ساختار سیاسی ایران را مناسبات سیاسی و اقتصادی میسازد، نَه نیروهای مولد سیاست.«نیروهایمولد سیاست»، دولتها و نهادها و سازمانهای وابسته به آن و احزابِ اصولگرا و اصلاحطلب هستند که بخش عمدهای از این ساختار را تشکیل میدهند. شاید استعاره «ایران در بنبست سیاسی» که از سوی اپوزیسیون خارج از کشور تئوریزه میشود، چندان مناسبتی با وضعیت داخلی ایران نداشته باشد. سیاست در ایران در «وضعیت انقباضی» است و این یعنی همسویی دولت و جریانهای سیاسی در شرایط حاد، در مواجهه با کشورهایی که ایران را به لحاظ سیاسی و اقتصادی تهدید میکنند. در این وضعیت است که نیروهای مولد سیاست، تناقضات و تعارضات را به حداقل میرسانند و با این رویکرد حداقلی به خلق سیاست میپردازند. ناگفته پیداست که در این شرایط سیاست چندانی خلق نمیشود، اگر هم میشود، گرهگشا نیست. نکته اینجاست که این «وضعیت انقباضی» با «بنبست سیاسی» یکی نیست. در بنبست سیاسی، ساختار سیاسی دیگر توان بهکارگیری نیروهای مولد سیاست را ندارد و آنان نیز کارایی خویش را یکسره از دست دادهاند. بدونِ چونوچرا هنوز نیروهای مولد سیاستِ ایران توان خلق سیاست را دارند. آنان در این شرایطِ حاد، ناچار به وضعیتی انقباضی تن دادهاند. همین مسئله نشان میدهد دولتها خاصه احزاب اصولگرا و اصلاحطلب بدون لحاظ ساختار و مناسبات سیاسی قادر به سیاستورزی نیستند. اگر تبعات خواسته این همسویی اتحاد و انسجام در شرایط جنگی اقتصادی و سیاسی است، تبعات ناخواسته آن خلعسلاحشدن دولتها و افراد سیاسی برای ایجاد پویایی در جامعه و گرهگشایی از مشکلات است. در واقع مناسبات سیاسی، زیربنای ساختار سیاسیاند. این مناسبات کلیتی را شکل میدهند که نیروهای مولد سیاست، فرایند تغییر و نوسازی آن را تسریع میکنند. فرایند تغییر و نوسازی که گاه همسو با مناسبات سیاسی و گاه متعارض با آن است. در طول چهار دهه انقلاب اسلامی و در مقاطع مختلف، نیروهای مولد سیاست در خدمت ساختار سیاسی بودهاند، حتی زمانی که با مناسبات سیاسی دچار تنش و تضاد شدند؛ چراکه در نهایت این تنشها و درگیریها موجبِ تعدیل و اصلاح مناسبات اقتصادی و سیاسی شده است. هرگاه نیروهای مولد سیاست درصدد برآمدند تا ساختار سیاسی را برای دستیابی به منافع سیاسی و اقتصادی خود بیشتر دگرگون کنند، این تنشها و تعارضات اوج گرفته و مکانیسمهای دفاعی ساختار سیاسی که همان مناسبات سیاسی است، فعال شده و به صیانت از روبنای خود اقدام کرده است. اکنون نیروهای مولد سیاست به این آگاهی رسیدهاند که هرگونه تعارض و تناقض جدی منجر به طرد آنان از قدرت میشود و به تبع آن نقشآفرینی خود را در سیاست از دست خواهند داد. از سوی دیگر قدرت واقعی نیروهای مولد سیاست نشئتگرفته از تودههای مردم است و بدون این قدرت، نفوذ و اثرگذاری نخواهند داشت. آنان مانند درهای کشویی عمل میکنند که باید از دو طرف باز و بسته شوند. از سویی به سمت مردم باز میشوند و از سوی دیگر به روی آنان بسته. از سویی با ساختار و مناسبات سیاسی همسو هستند و از جهتی کارکرد واقعیشان دفاع از منافع حداکثری مردم است. ناگفته پیداست آنان درهای تماما گشوده نیستند و در شرایط انقباضی راهشان دشوارتر هم میشود؛ خاصه در ایجاد توازن بین مردم و ساختار و مناسبات سیاسی.
در اوجگیری تعارضات و تناقضات جلب اعتماد طرفین کار سادهای نیست. تاریخ چهار دهه انقلاب اسلامی نشان داده است که نیروهای مولد سیاست در دوران انقباضی با کاهش محبوبیت و بیاعتمادی از هر دو سو روبهرو بودهاند. از این منظر ارزیابی عملکرد نیروهای مولد سیاست اعم از دولتهای سازندگی، اصلاحات، مهرورزی، اعتدال و جناحهای اصلاحطلب و اصولگرا تصویری واقعیتر به دست میدهند. مثلا دولت هاشمی در مقایسه با دولتهای دیگر توانمندی بیشتری داشت که بخشی از این توانمندی به شخصیت هاشمی بازمیگشت و بخش بیشتر از آن ریشه در جایگاه او داشت؛ جایگاهش در ساختار و مناسبات سیاسی که خود یکی از معمارانش بود. دست بر قضا، هاشمیرفسنجانی نمونه خوبی است برای نشاندادن راه دشوار نیروهای مولد سیاست، مردی که هیچگاه مصداق دری تماما گشوده نبود و به نقش کلیدی خود در سیاست، یعنی استعاره درهای کشویی باور داشت. دولت اصلاحات تجربه شگرفی در خلق سیاست است. این دولت بیش از هر دولت دیگر به ساختار و مناسبات سیاسی ایران خدمت کرد. دولتی وفادار به ساختار سیاسی، با نقشی منتقدانه که مخالفانش برای ضربهزدن به آن تلاش کردند تا آن دولت را به سمت اپوزیسیون سوق بدهند و بیتردید دولت اصلاحات بیش از هر دولت دیگری توان اپوزیسیونشدن را داشت؛ اما رئیس دولت اصلاحات با شناخت از خود و نقش خود در ساختار و مناسبات سیاسی ایران، همچنان منتقد باقی ماند. حیرتانگیزترین نیروهای مولد سیاست، دولت احمدینژاد بود؛ دولتی تنیده در ساختار و مناسبات سیاسی که رؤیای اپوزیسیونشدن در سر داشت و دارد. دولت احمدینژاد به میل خودش درهای کشویی را باز و بسته میکرد و نکته تأملبرانگیز این است؛ با اینکه رئیس دولت اصلاحات به یکپارچگی ساختار سیاست در ایران باور جدی داشت، بیشتر از دولت احمدینژاد مورد بیمهری قرار گرفت و دولت احمدینژاد با همه تلاشش برای اپوزیسیون جلوهدادن خود هیچ طرفی از این ترفند نبست و جایگاهی نیافت. آنچه رازی سربهمهر باقی ماند، این است که چرا رسانههای اصولگرا هنوز با سکوتشان از دولت احمدینژاد حمایت میکنند و علیه رئیس دولت اصلاحات و اصلاحطلبان موضع میگیرند.
مهمترین نیروهای مولد سیاست در ایران، احزاب اصلاحطلب و اصولگرا هستند. این نیروها اصلیترین نیروهای بازتولید سیاستاند. آنان نیز در پیکره ساختار و مناسبات سیاسی قرار دارند و وظیفهشان احیای سیاست در این ساختار است. اگرچه احزاب سیاسی، نظریهپردازان و فعالان این عرصه تلاش میکنند خود را مستقل نشان بدهند و البته به یک معنا -نداشتن سمتهای رسمی- مستقل نیز هستند؛ اما سیاستورزیشان در همین چارچوب ممکن میشود. حضور نظریهپردازان مستقلی مانند سعید حجاریان، محمدرضا تاجیک و عباس عبدی و نیز فعالان سیاسی مانند علی شکوریراد، محسن میردامادی، رضا خاتمی، مصطفی تاجزاده و بهزاد نبوی صرفا در این ساختار ممکن میشود. آنان آگاهانه نیروهای مولد سیاست هستند؛ اما برخی از اپوزیسیون ناخواسته به ساختار و مناسبات سیاسی ایران خدمت میکنند و ساختار سیاسی این توان را دارد که از تلاش اپوزیسیون به نفع خودش سود جسته و تعارضات و تناقضات داخلیاش را به حداقل برساند؛ بهویژه آنکه در وضعیت انقباض سیاست، روحیه ملیگرایی میتواند وحدتبخش باشد. نقشِ منفی اپوزیسیون، آنتاگونیسمی را دامن میزند که به خلق سیاست در ساختار و مناسبات سیاسی میانجامد. اگر شرایط اینگونه پیش برود، درواقع خیلی دور از دسترس و انتظار نخواهد بود که اپوزیسیون هم جزء خط نیروهای مولد سیاست در ایران شود.
احمد غلامی . سردبير
روزنامه شرق