را به عرصه بیاورد و همچون انتخابات، در سود و زیان آنان مؤثر بیافتد. اگر ماحصل انتخابات فقط همین یک نکته باشد، آن بخش از نیروهای اپوزیسیون که اساس سیاست خود را بر حضور و همراهی مردم قرار داده اند، و مخالف دخالت نیروی خارجی در مبارزه داخلی هستند، نمی توانند از این رویداد سیاسی به مثابه بزرگترین گستره حضور مردم برکنار بمانند.

مدافعان اصلاح و تحول چه در هیئت جنبش دوم خرداد و چه در جنبش سبز، اگر توانستند بزرگترین رویدادهای حیات سیاسی اپوزیسیون پس از انقلاب بهمن را، رقم بزنند، از این اصل مدنی حرکت کردند.

امروز شرایط کشور هم از موقعیتی که دوم خرداد اتفاق افتاد و هم از فضایی که جنبش سبز را به عرصه دراورد، بارها و بارها خطیر تر است و احساس وظیفه و مسئولیت نیز قاعدتاً شدیدتر. در سوی نیروهایی که برانداز یا به قولی که اخیراً مد شده است، انحلال طلب! هستند، دیگر تقاضای دخالت خارجی جلوی دوربین‌ها و پشت میکروفونها قبحی ندارد. نگاه کنید به مصاحبه فرزند شاه سابق با تلویزیون بی‌بی سی که می گوید: تحریم اقتصادی ممکن است شرط لازم باشد ولی کافی نیست! (۱)

اما وسیعترین نیروهای سیاسی جامعه ایران که مهر خود را بر مهم‌ترین رویدادهای سیاسی سالهای اخیر زده اند و هم اینک نیز زیر انواع فشارها و محرومیت‌ها زندگی و مبارزه می کنند، نمی خواهند استبداد را به قیمت رنگین شدن اسفالتها از خون مردم و ویران شدن همه زیرساخت‌های اقتصادی و فرهنگی کشور درمان کنند. این نیروها که امروز در کسوت سبز و اصلاح طلب بزرگترین مشکل استبداد هستند، می دانند که اگر جامعه راه دمکراسی را سنجیده و همگن طی نکند، تغییر وضعیت جز به تسلط نیرویی قوی تر و ایضاً خشن تر نمی انجامد. این نیروها فجایعی را که اینک در سوریه (و در لیبی هنوز و با اغماض رسانه‌ها می گذرد) به استبداد کنونی ترجیح نمی دهند و مطمئن هستند که با تشویق مردم به جانفشانی و یا روی دگر سکه یعنی دعوت از قدرت‌های خارجی به میدان مبارزه سیاسی آنچه به دست بیاید، هر چه باشد دموکراسی و آزادی نیست و در یک کلام به «وسیله» خشونت و جنایت به هیچ «هدف » قابل احترامی نمی توان دست یافت.

این نیروها اینک باید راه بیابند تا در وحله اول بر کل روند انتخابات، فضای پیشا انتخابات از مطالبات تا تصمیم‌ها و تبلیغات و در نهایت بر نتیجه آن تأثیر بگذارند. شرکت یا عدم شرکت به معنای معرفی نامزد برای ریاست جمهوری یا حتا انتخابات شوراها نیز، امری نیست که در فضای متلاطم کنونی هنوز بتواند مشخص شود. از آن فراتر باید در وضعیتی که امروز مجموعاً در درون و بیرون از حکومت، میان اپوزیسیون و حکومت و نیز در سطح بین المللی وجود دارد، به برخی ویژه گی‌ها توجه کرد مثل اینکه: شرایطی که اصولاً برای یک انتخابات آزاد وجود دارند فراوان هستند. حداقل شرایطی که این مرحله از انتخابات ایران را واجد صفت آزاد و سالم می کند، آزادی زندانیان سیاسی و بویژه رهبران جنبش سبز است؛ اما! به این نکته نیز باید توجه کرد که نیروهای سیاسی آزادیخواه و ملی ایران که تا کنون در اغلب انتخابات‌های پس از انقلاب شرکت کرده اند، هرگز شاهد هیچ انتخابات به معنای صحیح کلمه آزادی نبوده اند! بنا براین بهتر آن است که «شرایط انتخابات آزاد» شرط شرکت اصلاح طلبان در انتخابات قرار نگیرد زیرا که به این ترتیب ما اختیار شرکت یا عدم شرکت خود را به دست اقتدار گرایان سپرده ایم!

 

 

۱ ـ http://www.bbc.co.uk/persian/iran/۲۰۱۳/۰۱/۱۳۰۱۱۶_l۴۲_vid_pahlavi_iv.shtml