زن، زندگی،آزادی» بساط مردانگی واپس‌گرا را جمع خواهد کرد

خیزش آزادی‌خواهی زنان با شعار «زن، زندگی، آزادی» در مقابل القائات حکومت که می‌گفت زن باید صاحب داشته باشد یا او را موجودی ضعیف فرض می‌کرد که توان مراقبت از خود را ندارد، تمام‌قد ایستاد.

جنبش «زن، زندگی، آزادی» در مدت کوتاهی بنیان‌های حکومت اسلامی را که بر پایه سلطه بر زنان و محروم کردن آنان از حقوق فردی و اجتماعی بنا شده بود، فرو ریخت. مردسالاری موجود در بطن جامعه را زیر سوال برد و پدرسالاری قیم‌ماب در محیط خانواده را به عقب راند. حالا شمار زیادی از مردان تحت‌تاثیر جنبش زنانه ایران صف خود را از مردان سلطه‌گر و حکومت بنیادگرا جدا کرده‌اند و از جنبش آزادی‌خواهی زنان دفاع می‌کنند.

روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان

بیش از ۴۰ سال از ثبت «روز جهانی ممانعت از خشونت علیه زنان» در تقویم جهانی می‌گذرد. سازمان ملل متحد با نام‌گذاری این روز در سال ۱۹۸۱ از کشورهای جهان دعوت کرد برای مبارزه با اشکال مختلف خشونت علیه زنان و رفع هرگونه نابرابری تلاش کنند. باوجود تمام تلاش‌های جهانی هنوز هم بسیاری از زنان در نقاط مختلف دنیا از حقوق بدیهی‌شان محروم‌اند‌. در کشورهایی مانند ایران نیز حکومت تمامیت‌خواه به نام مذهب و با قدرت بخشیدن به جامعه مردسالار و اقتدارگرا حقوق زنان را پایمال می‌کند و حتی حق طبیعی زنان بر بدنشان را از آنان سلب می‌کند. حال‌آنکه طبق تعریف جهانی، احساس مالکیت، یکی از مصداق‌های بارز خشونت علیه زنان است.

اعلام جنگ حکومت بنیادگرا علیه زنان

 بنای جمهوری اسلامی از ابتدای شکل‌گیری این بود که حکومت دینی را در جهان به نمایش بگذارد. حکومت دینی طبق تعریف حاکمان جمهوری اسلامی نمادها و نشانه‌هایی دارد که حجاب زنان بارزترین آن‌هاست. برای همین بود که روح‌الله خمینی، کمتر از یک ماه پس از وقوع انقلاب اسلامی، دستور حجاب را صادر کرد و به عاملانش اختیار داد که فریاد آزادی‌خواهی زنان را با شعار «یا روسری، یا توسری» پاسخ دهند.

خمینی و دیگر حاکمان جمهوری اسلامی برای برقراری قانون حجاب اجباری، روی کمک جامعه سلطه‌گر و مردسالار حساب ویژه‌ای باز کرده بودند؛ همین‌طور هم شد و مردان زیادی تحت‌تاثیر القائات حکومت، به نام دین و مراقبت از ناموس، حجاب اجباری را بر زنان تحمیل کردند و هرگونه مقابله و مبارزه آنان را هم با خشونت پاسخ دادند.

نقشی که مرد در جامعه و خانواده سنتی برعهده می‌گیرد، بالاترین درجه در سلسه‌مراتب قدرت است؛ مردان در چنین سیستمی باید از خصوصیاتی مانند غیرت و تعصب برخوردار باشند و با ادعای مراقبت و حمایت، زنان را به کنترل خود درآورند.

این مردان که سلطه‌گری نهادینه‌شده‌ای را از پدرانشان به ارث برده برده‌اند، در بمباران تبلیغاتی حکومت نیز به این باور رسیده‌اند که برای «صیانت از نهاد خانواده» و «حفاظت از ناموس» باید مادر، خواهر، همسر و دخترشان را زیر سلطه مضاعف بگیرند و همه امور آنان را کنترل کنند. در چنین فضایی، حتی مردانی که تمایلی به کنترل‌گری و سلطه‌گری ندارند، تحت‌فشار قرار می‌گیرند به‌طوری‌که عناوینی مانند «بی‌رگ» و «بی‌غیرت» برای آنان به کار می‌رود.

در سال‌های اخیر با گسترش فضاهای اجتماعی، بالا رفتن دانش و آگاهی مردم و نزدیک شدن به جامعه جهانی، بسیاری از خطوط قرمز فرضی که حکومت برای جامعه تعیین کرده بود شکسته شد. تلاش‌های فعالان حقوق زنان و همراهی بخش‌های تاثیرگذار جامعه مردان با جنبش‌های زنانه در آگاهی‌بخشی عمومی تاثیر داشت بااین‌حال هنوز برای طیف زیادی از مردان، دست‌ کشیدن از رفتار کنترل‌گری و تصمیم‌گیری برای بدن و پوشش زنان سخت بود تا اینکه خیزش آزادی‌خواهی زنان با شعار «زن، زندگی، آزادی» آغاز شد و در مقابل القائات حکومت که می‌گفت زن باید صاحب داشته باشد یا او را موجودی ضعیف فرض می‌کرد که توان مراقبت از خود را ندارد تمام‌قد ایستاد.

ابرجنبش زن، زندگی، آزادی

مهرداد درویش‌پور، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در ملادالن سوئد، درباره تاثیر جنبش «زن‌، زندگی، آزادی» در تغییر نگرش‌های مردسالارانه به رادیو زمانه می‌گوید: «بسیاری از انقلاب‌های سیاسی، فقط برای تغییر قدرت‌ حاکم نیستند، بلکه می‌توانند یک گفتمان اجتماعی را نیز تولید کنند و از این طریق تاثیر بگذارند و حتی به یک انقلاب فرهنگی هم منجر شوند. جنبش‌هایی مانند «زن، زندگی، آزادی» علاوه بر تلاش برای تغییر نظام سیاسی حاکم می‌کوشند که در ذهن و روان جامعه نیز تغییر ایجاد کنند.»

این پژوهشگر اجتماعی جنبش «زن، زندگی، آزادی» را یک «نمونه» و «ابرجنبش» توصیف می‌کند که ارزش‌های پدرسالاری و مردسالاری را در نظام سیاسی حاکم، آماج حملات خود قرار می‌دهد و در بطن جامعه نیز ارزش‌های فمنیستی، برابرخواهی و ضد تبعیض را افزایش می‌دهد. 

دیوارنویسی ژن، ژیان، ئازادی
ژن، ژیان، ئازادی (زن، زندگی، آزادی) ـ عکس از سایت کُردپا

درویش‌پور درباره ریشه‌های جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز این‌گونه توضیح می‌دهد: «این‌ جنبش و گفتمان‌های رایج در آن یک‌باره از آسمان نازل نشده، بلکه محصول افزایش  سطح تحصیلات و آگاهی جنسیتی زنان به‌ویژه در نسل جوان، فرایند جهانی‌شدن و مقاومت زنان در برابر ایدئولوژی زن‌ستیز حکومت اسلامی در طول ۴۳ سال گذشته است که آنان را دشمن اصلی خود دانسته و این‌همه موجب شدند که زنان به یکی از اصلی‌ترین چالشگران حکومت تبدیل شوند.»

به گفته این جامعه‌شناس زنان ایرانی در طول چهار دهه گذشته به شکل روزمره علیه حجاب اجباری، کنترل سکسوالیته زنان، گسترش خشونت علیه زنان، و ستم و تبعیض‌های جنسیتی که حکومت بر آنان تحمیل می‌کرد در حال مبارزه بودند و آگاهی جنسیتی که در این مدت رشد پیدا کرده بود، خود را در انقلاب «زن، زندگی، آزادی» بازتاب داد. 

روشن است که زنان گروه یکدستی نیستند. درحالی‌که برخی از آنان منافع خود را همچون بخشی از دستگاه حاکم به حکومت گره زده‌اند، اکثریت آنان به اصلی‌ترین قربانیان حکومت اسلامی در ایران بدل شده‌اند. وانگهی، زنان گروه‌های اتنیکی تحت ستم، زنان همجنسگرا، زنان طبقات پائینی جامعه یا زنان جوان از موقعیت آسیب‌پذیرتری برخوردار بوده و ستم و تبعیض بیشتری را احساس کرده‌اند. البته ازآنجاکه سطح توقع زنان جوان تحصیل‌کرده طبقات متوسط شهری و آگاهی جنسیتی در آنان بیشتر است، این گروه نیز از انگیزه بیشتری برای ایستادگی در برابر نظام و هنجارهای اسلامی آن برخوردارند. به هر رو به جرات می‌توان گفت طغیان این زنان تنها علیه جمهوری اسلامی همچون نماد خشن‌ترین جلوه مردسالاری در کشور نیست، بلکه چالشی علیه ارزش‌ها، عادات و نگاه مردسالارانه‌ای است که در کوچه و خیابان و خانواده و زندگی روزمره نیز جریان دارد.

مردان صف خود را از حکومت جدا کردند

پس از قتل حکومتی مهسا امینی در بازداشتگاه پلیس امنیت اخلاقی تهران که به دلیل حجاب دستگیر شده بود، جامعه ایران شوک عجیبی را تجربه کرد. برای بسیاری از مردان مدافع حجاب هم قابل‌پذیرش نبود که دختر جوانی به این دلیل کشته شود.

تینا، دختر ۲۳ ساله‌ای اهل اصفهان است، در دانشگاه اصفهان درس می‌خواند. او می‌گوید خیلی‌ها تصور می‌کنند که من دانشجوی رشته حقوقم و چند وقت دیگر برای خودم وکیل می‌شوم مشکلی در خانواده ندارم؛ اما من تا همین سه چهار ماه پیش هر روز با برادرم حتی سر اینکه با دوستانم به کافه می‌روم یا اینکه آرایش می‌کنم و مانتو جلوباز می‌پوشم دعوا داشتم. پدرم هم همیشه از برادرم دفاع می‌کرد و می‌گفت درست برو و بیا که مردم برایمان حرف درنیاورند.

تینا می‌گوید از وقتی این اتفاق برای مهسا افتاد حتی یک‌بار هم پدر و برادرم به من نگفته‌اند چطور لباس بپوشم، یک احساس شرمساری عجیبی در صورت برادرم می‌بینم و جالب است که در تجمع‌ها هم حاضر می‌شود و برای دفاع از حقوق زنان شعار می‌دهد.

تینا می‌گوید: «من احساس می‌کنم این انقلاب باعث شد مردهای ما بفهمند که تا الان داشتند در زمین حکومت بازی می‌کردند و حالا باید از این زمین بیرون بیایند.»

صبا آلاله روان‌تحلیل‌گر سیاسی و اجتماعی، نیز در گفت‌وگو با رادیو زمانه به همین موضوع اشاره می‌کند و می‌گوید:

«ساختار تبعیض جنسیتی این باور را به مردان القا می‌کند که چنانچه حقوق زنان رعایت شود، حقوق تو پایمال خواهد شد. اگر زنان وارد بازار کار و فضاهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شوند، تو نادیده گرفته می‌شوی و قدرتت را از دست می‌دهی. این کارکرد ساختار تبعیض جنسیتی است که دو گروه زنان و مردان را روبه‌روی هم قرار دهد؛ بنابراین به یک گروه امتیاز زیادی می‌بخشد و گروه دیگر را از حقوق بدیهی‌اش محروم می‌کند. همین ساختار به مردان القا کرده بود که اگر زنان از کنترل تو خارج شوند، مردانگی‌ات را از دست می‌دهی و خب این از نگاه روانشناسی در فضای مردسالار برای افراد سخت است.»

به گفته این روان‌شناس اجتماعی، خیزش سراسری اخیر موجب شد بسیاری از مردان در وهله اول فشارها و تبعیض‌هایی را که به خودشان تحمیل شده و باری را که بر دوششان گذاشته شده بود، درک کنند و آن را زمین بگذارند. آن‌ها متوجه شدند با اینکه قدرت را در دست دارند، حالشان خوب نیست و فشار مضاعفی را متحمل می‌شوند و احساس امنیت ندارند. چون در ساختار مردسالار، اتفاق مردان هم قربانی خشونت می‌شوند. در همین فضا مردان متوجه می‌شوند که مالک زنان نیستند و باید هم خودشان را از این فشار نجات دهند و هم دست از سر زنان بردارند. حتی از آنان حمایت هم بکنند.

حالا بسیاری از مردان صف خود را از حکومت واپس‌گرا جدا کرده‌اند. ویدیوها و تصاویری که این روزها از اعتراض‌های مردمی منتشر می‌شوند یک واقعه تاریخی را در حافظه جمعی ما ثبت می‌کنند و آن همراهی مردان با زنان در مسئله‌ای است که شاید تا همین چند ماه پیش اصلا آن را باور نداشتند اما حالا دیگر معتقدند که برابری جنسیتی خواسته آنان نیز است.

مهرداد درویش‌پور، تغییر نگرش مردان تحت تاثیر جنبش زنانه «زن،‌ زندگی، آزادی» را تایید می‌کند و می‌گوید که این جنبش مردانگی نوستالوژیک و واپس‌گرا را در جامعه ایران به عقب راند. تا پیش‌ از این صداهای بسیاری را می‌شنیدیم که در تمجید فرهنگ ناموس‌پرستی یا تقلیل زنان به ابژه جنسی یا متاثر از نگرش حکومت زن‌ستیز و بنیادگرای اسلامی بود و آن را بازتاب می‌داد. در بهترین حالت هم برخورد ابزاری به زنان یکی از هنجارهای مردانه است که هنوز هم رایج است. حتی برخی شعارها در این تظاهرات نظیر «مرد، میهن، آبادی»، «می‌کشم، می‌کشم، آن‌که برادرم کشت» یا حتی برخی شعارهای آشکارا سکسیستی و لمپنی آغشته با دشنام‌های جنسی آن‌ هم در یک انقلاب زنانه، جلوه‌ای از قدرتمندی صداهای مردسالار حتی در میان مخالفان حکومت است. بااین‌همه امروز جملگی این صداهای مردانه به عقب رانده شده‌اند.

به گفته این استاد دانشگاه، امروز در جنبش «زن، زندگی، آزادی» فقط زنان حضور ندارند بلکه بسیاری از مردان نیز به آن پیوسته‌اند و خودشان را با خواسته‌های ضد تبعیض و برابرخواهانه زنان همراه می‌کنند. آن‌ها نه‌تنها به دلیل مخالفت با جمهوری اسلامی و ستم‌های چندگانه‌ای که خود با آن روبه‌رویند، بلکه این جنبش در نگاه جنسیتی آنان تغییراتی ایجاد کرده است.

درویش‌پور در ادامه می‌افزاید: «برای نمونه امروز می‌بینیم که حتی مردان هم شعار «هیز تویی، هرزه تویی، زن آزاده منم» را سر می‌دهند و این نشان می‌دهد که ارزش‌های زن‌ورانه‌ای که این جنبش ایجاد می‌کند الگوی مردانگی را هم در جامعه ایرانی تغییر می‌دهد.»

این جامعه‌شناس، رویکرد جامعه مردان به جنبش «زن، زندگی، آزادی» را به سه گروه تفکیک می‌کند؛ گروه اول مردانگی واپس‌گراست که قبل از همه مردان صاحب قدرت و وابسته به حکومت اسلامی آن را نمایندگی می‌کنند که در پی سرکوب زنان و دفاع از هنجارهای مردسالار و اقتدار بنیادگرایی اسلامی‌اند. حتی بخشی از مردان که به حکومت وابسته نیستند، اما زنان و فرزندانشان را کنترل می‌کنند و می‌ترسند که این انقلاب زنانه و اینترسکشنال، اقتدار آنان را بر هم بزند نیز در همین گروه جای می‌گیرند. 

به گفته او این مردان ازآنجاکه جنبش «زن، زندگی، آزادی» را نه‌تنها تهدیدی علیه حکومت بلکه منافع خود می‌دانند به مقابله با آن برمی‌خیزند.

 مهرداد درویش‌پور، گروه دوم را مردانی‌ می‌داند که از الگوی «مردانگی ناپایدار و پر نوسان» تبعیت می‌کنند. آنان رفتاری تردیدآمیز و پر نوسان دارند. از یک‌سو سعی می‌کنند خود را با شعار «زن، زندگی، آزادی» تطبیق دهند و از آن استقبال می‌کنند. از سوی دیگر نه‌تنها گاه آن را تنها در سطح یک شعار تقلیل می‌دهند بلکه می‌کوشند آن را از محتوا تهی ‌کنند؛ مانند بخشی از مردان (و گاه زنان!) مخالفت حکومت که شعار  مردسالارانه «مرد، میهن، آبادی» را برجسته کردند. این واکنش‌ها را می‌توان در چهارچوب «الگوهای مردانگی ناپایدار» طبقه‌بندی کرد که به‌رغم نظر مثبتشان به این جنبش تمایل ندارند اقتدار مردانه یکسره نفی شود. 

به‌عبارت‌دیگر یک گام پیش و دو گام عقب می‌روند از یک‌سو خود را هوادار برابری جنسیتی نشان می‌دهند از سوی دیگر زنانه بودن این انقلاب را نمی‌پذیرند و بیشتر مایل‌اند جنبه ملی آن را برجسته‌تر ‌کنند. آنان فراموش می‌کنند این جنبش متکثر و رنگین‌کمانی وحدت خود را مدیون همبستگی است نه انکار چندلایه‌ای بودن ستم‌ها و چندگانی درونی آن‌که به‌ویژه نقش پیش‌قراول زنان و جوانان در آن نویدبخش آغاز فمینیزه شدن سیاست در ایران است. 

گروه سوم اما آن‌طور که مهرداد درویش‌پور می‌گوید «کسانی‌اند که باور دارند ارزش‌ها و هنجارهای حکومت اسلامی بلکه مردسالاری پوسیده است و مردان را نیز زندانی قفسی کرده است که به لحاظ تاریخی خود آفریده‌اند. بنابراین آنان با حرارت بیشتری از جنبش زن، زندگی، آزادی عمقیا دفاع می‌کنند و برای الگوهای مردانه مبتنی بر اقتدارگرایی تره هم خرد نمی‌کنند. چنانچه در مراسم خاکسپاری یکی از جان‌باختگان دیدیم که پدر او می‌گوید: «باید مانند زنان ایستادگی کرد.»

این جامعه‌شناس این رویکرد را نشانه «رشد مردانگی آلترناتیو» می‌داند که به‌خصوص در میان جوانان گسترده‌تر است و جنبش اخیر در ایران زمینه رشد آن را فراهم کرده است

افزایش آگاهی و مطالبه‌گری در میان زنان 

یکی از مهم‌ترین دستاوردهای جنبش زنانه ایران این بود که زنان زیادی با حقوقشان آشنا شدند و دانستند که باید آن را مطالبه کنند. 

صبا آلاله، درباره این موضوع چنین توضیح می‌دهد:

«زنان طبقه متوسط و فرودست جامعه ایران به دلیل ساختار ناسالم اقتصادی، دغدغه‌های اقتصادی زیادی دارند؛ بنابراین این زنان از یک‌سو مجبورند، پابه‌پای مردان خانواده برای کسب درآمد و حل مشکلات اقتصادی خانواده فعالیت کنند و از سوی دیگر فشارهای متعدد اجتماعی و فرهنگی نیز بر آنان تحمیل می‌شود.» 

این روانشناس اجتماعی می‌افزاید:

«فشارهایی مانند وظایف مادری و همسری که از نگرش مردسالار جامعه سنتی برمی‌آید و بر زنان حادث می‌شود، آنان را در تنگناهای زیادی قرار می‌دهد و همین موضوع باعث می‌شود که آنان حتی فرصت این را پیدا نکنند که سواد اجتماعی و سیاسی‌شان را ارتقا دهند. به همین دلیل در اغلب موارد با حقوق خود آشنا نیستند اما وقتی فشارهای اجتماعی و سیاسی تشدید می‌شود یا اتفاقی مانند خیزش سراسری اخیر پیش می‌آید، زنان در معرض حجم زیادی از داده‌های اطلاعاتی قرار می‌گیرند و با حقوق بدیهی و انسانی خود آشنا می‌شوند. هرچند که در ابتدا قدرتی برای مقاومت و مبارزه ندارند اما کمترین دستاورد اتفاقی مانند جنبش «زن، زندگی، آزادی» این است که طیف وسیعی از زنان طبقه متوسط و فرودست جامعه در مواجهه با افراد دیگری از جامعه روش‌های ایستادگی در مقابل سلطه‌گری جامعه و حکومت مردسالار را می‌آموزند و برای بقای خود تلاش می‌کنند.»

تاثیر جنبش زنانه در افزایش دانش اجتماعی

جنبش «زن‌، زندگی، آزادی»، نه‌تنها آگاهی زنان را نسبت به حقوق‌شان افزایش می‌دهد بلکه ارتقای دانش اجتماعی تمامی گروه‌ها را در پی دارد و جمع کردن بساط ارزش‌های مردسالاری را سرعت می‌بخشد و این همان چیزی است که حکومت از آن می‌هراسد.

به گفته صبا آلاله از پیوند دانش‌های دیگر مانند اقتصادی، فرهنگ و سیاست، دانش اجتماعی هم بالا رفت همین حرکت‌های خودجوش و کنار هم بودن‌ها نشان داد مردم دانش اجتماعی بالایی دارند.

شاید در گذشته مردان برای خودشان مبارزه می‌کردند ولی امروز می‌دانند که این ساختار به هر دو آسیب می‌زند، بنابراین کنار هم قرار گرفتند و حاصل این کنار هم بودن نیز این است که برای هدف و منافع مشترک تلاش می‌کنند. در نتیجه ارتباطات بین‌فردی آن هم بهبود پیدا می‌کند.

درویش‌پور نیز می‌گوید: «جنبش زن، زندگی، آزادی» در اعماق ذهن و روان جامعه تاثیر می‌گذارد و موجب می‌شود که ایدئولوژی‌ها و فرهنگ مردسالارانه حالت دفاعی به خود بگیرند. ازاین‌پس موقعیت زنان نه‌تنها در نظام سیاسی و اجتماعی که در خانواده نیز پرنفوذتر می‌شود.»

او درباره دستاوردهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» در زندگی اجتماعی و فردی افراد جامعه نیز می‌گوید: «این جنبش ضد تبعیض، توانست با ایجاد همبستگی عمومی، بر بسیاری از گسل طبقاتی، جنسی، جنسیتی، سنی و اتنیکی و حاشیه و مرکز و حتی برخی گسل‌های سیاسی نیز غلبه کند.»

این جامعه‌شناس به شعار «میزان آزادی جامعه را باید از آزادی زنان آن جامعه فهمید» اشاره می‌کند و می‌افزاید: «جنبش زنانه ایران یک گفتمان نظری را به یک شعار و خواست همگانی تبدیل می‌کند و این تاثیر بسیار مثبتی است.»

درویش‌پور بر این باور است که این جنبش علاوه بر اینکه حکومت اسلامی را به چالش کشید، مردانگی واپس‌گرا را به عقب راند و ارزش‌های برابری جنسیتی و ضد تبعیض را فراگیر کرد، یک تاثیر مهم دیگر هم در سطح جهانی برجای گذاشت زیرا تا به امروز زنان سفید و طبقه متوسط غربی به‌عنوان مظهر برابری و فمینیسم شناخته می‌شدند و زنان جهان سوم قربانیان منفعل و عقب‌افتاده‌ای به شمار می‌رفتند که باید به دست خواهران بزرگ‌تر (زنان اروپایی) رها شوند اما اکنون می‌بینیم بزرگ‌ترین جنبش فمنیستی جهان در ایران شکل گرفته و حالا این جهان است که دارد از انقلاب زنانه ایران می‌آموزد.

یعنی همان‌طور که ژیژک به‌درستی اشاره می‌کند که فمینیسم‌ها در غرب باید در برابر انقلاب «زن، زندگی، آزادی» ایران سر تعظیم فرود آورند و از آن بسیار بیاموزند. به‌ویژه آن‌که این جنبش به جای تجدید تولید دوگانه سازی مرد و زن موفق شد مردان را با خود و خواسته‌ای خود همراه کند. همچنین، این جنبش توانست پیش‌داوری‌های غرب‌محورانه را هم به چالش کشیده و نشان دهد زنان ایران چگونه به کنشگر و پیش‌قراولان جنبشی همگانی تبدیل شده‌اند که در تاریخ نظیر نداشته است. 

این جامعه‌شناس درباره تاثیر جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز در سطح داخلی هم‌چنین می‌گوید: «همین روند در داخل کشور هم به چشم می‌خورد تا پیش از این نگاه مرکز محور وجود داشت و تصور می‌شد که زنان گروه‌های اتنیکی تحت ستم به دلیل تبعیض اتنیکی و به حاشیه رانده شدن بیشتر، عقب‌افتاده‌اند و این زنان طبقه متوسط شهری‌اند که می‌توانند الگوی رشد برابری جنسیتی باشند و گروه‌های اتنیکی و تحت ستم با پیوستن و یاری آن‌ها می‌توانند رشد پیدا کنند. درحالی‌که شعار «زن، زندگی، آزادی» پس از قتل مهسا امینی از کردستان شروع شد و نقش زنان کرد از قضا در این جنبش بسیار برجسته بود. زنان گروه‌های اتنیکی تحت ستم  دیگر هم به میدان آمدند. زنان کردستان به میدان آمدند و اتفاقا مردان کرد هم به آنان پیوستند. منظورم این نیست که تصویری اسطوره‌ای و غلوآمیز از تاثیرات این جنبش به‌دست دهیم. اما به هر رو یک سری پیش‌داوری‌های مرکزگرایانه‌ را نه‌تنها در برخورد به زنان مناطق اتنیکی تحت ستم بلکه در بزرگ‌نمایی و غلو در خطر تجزیه‌طلبی آنان زیر سوال برد. حالا می‌بینیم که چگونه جامعه زنان و مردان از گروه‌های اتنیکی تحت ستم در تعمیق انقلاب زنانه فعال‌اند و از کردستان، زاهدان، چشم‌وچراغ ایران سخن می‌گویند».

درویش‌پور می‌افزاید: «همه این‌ها نشان می‌دهد که غول از شیشه خارج شده و حکومت دیگر نمی‌تواند زنان و جوانان را به جای اول بازگرداند. نقش کلیدی هر دو این‌ها در انقلاب علیه مردسالاری نه‌تنها در زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی بلکه بر پیش‌داوری‌های اتنیکی هم غلبه می‌کند. اکنون ما در متن یک جنبش کثرت‌گرا با تکیه بر همبستگی همچون یک ارزش، مبارزه علیه استبداد دینی و انقلاب تقاطعی و ضد تبعیض با وحدت در کثرت مواجهیم و اصل خشونت‌پرهیزی این جنبش نیز در تعمیق آن تاثیر بسیار خواهد داشت.»

او ادامه می‌دهد: «در پایان اضافه کنم که قیمومیت گرایی جلوه‌ای از پدر/مردسالاری است و این جنبش یا انقلاب زنانه از جمله جنبش‌های نوین ضد قدرتی است که نه‌تنها مردسالاری بلکه اقتدارگرایی و قیمومیت گرایی (پاترنالیسم) را چه در سطح خانواده و چه در سطح جامعه و چه در سطح بین‌المللی به زیر پرسش برده و تاکنون نشان داده است که مردم ایران با تکیه بر خود بهترین ناجیان آن سرزمین هستند و ضمن استقبال از هرگونه همبستگی و حمایت بین‌المللی اما به قیم داخلی یا خارجی نیاز ندارند. زنان و جوان در این جنبش انقلابی شگفتی‌های بسیاری آفریدند که نیازمند بررسی و آموختن از آن هستیم. بر این باورم که اگر صدها کار تحقیقی و دانشگاهی در زمینه‌ برابری جنسیتی و دیگر گفتمان‌های انتقادی و دمکراتیک و ضد تبعیض و سکولار انجام می‌دادیم هرگز قادر نبود به‌اندازه دو ماه گذشته این‌چنین در اعماق ذهن و روان جامعه تاثیر بگذارد.»

رادیو زمانه

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *