«مسئله زن» و روشنفکران، طی تحولات دهه های اخیر

حجاب ، یک ابزار سیاسی
شیوه و انگیزه های «کشف حجاب» توسط رضاشاه در سالهای 1315-1313 و چگونگی به وجود آمدن روز 17 دی به عنوان روز «آزادی زنان» خود زمینه ای را فراهم کرده بود که نیروهایی از اپوزیسیون بتوانند بی حجابی و آزادی زن را با دیکتاتوری سلطنتی و طرح های استعماری گره بزنند. مطالعه در تاریخچه کشف حجاب، انگیزه های حکومت رضا شاه و خاصه شیوه پیاده کردن آن و عکس العمل مردم در آن دوره، بازگوکنندۀ بسیاری نکات ظریف در روانشناسی اجتماعی و سیاسی «مسئله» شدن زن و خاصه سیاسی شدن چادر یا حجاب در ایران است.
چادر و حجاب زن، چه قبل و چه بعد از ماجرای «کشف حجاب»، به مثابه ابزاری سیاسی در خدمت سیاست جنسیتی عمل می کرده است. اما همانطور که سیاسی بودن مناسبات جنسیتی و هیرارشی قدرت بین زن و مرد، به گونه ای نامرئی و با ظاهری غیر سیاسی، عمل می کند، عملکرد سیاسی چادر و چاقچور و امثالهم نیز تا قبل از «کشف حجاب» نامرئی و پوشیده مانده بود. چادر و حجاب در واقع یکی از عناصر و ابزار حفظ مناسبات موجود جنسیتی و در خدمت تحکیم و تقویت منطق درونی سیستم مردسالاری بوده است. منطقی که علاوه بر وابسته و فرودست شمردن زن، جنسیت و نمودهای جنسی او را منشأ و مظهر فتنه، شهوت و پستی می داند و گرایش و نزدیکی به آن را باعث دوری مرد از تقوی و پرهیز گاری و روحانیت می انگارد.
چادر یا حجاب در ایران مثل قید و بندهای مشابه آن در سایر سیستم های مردسالار (نظیر سنت لغو شده پیچیدن و بستن پای زنان در چین) ابزاری است که در اصل در خدمت حفظ تقسیم قلمروهای مرد و زن به کار گرفته شده است. چرا که فضای حرکت و تنفس اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و ظرفیت رشد و تحرک زن را محدود می کند. به عنوان مثال، ضمن تحقیقی که نیلا کبیر در مورد نقش حجاب در بنگلادش و پاکستان انجام داده است نشان می دهد که در اثر حجاب 50 درصد جمعیت کشور، یعنی زنان، محدود به استفاده و رفت و آمد در ده درصد فضای عمومی موجود هستند.
اگر چه رفع حجاب سنتی و کنار نهادن چادر خود قدمی ضروری در ورود زن ایرانی به عرصه اجتماع و باز تعریف از جایگاه زن و مناسبات جنسیتی است و حمایت رژیم رضا شاه از برکناری چادر فی النفسه می توانست بسیار مثبت و ترقی خواهانه باشد، اما کشف حجاب به صورتی اجباری و قیم مآبانه، آنهم از طرف یک دولت مستبد کمک چندانی به آشکار شدن نقش سیاسی چادر در عرصه مناسبات جنسیتی و دیدگاه عمومی نسبت به زن، نکرد بلکه چادر را به مثابه ابزاری سیاسی به عرصه سیاست عمومی و قدرت دولتی کشاند. به نظر نمی رسد که انگیزه دولت و شخص رضا شاه از کشف حجاب، ایجاد تحولی اساسی در نقش زن و یا مبتنی بر اعتقاد به برابری حقوق و ارزش زن و مرد بوده باشد. دلایل کشف حجاب و تغییر در پوشش زنان، مشابه همان دلایلی بود که در تغییر اجباری پوشش و هیئت ظاهری مردان (نظیر تراشیدن ریش و گذاشتن کلاه اروپایی و …) صورت گرفت. یعنی انگیزه اصلی «همرنگ شدن با دنیای متمدن» و یا عقب نماندن از ترکیه در تقلید از اروپا بود. رضا شاه در روز هفدهم دی 1314، در مراسمی که به مناسبت کشف حجاب برگزار شد طی نطقی گفت: «از امروز ایران همرنگ جماعت و در صف کشورهای متمدن قرار گرفته است.»
مخبر السلطنه هدایت (رئیس الوزراء و رئیس دیوان کشور در ده سال اول سلطنت رضاشاه) در «خاطرات و خطرات» می نویسد: «متاسفانه این کار مهم و برجسته [کشف حجاب] مانند سایر امور دوره دیکتاتوری به دست شهربانی و دغلان افتاد و وسیله زورگویی و اخاذی مامورین شد. فشار شهربانی به مردم به بهانه رفع حجاب زیاد بود و در همه جا مردم را به زور وادار به برپا ساختن مجلس جشن و شادی می کردند و اگر کسی از نقطه نظر ایمان یا مخالفت همسرش در مجلس جشن حاضر نمی شد گرفتار مامورین غلاظ و شداد می شد. در معابر عمومی پاسبان ها چادر را از سر زنها می کشیدند و اگر روسری داشتند در هیچ کجا راه شان نمی دادند… در تهران مشهور بود که زن صدرالاشراف که پیرزنی بود و شوهرش در آن موقع وزیر عدلیه بود از آمدن به مجلس جشن شهرداری خودداری می کند. شاه می گوید«زنی که از تو اطاعت نمی کند طلاقش بده» این شایعه بطور شوخی و بذله گویی نقل مجالس تهران بود و مردها بطور مزاح به همسران خود می گفتند اگر اطاعت نکنید، امر ملوکانه اجرا خواهد شد.»
در همان منبع آمده است که «حتی در شهرها و دهات زنهایی را که پارچه روی سر انداخته بودند اگر چه چادر معمولی نبود از سر آنها کشیده پاره، پاره می کردند و اگر زن فرار می کرد او را تا توی خانه اش تعاقب می کردند.» باز همو (مخبر السلطنه) در اثرات کشف حجاب اجباری می نویسد: «جوجه را آخر پائیز می شمرند.» و الحق که ما پس از چهل سال آثار رفع اجباری حجاب را مشاهده می کنیم. می بینیم که اگر روزی حجاب توسط دولت، نه به توسط خود زنان، که بخاطر «همرنگی با غرب» با زور، اهانت و اجبار از سر زنان برداشته می شود، بر طبق همان منطق و سیاست، روزی دیگر باز توسط دولت و کارگزاران حکومتی به خاطر «ناهمرنگی با غرب» یعنی به خیال ضدیت با غرب، با زور و اجبار و اهانت و یا تحمیق بر سر زنان گذاشته می شود. به طور خلاصه می توان گفت تاکید وسواس گونه حکومتگزاران کنونی بر حجاب زن، تنها ناشی از یک اعقاد مذهبی نیست. بلکه در حال حاضر حجاب نمادی است که همچون اهرمی سیاسی در خدمت حفظ مبانی زیر قرار گرفته است: 1- برداشت و تعریف از زن و هویت او به مثابه موجودی تماماً جنسیتی. یعنی جنسیت اگر هم تمامیت او نباشد بر سایر ابعاد انسانی او غلبه دارد و در نتیجه همواره ظرفیت فتنه، وسوسه شیطانی و به خطر افکندن تقوی (هم تقوای خود و هم تقوای مرد) را به همراه دارد. لذا تا آنجا که ممکن است زن را باید پوشاند و از حضورش در کنار مرد جلوگیری کرد. برای شاهدی بر این مدعا بدنیست به گفته خانم دکتر دبیران رئیس دانشگاه الزهرا (مدرسه عالی دختران یا دانشگاه فرح سابق) در ضمن مصاحبه ای در یکی از نشریات ایران اشاره گردد: «خواهران عزیز دانشگاهی توجه دارند که پوشش کامل اسلامی، در عین حال که یک تکلیف مقدس الهی است و اطاعت از آن واجب است، نشانگر شخصیت وجودی زن مسلمان است و شعار استقامت [استقامت در مقابل چه؟] و هویت اصلی او و حصن حصین [دژ یا قلعه محکم و بلند]، و موجب صیانت وی از وساوس شیاطین است.» (تاکیدها و مطالب درون کروشه اضافه شده اند).
2- حجاب به مثابه رکن مهمی از هویت زن مسلمان، یعنی رکن مهمی از بدیل فرهنگی و ایدئولوژیک او در مقابله با «غربزدگی». به عبارت دیگر در راستای مبارزه با دشمن غربی و واکسینه کردن جامعه نسبت به «بیماری غربزدگی»، حجاب همچون پادزهر یا اسلحه ای فرهنگی به خدمت گرفته شده است. سلاحی که گویا براتر و کوبنده تر از بسیاری سلاح های نظامی است: «خواهرم، حجاب تو کوبنده تر از خون من است» و یا «شد حجابت شرار هستی سوز، بر دل دشمنان کفر اندوز» از جمله شعر و شعارهای رایجی است که مبین کارکرد سیاسی حجاب در مسیر «غرب ستیزی» نهضت اسلامی بوده است.
3- حجاب به مثابه سنگری در خدمت حفاظت از هیرارشی قدرت به نفع مردان ، یعنی حفظ نقش و جایگاه سنتی زن و ساختار مرد سالارانه خانواده («اسلام مکتب ماست، حجاب سنگر ماست»). در این بعد، تحمیل حجاب بر زنان «بی حجاب» و «بد حجاب» در واقع به مثابه این است که «زن را در جای خود بنشانند» و نگذارند از محدوده مقرر خود، تجاوز کند. یعنی تقسیم و تفکیک جنسیتی کارها و قلمروها و فضاهای فعالیت های اجتماعی، محفوظ بماند.
اما در مبحث مربوط به تناقضات و تغییرات تدریجی در الگوی «زن مسلمان» اشاره خواهم کرد که چگونه مقاومت زنان، حتی زنان مذهبی و واقعیات مادی و سیاسی امروز ایران سبب شده است که حجاب اجباری جمهوری اسلامی نتواند مانع حضور زنان در اجتماع (لااقل در آن حدی که مورد نظر بود) گردد.