توسعه، فرهنگ، عدالت و دموکراسی بهویژه در جهان پر تلاطم امروز، فینفسه با خشونت و ترور و جنگ از جانب هر کس و با هر بهانه و نیتی که دنبال شود، ناسازگار است. چرا که ترور علاوه بر غیر اخلاقی بودن آن، غیرعقلانی است و فقط پیامدهای منفی و زخمهای غیرقابل التیام از آن متصور است.
سالها پیش بهمحض اینکه خبر ترور جلاد اوین اسدالله لاجوردی را شنیدم در حالی که بسیاری برای مجاهدین کف میزدند، آن اقدام را محکوم کردم و نوشتم که راه عدالت و آزادی از ترور نمیگذرد و هرکس به هر جنایتی متهم باشد باید در یک دادگاه صالحه، و اختیار در انتخاب وکیلی که خود تشخیص میدهد محاکمه شود. ترور سردار قاسم سلیمانی به مراتب از ترور لاجوردی بدتر و پیامدهای منفی آن اساسا با آن حرکت قابل مقایسه نیست.
این بار رئیسجمهور آمریکا، فرمانده بزرگترین ارتش جهان بدون آن که رسما با ایران در جنگ باشد، دستور ترور یک ژنرال نظامی ایران و همراهان او را صادر کرده و مسوولیت اقدام خود را با افتخار به عهده گرفته است. برای من نخستین پرسش آن است که این اقدام چه عواقبی برای ایران و منطقه میتواند به دنبال داشته باشد.
به عنوان یک فعال دموکراسیخواه و عدالتطلب که در همه سالهای گذشته علیه سرکوبهای خونین و اعمال تروریستی فرماندهان سپاه پاسداران نوشتهام، قتل سردار سلیمانی و همراهان او را به فرمان رئیسجمهور آمریکا محکوم میکنم. دشمنی من با دیکتاتوری خونریزی مذهبی جمهوری اسلامی و فرماندهان سرکوب که قاسم سلیمانی هم یکی از آنان بوده، نمیتواند موجب رضایت از اقدام خطرناک آمریکا شود.
البته اوجگیری تنشها و درگیریهای ایران و آمریکا در هفتههای اخیر از جانب جریانات وابسته به جمهوری اسلامی و احتمالا به رهبری قاسم سلیمانی و به فرمان خامنهای آغاز شد. پس از راکتپراکنیهای نیروهای حشد الشعبی به سوی ادارات و مساکن آمریکاییها در بغداد که موجب کشتهشدن یک آمریکایی شد، حکومت آمریکا که قبلا نیز اعلام کرده بود در صورت کشته شدن آمریکاییها انتقام خواهد گرفت، پایگاههای شبه نظامیان حشدالشعبی را بمباران کرد که به کشته شدن و زخمی شدن دهها نفر از شبه نظامیان انجامید. پس از آن بود که این نیروها به سفارت آمریکا حملهور شدند که آن حرکت نیز تهدیدهای آمریکا را به همراه داشت و دو روز پیش از قتل سلیمانی نیز آمریکا به جمهوری اسلامی هشدار داده بود که در صورت تدارک دوباره برای حمله به اتباع و تاسیسات آمریکا در عراق، نیروهای آمریکایی به اقدامات پیشگیرانه دست خواهند زد.
پیامدها:
– هدف جمهوری اسلامی از تشدید تنشهای ایران و آمریکا در عراق، که بلافاصله پس از سرکوبهای خونین اعتراضات وسیع مردم ایران دنبال شد، تحتالشعاع قرار دادن عواقب سرکوب اعتراضات، فرار از پرسشهای مطرح در بدنه نیروهای مسلح و در میان هواداران سنتی جمهوری اسلامی و نیز به انحراف کشاندن اعتراضات حقطلبانه عراقیها بود.
– قتل سردار سلیمانی، هرچند ضربه سنگینی به جمهوری اسلامی است، اما در عین حال خامنهای و دستگاههای سرکوب او را تا اندازهای به هدف خود رسانده است. چرا که آنان با بهرهبرداری از عواطف و احساساتی که با ترور سلیمانی در بدنه نیروهای مسلح و بسیج و طرفداران سنتی جمهوری اسلامی پدید آمده، موقتا ترکها و شکافهای پس از سرکوب اعتراضات را پر میکنند. و بحران پدید آمده در بدنه نظام را در کوتاه مدت پشت سر میگذارند.
– پیامد دیگر این اتفاق، احتمال جنگهای منطقهای میان دو کشور و به محاق رفتن هر گونه مذاکره و توافقی در آینده نزدیک است.
-به هموطنانی که از این اتفاق ابراز شادمانی میکنند یادآوری میکنم که به جای نگاه انتقامی به عواقب این حادثه فکر کنند. قتل یک سردار سپاه هر چقدر هم که برای جمهوری اسلامی دردناک باشد، بر خلاف تصور برخی از هموطنان کمر دستگاه سرکوب را نمیشکند، بلکه دستگاه سرکوب عواطف و احساسات پدید آمده را نیز به حساب کارت اعتباری بیاعتبار شده خود میریزد. به جای ابراز شادمانی نگران عواقب تشدید خصومتها میان ایران و آمریکا و شعله ور شدن جنگ باید بود.
*****
ناسیونالیسم متوهم در سوگ سردار
علی کشتگر
قتل قاسم سلیمانی موقتا به خامن ای و ایادیش فرصت مانورهای تبلیغاتی جدیدی داده است. آنها در این چند روز به خوبی از فرصتی که برای دامن زدن به احساسات و عواطف اقلیتی از جامعه هشتاد میلیونی ایران پدید آمده حداکثر بهره برداری ممکن را کردند و با سازمان دادن گردهمایی ها و تظاهرات دولتی در بزرگداشت سلیمانی این دروغ بزرگ همیشگی خود را تکرار نمودند که حکومت ولایت مطلقه فقیه مورد حمایت مردم ایران است، در حالی که مردم از سالهای گذشته در هر فرصتی مخالفت و انزجار صریح خود را نسبت به دیکتاتوری دینی و نهاد ولایت مطلقه فقیه ابراز کرده اند که آخرین آن اعتراضات به خون نشسته آبانماه است.
منزوی ترین حکومتهای دنیا، از جمله جمهوری اسلامی، همواره می توانند با آوردن بخشی از اقلیت چهار یا پنج درصدی جامعه به خیابان مدعی همراهی مردم با خود شوند.
اگر حتی میلیونها نفر هم در سوگواری قاسم سلیمانی شرکت کنند باز هم این حقیقت را نمیتوان پوشاند که مردم ولایت مطلقه را نمیخواهند و جمهوری اسلامی ظرفیت به رای گذاشتن بقای خود به رای مردم ایران را ندارد. به قول محمد جواد اکبرین «مسئله این نیست که جمعیتِ تشییع، «مردم»اند یا نه! البته که هستند. مسئله این است که تا وقتی «مردم» فقط برای تشییع یا تقدیس، مجوّز و صدا و امنیتِ تجمع داشته باشند دیگر امکان مقایسه بین دیروزِ آبان و امروزِ دی وجود ندارد؛ اینجا گل میدهند آنجا گلوله». *توییتر
اکثریت جمعیتی را که در تعزیهگردانی حکومتگران برای سردار سلیمانی در شهرهای مختلف ایران گرد آمدند، نمی توان طرفداران حکومت دانست، چرا که بیشتر آنان تحت تاثیر عواطف و احساسات ناسیونالیستی و انزجار از اقدام آمریکا در سوگواریها شرکت کردند.
درست است که قاسم سلیمانی همچنان که خود میگفت «سرباز ولایت» و پیشبرنده منویات خامنهای بود و هیچ نسبتی با ملیگرایی و ناسیونالیسم ایرانی نداشت، اما احساسات فروخورده و تحقیرشده ناسیونالیستی در کشوری که ناسیونالیسم از دیرباز ریشهدار بوده، در آرزوها و توهمات خود از او یک ژنرال حامی مرزها و مدافع تمامیت ایران که نبوغ نظامی دارد (که داشت) ساخته بود.
در نگاه ناسیونالیسم متوهم، سردار سلیمانی که احیا کننده نفوذ دوباره ایران در قلمرو و حوزه نفوذ تاریخی فرهنگی ایران بود فرماندهی متفاوت از فرماندهان دیگر سپاه بود که رجزخوانی میکنند و کشتار.
این تفاوت اما صرفا در رفتار ظاهری و ظرفیت نظامی او جلوهگر بودند و نه در ایمان باطنی او به ولایت مطلقه فقیه که در آن از سایر فرماندهان سپاه راسختر بود.
قتل غیرمنتظره او توسط آمریکا به یکباره این توهمات ناسیونالیستی -که حتی برخی از سلبریتیهای ایرانی هم به آن دامن میزدند- را بیدار کرد و موجی از عواطف و احساسات را در جامعه به راه انداخت. نمیدانم چه کسانی در تصمیم به فرمان قتل سلیمانی، مشاور ترامپ بودهاند اما میدانم که این تصمیم به دور از عقل سلیم به عنوان یکی از احمقانهترین تصمیمات او در تاریخ ثبت میشود. چرا که قتل سلیمانی هم به زیان منافع کوتاهمدت و بلندمدت امریکا تمام خواهد شد و هم در خدمت انواع بنیادگرایی مذهبی در منطقه خواهد بود.
قتل سردار سلیمانی توسط آمریکا در زمانی رخ داد که سردمداران جمهوری اسلامی بهویژه شخص خامنه ای از هر زمان دیگری بیشتر به برانگیختن احساسات مردم نیاز داشتند و الحق که بسیار ماهرانه از آن بهره برداری کردند. می توان گفت که ترور سلیمانی موقتا شرایط لبنان و عراق هم که در هر دو کشور جنبش های اعتراضی از جمله خواستار عدم مداخله ایران در امور کشورشان بودند، را به سود جمهوری اسلامی چرخانده است.
اما با توجه به علل ریشه دار اعتراضات مردم عراق و لبنان و نیز با توجه به شکاف عمیق دولت-ملت در ایران و فشار روزافزون بحران های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی گریبانگیر نظام جمهوری اسلامی، بهره برداری از عواطف و احساسات مقطعی پدید آمده در ایران و منطقه نه تنها بیش از یک قرص مسکن دردی را از جمهوری اسلامی و ولایت مطلقه دوا نمی کند، بلکه برعکس از فردای پایان سوگواری بحران ها و دشواری های جمهوری اسلامی با قدرت و شتاب بیشتری ظاهر خواهند شد و جمهوری اسلامی فرسوده را آسیب پذیر تر خواهد کرد.
ترامپ به لحاظ قدرت مقابله نظامی در موضع قدرت است. به ایران زور می گوید، کسی هم جلودارش نیست. او قاسم سلیمانی و ده تن از همراهان او را می کشد و بعد هم می گوید اگر واکنش نشان دهید از این هم بدتر می کنم و حتی مراکز فرهنگی و توریستی ایران را هم ویران می کنم. او به نوعی یا خامنه ای و دیگر مسئوولان جمهوری همان کاری را می کند که آنها با مردم ایران می کنند، یعنی هم ترامپ و هم خامنه ای به مخاطبان و مخالفان خود به زبان زور و اسلحه سخن می گویند.
جمهوری اسلامی در موقعیتی نیست که یارای مقابله نظامی با آمریکا داشته باشد. درگیری مستمر نظامی با آمریکا در یک دوره حتی چند ماهه علاوه بر قدرت نظامی به توان اقتصادی و حمایت اجتماعی نیاز دارد که جمهوری اسلامی فاقد آن است. برغم رجز خوانی ها و شعارهای انتقام جویانه، جمهوری اسلامی خواهان یک جنگ گسترده نظامی حتی اگر به مقابله هوایی و دریایی محدود باشد، نیست. از فحوای کلام مسئوولان جمهوری اسلامی نیز چنین برمی آید که جمهوری اسلامی فقط برای آن که در یک موضع تحقیر آمیز قرار نگیرد، عملیاتی علیه یک پایگاه آمریکایی انجام خواهد داد و همزمان از کانالهای ارتباطی سوئیس و روسیه به آمریکا پیام خواهد داد که اگر آمریکا در برابر واکنش تلافی جویانه محدود جمهوری اسلامی کاری نکند مساله به همین جا ختم خواهد شد. روز یکشنبه در اوج سوگواری های دولتی حسین دهقان مشاور نظامی خامنه ای در گفتگو با CNN گفت «ما به دنبال جنگ نیستیم. این آمریکاست که جنگ می خواهد. راه ممانعت از جنگ آن است که وقتی ما یک ضربه معادل ضربه ای که آمریکا زده وارد آوردیم آمریکا پاسخ ندهد. در این صورت جنگ نخواهد شد.»
با این همه دونالد ترامپ غیرقابل پیشبینی است و چه بسا اگر واکنش تلافی جویانه ایران به کشته شدن سربازان آمریکا بیانجامد او تهدید های خود در مورد حمله به ۵۲ هدف در ایران را عملی سازد. امری که آتش یک جنگ طولانی و گسترده را در کل منطقه شعله ور خواهد ساخت و در نهایت نیز بزرگترین بازنده آن مردم ایران خواهند بود. مردم ایران در سالهای گذشته بارها مخالفت قاطع و صریح خود را با سیاست خارجی دشمنمحور و ادامه خصومت با آمریکا نشان داده اند. به جرات می توان گفت که رای اکثریت قاطع مردم ایران مخالفت با ادامه چرخه خشونت و انتقام و طرفداری از سیاست بهبود مناسبات ایران و آمریکاست. فقط دو سوی افراط یعنی تندروهای حاکم که بقای حکومتشان را در ادامه دشمنی با آمریکا می بینند و آن بخش از اپوزیسیون دخیل بسته به مداخله خارجی هستند که در توقف چرخه خشونت و خصومت در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ناکامی سیاسی خود را می بیند و با هر تلاشی در این جهت سرناسازگاری دارند به خصومت و جنگ دل بسته اند.
سایت زیتون
با درود بر شما.
با تشکر از مقاله شما. منهم با شما موافقم که جنایتکاران باید در تمامی دنیا در دادگاههای عادلانه به قضاوت گذارده گردند و بعد از محکومیت، مجازات گردند. اما چند سوال هم در رابطه با مقاله شما دارم، که ذهن من را مشغول نموده که آنها را در اینجا مطرح مینمایم.
۱- چرا شما از کلمه “سردار” بعنوان پیشوند قاسم سلیمانی استفاده نموده اید؟
۲- در شرایطی که حکومت اجازه برگزاری هیچگونه دادگاه عدالتخواهی را نمیدهد، چگونه میتوان انتظار محاکمه و مجازات جنایتکارانی همچون قاسم سلیمانی را در این مقطع میداشت؟
۳- سلیمانی در زمانی که بصورت مسلح در یک کشور دیگر در حال انتقال پیامها و دستورالعمل های نظامی جهت سرکوب بیشتر و قتل عام مردم عراق، کشتار نیروهای نظامی یک کشور دیگر (آمریکا) در خاک عراق و غیره بوده، توسط نیروهای آمریکایی کشته شده. آیا راه حل دیگری بود برای جلوگیری از جنایات بیشتر که بدست قاسم. سلیمانی انجام گیرد؟ (امیدوارم که سرکوب و کشتار مردم سوریه، لبنان، عراق و ایران و …. که به دستور او بعنوان فرمانده سپاه قدس انجام گرفته را فراموش ننموده باشید.).
روز کاری خوبی داشته باشید.
با سپاس پیشاپیش.
مجید ذکریا.
کپنهاگ. دانمارک.
(با من میتوانید از طریق ایمیل:
majidtim2380@gmail.com تماس حاصل فرمائید.)
با درود بر شما.
با تشکر از مقاله شما. منهم با شما موافقم که جنایتکاران باید در تمامی دنیا در دادگاههای عادلانه به قضاوت گذارده گردند و بعد از محکومیت، مجازات گردند. اما چند سوال هم در رابطه با مقاله شما دارم، که ذهن من را مشغول نموده که آنها را در اینجا مطرح مینمایم.
۱- چرا شما از کلمه “سردار” بعنوان پیشوند قاسم سلیمانی استفاده نموده اید؟
۲- در شرایطی که حکومت اجازه برگزاری هیچگونه دادگاه عدالتخواهی را نمیدهد، چگونه میتوان انتظار محاکمه و مجازات جنایتکارانی همچون قاسم سلیمانی را در این مقطع میداشت؟
۳- سلیمانی در زمانی که بصورت مسلح در یک کشور دیگر در حال انتقال پیامها و دستورالعمل های نظامی جهت سرکوب بیشتر و قتل عام مردم عراق، کشتار نیروهای نظامی یک کشور دیگر (آمریکا) در خاک عراق و غیره بوده، توسط نیروهای آمریکایی کشته شده. آیا راه حل دیگری بود برای جلوگیری از جنایات بیشتر که بدست قاسم. سلیمانی انجام گیرد؟ (امیدوارم که سرکوب و کشتار مردم سوریه، لبنان، عراق و ایران و …. که به دستور او بعنوان فرمانده سپاه قدس انجام گرفته را فراموش ننموده باشید.).
روز کاری خوبی داشته باشید.
با سپاس پیشاپیش.
مجید ذکریا.
کپنهاگ. دانمارک.